فروپاشی یا انقلاب؟

محمد علی عسگری: تحولات سیاسی در بعضی از کشورها به سمت یک انقلاب می‌رود و در بعضی دیگر به سمت یک فروپاشی. هرچند این دو با هم تفاوتی ماهوی دارند اما گاه به جای همدیگر گرفته می‌شوند و یا در هریک می‌توان ردپایی از دیگری را نیز مشاهده کرد.

برای فروپاشی می‌توان جنبش‌های موسوم به بهار عربی را در نظر آورد و برای انقلاب به طور مثال انقلاب 1979 ایران یا انقلاب‌های 1917 روسیه و 1789 فرانسه. انقلاب‌ها عمدتاً شامل تغییرات اساسی و بنیادین هستند اما فروپاشی‌ها به فرو ریختن نظام حاکم بر یک کشور در یک برهه حساس اطلاق می‌گردد. با این همه به جنبش‌های بهار عربی نیز انقلاب گفته می‌شود کما اینکه در انقلاب‌ها نیز ما شاهد نوعی فروپاشی نظام حاکم هستیم. درعین حال شاید یک مثال بتواند این دو را بهتر از هم تفکیک نماید. فروپاشی مانند اتفاقی است که برای مثال در حادثه متروپل آبادان رخ داد. ساختمانی به دلیل نداشتن سازه‌های مناسب و مصالح عدم استاندارد در یک لحظه فرو ریخت. فروپاشی‌ها معمولاً کم هزینه‌اند و برق آسا رخ می‌دهند حال آنکه انقلاب‌ها شبیه آن است که تصمیم گرفته شود ساختمانی تخریب و برجای آن یک ساختمان جدید بنا گردد. عوامل دست اندرکار ابتدا طبق نقشه‌ای از پیش تهیه شده کسانی را استخدام می‌کنند و دست به تخریب می‌زنند. سپس طبق همان نقشه زیرسازی کرده و بنایی جدید را بر ویرانه‌های ساختمان قبلی بنا می‌کنند. این پروژه زمان بر بوده و مرحله به مرحله پیش می‌رود. حال آنکه یک فروپاشی ناگهان در اثر حادثه‌ای کوچک رخ می‌دهد. فروپاشی‌ها ممکن است در ظرف یک یا چند ماه رخ دهد اما انقلاب‌ها چند سال یا چند دهه طول خواهد کشید.

مساله مهم‌تر اینکه در فروپاشی‌ها، بیشتر این عوامل داخلی هستند که نقش بازی می‌کنند برخلاف انقلاب‌ها که عوامل خارج از سیستم نقش دارند. به عبارتی دیگر وقتی حرکتی با ماهیتی فروپاشی شروع می‌شود عواملی از درون سیستم به دلایل متعدد با آن همراهی می‌کنند. در رأس این عوامل ناراضیانی هستند که به دلایلی از مرکز قدرت به حاشیه رانده شده‌اند و در نتیجه به دنبال فرصتی برای انتقام یا بدست آوردن قدرت جدیدی هستند. بخشی از نیروی فروپاشی ناشی از عدم تجانس اهرم‌هایی است که قدرت بر آن بنا شده است و در یک لحظه این ستون‌ها و اهرم‌ها از هم گسیخته می‌شوند. معمولاً فروپاشی در سیستم‌هایی رخ می‌دهد که یا به شدت پیر و فرسوده باشند یا آنچنان در بحران‌ها غرق گشته‌اند که دیگر قادر به نجات عوامل خود نیز نباشند. این در واقع سازو کارهای درونی یک سیستم است که زمینه را برای فروپاشی مهیا می‌کند. در فروپاشی‌ها ما شاهد رهبرانی مشخص نیستیم و سخن از یک حزب یا تشکیلات خاص جایی ندارد. یک نمونه بارز از این فروپاشی‌ها تجربه اتحاد جماهیر شوروی بود که در دوره گورباچف رخ داد. در کوتاه‌ترین زمان ممکن برخی از اجزای این امپراتوری فروپاشید و شوروی در معرض تجزیه قرار گرفت. در نتیجه نظام سوسیالیستی حاکم بر آن از بین رفت و به جایش سیستم دیگری جایگزین گردید. درحالی که رهبران این کشور در رویاهای تصرف کرات آسمانی بودند مردم مسکو حتی قادر به تأمین نان روزمره خود نیز نبودند. انقلاب‌های عربی نیز تقریباً تجربه مشابهی بود. اتفاقاتی که در تونس، مصر، لیبی، یمن و حتی سوریه افتاد از این دست بود. سال‌ها بود که نظام‌های حاکم بر این کشورها دچار شکست و ناکامی شده بودند. اما حادثه‌ای کوچک کافی بود تا مانند جرقه‌ای که به یک انبار باروت اصابت می‌کند جنبشی را شکل داده و در همان حال عوامل داخل نظام را نیز به نفع این حرکت فعال کند. این درحالی است که در انقلاب‌ها چنین نیست. هر انقلابی ابتدا از یک هسته ایدئولوژیک یا تفکر و اندیشه جدید شروع می‌شود. مدت‌ها طول می‌کشد تا این تفکر از یک فرد به یک گروه و بعد به چند گروه سرایت کند. بعد این گروه‌ها تحت یک سازماندهی مشخص و رهبری واحدی در آیند و بعد همه این رودهای کوچک در یک رودخانه بزرگ ادغام گردند و پا به پای هم تا فروپاشی آن سیستم و برقراری یک نظم جدید امتداد پیدا کنند.

سرنوشت رژیم‌های ایدئولوژیک مانند شوروی فروپاشی بود. کما اینکه سرنوشت برخی از رژیم‌های استبدادی خاورمیانه نیز فروپاشی بود. زیرا این‌ها هردو بر نوعی توهم بنا شده بودند و رهبرانشان فکر می‌کنند قدرت لایزالی دارند و می‌توانند به طرفه العینی روز را شب و شب را روز کنند. آن‌ها پیوسته برای آینده خود و کشورشان تخیل می‌بافتند و در رسانه‌های رسمی خود همین تخیلات را عرضه می‌کردند و هدفشان اینکه ذهن مردمان و بخصوص پیروانشان را با همین توهمات پر کنند. اما مجموع این توهمات و تخیلات بالاخره یک روز به انتها می‌رسید و در برخورد با واقعیت‌ها می‌شکست و فرو می‌ریخت. رهبران چنین نظام‌هایی بیش از همه در توهم بسر می‌بردند و قدرت خود را ابدی می‌پنداشتند. فراموش نکرده‌ایم که برای مثال در مصر حسنی مبارک آنچنان قدرت خود را مستحکم و خلل ناپذیر می‌دید که در آخرین سالهای حکومتش به جای رسیدگی به بحران‌های کشور، تصمیم گرفته بود فرزندش جمال مبارک را جانشین خود سازد. یا در لیبی معمر قذافی به این افتخار می‌کرد که خیمه و خرگاهش را به ناف پاریس برده و آن را چون خاری درچشم تمدن غرب فروکند. مهم‌ترین دغدغه علی عبدالله صالح نیز جانشینی فرزندش احمد علی صالح به جای خود بود و در تونس نیز زین العابدین بن علی تمام قدرت را به همسرش لیلا طرابلسی و بستگانش سپرد و خود رفت تا در قصرهای بهشتی‌اش خوش بگذراند.

فروپاشی‌ها سهل و آسان صورت می‌گیرد اما مشکلاتشان پس از اتمام کار است که رخ می‌نماید. وقتی ساختمانی فرو ریخت تازه ابتدای «چه‌کنم» گفتن‌هاست، اینکه چگونه باید آواربرداری کرد؟ چه چیزی را باید آورد و از نو بنا کرد و چگونه و با چه هزینه‌ای؟ معمولاً پس از فروپاشی‌هاست که تفرقه‌ها رخ می‌نماید و زد و خوردها شروع می‌شود و حتی ممکن است که به تجزیه کشور یا وقوع جنگ‌های داخلی نیز منجر گردد. کمااینکه در نمونه‌های بهار عربی داشتیم. تجربه لیبی و یمن هنوز به نتیجه نرسیده و این دو کشور طی دو دهه گذشته شاهد منازعات تلخ و خونباری بوده است. تجربه مصر نوع دیگری بود و مردم این کشور برای فرار از اسلام گرایان اخوانی به سرعت خود را به دامن یک دیکتاتوری نظامی دیگر انداختند. در تونس هنوز جنگ بر سر قدرت ادامه دارد و در سوریه فروپاشی نیمه کاره ماند و چند سال پس از یک جنگ داخلی پرهزینه، نظام حاکم توانست به یاری دوستان خارجی‌اش بار دیگر بر مقدرات بخش‌هایی از کشور حاکم گردد. حال آنکه چنین مشکلاتی در انقلاب‌ها وجود ندارد. این سخن بدان معنا نیست که پس از انقلاب‌ها مشکلی نیست. آن‌ها هم مشکلات خودشان را دارند. مهم‌ترین اتفاق تلخ پس از پیروزی هر انقلابی تصفیه‌های خونین است. گروهی که قدرت بیشتری دارد همه رقبا را از میدان به در می‌کند تا بتواند حکومت را برای خود یکپارچه سازد و این خود ابتدای بنا کردن یک دیکتاتوری جدید خواهد بود.

اینجاست که اگر پرسیده شود انقلاب یا فروپاشی کدام یک بهتر است؟ باید گفت هیچ کدام. زیرا هرکدام خسارت‌های جبران‌ناپذیری دارند و تا آنجا که می‌شود باید از آن‌ها پرهیز کرد. انقلاب‌ها به قول برخی حاصل «جنون جامعه» است و فروپاشی‌ها حاصل «جنون حکومت» و هردو خطرناک و خسارت بارند. بهترین راهکار برای پیشگیری از وقوع چنین حوادثی اصلاحات درونی است. فرایند اصلاحات مطمئن‌ترین و با صرفه‌ترین راهکاری است که می‌توان به مرور زمان از آن استفاده کرد و هرگاه بخشی از سیستم دچار اشکال یا نقصی شد بلافاصله آن را تعویض و تعمیر کرد. اما متأسفانه این آرزویی است که همیشه قابل تحقق نیست.

مطالب مرتبط
منتشرشده: ۱
  1. مجید نژادی

    بله با نظر نویسنده محترم کاملا موافقم که انقلابها عموما بی نتیجه و حتی گاهی به معنای عبور از وضعیت بد به بدتر هست و شاید عمده ترین دلیلش آن باشد که انقلابیون غالبا افرادی ساده و صادق هستند ، ولی افراد یا گروههایی که از داخل و خارج ناظر بر انقلاب و مترصد فرصت هستند ، ضمن اینکه هزینه ای بابت انقلاب نمی دهند در عین حال برای بهره برداری از همان زمانی که انقلابیون ساده دل در حال هزینه دادن هستند ، در جایگاههای راحت و بی دردسر خودشان مشغول نقشه کشیدن برای موج سواری و رسیدن به اهداف شوم و غیرانسانی خود می باشند ، البته دقیقا در لباس و ظاهر و گفتمان انقلابیون و بلکه بمراتب کاتولیک تر از پاپ.

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.