محمدرضا زایری: نوشتن درباره روحانیت ریسک دارد

«نویسندگان ریسک نمی‌کنند تا درباره روحانیت بنویسند». این سخنِ محمدرضا زائری در گفتگو با دین آنلاین است. او اما این ریسک را کرده است. زائری کتاب «مسافر سنت در هزاره سوم» را نوشته است. کتابی که یک روحانی را در میانه شهر ترسیم می‌کند. با مردم نشست و برخاست دارد. از آن‌ها می‌شنود. با آنها سخن می‌گوید. گاه به تندی با او مواجه می‌شوند. گاه محبتهایی از آن‌ها می‌بیند. زائری لباس روحانیت به تن دارد. در شهر قدم می زند. از مواجهه مردم با یک فرد روحانی می‌گوید. روحانیتی که در نظر برخی، به دستگاه قدرت و حاکمیت وارد شده و از مردم فاصله گرفته است. زائری اما در این کتاب نشان می‌دهد که همه برخوردها با یک فرد روحانی یکسان نیست. گاهی همچنان پشتوانه‌ای است تا دردهای مردم را التیام دهد. گاهی هم مردم از غم روزگار به تنگ آمده و یک فرد روحانی را نشانه می‌روند و دردِ خود را بر سرِ او خالی می‌کنند. کتاب مسافر سنت در هزاره سوم این مواجهه و ماجرا را به تصویر کشیده است. دین آنلاین در همین خصوص با حجه الاسلام زائری به گفتگو نشست.

ایده نگارش «مسافر سنت در هزاره سوم» چگونه به ذهنتان رسید؟

وقتی روزنامه «شهر آرا» وابسته به شهرداری مشهد از من خواست تا ستونِ ثابتی به صورتِ هفتگی در این نشریه داشته باشم، با توجه به تجربه‌ای چندین ساله که در نگارشِ ستونِ ثابتِ مطبوعاتی کسب کرده بودم، به فکر فرو رفتم که چه تِم و محتوا و مضمون و قالبی می‌تواند هم از قلمِ منِ آخوند و روحانی تمایز به شمار آید و هم برای مخاطبِ امروز رسانه‌ها جذاب باشد و هم با آن روزنامه تناسب داشه باشد. بر اساس این سه محور ایده نگارشِ یادداشت‌های روزمره شهری از زبان یک شخص معمّم به ذهنم رسید و فکر کردم که شرح احوالاتِ روزمره یک روحانی در محیط شهری می‌تواند جذابیت‌هایی برای مخاطب داشته باشد و خوشبختانه همین طور هم شد و مطالبِ این ستون با توجه به جنس و حال و هوایی که پیدا کرده بود بسیار مورد توجه قرار گرفت.

آیا سلسله روایت‌هایی را که در این کتاب نوشته‌اید دراماتیزه شده هستند؟ یعنی برای جذابیت، واقعیت‌ها را همراه با دخل و تصرف نگاشته‌اید؟

اساس همه این رویدادها کاملاً واقعی هستد و هیچ وقت نگارشِ تخیلی نداشته‌اند. به این معنا که توی خانه بنشینم و بخواهم یک داستان و رمان را بر اساس فضای ذهنیِ خودم بنویسم. اما به طور طبیعی آن واقعیت‌های روزمره که خودم در متنِ آنها حضور داشته‌ام با نثر و ادبیاتِ داستانی روایت کرده‌ام. به این معنا می‌توان گفت که دراماتیزه شده‌اند تا برای مخاطب خواندنی و شیرین باشند. اساساً جنس روایت و ناداستان چیزی بین گزارشِ خشک و خام و داستان و درام است. مثلِ مواد خامِ خوراکی که با چاشنی‌ها و افزودنی‌هایی ترکیب می‌کنیم و روی شعله و حرارت آتش می‌پزیم. در واقع این دراماتیزه کردن مثل آن پخت و پز است که نتیجه کار طبعاً عیناً همان هویج و برنج و کدو یا بادمجان نیست. ولی در عین حال هم دقیقاً همان مواد اولیه است که چنین نتیجه‌ای داشته است.

عنوان کتاب هم جای تأمل دارد. به نظرتان روحانیت نهادی است که همواره باقی مانده سنت است؟

اراده من از این عنوان البته مصطلاحاتِ رایجِ فلسفی نبوده و همان معنایی را در نظر داشته‌ام که در عرفِ عمومی و فضای ذهنی مخاطب عام به ذهن متبادر می‌شود. با این مبنا عمومِ مخاطبان، روحانیت را نهادی برآمده از سنت و حافظِ سنت می‌دانند و تصورشان این است که هنوز هم ریشه در سنتتها دارد. لذا قصدم از این عنوان همان تلقی ابتدایی مخاطبان در فضای زندگی شهری بوده که می‌بینند یک نفر با قبا و عبای روحانیت الان سوار هواپیما یا قطار و مترو شده و دارد در کنارشان و با آنها زندگی می‌کند.

مخاطبِ این کتاب می‌بایست انتظار داشته باشد که با روایت‌هایی واقعی از مواجهه مردم با روحانیت طرف است؟

فکر می‌کنم همین طور است. چون از یک طرف غالب مخاطبانِ این کتاب نویسنده را می‌شناسند و از مواضع و رویکرد او با خبرند و از طرفِ دیگر جنس و قالب کتاب به آنان همین توقع را منتقل می‌کند که راوی در حال گزارش واقعیت‌های زندگی روزمره است. مخصوصاً که هیچ وقت در متن کتاب با چیزی مواجه نمی‌شود که رؤیایی یا غیر واقعی و تخیلی باشد. من خودم در هنگام نگارش این روایت‌ها کاملاً متوجه بودم که چیزی را ننویسم که مخاطب نتواند آن را هضم کند یا بپذیرد. لذا هم تلخی‌ها را گزارش کرده‌ام و هم شیرینی‌ها. اگر فحش شنیده‌ام صادقانه نوشته‌ام و اگر هم مورد احترام و محبت واقع شده‌ام، باز هم نوشته‌ام و چیزی را اغراق شده یا غیر طبیعی نقل نکرده‌ام. چون برایم مهم بوده که علاوه بر این مخاطب، اگر کسی پنجاه سال یا صد سال بعد هم کتاب را خواند بتواند تصویری جامع و تقریباً درست از جامعه و زندگی مردم کلانشهرهای ایران در پایان قرن داشته باشد.

به عنوان واپسین پرسش می‌خواهم بدانم که چرا آثاری که درباره روحانیون نوشته شده، به نسبت سایر سوژه‌ها کم شما راست؟

البته از جهتی عناوین متعدد و متفاوتی درباره روحانیون هست که شاید اگر احصای دقیق و شاملی داشته باشیم بیشتر به چشم بیاید. از کتابهایی مثل «فضیلت‌های فراموش شده» تا «حاج آخوند» همه در واقع راجع به روحانیت است. در سالهای اخیر حتی رمانهای متعددی درباره روحانیت داریم که شاید البته خیلی دیده نشده و به جامعه کتابخوان معرفی نشده. اما به طور کلی فکر می‌کنم که طبیعی است در این حوزه آثار چندانی نداشته باشیم. چون هم نویسندگان و ناشران برای ورود به این حوزه ریسک نمی‌کنند و هم از سوی نهادهای رسمی و حاکمیتی فضای زیادی برای پرداختن به این موضوع ایجاد نمی‌شود. به هر حال بخواهیم یا نخواهیم روحانیت در طی چند دهه اخیر در ایران متولی حکومت و صاحب قدرت بوده و هست و نمی‌توان انتظار داشت که صاحبان قلم بی پرده و بی ملاحظه در این عرصه چیزی بنویسند و اثری تولید کنند. معمولاً این طور است که افراد ترجیح می‌دهند عطای این کار را به لقائش ببخشند و مخصوصاً در حوزه درام که اقتضائش شخصیت‌های متنوع و فضای خاکستری است و نمی‌شود انتظار داشت که نویسنده فقط یکسویه و از نظر مثبت به سوژه نگاه کند.

 

گفت‌وگو و تنظیم مصاحبه: سعید دهقانی

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.