الیت حاکم و تجربه اعتراضات ناکام

محمدعلی عسگری: روز به روز الیت حاکم قوی‌تر و زورمندتر می‌شود و در مقابلش آن گروه ناراضی ضعیف‌تر و ناتوان‌تر. معمولاً اعتراضات این گروه‌ها همان داستان کتیبه اخوان ثالث است که می‌گوید «کسی راز مرا داند که از این رویم به آن رو بگرداند» و وقتی به آن روی می‌گردانی می‌بینی باز همین نوشته است!

چند سال پیش لبنانی‌ها به خیابان ریختند تا نسبت به نظام طایفه‌ای حاکم بر این کشور اعتراض کنند. به نظرشان کشور لبنان در چنبره این سیستم طایفه‌ای گرفتار شده و روز به روز منحط و عقب مانده‌تر می‌شد. درآن زمان اختلافات کار را به جایی رسانده بود که خیابان‌های بیروت پر از زباله بود و دولت قادر به جمع آوری آن‌ها نمی‌شد. مدتی این اعتراضات که «بحران زباله» نام گرفت استمرار داشت و سرانجام به هیچ جایی نرسید. یعنی دوباره همه برگشتند به سر جای نخستشان و تسلیم همان سیستم طایفه‌ای شدند. سیستمی که پس از جنگ‌های داخلی در لبنان برقرار شد و هنوز ادامه دارد. در این سیستم بخش‌های مهم و اساسی جامعه لبنان در اختیار طوایف معینی است و در واقع یک کاست یا الیت طایفه‌ای بر تمام مقدرات کشور حکومت می‌کند. همین طوایف نیز برای بقا و دوام خود دست به دامن متحدان خارجی خود شده و در نهایت کشور لبنان را به گروگان دولت‌های منطقه‌ای در آورده‌اند. در واقع آنچه بر لبنان حکومت می‌کند نیروها و قدرت‌های فرا لبنانی است و کسی نیز نمی‌تواند این سرنوشت را تغییر دهد. حوادث لبنان یک شکاف مهم و عمیق را نشان داد که می‌توان به اشکال گوناگون آن را در کل خاورمیانه یافت. شکاف بین نسل‌های جوان و دمکراسی خواه این کشورها در برابر یک الیت ممتاز و برجسته و قدرتمند حاکم که هم از قدرتی داخلی برخوردار است و هم به یک یا دو یا چند قدرت خارجی اتکاء دارد.

یک نمونه دیگرش عراق است که هرسال با گرم شدن هوا جوانان این کشور به خیابان‌ها می‌ریزند تا علیه فساد و بیکاری و فقر و نداشتن خدمات اولیه مثل آب و برق اعتراض کنند. یک جوان عراقی احساس می‌کند کشورش برخوردار از منابع غنی و سرشاری است که به بدترین شکل ممکن مدیریت می‌شود. آن‌ها به این نحوه مدیریت اعتراض دارند و می‌دانند که این مدیریت از سوی یک الیت حاکم حمایت و تقویت می‌شود. در واقع آن مدیریت زاییده همان الیت حاکم بوده و تنها در سایه زد و بندهایی شکل گرفته و به همان نسبت می‌تواند دوام و بقا داشته باشد. اما هربار که به خیابان می‌ریزند، تعدادی از آنها کشته و یا مجروح شده و در نهایت اعتراضاتشان راه به جایی نمی‌برد و بعد از کش و قوس‌هایی چند خاموش می‌گردد. در این میان برخی گروه‌های سیاسی نظیر مقتدی صدر از این اعتراضات بهره برداری می‌کنند و در کمال شگفتی در حالی که وزرای خودشان همراه دیگران مشغول اختلاس‌های عجیب و غریب هستند خود را رهبر این شورش‌ها معرفی می‌کنند. در نهایت نیز وقتی بهره برداری‌شان تمام شد جوانان را در میانه میدان به حال خود رها می‌کنند و دیگر هیچ.

یک نمونه دیگرش سودان یا مصر است. در سودان همین باز به نوعی دیگر تکرار شده است. نسل جوان این کشور بخصوص به همراه زنان یک سلسله اعتراضات را شروع کردند که در جریان آنها دست کم بیش از 120 نفر کشته شدند. در نتیجه این اعتراضات بود که عمر البشیر مجبور به کناره گیری شد. اما این ظاهر قضیه بود، زیرا در واقع نظامیان علیه او کودتا کردند تا با حذف عمر البشیر بتوانند نظام اصلی حاکم بر کشور را نجات دهند. نظامیان با گروه‌های اپوزیسیون که در ائتلاف «آزادی و تغییر» خلاصه شده بود به توافق رسیدند و قدرت را بین خود تقسیم کردند. مقرر شد به مرور نظامیان به پادگان برگشته و در نهایت قدرت را به نیروهای سیاسی کشور واگذار کنند. نظامیان اما به قول خود وفا نکرده و بازی در آوردند و نخست وزیر مردمی کشور را مجبور به استعفا کردند و در نهایت توانستند نظام خود را کماکان حفظ کنند. در همین فاصله رهبران گروه‌های سیاسی نیز از تعهدات خود شانه خالی کرده یا از ائتلاف مذکور خارج شدند و در نهایت باز همان جوانان و زنانی که جز فریاد چیزی در چنته نداشتند، تنها در میدان ماندند. الیت حاکم – حتی به کمک گروه‌های اپوزیسیون – موفق شد پایه‌های قدرت خود را محکم‌تر از پیش کند تا جایی که آمریکایی‌ها اکنون به نیروهای مخالف توصیه می‌کنند با آنها توافقنامه تازه‌ای امضاء کنند.

همین ماجرا در سوریه، مصر، یمن، ایران و …سایر کشورهای خاورمیانه از افعانستان گرفته تا الجزایر ادامه دارد. در یک سو نسل جوان و بخصوص زنان –به دلیل یک عقب ماندگی تاریخی انباشته شده – و در طرف دیگر یک الیت حاکم. منظور از الیت حاکم در اینجا فقط حکومت نیست. در واقع حکومت نیز بخشی از آن الیت حاکم تلقی می‌شود که در کنار سایر نهادهای قدرتمند جامعه قرار می‌گیرد. بخش‌های دیگر این الیت عبارتند از روحانیون، نظامیان، بازرگانان، دانشگاهیان، گروه‌های سیاسی شناسنامه دار داخلی و حتی گروه‌های ممنوعه خارج نشین. هرکدام از این‌ها به نوعی با آن نسل‌های جوان زاویه دارند و ناسازگاری می‌کنند. اگر در جایی یکی از این‌ها هم ابراز همدلی کند از روی منافعی است که به نظرش در آنجا تأمین می‌گردد. در واقع هیچ کدام خواسته‌های اصلی آن جوانان، زنان و نسل‌های تازه را نمایندگی نمی‌کنند یا به آن وقعی نمی‌گذارند. فاصله و شکاف بین این الیت حاکم و آن‌ها تا حدی است که می‌شود گفت هرکدام در یک سیاره زندگی می‌کنند و اساساً زبان همدیگر را نمی‌فهمند.

نسل‌های جوان و زنان خواسته‌های مشخصی دارند. آن‌ها به دلیل قرار گرفتن در فضایی جهانی – به میمنت رسانه‌ها و انقلاب دیجیتالی – دارای یک جهان بینی باز هستند. به این معنا که خودشان را شهروندان جهانی می‌بینند و از یک قله جهانی به وضعیت خود و کشورشان می‌نگرند. به سادگی خودشان را با دیگران در آن سوی جهان مقایسه می‌کنند و در می‌یابند که مشکلاتشان از بدیهی‌ترین و پیش پا افتاده‌ترین مسائل جهانی است. اعتراض آن‌ها عمدتاً متوجه مدیریت کشورشان است که فروپوشیده در انبوهی از فسادها و اختلاس‌ها و رانت خواری‌ها و سوء مدیریت‌هاست. همچنین آنان فاقد رهبری و یک ایدئولوژی معین هستند و در کل از یک نوع سکولاریسم جهانی تبعیت می‌کنند. برای آنها فاصله طبقاتی معنا ندارد، همچنانکه تبعیض علیه زنان را از هر جنس و رقمی که باشد بر نمی‌تابند. به نظرشان نظام طایفه‌ای مسخره‌ترین شکل حکومت در قرن بیست و یکم است. آن‌ها اعضای یک یا چند حزب سیاسی نیستند و اساساً با کار حزبی بیگانه‌اند. از سیاست بیزارند، نه تشکیلاتی دارند و نه می‌خواهند داشته باشند. آن‌ها فقط معترض‌اند و می‌خواهند نابسانی های کشورشان را سامان دهند. آن‌ها به شدت طرفدار زندگی و شادی و لذت و آرامش و ارتباط با جهان پیرامون خود هستند. از سلبریتی ها دنباله روی می‌کنند و آنها را تا حد قدیسان قدیم می‌پرستند.

یک جوان مصری خود را در چنین وضعیتی می‌بیند. الیت حاکم را نمی‌پذیرد و نسبت به نابسامانی‌های کشورش اعتراض دارد. دختران مصری به روشنی می‌بینند از چه چیزهایی محروم مانده‌اند. درست است که در این کشور حجاب اجباری وجود ندارد اما آنچنان قوانین دست و پاگیر تضییع کننده حقوق زنان وجود دارد که پس از سالها مبارزه در راه کسب استقلال و آزادی، هنوز می‌خوانیم یا می‌شنویم پدری دخترش را به خاطر حفظ آبرو در ملأ عام ذبح کرده است. بخشی از الیت حاکم الازهر است که دست در دست قدرت حاکم دارد و از سنتی‌ترین قوانین فقهی دفاع می‌کند. این مساله در سودان شدیدتر از مصر جریان دارد و در یمن شدیدتر از آن دو. مسلم است اگر شرایطی فراهم شود آنها از کشورشان به جهان آزاد مهاجرت خواهند کرد اما این مهاجرت از سر استیصال و ناتوانی در تغییر وضعیت کشورشان و بهبود سازی آن است. آن‌ها درعین حال هویت محورند و به شدت به کشورشان عشق می‌ورزند و حاضرند جانشان را فدای پیشرفت آن کنند. اما طبقه الیت حاکم هیچ راهی و منفذی برای این تغییرات باقی نگذاشته است. فرقی نمی‌کند که نظام‌های حاکم بر این کشورها جمهوری باشد یا مشروطه سلطنتی یا حزبی و توتالیتر و غیره. این اسم‌ها در آن سوی جهان معنا و مفهوم دارد.

در این سوی جهان عملکردها چیز دیگری را نشان می‌دهد. در اینجا همه دست در دست هم دارند. تفکیک قوا فقط روی کاغذ است و مخالف و موافق واژگانی مسخره که برای بازی‌های سیاسی به کار می‌آید. گروه‌های مخالف سیاسی شعبده‌ای بیش نیستند. غالباً آنها را ورشکستگان سیاسی تشکیل می‌دهند و طبعاً به دنبال احیای قدرت از کف داده‌شان هستند. حتی اپوزیسیون خارج نشین نیز از همین ورشکستگان سیاسی تشکیل شده‌اند. اعضای این الیت حاکم همه دست در دست هم دارند و از همدیگر نان قرض می‌گیرند و به هم نان قرض می‌دهند و همه باهم می‌خورند و می‌برند. میلیاردها دلارخرج بازسازی عراق و افغانستان می‌شود و معلوم نیست کجا می‌رود. در جای دیگر، می گویند ما قله‌های پیشرفت را یکی پس از دیگری فتح کردیم و درهمان حال در ابتدایی‌ترین مسائل و مشکلات در می‌مانند. اختلاس‌های هولناک و فسادهای نجومی نتیجه همکاری و همیاری همین الیت است که روز به روز گسترش می‌یابد. مصر میلیاردها دلار از بانک جهانی قرض گرفت و کمک‌های دیگری که از عربستان و امارات و کویت دریافت کرد، اما همچنان در تأمین نان روزمره شهروندانش درمانده است. بخش اعظمی از این پول‌ها صرف حفظ و تقویت همان الیت حاکم می‌شود. از این روست که روز به روز الیت حاکم قوی‌تر و زورمندتر می‌شود و در مقابلش آن گروه ناراضی ضعیف‌تر و ناتوان‌تر. معمولاً اعتراضات این گروه‌ها همان داستان کتیبه اخوان ثالث است که می‌گوید «کسی راز مرا داند که از این رویم به آن رو بگرداند» و وقتی به آن روی می‌گردانی می‌بینی باز همین نوشته است!

 

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.