توسعه‌مداری کشورهای عربی جنوب ایران

توسعه مداری همسایگان جنوبی عنوان نشست مجازی بود که  نوزدهم مهرماه ۱۴۰۲ در کانال کلاب علوم سیاسی با همکاری انجمن علمی علوم سیاسی دانشگاه یزد و موسسه مرام، برگزار شد. دکتر محمد مسجدجامعی، سخنران این نشست در مورد تحولات و توسعه کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس، در سال‌های اخیر، سخن گفتند.

منظور از همسایگان جنوبی عربستان است و شیخ‌نشین‌های پنج‌گانه خلیج فارس. برنامه کلان عموم این کشورها در حال حاضر «توسعه مدارانه» است که درباره آن صحبت خواهیم کرد. حتی کشوری چون عراق و علیرغم تمامی مشکلاتش عملاً به برنامه‌های «توسعه‌ای» روی آورده است. این جریان در صورتی که ایران برنامه توسعه مدارانه قابل قبولی نداشته باشد، روابط دوجانبه و چندجانبه را عمیقاً تحت تأثیر قرار می‌دهد. اگر روند به همین گونه ادامه یابد به احتمال فراوان در بلندمدت مرکز ثقل تشیع از ایران به عراق منتقل خواهد شد که البته عوامل فراوان دیگری در این انتقال احتمالی دخالت خواهد داشت.

قبلاً به نکته‌ای اشاره شود و آن تصور عمومی ما است از همسایگان جنوبی. این تصور هماهنگ با واقعیت‌های کنونی نیست. اینان در بسیاری از زمینه‌ها به واقع رشد یافته‌اند. اینکه کشور کوچک و کم جمعیتی چون قطر به خوبی و با اعتماد به نفس توانست مسابقات جام جهانی را برگزار کند، نشان دهنده رشد آنها است. خصوصاً اگر از حجم توطئه‌ها و کارشکنی‌ها، چه از جانب همسایگان عرب و چه از جانب دیگران را لحاظ کنیم.

نمونه دیگر امارات است. براساس آمار سازمان تجارت جهانی در سال 2022 امارات با نزدیک ششصد میلیارد دلار صادرات یازدهمین رتبه جهانی را کسب کرد. به مراتب جلوتر از عربستان و ترکیه که به ترتیب رتبه 21 و 29 را داشتند. چنین واقعیتی ناشی از رشد آنها و آگاهی‌شان در مورد اقتصاد و تجارت جهانی، مسائل مختلف بانکی و بیمه‌ای و حمل و نقل دریایی و امثال آن است. مروری اجمالی بر برنامه‌های توسعه‌ای تک تک آنها بیانگر این است که آنها «توسعه انسانی» قابل ملاحظه‌ای داشته‌اند. ما در حال حاضر با چنین واقعیت‌هایی مواجه هستیم. ضروری است که ایران نیز، اگرچه به شیوه خاص خود، به چنین توسعه‌ای نائل شود. این یک ضرورت است و حتی به لحاظ سیاسی و امنیتی.

به اجمال به دو مقدمه اشاره می‌شود:

1. در یکی از برنامه‌هایی که با کلاب علوم سیاسی داشتم به تفصیل گفته شد که شش کشور مورد بحث سه مرحله تاریخی را پشت سر گذاشته‌اند که هر مرحله ویژگی‌های خاص خود را داشت. 1-مرحله فقر قبل از کشف نفت، 2- مرحله کشف نفت که دهه‌ها ادامه یافت و در پی استفاده و لذت بردن از عایدات نفتی بودند و می‌کوشیدند خود را از بحران‌های منطقه‌ای و جهانی دور نگاه دارند، 3- تمایل به ورود به صحنه منطقه‌ای و جهانی و به نوعی صحنه گردانی نسبت به حوادث، خصوصاً در آنجا که به منطقه مربوط می‌شد.

در مدت اخیر گویی اینان به مرحله چهارم رسیده‌اند که برنامه‌های توسعه مدارانه آن‌ها است. احساس می‌کنند برای حفظ ثبات و استقلال خود می‌باید توسعه یابند، و احساس می‌کنند که بدون این توسعه نمی‌توانند نفوذگذار و تأثیرگذار باشند. می‌باید اقتصاد و صنعت و تجارت خوبی داشته باشند تا بتوانند سروری و سیادت بدست آورند و یا آن را حفظ کنند. مردم این منطقه عموماً حساس و مغرور و سیادت‌طلب هستند. برای کشوری چون برزیل و یا مکزیک اصل توسعه مهم است، امّا برای کشورهایی چون ترکیه و عربستان و حتی امارات و قطر اگر توسعه مطلوب است، امّا بخشی از تمایل بدان، جهت سروری و سیادت‌طلبی و نفوذ منطقه‌ای و بلکه جهانی است و این با اقتصادی نیرومند بدست می‌آید.

 

2. و اما مقدّمه دوم. واقعیت این است که «توسعه» پدیده پیچیده‌ای است. محتاج به مقدمات داخلی و نیز خارجی است. چنین نیست که با اراده حاکمیت حاصل آید. به ویژه «توسعه پایدار و همه جانبه» و بالاخره «توسعه انسانی». ابتدا از مقدمات خارجی آغاز می‌کنم.

تا مدتی پیش غربیان و خاصه امریکایی‌ها در این منطقه، تسلطی بلامنازع داشتند و هیچ برنامه‌ای بدون اراده و اجازه آنان صورت نمی‌گرفت. این جریان از هنگام به قدرت رسیدن اوباما، تضعیف شد. البته این جریانی عمومی و جهانی بود، امّا آثارش در این منطقه بارزتر از نقاط دیگر بود. آمدن ترامپ در واقع تلاشی بود برای نیل به «امریکا اول» آن‌گونه که قبلاً بود که عملاً در برابر واقعیت‌ها قرار داشت و نمی‌توانست موفق شود. آنچه به تضعیف موقعیت آمریکا و غرب کمک کرد، «کرونا» و سپس آمدن بایدن و بالاخره جنگ اوکراین بود.

این مجموعه نفوذ غربیان در منطقه را کم رنگ کرد و در کنار آن چین به سرعت و با اعتماد به نفس سربرآورد و با سرعتی پیش‌بینی ناپذیر عملاً صحنه گردان اقتصاد و تجارت و بلکه صنعت منطقه شد. مضافاً که بحران انرژی ناشی از بحران اوکراین موقعیت تولیدکنندگان خلیج فارس را به شدت افزایش داد و در پی آن روسها به عنوان قطبی از قدرت‌های موجود، فعالانه حضور یافتند.

شرائط جدید به حاکمیت‌های شش‌گانه امکان انتخاب و امکان برنامه‌ریزی داد. در اوائل انتخاب ترامپ امیر کویت سفری به امریکا داشت که ترامپ تنها پنج دقیقه به او وقت داد و از او با تحکّم خواست که قراردادهایش با چین را لغو کند. پس از بحران اوکراین این سران اروپایی و معاون بایدن و حتی اردوغان بودند که جهت ادای احترام به امیر متوفای امارات به سرعت بدین کشور آمدند و مقامات آمریکایی جهت دلجویی از عربستان پیوسته بدانجا می‌رفتند واز آنچه بایدن و مقامات دولت او قبلاً گفته بودند، پوزش می‌طلبیدند.

 

در مجموع شرائط بیرونی برای انتخاب و برنامه‌ریزی مناسب و بلکه بسیار مناسب بود. آن‌ها نمونه ترکیه را در پیش رو داشتند و اینکه بخش مهمی از موقعیت منطقه‌ای و بین المللی او به دلیل قدرت اقتصادی و تجاری و صنعتی او است.

در این میان چین اگرچه با سرعت، امّا با احتیاط به پیش می‌آمد، به گونه‌ای که فرنگیان را تحریک نکند و حضور پایدار خود را تضمین کند، چین نه تنها به مهمترین شریک تجاری این کشورها تبدیل شد، بلکه اعلام آمادگی کرد که به تمامی برنامه‌های توسعه‌ای آنان، و حتی صنایع دفاعی و نظامی‌شان کمک کند و زیر ساخت‌های لازم را با قیمتی به مراتب بهتر از غربیان، ایجاد کند.

طبیعتاً رابطه فعال با روسیه و حتی اوکراین عامل تعیین کننده‌ای بود جهت مهار زیاده‌طلبی امریکایی و حتی اروپایی. بدین ترتیب زمینه ایجاد شد. به احتمال فراوان یکی از دلائل اصلی تلطیف رابطه آنان و خاصه عربستان با ایران بدین علت بود که آنان در پی فراهم آوردن شرائط جهت توسعه خود بودند و طبیعتاً تعارض با او در تعارض اهدافی بود که تعقیب می‌کردند.

 

و امّا دلائل داخلی. جمعیت این کشورها به جز عربستان، کم و یک دست است که البته منظور بومیان اصلی است که هویت و شناسنامه محلی دارند و عموماً مرکب هستند از قبائل مختلف، البته به جز بحرین. سابقه مذکور نوعی انسجام اجتماعی و فرهنگی جوامع آنان را موجب شده و اطاعت از شیخ قبیله بخشی از فرهنگ آنان است. امرای این کشورها کم و بیش در چارچوب شیخ قبیله هستند و از طرف توده مردم این چنین دیده می‌شوند. در نتیجه رابطه آنان و امرا عمدتاً پدرانه و همراه با اطاعت و اعتماد است. مخصوصاً که به دلائلی آنان بحران‌های موجود در منطقه و چالش‌های ایدئولوژیکی جهان عرب را از ناصرلیسم و اندیشه‌های قومی و سوسیالیستی و تا حدودی اسلامی، اسلام سیاسی، را از سر گذرانیدند.

این مسئله کم و بیش در مورد چهار کشور امارات، قطر، کویت و عمان صادق است. در مورد عربستان و بحرین، و به ویژه بحرین، مسئله تفاوت‌هایی دارد که جهت رعایت وقت از بیان تفصیلی‌اش می‌گذریم.

 

نکته دیگر در مورد آنان و علیرغم تنوع و اختلاف‌شان این است که یک «مجموعه» هستند. این یک مجموعه بودن را هم شرائط جغرافیایی و زیستی و هم خصوصیات اجتماعی و دینی و فرهنگی و هم تجربه‌شان با دنیای جدید و واقعیت‌های سیاسی و امنیتی و تصوری که دیگران، و حتی اعراب دیگر، از آنان دارند، به وجود آورده است. لذا احساس نوعی هم‌سرنوشتی در آنان خصوصاً در حال حاضر به شدت نیرومند است و این خود موجب تشدید اجرای طرح‌های توسعه‌ای می‌شود. بدین معنی که مثلاً قطر و کویت و حتی عربستان و عمان نمی‌توانند نسبت به برنامه‌های توسعه‌ای امارات بی تفاوت باشد و این سخن در مورد تک تک آنها هم صحیح است.

حقیقت این است که در پرتو این تحولات فشرده و سریع، نسل جدیدی بالیده و می‌بالد. نخبگان این نسل هستند که چنین برنامه‌هایی را طراحی و مدیریت می‌کنند،‌ مخصوصاً که آنان جهت اجرای آن به جذب «ژن‌های خوب و نخبه» اقدام می‌کنند، به ویژه از همسایه شمالی و البته از نقاط دیگر. اگرچه به دلائل امنیتی چندان مایل نیستند نسبت عرب زبان‌های نخبه، از حد معینی فراتر رود.

این نسل اقتصاد و تجارت و بازارهای مالی و انرژی و خدماتی جهان را می‌شناسد و در آن بازی و نقش آفرینی می‌کند و تمرکزش بیشتر بر اقتصاد نوین است و به همین دلائل در طی یکی دو سال اخیر آنان این منطقه را به یکی از شکوفاترین و پرجاذبه‌ترین مناطق تجاری و مالی تبدیل کرده‌اند. این در حالی است که عموم کشورهای توسعه یافته هم اکنون از مشکلات فراوان اقتصادی رنج می‌برند و به همین دلیل فراوان هستند کسانی که به این منطقه هجوم آورده‌اند. تقریباً همچون هجومی که پس از بحران و تحریم نفتی در 1973 پدید آمد و البته با تفاوت‌هایی که از آن درمی‌گذریم.

حال به اجمال به بررسی تک تک کشورها می‌پردازیم.

عربستان: سیاست عمومی این کشور حتی در مقایسه با ابتدای به صحنه آمدن ملک سلمان و سپس فرزندش محمد به کلی تغییر یافته است و تغییری به مراتب پیش از آنچه که در زمان ملک عبدالله و بیش از او وجود داشت. دیگر از خرید کشتی تفریحی 550 میلیون دلاری و یا خرید تابلوی مونالیزا به مبلغ 450 میلیون دلار خبری نیست. آنان به نوعی پختگی رسیده‌اند و این جریان ادامه خواهد یافت.

اولویت اول آنان «توسعه» است. توسعه زیربنایی، توسعه براساس تکنولوژی مدرن و بلکه فرامدرن، توسعه اقتصادی و صنعتی. توسعه صنایع نظامی و نیز راه‌های مواصلاتی و ترابری و این همه را در خدمت سیاست خارجی فعال و تاثیرگذار خود می‌بینند و می‌دانند. چندی پیش محمد بن سلمان در پاسخ به سؤال خریدهای پر هزینه فوتبالیست‌ها گفت اگر این جریان موجب شود تا اقتصاد ما نیم درصد رشد بیشتری داشته باشد، این همه به نفع ما است.

چنانکه گفتیم شرائط خارجی، چه منطقه‌ای و چه بین المللی، جهت تعقیب چنین هدفی بیش از گذشته آماده است و آنها این را می‌دانند و می‌خواهند از وضعیت پیش آمده به حداکثر سود برند. قبلاً بخشی از سیادت عربستان به دلیل سیاست دینی و وهابی او بود، این جریان در حال حاضر به کنار گذاشته شده و بعید است در آینده هم فعال شود. مضافاً که نسل جوان تهییج شده از سیاست‌های جدید عمیقاً ناسیونالیست شده و بیش از نسل‌های قبلی در خدمت توسعه مورد نظر حاکمیت قرار گرفته و خواهد گرفت. این جریان به گونه‌ای غیر مستقیم به ثبات اجتماعی و سیاسی آنان کمک خواهد کرد.

از نظر قدرت بدستان موجود، یک عربستان نیرومند به لحاظ اقتصادی و صنعتی است که می‌تواند موقعیت این کشور را ارتقاء بخشد. و البته در گذشته چنین تصوری وجود نداشت. سیاست جدید نیروهای انسانی نهفته این کشور را آزاد و غرور ملی‌شان را اشباع می‌کند. آنچه به او کمک می‌کند همراستایی منافع او با کشورهایی چون چین و هند و سایر اقتصادهای در حال شکوفایی کشورهای غیر غربی است. اگرچه احتمالاً برنامه‌ها و طرح‌های این کشور فراتر از ظرفیت انسانی درونی او است، امّا اگر آنها به بخشی از آنچه طراحی شده دست یابند، خود گام بلندی است.

امارات: این کشور مرکب است از هفت امارت. اندیشه توسعه نه تنها در بین امارت‌های دیگر، بلکه در کل شش کشور مورد بحث از امارت دبی آغاز شد که آن هم متأثر از اندیشه‌های حاکم آن، یعنی شیخ محمد است. او به دوران پس از پایان نفت می‌اندیشد و عامل اصلی احتمالاً این بود که این امارت منابع نفتی چندانی نداشت. هدف او این بود که دبی را به مرکزی برای تبادلات تجاری، خدماتی و ترابری دریایی و حتی توریستی تبدیل کند. آنچه به این هدف کمک شایانی کرد تحریم دوجانبه ایران و عراق پس از جنگ 1991 بود. این جنگ کویت و عربستان و سایر شیخ نشین‌ها را در انزوا فروبرد و دبی یکه‌تاز گردید. بیشترین کمک از جانب ایران بود، اعم از بخش خصوصی و بخش دولتی. در همان ایام بلوک شرق سقوط کرد و اتحاد شوروی تجزیه شد. مسئولان کشورهای تجزیه شده فاقد هرگونه آشنایی و تجربه‌ای بودند و بهترین انتخاب جهت خرید و تبادل کالا، دبی بود. این امارت با زیرکی آنچه را لازمه این تبادلات بود فراهم آورد و شرکت‌های اروپایی و آسیایی هم ترجیح می‌دادند با منطقه‌ای چون دبی که به همگان نزدیک بود، کار کنند.

این همه موجب موفقیت چشمگیر دبی شد و متعاقب با آن فرودگاه و خط هوایی و زیرساخت‌های ترابری دریایی و خدمات بندری و نیز زیرساخت‌های توریستی فراهم آمد.

پس از درگذشت شیخ زاید که سیاست توسعه‌ای بسیار محافظه‌کارانه‌ای داشت، قدرت به فرزندانش رسید که همگی تحولات توسعه‌ای دبی را مدل قرار دادند. به ناگهان امارت ابوظبی و متعاقب با آن امارت‌های دیگر دگرگون شد. جهت تضمین این سیاست توسعه‌ای، سیاست امنیتی خاصی در پیش گرفته شد که هدفش باج دادن به گروه‌هائی بود که فعالیت‌های براندازانه داشتند تا در کشورشان عملیاتی انجام ندهند.

البته این سیاست توسعه‌ای نوع جدیدی از تلقی دینی و فرهنگی و عربی را ایجاد کرد که امارات در حال حاضر خود را در خدمت این تلقی و تصور قرار داده و با توجه به همین تلقی است که در برابر انقلاب‌های عربی بعد از 2011 ایستاد و هنوز هم چنین است. اینان مهمترین پشتیبان‌های طرح‌هایی چون «پیمان ابراهیم» بوده و هستند که توضیح این نکات را علیرغم اهمیت‌شان باید به فرصت دیگری واگذاشت.

قطر: گشودگی قطر از اواسط دهه نود به بعد بیش از سایر شیخ نشین‌ها است. می‌توان گفت که این گشودگی نمادی است از اندیشه و تمایل به گشودگی نخبگان قومی و اسلامی عرب. آن‌ها مایل بودند در صحنه‌های مختلف منطقه‌ای و تا حدودی بین المللی حضور فعال داشته باشند و خود و به عنوانی اعراب را نمایندگی کنند و آنچه را لازمه این حضور بود، فراهم کردند. از کانال الجزیره گرفته تا خط هوایی و تا زیر ساخت‌های خدماتی و آکادمیکی و مشاورتی. این کشور تجربیات دشواری را از سر گذرانید و به ویژه در جریان انقلاب‌های عربی نقش فعالی داشت و می‌کوشید از طریق هماهنگی‌اش با سیاست غربیان، موقعیت خویش را ارتقا بخشد. این جریان را در سال‌های اولیه نا آرامی‌ها خصوصاً در سوریه و لیبی شاهد هستیم.

آنچه به برنامه توسعه‌ای او مربوط می‌شود پس از تحریم سخت و همه جانبه چهار کشور مصر و عربستان و امارات و بحرین آغاز شد و کوشید تا در ابعاد مختلف به نوعی خودکفایی دست یابد. از مسائل حقوقی و سیاسی گرفته تا مواد غذایی و سایر ضرورت‌های زندگی روزمره. به لحاظ ارتقاء امنیت غذایی برترین کشور عربی و در بین کشورهای جهان حائز رتبه 13 است. البته این مربوط به 2019 است که در حال حاضر موقعیت بهتری یافته باشد.

به هر حال آنان در مورد توسعه و خصوصاً توسعه انسانی جدی هستند و به برکت همین توسعه است که آنان توانستند در برابر رقبای منطقه‌ای‌شان مقاومت کنند و در نهایت پیروز شوند. جریانی که ادامه خواهد یافت. دیپلماسی موفق حقوقی – سیاسی – رسانه‌ای قطر به واقع نمونه‌ای است از رشد انسانی این کشور.

عمان: این کشور به لحاظ وسعت و تنوع جغرافیایی و اقلیمی و شمار ساکنان، مهم‌ترین در بین شیخ نشین‌ها است. پس از تجربه دردناک ظفار که با کمک بسیار مؤثر ایران پایان یافت، عمان کوشید سیاست متعادلی در پیش گیرد. توقعاتش را با قدرت و موقعیت و ثروتش هماهنگ سازد. به همین دلائل آن نوع انفجار مالی و مصرفی را که در سایر شیخ نشین‌ها به وجود آمد، در عمان سراغ نداریم. این خواسته سلطان قابوس بود و اطرافیان و اصولاً عمانی‌ها هم چنین می‌خواستند.

ثروت حاصل از فروش مواد هیدروکربوری در عمان بسیار کمتر از عموم شیخ نشین‌ها است. چنانکه درصد مهاجران بدان نیز چنین است. از مدت‌ها قبل هدف این بوده که افراد محلی به کار گمارده شوند. محیط طبیعی مناسب برای کشاورزی و کشاورز بودن بخش مهمی از جمعیت به این اهداف کمک کرده است و لذا عمان بطور طبیعی خودکفایی بیشتری داشت.

پس از درگذشت سلطان قابوس و انتقال آرام قدرت به جانشین او و سیاست ذاتاً واقع بینانه و متعادل او زمینه مناسب‌تری برای توسعه پایدار این کشور فراهم آورده است و با توجه به برنامه‌های تدوین و اعلام شده او برای سال 2040 به احتمال فراوان به بخش مهمی از اهدافش نائل شود و به احتمال فراوان راندمان این کشور در امر توسعه موفق‌تر از دیگران باشد.

کویت: کشوری است ثروتمند و به مراتب بازتر از سایر شیخ نشین‌ها، و از ابتدا چنین بوده است. یعنی از اوائل قرن بیستم. پس از استقلالش نیز این تفاوت را حفظ کرد. دارای پارلمان است و با احزاب و گروه‌ها و جریان‌های سیاسی مختلف، و رسانه‌هایی که در مورد بیان مسائل و مشکلات داخلی پیوسته از شش کشور دیگر بازتر و شفاف‌تر بودند.

آشنایی خوب نخبگان این کشور با اقتصاد و بازارهای مالی بین المللی موجب سرمایه‌گذاری‌های پرثمر و متعددی شده که یکی از منابع مالی آنها بوده و هست. این کشور در دهه‌های شصت و هفتاد و هشتاد قرن اخیر بلندپروازی‌های خاص خود را داشت. نقل این داستان به خوبی این نکته را نشان می‌دهد.

یک بار وزیر خارجه کویت جهت ملاقات با ملک فیصل به عربستان می‌رود. فیصل از آنچه او بیان می‌کند شگفت‌زده شده و به عمر سقاف که در آن ایام وزیر خارجه عربستان بود می‌گوید در جهان کنونی چند ابرقدرت داریم و او می‌گوید دو، امریکا و شوروی. فیصل می‌گوید خیر سه، ابر قدرت دیگر کویت است.

تجربه اشغال کویت ضربه سنگینی بود و تغییرات بزرگی را موجب شد که داستان مفصلی دارد. به هر حال در حال حاضر این کشور برنامه توسعه‌ای گسترده‌ای را برای خود تعریف کرده است که البته از نظر آنان نوعی ضرورت امنیتی است. چرا که تنها کشوری است که با سه قدرت منطقه‌ای یعنی عربستان و عراق و ایران همسایه است. جهت حفظ خود و حفظ استقلال خود مجبور است سیاست توسعه‌ای خود را جدی بگیرد.

بحرین: اگر این کشور از جمله شش کشور نبود، سرنوشت دیگری می‌یافت. موفقیت اِعمال سیاست تبعیض علیه شیعیان که اکثریت جمعیت را تشکیل می‌دهند، صرفاً به دلیل عضویت او در شورای همکاری خلیج فارس است.

به لحاظ نیروی انسانی مناسب جهت رشد و توسعه این کشور، برترین است در بین اعضای شورا. اینان اصولاً کشاورز بوده‌اند و اهل هنر و فرهنگ و صنعت و ادبیات، و در عموم این زمینه‌ها عمیقاً تحت تأثیر ایران و فرهنگ و هنر ایران بوده‌اند. مضافاً که ساختار اجتماعی به عکس دیگران قبیله‌ای نیست و توان هماهنگی‌شان با علم و صنعت جدید پیوسته بیش از همسایگان‌شان بوده است. مهم‌تر اینکه آنان اولین کشوری در جنوب خلیج فارس هستند که در آن نفت کشف شد. تجربه استخراج و پالایش آن که عمدتاً توسط نیروهای محلی انجام می‌گرفت، زمینه خوبی برای رشد و توسعه انسانی آنان فراهم آورده است.

اگر مشکل انشقاق اجتماعی آنان حل شود و یا حداقل تقلیل یابد، احتمالاً رشدی بیش از دیگران خواهند داشت.

علیرغم تمامی آنچه گفته شد نوعی شکنندگی در این منطقه وجود دارد. می‌توان گفت توسعه در منطقه‌ای چون آسیای دور مداوم و پایدار است، امّا در اینجا داستان این چنین نیست. البته ممکن است اتفاقی نیفتد، امّا احتمال وقوع حوادث غیر منتظره کم نیست.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.