عوامل، دلایل و سویه‌های ایجاد و گسترش آسیب‌ها در فرهنگ عاشورا

 علی آقاجانی: فرهنگ عاشورا از مهم ترین اجزای شکل دهنده فرهنگی اجتماعی اجتماعات شیعی است که از گذشته تا کنون درگیر آسیب هایی در شکل و محتوا بوده است. ماهیت اجتماعی آن به گونه ای است که از منظری ثابت شاید حتی نتوان بر برخی موارد آن مفهوم آسیب را اطلاق نمود. این پدیده هر چه باشد نیازمند بازکاوی و مشخص کردن عوامل و دلایل است. مقاله با رویکردی توصیفی-تحلیلی به زمینه ها و روندهای جاری در فرهنگ عاشورا به ویژه در شمایل عزاداری می پردازد و عواملی مانند دگرگونی فضای اجتماعی و تغییر در گفتمان عاشورا، گسترش فرهنگ مدرنیته به اجزای جامعه از جمله عزاداری، تضعیف مرجعیت اجتماعی عالمان دینی، برخورد عاطفی صرف با مقوله عزاداری، افراط در سیاسی شدن عزاداری، آمیخته شدن فرهنگ های قومی و سرزمینی با عزاداری، هراس نخبگان ازعوام یا عوام زدگی آنان و… را به بحث گذاشته است.

فرهنگ عاشورا فرهنگی قوام یافته، ریشه دار و دیرپا در جوامع اسلامی و شیعی است که تاثیر و تاثر فروانی گذاشته و برداشته است و همانند تمامی پدیده های فرهنگی و اجتماعی دچار آسیب ها و آفت هایی بوده و هست. حال آیا این آسیب ها قابل مدیریت است یانه؛ ناهنجاری های شکلی و محتوایی در عزاداری ها آیا مرتفع می شوند یا در گذر زمان تبدیل به هنجار می شوند و … پرسش هایی است که مجال وسیع می طلبد. اما آسیب‏های متوجه هر پدیده اجتماعی و به ویژه تحریف مربوط به قیام حسینی و عزاداری، اساسا از بعد جامعه شناختی، معلول علت هایی در درون آن جامعه‏اند که شناخت درست آن‏ها، نخستین و شاید مهم‏ترین گام برای برخورد مناسب با آن باشد. از این رو، در ابتدا باید به طرح ریشه‏ها و عوامل ایجاد و گسترش آسیب‏های متوجه موضوع مورد بحث بپردازیم. بنابراین، عوامل یاد شده را بدین صورت بر می‏شماریم:

1 . دگرگونی فضای اجتماعی و تغییر در گفتمان عاشورا

یکی از آسیب هایی که متوجه عاشورا است، آسیبی است که از راه تغییرات زمانه به وجود می آید. از آن جا که فرهنگ عاشورا و عزاداری، سنتی اجتماعی در درون جامعه شیعی است، به ناچار ممکن ا ست با تحول زمان تغییر پذیرد. همین موضوع است که وظیفه اندیشوران و دل بستگان فرهنگ ناب عاشورایی را دو چندان می کند؛ اگر چه بی نهایت کاری سخت و سترگ به شمار می آید. اگر نگاهی به ادبیات منثور و منظوم عاشورا در دوره های مختلف بیفکنیم، خواهیم دید که تا حدود بسیاری، رابطه‌ای متقابل و متعادل میان رویکردهای عاشورا با وضع اجتماعی – سیاسی ویژه هر دوره ای وجود دارد. فرضیه این نظریه این است که دگرگونی شرایط وضعیت و منطق هر زمان، تأثیری عمیق بر نگرش غالبی مردمان آن عصر دارد واین تغییرات در سنت هایی اجتماعی به ویژه سنت‌های دینی چون فرهنگ عاشورا و عزاردای نقش به سزایی دارد. بر این اساس گفته می شود «دوره‌هایی که جامعه شیعی، جامعه سیاسی و کنش گرا از نظر اجتماعی است، قرائت و ادبیات عاشورا، صبغه‌ای سیاسی و فعال به خود گرفته و وجه مبارزه جویانه و حماسی عاشورا، شاخصه فرهنگ مکتوب یا شفاهی، منظوم یا منثور سیاسی می گردد و در شرایطی که به هر دلیل و سبب اجتماعی – تاریخی، جامعه شیعی غیر سیاسی و «پولیتیزه» می شود، وجه فاجعه بار، غم انگیز، سوگوارانه و منفعلانه عاشورا برجسته می گردد.»[1]از این دست می توان در سده های نخست تاریخ شیعه، ادبیات حماسی و انقلابی شاعران حماسه سرای شیعی چون فرزدق، کمیت اسدی، سید حمیری و دعبل خزائی و مقتل هایی چون مقتل ابی مخفف و ارشاد را مشاهده می کنیم.

در دروان آل بویه و سلجوقی، ادبیات عاشورا، غیر حماسی و غیر سیاسی می شود که در آثار سنایی، کسایی و قوامی رازی و نیز کتاب هایی چون اللهوف علی قتلی الطفوف می بینیم. در فاصله زوال ایلخانان تا تأسیس صفویه، شاهد سیاسی شدن جامعه شیعی و به تبع آن، حماسی شدن ادبیات عاشورا هستیم که ادبیات نهضت را رقم می زند.

با تبدیل شدن نهضت به نظام در دوران صفویه، بار دیگر قرائت غیر سیاسی و غیر حماسی از عاشورا برتری یافته، این وضعیت تا  پایان دوران رضاخان ادامه می یاید. از شهریور، 1320 تا اواخر جنگ تحمیلی ایران و عراق، دوباره رویکرد حماسی اوج می گیرد این رویکرد آثار کسانی چون امام خمینی (ع) محمد تقی شریعی، آیت الله کاشانی، آیت الله طالقانی، فدائیان اسلام، شهید مطهری، مهندس بازرگان، دکتر علی شریعتی و حجه الاسلام صالحی نجف آبادی است. از اواخر جنگ به این سو، به تدریج با فروکش کردن تکاپوی انقلابی، گفتمان عاشورا نیز به تدریج و در مراتبی غیر حماسی و غیر سیاسی شد. البته این نظریه، به حتم نمی تواند تمامی مسایل مرتبط با فرهنگ عاشورا را توضیح دهد و پرسش هایی چند نیز در برابر آن، قابل طرح است. البته می توان آن را یکی از عمده ترین – و نه تمامی – عوامل تحریف زا دانست؛ چرا که در هر یک از این دوره ها، که فرهنگ عاشورا به تبع جامعه، سیاسی و یا غیر سیاسی می شود، ابعاد دیگر آن مورد غفلت قرار می گیرد و نیز تحریف های لفظی و معنوی بر اساس گفتمان رایج زمان در آن صورت می گیرد. برای مثال در فضای سیاسی، همه ابعاد فرهنگ عاشورا،سیاسی، ایدئولوژیک و کارکردی شده و بر آن اساس تفسیر می شود. یا در فضای غیر سیاسی، این ابعاد به بعد عاطفی و احساسی فروکاسته می شود که هر یک از این دو رویکرد در بردارنده تحریف فرهنگ عاشورا است.

2. گسترش فرهنگ مدرنیته به اجزای جامعه از جمله عزاداری

دگرگونی‏های جامعه، دگرگونی در باورها، تلقی‏ها، برداشت‏ها، ارزش‏ها و روش‏ها را نیز در بردارد. به هر میزان که این تغییر شدیدتر و ماهوی‏تر باشد، مؤلفه‏ها و شاخصه‏های دو سوی آن نیز تغییرات و تفاوت‏های بیش‏تری می‏یابد. امروزه جامعه ما، با ورود فرهنگ مدرنیته روبه روست. این حضور و ظهور نیز هر چند تدریجی و آرام آرام پیش رفته، ولی به همان میزان اثرات دیرپایی نیز بر جامعه داشته است.
با وجود آن که نزدیک به دو قرن از ورود آهسته فرهنگ مدرنیته گذشته و به رغم نقاط عطفی که در این مدت داشته است، هنوز شاهد برتری مؤثر یکی از دو گفتمان مدرن و سنتی بر یکدیگر، یا امتزاج و ترکیب نهایی این دو نیستیم و به تعبیری با دو قطب سنت و مدرنیته و عدم مشخص شدن وضعیت نهایی، نابسامانی‏هایی را در عرصه‏های مختلف، به ویژه در ساحت فرهنگی و اجتماعی جامعه رقم زده است. عزاداری نیز به عنوان یکی از نمادهای فرهنگی و اجتماعی سنت ـ که یکی از دیرپاترین موضوعات سنتی است ـ ؛ در طول زمان از کنش‏های مستقیم در غیر مستقیم نهادهای مدرن مصون نمانده؛ از این رو، هم در شکل و هم در محتوا، دگرگونی‏هایی را به خود دیده است.
شاید به لحاظ شکل، نخستین نمود حضور ابزارهای مدرن در عزاداری ورود بلندگو است. در ابتدای ورود بلندگو، شاهد تقابل جدی سنت گرایان با آن، تنها به علت مدرن بودن آن هستیم. از این رو، گفته شد که بلندگو، بوق شیطان است و به نوعی تلویحی، استفاده از آن تحریم می‏گردید. از همین جا شکاف در اردوگاه سنت گرایان نیز اتفاق افتاد؛ بدین ترتیب که در مقابل عدم استفاده پاره‏ای از آنها، برخی با جسارت به استفاده از آن پرداختند. خاطرات حجت الاسلام محمد تقی فلسفی، واعظ شهیر در خصوص این موضوع در آن زمان، به خوبی گویای این مسئله است.
پس از آن نیز روند با کندی پیش می‏رود. علت کندی نیز نگاه کاملاً منفی نهادها و مراجع سنتی به مدرنیته و عدم پذیرش آن است. با وقوع انقلاب اسلامی که انقلابی بود مذهبی و سنتی و در راه ترکیب سنت و مدرنیته، بدان صورت که برتری ابزاری با مدرنیته و غلبه محتوایی با سنت باشد، به نوعی این روند تشدید شد. پس از آن شاهد روند سریع رسانه‏های مدرنی چون رادیو و تلویزیون و بعدها ویدئو، رایانه و… به اندرون خانه سنتی‏ها و مذهبی‏ها هستیم که تا پیش از این ممنوع بود. این فرآیند با پایان جنگ، نقطه عطفی جدّی می‏یابد و از این پس نیز با توجه به محیط سازندگی و سایه افکندن فضای اقتصادی بر اساس آموزه‏های بازار آزاد و متعاقب آن، تغییرات اندرونی جامعه و ایجاد نیازهای جدید، به شدت سرعت می‏یابد.
شکل‏گیری خرده طبقات جدید و گسترده شدن طبقه متوسط شهری که بسیاری از آنان تعلقات مذهبی نیز دارند، تغییر فضای عمومی جامعه از گفتمان انقلابی به گفتمان سازندگی و فرهنگ سازی متناسب با آن به وسیله رسانه‏های ملی که نفوذ قابل توجهی در میان خانواده‏های مذهبی دارد، موجب شد تا مدرنیته در سنتی‏ترین و دست نخورده‏ترین نهادها و لایه‏های جامعه نیز نفوذ کند. در این میان، شاید بتوان موسیقی و به ویژه موسیقی شاد را، نمادی‏ترین چهره این فرهنگ سازی دانست، که با توجه به بالا بودن آمار جوانان جامعه و رشد نسبی رفاه، دست کم در میان طبقه متوسط، رواج چشم گیر و رو به گسترشی می‏یابد. در آینده مداحی‏ها نیز که از موسیقی بهره می‏برند، به شدت تحت تأثیر موسیقی‏های منتشر شده در بازار و به ویژه صدا و سیما قرار می‏گیرند.
از سوی دیگر، نوع مداحان جدید، بیش‏تر جوانان مذهبی هستند که خود تنوع طلب و نو گرایند و گاه، به موسیقی‏ها و ترانه‏های موجود، گوش داده یا می‏دهند و شاید برنامه‏های تلویزیونی ترانه خوانان را هم دیده باشند. از این رو، بر اثر این نیاز و این تغییر گفتمان و تغییر آدم‏ها، در بعد شکلی عزاداری تحولی مدرنیستی شکل می‏گیرد.
از جهت محتوایی، مدرنیته، دو تأثیر بر جریان عزاداری و مداحی گذاشته است. از یک سو، عدم اقناع قشر تحصیل کرده از مطالب مطرح شده و از سوی دیگر، مصرفی کردن، بی حوصلگی و تمایل به فشرده شدن مطالب و عدم تکافوی عزاداری سنتی در پاسخ به احساسات جوانان مدرن به ویژه کم‏تر تحصیل کرده.
البته با وجود این، هنوز مقابله و مقاومت نیروها و نهادهای سنتی قدیمی وجود دارد، اگر چه به تدریج قدرتشان رو به کاهش است. در این میان مسئله اساسی این است که جریان مدرنیته در عزاداری بدون اندیشه و تفکر و طرح جدّی است و سنت گرایان نیز از موضعی انفعالی با آن برخورد می‏کنند. در نتیجه، شاهد بحران در این حیطه هستیم؛ بحرانی که واقعیت جامعه امروز ایران بوده و هم اکنون، در عزاداری نیز تبلور یافته است.

3. تضعیف مرجعیت اجتماعی عالمان دینی

عالمان دینی، محور فعالیت‏های دینی و آبشخور اصلی ترویج مفاهیم آن هستند. بنابراین، هر چه جامعه، ارتباط کم‏تری با عالمان دین داشته باشد، به همان نسبت می‏توان گفت که از آموزه‏های اصیل دینی فاصله می‏گیرد. یکی از عواملی که به نظر می‏رسد امروزه تا حدود زیادی در رشد آسیب‏های عزاداری مؤثر است، کم رنگ شدن ارتباط میان برخی مردم و جوانان، به ویژه مداحان و برگزارکنندگان مجالس، با اندیشمندان  دینی و روحانیت آگاه است. به همین دلیل، نظرات اصلاحی این اندیشمندان به درستی منتقل نمی‏شود یا ظرفیت چندانی برای پذیرش دیدگاه‏های اصلاحی آنان وجود ندارد. این مسئله عوامل متعددی دارد. یکی از عوامل آن، رسوب تفکرات ناپیراسته در میان پاره‏ای از مردم است. نقل شده که آیت الله بروجردی (ره) در یکی از سال‏ها تعدادی از سران هیأت‏ها را به منزل خود دعوت کرد و از آنها خواست که برخی اعمال را در عزاداری انجام ندهند، ولی آنها در جواب گفتند که:
ما در تمام سال مقلد شماییم به جز این سه ـ چهار روز.
البته پس از انقلاب، می‏توان از عوامل دیگری چون عملکرد نادرست برخی مسند داران، تغییر فرهنگ، تلاش دشمن برای مخدوش کردن چهره عالمان دینی، نقص در پیدایی زبان مشترک و… را بر شمرد که به هر حال خسران آن، متوجه دین و فرهنگ عاشورا خواهد بود.

4. تبیین نشدن فلسفه صحیح قیام

یکی از عوامل بنیادین وقوع تحریف لفظی و معنوی و ورود آسیب های متعدد به ساحت فرهنگ عاشورا و عزاداری سید الشهدا (ع) عدم تبیین و تشریح آموزه های ناب عاشورایی و اهداف و فلسفه نهضت عاشورا در میان مردم است. این نقص متوجه نخبگان و دانشورانی است که مرجع توده مردم به شمار می آیند که به طور عمیق و همه جانبه در عاشورا اندیشه نکردند و به درستی به تشریح و تبلیغ آن نپرداختند؛ به تک بعدی نگری پرداختند یا میدان را به غیر اهل واگذاشتند. به همین سبب بود که فلسفه سازی های انحرافی در میان مردم و حتی در میان خواص رواج یافت و در ادبیات شعری و غیر شعری نیز تبلور یافت. این موضوع که خود یک تحریف معنوی عمده است، زمینه ساز بسیاری از تحریف های لفظی نیز قرار گرفت. شهید مطهری (ع) در این راه، از دو فلسفه تراشی انحرافی برای قیام ابا عبدالله (ع) نام می برد. نخست این که شهادت امام حسین (ع) را، کفاره گناهان امت و دوست داران عترت و هدف از قیام را، تنها آمرزش و شفاعت گناهکارانی که ولایت و محبت آن حضرت را دارند، دانسته اند.[2]

این تفسیر از قیام، کاملاَ شبیه به برداشت مسیحیان از – به زعم خود – کشته شدن حضرت عیسی و بلکه رونوشتی از آن است. «مسیحیت بر این باور بود که «همان طور که مردم در آسیب وضعی گناه شرکت دارند، یک نماینده از بشریت می تواند کفاره این گناه باشد…. و عیسی کفاره آن آسیب را یک بار و برای همیشه محقق ساخت. »[3]

شهید مطهری با اشاره به این تفسیر، به نقد آن می پردازد می گوید: «شهادت آن حضرت به عنوان کفاره گناهان امت واقع شد! امام حسین (ع) شهید شد که اثر گناهان را در قیامت خنثی کند و به مردم از این جهت آزادی بدهد. در حقیقت مقابل این عقدیده، باید گفت امام حسین (ع) دید که یزیدها و ابن زیاد وشمرو سنان ها هستند، اما عده شان کم است؛ خواست کاری بکند که بر عده این ها افزوده شود». «اباعبدالله که برای مبارزه با گناه کردن قیام کرد، ما گفتیم قیام کرد تا سنگری برای گنه کاران باشد. گفتیم حسین (ع) یک شرکت بیمه تأسیس کرد. بیمه چه؟ بیمه گناه. گفت ایهاالناس! هر چه می توانید بد باشید من بیمه شما هستم».[4]

این تفسیر، از دیر باز تاکنون درمیان مردم رواج داشته و دارد و بخش قابل توجهی از ادبیات عاشورا را تشکیل می دهد و در اشعار، تعزیه ها، منبرها و… بازگو می شود. در واقع این برداشت، برداشتی انحرافی و منحط از موضوع شفاعت ائمه اطهار به ویژه امام حسین (ع) است که به سبب عدم طرح درست و مناسب آن و آمیخته شدنش با عقاید و عادت های سطحی مردم، این چنین مسخ شده است. از این رو، نمونه هایی این تفکر را فراوان در ادبیات عاشورا مشاهده می کنیم:

فتحعلی شاه:

…..بادا فدای خاک رهش صد هزار جان

چون کرد جان به امت عاصی فدا حسین [5]

وصال شیرازی:

…..دلی می خواست یزدان تا سرش زیب سنان گردد

که در هنگامه محشر شفیع عصیان گردد[6]

یکی از تعزیه ها:

…..برای عذر گناهان شیعه پدرم                                                                                                                      رضا شدم که به خون دست و پا زند پسرم[7]

سروش اصفهانی:

…..بهر شفاعت گنه دوستان خویش

کردیم سینه را هدف تیر حادثات [8]

همان طور که می نگریم، در این جا منطق قیام و شهادت، منطق فداست. امام حسین (ع) همانند مسیح فدا شده است تا امت را از ترس جهنم برهاند. همین و بس. براین اساس است که خواب ها و نقل های عجیب واگویه و ساخته می شود. مانند این داستان که دزدی که کارش غارت کاروان ها بود، در سر راه قافله زایران کمین کرد،ولی خوابش برد و کاروان رفت. در همین حال خواب دید که او را به طرف جهنم می برند، ولی جهنم از پذیرش او امتناع می کند. علت آن نیز آن بود که گرد و غبار زایران کربلا بر تن و لباس او نشسته است. سپس شعری نیز برای آن درست کرده اند که:

فان النّار لیس لمسّ جسماَ                    علیه غبار زوار الحسین [9]

تحریف دومی که در راستای بحث ما صورت گرفته، یک سره جنبه الهی و قدسی و آسمانی بدان بخشیدن و آن را در حد یک دستور خصوصی فروکاستن است. البته این در واقع، خارج ساختن اندیشه و رفتار امام حسین (ع) از چارچوب مکتب است که عدم قابلیت پیروی و بهره گیری را به همراه دارد و در نهایت، به عقیم سازی فرهنگ عاشورا می انجامد. وقتی قیام منحصر به امام (ع) شد، دیگر هیچ آموزه عام دیگر شمولی را نمی توان از آن به دست آورد. جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، شهادت طلبی، مبارزه جویی و…. دیگر قابلیت استنتاج از قیام را نمی یابد.

5 . تمایل به اسطوره‌سازی و افسانه‌پردازی

تمایل بشر به افسانه پردازی و اسطوره سازی، از دیگر عوامل ایجاد و گسترش تحریف در تاریخ و فرهنگ عاشورا است. شاید شهید مطهری (ع) نخستین کسی باشد که این عامل را به عنوان یکی از عوامل محوری تحریف برشمرده است. ایشان می گوید: «در بشر یک حس قهرمان پرستی هست که در اثر آن، درباره قهرمان های ملی و قهرمان های دینی افسانه می سازند… قسمتی از تحریفاتی که در حادثه کربلا صورت گرفته، معلول حس اسطوره سازی است. اروپایی ها می گویند در تاریخ مشرق زمین، مبالغه ها و اغراق ها  زیاد است و راست هم می گویند»[10]شهید مطهری ابتدا به افسانه سازی هایی در مورد بوعلی سینا و شیخ بهایی اشاره می کند که بوعلی صدای چکش مسگرهای کاشانی را از اصفهان می شنیده است.[11]

هم چنین داستان هرات و وجود 21 هزار احمد یک چشم کله پز را در آن مثال می آورد.[12] افسانه مجروح شدن پر جبرئیل در جنگ خیبر بر اثر اصابت ضربت شمشیر علی (ع) و دو نیم شدن کامل «مرحب خیبری» و نفهمیدن خودش،[13]رساندن تعداد لشکریان کوفه به ششصد هزار سوار ویک میلیون و ششصد هزار نفر پیاده،[14]72 ساعت بودن روز عاشورا[15]، رساندن عدد کشته شده های به دست امام حسین (ع) را به سیصد هزار نفر و تعداد کشته ها به دست حضرت ابوالفضل را به بیست و پنج هزار نفر و نیز کشته شدگان به دست بقیه یاران به 25 هزار نفر[16]و داستان حضور هاشم مرقال – که در جنگ صفین به شهادت رسید – در جریان کربلا،[17]از نمونه های اسطوره سازی و افسانه پردازی هستند.

این ها، همه از حس اغراق، مبالغه گویی و شخصیت سازی در خصوص بزرگان سرچشمه می گیرد، به گمان این که با این کار، چیزی بر عظمت آن شخصیت می افزایند. شهید مطهری با دردمندی می گویند: «این حس اسطوره سازی خیلی کارها کرده است. ما نباید یک سند مقدس را در اختیار افسانه سازها قرار دهیم…. ما وظیفه داریم حال برای هرات هر کس هر چه می خواهد بگوید [، ولی] آیا صحیح است در تاریخ حادثه عاشورا، حادثه ای که ما دستور داریم هر سال آن را به صورت یک مکتب زنده بداریم، این همه افسانه وارد شود؟ »[18]

6 . برخورد عاطفی صرف با مقوله عزاداری

شاید جدّی ترین و اصلی ترین عامل ورود آسیب های متعدد در بنیاد و بنیان فرهنگ عاشورا، اکتفا نمودن به برخورد عاطفی صرف و دوری گزیدن از برخورد عقلانی با مقوله قیام و عزاداری باشد. این مسأله، سبب بروز تحریف وسیع لفظی و معنوی است که اندیشه اصیل عاشورایی و حسینی را به پژمردگی می کشاند.

بی شک در صحنه عاشورا، از سوی امام و یارانش، شاهد عاطفی ترین صحنه ها، و از سوی لشکریان کوفه، شاهد جنایت بارترین و دهشتناک ترین وقایع هستیم. از این رو، حادثه عاشورا، بعد عاطفی قوی ای دارد که از این جهت، می توان آن را یک تراژدی دانست. البته این تنها یک رویه از صحنه عاشوراست که در آن جنایت موج می زند. عاشورا صحنه دیگری نیز دارد که سرشار از حماسه و زیبایی است و حسین (ع) و یارانش قهرمان آن اند.

ولی در فرهنگ عامه، بیش تر شاهد حضور پررنگ بعد تراژدیک عاشورا هستیم، به گونه ای که تا حدود ی عرصه را بر بعد حماسی تنگ ساخته است.

آن چه بیش از همه در زبان مردم شنیده می شود، واژه های غریب، مظلوم، تشنه، بی کس و مانند این الفاظ است و تشنگی، بی آبی، بی یاری، و غربت امام (ع) بسامد بالایی در فرهنگ عامیانه دارد.

البته منظور تخطئه کلی این مسایل نیست که این خود بعدی از ابعاد عاشوراست، بلکه منظور، غلبه این نوع نگرش بر ذهنیت توده مردم است که کم تر از این سطح گذر می کند.

این پرداختِ افراطیِ بعد عاطفی قیام، سازنده وپردازنده بیش تر تحریف های لفظی و معنوی فرهنگ عاشورا بوده است. جالب این است که این تفکر، با تناقضی آشکار و جدّی روبروست. از سویی، امام را به تمامی آسمانی و ملکوتی معرفی می کند و از سوی دیگر، هنگام مقایسه، امام را به تمامی فرهنگ عامیانه خود محک می زند و آن حضرت را همانند یکی از افراد این فرهنگ می ا نگارد. از این روست که بسیار گفته می شود عزاداری امام حسین (ع) ، به دلیل تسلای خاطر حضرت زهرا (ع) است؛ چون ایشان همیشه دربهشت بی تابی می کند و هزار و چهارصد سال است که آرام ندارد.

شهید مطهری (ع) با تندی به این ایده می تازد و می گوید:

آیا این حرف مسخره نیست. بعد از هزار و چهارصد سال، هنوز حضرت زهرا (ع) احتیاج داشته باشد، در صورتی که به نص خود امام حسین (ع) به حکم ضرورت دین، بعد از شهادت امام حسین (ع)، ایشان و حضرت زهرا (ع) نزد یکدیگرند. مگر حضرت زهرا (ع) بچه است که بعد از هزار و چهارصد سال هنوز بر سر خود بزند.[19]

براین اساس، عزاداری، نوعی خدمت و تسلای خصوصی و عاطفی شمرده می شود. نکته دیگری که به جهت سیطره روح عاطفی صرف پدید می آید، این است که امام حسین (ع) فرد بی تقصیر، بی یار، مظلوم و بی پناهی نمایانده می شود که به طرز فجیعی به دست ظالم ها و اشقیا و شهادت رسیده و از دست رفته و به قول شهید مطهری نفله شده است.[20] بنابراین، باید بر امام از دست رفته گریست و عزاداری کرد. همان طور که گفته شد، عمده تحریف لفظی نیز در همین راستا به وجود آمده است. چون غرض این است که بر امام حسین (ع) که بی جهت کشته شده و هنگام شهادت، مادر نیز نداشته است، بگرییم. از این رو، روضه او هرچه جان سوزتر و دل گدازتر بیان شود، به این هدف نزدیک تر است و دل مادرش حضرت زهرا بیش تر شاد و خنک می کند.

جعل داستان عروسی حضرت قاسم در روز عاشورا، باید در همین راستا ارزیابی شود؛ چون داستان عروسی داماد سیزده ساله ا ی که پس از عروسی، هدف شمشیرها قرار می گیرد و کشته می شود و سر از پیکرش جدا می گردد، بسیار جان سوز خواهد بود.

داستان عروسی قاسم (ع) برای نخستین بار در روضه الشهدای کاشفی آمده است[21]و منتخب طریحی[22]نیز آن را نقل کرده و از آن پس، به دلیل همین بعد قوی عاطفی واشک گیر، به شدت رواج یافته است، به طوری که برای قاسم (ع) حجله عروسی ساختند و در وسط عزاداری نقل پخش می کردند. این قصه حتی در اشعار فارسی نیز نمود داشته است. عمان سامانی که یکی از عالی ترین منظومه های عاشورایی را سروده است نیز از این تحریف مصون نمانده و با مهارتی، شگفت، داستان جعلی عروسی قاسم را با این شعر تصویر کرده است:

باز دارم راحت و رنجی به هم                                      متحد عنوانی از شادی و غم

ناپرور نو عروسی هست بکر                                         مر مرا در حجله ناموس فکر

…آن چه قاسم را زهستی بود نقد                       مر عروسش را به کابین بست عقد[23]

نمونه دیگر، داستان حضور لیلا؟ در کربلاست که بنابر نظر شهید مطهری، هیچ سندی ندارد. از همین منظر، می توان داستان حضور حضرت زهرا (ع) بر بالین ابالفضل (ع) هنگام شهادت آن حضرت و گفتن این سخن را که اگر مادرت نیست، من هستم، جعلی دانست؛ زیرا در هیچ کتابی، حتی کتاب های مجهول نیز نیامده است. داستان حضرت رقیه نیز در همین راستا بسیار جالب توجه است.[24]

از دیگر موارد، می توان به ترسیم چهره حضرت عباس (ع) بدون دست در همه نقل خواب ها و منبرها اشاره کرد. شهید مطهری ازهمین قماش، داستانی نقل می کند که زنی را که در زمان متوکل به زیارت امام حسین (ع) رفته بود، به دریا انداختند. او فریاد زد یا ابالفضل، آن گاه سواری آمد و گفت رکاب اسب مرا بگیر. زن گفت چرا دستت را دراز نمی کنی؟ پاسخ داد که من دست در بدن ندارم.[25]یا آن که همیشه حضرت زهرا در خواب ها و مکاشفات به صورت قد خمیده و دست بر پهلو تصور می شود. افسانه هایی چون آب خواستن امام حسین (ع) در پای منبر علی (ع) و آب آوردن اباالفضل (ع) و داستان فاطمه صغرا نیز از همین دست به شمار می آید.

هم چنان که ملاحظه می شود، در این جعل ها و تحریف ها، مؤلفه هایی حضور دارند که موجب عاطفی شدن هر چه بیش تر عزاداری و گریه بیش تر می شود و برای مثال، عطش و آب و یا حضور و عدم حضور مادر، سبب پر و بال دادن و پروراندن این گونه تحریف ها و جعل ها گشته و می گردد. در حالی که اگر از برخورد عاطفی صرف پرهیز و با تاریخ و حوادث عاشورا برخورد عقلانی گردد؛ یعنی این مطالب در ترازوی عقل سنجیده شود، بسیاری از این تحریفات روی نمی دهد. این موضوع، هم در ارزیابی متون قیام عاشورا و شهادت حسین (ع) قابلیت بهره گیری دارد و هم در شنیده های عزاداری، آن که بر سرش تیغ و قمه می زند یا با زنجیرگران، پشتش را مجروح می کند، با این نیت که هم چون حسین و یارانش باشد، اگر نیک بنگرد که شرایط حسین چگونه بود، در خواهد یافت که در آن گونه شرایط است که باید چنین کند.

7 . جبرانگاری

جبری نگری درباره قیام، یکی از عوامل وقوع تحریف و ورود آسیب ها در حوزه فرهنگ عاشورا و عدم بهره بردن و تعمیم آن است. جدای از سابقه طولانی جبر انگاری و تقدیرگرایی در تفکر دینی – اجتماعی مردم که در فرهنگ منثور و منظوم آن ها تبلور نیز یافته، باید از تلاش امویان در ترویج جبر گرایی به طور عام و تعبیر جبری حادثه عاشورا به طور خاص، یاد کرد. اولین سخن ابن زیاد در هنگام مواجهه زینب کبری (ع) این بود:

خدا را شکر که شما را رسوا کرد. خدا را شکر که شما را کشت و خدا را شکر که ادعاهایتان را باطل ساخت.[26]

منطق ابن زیاد در این جا، به طور کامل، جبرگرایانه است. او می خواهد شهادت امام حسین (ع) را، به تقدیر و خواست خدا حواله داده، بدین ترتیب، خود را مبرا و مقرب درگاه خدا جلوه دهد. به همین سبب است که شهید مطهری، منطق جبرگرایی را، منطق ابن زیاد می شمارد.[27]در واقع این چنین است که اولین گام تحریف، به وسیله قاتلان و جانیان برداشته می شود.

البته با کمال تأسف در طول تاریخ، این روحیه جبری نگری، تا حدود بسیاری در فرهنگ مردم نهادینه شد؛ به طوری که در شعر و فکر بسیاری از شاعران و مرثیه سرایان نیز راه یافت. نمونه های این جبرگرایی را نسبت به حادثه عاشورا و منتسب نمودن آن به چرخ، فلک، روزگار، سرنوشت، تقدیر مانند این ها، در اشعار شاعرانی چون محتشم کاشانی و وصال شیرازی و بسیاری دیگر از شاعران به ویژه در تعزیه ها می توان تماشا کرد:

محتشم کاشانی:

ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده ای

وز کین چه ها در این ستم آبادی کرده ای[28]

وصال شیرازی:

ای چرخ از کمال تو تیری رها نشد

کازاده ای نشان خدنگ بلا نشد[29]

یا در تعزیه ها می شنویم که:

ای چرخ بر حسین جفایی شماره کن

ای بی وفا جفای پیاپی شماره کن[30]

یا:

«فلک خراب شوی بی برادرم کردی».[31]

نیز:

«فلک چه خاک نشاندی تو بر سر زینب»[32]

چرخ برچیده، بساط عزت ما از جفا»[33]

 

و دیگر اشعار و قطعاتی که همه، حادثه را به سرنوشت و قضای روزگار حواله می دهد. نتیجه این  جبر گرایی، تسلیم و وادادگی است که به طور کلی و به لحاظ ماهیت با مفهوم «رضا» در فرهنگ اصیل اسلامی متفاوت است. تسلیم و رضای جبرگرایانه، کاملاَ منفعل است و اندیشه و عمل آدمی را فلج می سازد ومیوه آن، ذلت پذیری، بی اندیشه بودن و بی طرافتی، و نیز توجیه این ها با پیش کشیدن جبر است. این جبر نگری، هم چون زهری در درون فرهنگ عاشورا بوده است و آن را به رکود، سکون، انفعال و جمود کشانده است. بر این اساس، درس آموزی و پند گیری از این واقعه  بسان حسین (ع) و زینب (ع) عمل نمودن، چندان معنایی نمی یابد.

8 . نقش حکومت‌ها و تاریخ‌نگاران درباری

یکی از موضوع های تحریف شناسی عاشورا، شناخت نقش حاکمان جور، به ویژه امویان در تحریف واقعه عاشورا و  از سوی دیگر، تحریف هایی است که از طرف تاریخ نگاران طرفدار مکتب عثمانی، اموی و تأثیر پذیرفتگان از آن ها بود وجود آمده است. نخستین انحرافی که امویان می خواستند به وجود آورند، آن بود که شهادت امام حسین (ع) را به قضای الهی و خواست خداوندی نسبت دهند و خود را مبرا سازند. گفتار ابن زیاد با زینب کبری (ع) در همین جهت است.

تحریف دوم آن بود که امویان، چه پیش از شهادت و چه پس از آن، کوشیدند تا امام (ع) را به عنوان فردی شورشی و طغیانگر برضد حاکم مشروع مسلمانان بنمایانند که مرتکب گناه بزرگ، یعنی خروج بر امام مسلمین شده و از این رو، خون او مباح است. تمام سعی امام (ع) نیز از ابتدای حرکت تا پایان آن، بر این است که با سخنرانی های افشاگرانه و روشنگر، این اتهام و تبلیغ را خنثی کند و مسیر خود را به درستی بشناساند.

تحریف دیگری که امویان بر گسترده ساختن ابعاد آن کوشیدند، عید اعلام نمودن و جشن گرفتن روز عاشورا بود. برای این منظور، گفتند که عاشورا، روزی است که کشتی نوح بر زمین نشسته یا روزی است که فرعونیان در رود، غرق شدند.[34]در حالی که اصولاَ عید گرفتن این روز و روزه گرفتن آن، به یهود باز می گردد که این روز را «عید عاسور» نام گذاشته بودند. به همین سبب است که در زیارت عاشورا می خوانیم: اللهم ان هذا یوم تبرکت به بنو امیه وابن آکله الاکباد. البته در برابر این موضوع امامان شیعه نیز موضع گیری کرده، و روزه گرفتن این روزها را ممنوع ساخته و آن روز حزن و اندوه نام نهادند.[35]

اما از سوی تاریخ نگاران عثمانی واموی نیز تحریفاتی در متن و هدف نهضت عاشورا اتفاق افتاد که نمونه هایی از آن را در مکتب تاریخ نگاری در شام و ایران و برخی دیگر از تاریخ نگاران مشاهده می کنیم. نمونه هایی از این تحریف ها را بر می شماریم:

نخست آن که کوشیدند چهره ای از حسین بن علی (ع) تصویر کنند که بر اساس آن، امام فردی جنگ طلب، خشونت خواه، دوست دار خون ریزی و تندزبان بوده است[36]و طبیعی است که قتل چنین فردی، می تواند روا و جایز باشد.

تحریف دیگر، آن است که امام (ع) را دنیا خواه و حکومت طلب و قیام وی را، برای به دست آوردن دنیا و امارت معرفی کرده اند، به طوری که کسانی چون عبدالله بن عمر، امام را از پی دنیا بودن باز می دارند.[37]

تحریف مهمی دیگری که از سوی این تاریخ نگاران صورت پذیرفته است، تلاش برای تبرئه یزید از قتل امام حسین (ع) سخن گفته اند.[38]البته این سخنان نیز به دلایل تاریخیِ معتبر دیگری که خود این گروه نیز نقل کرده اند، ازنظر عقل و نقل قابل خدشه است.

دلایل تاریخی ای چون بیعت خواستن یزید از امام و فرمان شدید او به حاکم مدینه[39]، مکاتبات میان ابن زیاد با یزید،[40]چوب زدن یزید بر دهان مبارک امام حسین (ع) و اشعار او در این هنگام،[41]آویختن سرهای شهیدان بر دروازه های شام به مدت سه روز[42]، همگی نشان دهنده نقش کلیدی یزید در شهادت امام حسین (ع) و عوام فریبی های او پس از آن است. ضمن آن که احوالات کلی یزید و کارهای زشت او، مانند فاجعه حرّه واقم و هجوم به مکه، تردیدی در این مسأله باقی نمی گذارد.

9 . تعصب‌های بی‌جا و جمود فکری

تعصب های بی جا و خشک مغزی، تباه گر اندیشه و فکر است و همین مسأله، از دلایل وقوع تحریف در حماسه حسینی است. این موضوع، از چند بعد قابل تبیین است: از یک منظر، تعصب در نقل تاریخ، که چنان چه موافق یاخلاف موضوعی باشد، در همان مسیر حرکت کرده و به پردازش دروغ یا حذف قسمت هایی از تاریخ انجامیده است. مثال آن، برخورد تاریخ نگاران عثمانی واموی با قیام امام حسین (ع) از سویی، و ساختن نقل و قول ها و حکایات وروایاتی برای افزودن بر عظمت قیام عاشورا، به وسیله برخی تاریخ نویسان ومقتل نگاران از سوی دیگر است.

جزم اندیشی نیز قسم دیگری از آن است. برای مثال، تعصب بسیاری از مردم در خصوص فدا شدن امام حسین (ع) برای شفاعت گناهان دوست داران آن حضرت و نهادینه شدن آن در میان مردم، به طوری که هیچ سخنی را در این موضوع نمی پذیرند و گوینده آن را سرزنش می کنند، از این دست تعصبات است. قسم دیگر، تعصب به اجرای شیوه خاصی از عزادای است که ممکن است برای برخی به صورت رسم و سنت در آمده باشد و هر چه دیگران با بیان و دلایلی آن را نکوهش می کنند، باز به دلیل همان تعصب و خشک مغزی حاضر به قبول آن نیستند و بر آن اصرار می ورزند، مانند مسأله قمه زنی.

10 . تمسک به روایات تسامح در ادله سنن

در بسیاری موارد، وقتی به کسانی که اخبار و روایات مجعول و نادرست نقل می کنند اعتراض می شود، در پاسخ، به روایات تسامح در ادله سنن استناد و تمسک می کنند؛ یعنی این افراد، نوعی دلیل فقهی برای آن چه می گویند و می نویسند، می آورند. اما باید دید که واقعیت مطلب چیست؟

توضیح این که روایاتی داریم مبنی بر این که: «هر کس بشنود یا به او برسد که برای عملی ثوابی قرار داده اند و آن عمل را به امید رسیدن به آن ثواب به جای آورد، آن ثواب را به او خواهد داد، هر چند پیغمبر (ع) آن را نفرموده باشند».[43]بر این اساس، سیره علما، بر نقل اخبار ضعیف وضبط روایات غیر صحیح در ابواب فضایل، قصص و مصایب و در یک کلام مسامحه در این مقام است؛چنان چه شیخ مفید درتمام ابواب مربوط به حالات ائمه، اخبار را با سند نقل می کند، به جز باب مقتل ابی عبدالله (ع) .[44]البته اگر نگوییم که این موضوع، کلمه حقی است که باطل از آن اراده شده، دست کم کلمه حقی است که از آن برداشت نادرست شده است. دلایل این مسأله نیز چنین است:

1 . اساساَ این موضوع در جایی است که روایتی ضعیف در کتاب های قدما و کسانی که نزدیک به عصر ائمه بوده اند، وجود داشته باشد؛ نه آن که جدید الاحداث و ساخته امر و زیان باشد.

2 . این مسأله، به حوزه ثواب و عقاب عملی بازمی گردد و چندان مشخص نیست که بتوان آن را، به حوزه های جدید دیگر چون نقل وقایع تاریخی سرایت داد. چرا که بررسی تاریخ روش خاص خود را دارد.

3 . روایت ضعیف، روایتی است که سلسله راویان یا بعضی از آن ها فاسق باشند، یا برای خبر، سلسله سندی وجود نداشته باشد، و یا یکی از روایان ذکر شده باشد. ولی در نقل روایت ضعیف هم، می باید نخستین نقل کننده خبر ثقه باشد، تا بتوان اخبار ضعیف او را در حوزه مستحبات و مکروهات، به دیده قبول نگریست. بنابراین، چنین نیست که از هر کسی، اگر چه دروغگو، از هر کتابی، اگر چه بی پایه، و از هر کجا، اگر چه بر دیوار مسجد، بتوان روایتی را نقل کرد.[45]

4 . بحث در این جا، در خصوص اخبار ضعیف است و تعریف اخبار ضعیف هم مشخص است؛ ولی روایات تسامح در ادله سنن، به هیچ روی اخبار موهون را در برنمی گیرد. اخبار موهون، اخباری است که موجب خدشه دار شدن ائمه یا مذهب می شود. بسیاری از روضه ها و نقل های مورد نظر ما، نه ضعیف، که موهون هستند و نقل اخبار موهون جایز نیست![46]

5 . در نقل روایات ضعیف نیز باید توجه داشت که آن ها با اصول استنباط اسلامی و روایات صحیح و کلیات دینی تعارض نداشته باشند.

6 . مشکل و مسأله امروز و دیروز ما، این است که بسیاری از مصیبت های مشهور در میان مداحان، روضه خوانان ومردم، در کتاب های سیره و اصحاب مناقب، حتی به نقل ضعیف هم نیامده و از مصیبت ها و نقل های ساختگی به شمار می آیند.[47]

نکته دیگر در این راستا رواج بی حد واندازه ذوقیات و زبان حال‏ها، در قالب نظم و نثر، بی آن که ریشه‏ای در درون تاریخ عاشورا و شخصیت امام حسین (ع) داشته باشد، از مصیبت‏های جدی است که به واسطه تنوع کمی و کیفی ابزارهای صوتی و به تبع آن، فزون‏تر شدن تعداد مداحان و روضه خوانان، هر روز دامنه بیش‏تری می‏یابد. نکته در خور دقت و تأمل، آن است که این زبان حال‏ها، به طور معمول، ابتدا به عنوان زبان حال بیان می‏شود و سپس با چندین بار تکرار به وسیله خود گوینده و دیگران، جملات و کلمات که دلالت بر زبان حال بودن آن دارند، حذف می‏گردد و به تدریج به صورت یک واقعه تاریخی بیان می‏شود. هم چنین غالبا و از لحاظ زبان‏شناسی و به ویژه در فرهنگ شفاهی مردم ایران هیچ گاه روایت و نقل دوم همانند روایت نخست نیست. بلکه چیزی بر آن افزوده می‏شود و نکته مهمی از آن کاسته می‏گردد و یک سان نقل نمی‏شود و هر چه بر تکرار و بازگویی آن اضافه می‏شود، حجم افزودن‏ها و کاستن‏ها روندی تصاعدی پیدا می‏کند.
از این رو، زبان حال‏ها، در طول زمان به شدت متورم می‏گردند و گاهی به صورت باور عمومی در می‏آیند. مانند آمدن حضرت زهرا (س) به بالین حضرت عباس (ع) هنگام شهادت آن حضرت یا روضه هایی که برای حضرت رقیّه (ع) خوانده می‏شود که از زبان حال در آمده و جزء وقایع مسلم تاریخی قلمداد می‏شود.
این ذوقیات و زبان حال‏ها چند ویژگی منفی دارند:
نخست آنکه بر اساس احساسات مخاطبان که بیش‏تر جوان و کم اطلاع هستند، ساخته می‏شوند. دیگر آنکه با بیان اینکه اینها صرفا زبان حال هستند بدان‏ها نوعی مشروعیت و وجاهت بخشیده می‏شود. هم چنین مضامین آنها، بی ارتباط با نهضت یا مغایر با حرکت عاشوراست. نیز در برخی از آنها کاملاً شخصیت بزرگان عاشورا، وهن‏آلود ترسیم می‏شود. متأسفانه به علت بالا بودن نسبت جمعیت جوان کشور و نبود مجاری مطمئن ابراز احساسات و موانع موجود بر سر راه آنها، این قبیل مسایل، در میان گروهی از آنها، هواخواهان بسیاری پیدا کرده است.

11 . جمود تاریخی و گویا نشدن تاریخ

ابن خلدون می گوید: یکی از اسباب دروغ، عجزازتطبیق واحوال با رویدادهاست.[48] بر این اساس، می توان یکی از عوامل تحریف واقعه را جمود در تاریخ و گویا نشدن آن به وسیله تحلیل گران شایسته و آگاه تاریخ دانست. عدم بازپروری داده های تاریخی، توسط آگاهان به آن در حوزه های گوناگون معارف، دو آفت عمده را در پی دارد: ایستایی، رکود و جمود در تاریخ که موجب عدم انتقال ذهنی و عینی از گذشته به حال وعدم بهره گیری مناسب از آن می شود که نتیجه این مسأله، پوسیدگی از درون و نیز عدم آزادگی است و دوم، بهره گیری و تفسیر نادرست تاریخ، به وسیله تحلیل گران بی مایه یا مغرض است که به انحراف آن می انجامد.

یکی از عوامل تحریف در فرهنگ عاشورا نیز، همین موضوع بوده و هست. بنابراین، همواره باید ژرف نگران، براساس آگاهی از زمان و همه جانبه نگری، با تکیه بر داده های صحیح و پالایش پیرایه ها و اطلاعات دقیق و عمیق، به باز پروی، بازسازی و استخراج مفاهیم نوین و استنتاج آموزه های جدید برای توان مند ساختن فرهنگ عاشورا و عزاداری دست زنند تا از گزند جمود و خمود رهایی یابد.

12 . سهل‌انگاری و تسامح منفی در به کارگیری روش ها

تفکری که امروزه وجود دارد و در گذشته با شدت بیش تری جریان داشته، این است که مسایل مربوط به عزاداری سیدالشهدا (ع) و روش های به کار گرفته شده در آن را، تافته ای جدا بافته از مجموعه مسایل دینی می داند. از این رو، انجام آن به هر گونه ای، درست است و ثواب دارد واحکامِ موضوعات عبادی بر آن حمل نمی شود بنابراین، ریا، دروغ و… چنان چه در راه ترویج وتقویت عزاداری ابی عبدالله (ع) باشد، بی اشکال است. به طور قطع ما هیچ سند دینی که بر این مسأله دلالت داشته باشد، نداریم. به نظر می آِید که بیش تر گذری روان شناختی از برخی روایات عزاداری بدین مسأله باشد که به واسطه برداشت اشتباه یا مغرضانه صورت گرفته است. برای مثال، در روایتی از امام صادق (ع) آمده است:

……هر کس در مرثیه حسین (ع) بیتی بخواند، پس بگرید – و به گمانم فرمود – یا خود را شبیه گریه کنندگان کند، پس بهشت برای اوست.[49]

برداشت نادرست از این نوع روایات – که کم هم نیست – موجب شد تا آن را امری غیر عبادی و توصلی (از نظر فقهی) بپندارند و هر نوع عزاداری و گریاندن و گریستن را جزء آن به شمار آورند. برخی دیگر نیز از همین نظر گاه، آن را خارج از دایره احکام دینی به شمار آوردند و در حوزه مسایل عشق قلمداد کردند؛ چنان چه یکی از عالمان دینی اصفهان نیز گفته بود:

این کار، عشق است؛ ربطی به دین ندارد.

مرحوم سید عبدالحسین شوشتری، از منظری فقهی به کالبد شکافی مسأله عبادی بودن عزاداری پرداخته و طرح توصّلی بودن عزاداری را، شبهه ای برای گمراهی عوام دانسته است. وی دلایل تعبدی بودن امر عزاداری را، اجماع بر شرط بودن نیّت در صحت و درستی آن، اصالت تعبدی بودن هر امر مأثور، استقراری تامّ درتعبدی بودن اعمالی از این قبیل، مانند گریه از ترس خدا و شمرده شدن عاشورا در زمره ده عملی که همه آن ها تعبدی هستند، بر می شمارد. وی سپس به پاسخ این شبهه که ممکن است هر دو امر توصلی و تعبدی در عزاداری جمع شده باشد، از این رو رعایت شرایط تعبدی بودن آن لازم نیست، می پردازد و آن را مردود می داند؛ چرا که بر این اساس، تمام عبادت های باطل، مطلوب و مشروع می گردد. آن گاه می نویسد:

این تو هم فاسد باعث شده برای توصل به حصول ابکاء و بکاء و ایجاد آن، به هر وسیله متوسل شوند ولو به منکرات و محرمات و بدعت ها و ….و حال آن که عقوبت و مجازات معصیتی که درضمن طاعتی انجام شود، مضاعف است؛ نه این که معفو باشد، چنان که امام (ع) می فرماید: «اطاعت خدا نمی شود از آن جهت که معصیت او می شود.»[50]

آری به سبب همین تسامح نارواست که گاه برخی عزاداری ها، به مجمعی از گناهان و سخنان و رفتارهای نامطلوب تبدیل می شود و آن چنان ناسزاست، سزاوار شمرده می شود. توجیه آنان نیز این است که «برای امام حسین باشد؛ ایرادی ندارد»؛ یعنی به طور دقیق نگرش «هدف، وسیله را توجیه می کند» نمود می یابد و به قول شهید مطهری، می گویند الغایات تبررّ المبادی؛ نتیجه ها، مقدمات را تجویز می کند،[51]در حالی که اگر هدف مقدس و مشروع است، باید وسیله ها نیز مقدس و مشروع باشند؛ چرا که به طور حتم، اگر وسایل نامقدس و نامشروع باشند، در دراز مدت نتیجه معکوس خواهد داد و بیش تر به هدم آن هدف خواهد انجامید.

باکمال تأسف باید گفت که این انگاره، در ذهن، اندیشه و عمل برخی عالمان دینی و بسیاری از واعظان، روضه خوانان، مداحان و مردم وجود داشته و هنوز نیز وجود دارد. نمونه آن، واقعه سازی هایی است که درباره رقیّه صورت می گیرد. در حالی که در وجود شخصیتی به نام رقیه تردید وجود دارد؛ برای وی از مدینه تا خرابه شام، تاریخ و مصیبت ساخته می شود. یا زبان حال هایی که به جز نارسایی و تحریف مفهومی، تحریف تاریخ و جعل آن نیز، به شمار می آید و به تدریج، به صورت واقعه و اصل تاریخی می آید؛ مانند آمدن حضرت زهرا بر بالین اباالفضل (ع) نیز در اجرای مداحی ها، روضه خوانی ها ودسته ها، هر نوعی شیوه ای به کار برده می شود و آن گاه با نام حسین (ع) توجیه می شود.

13. هراس نخبگان ازعوام یا عوام‌زدگی آنان

از جمله عواملی که درگسترش و شیوع تحریفات وآسیب های عزاداری و رشد و نهادینه شدن آن ها نقش داشته، سکوت یا تأیید و حمایت نخبگان دینی از این گونه مسایل بوده است. نقش و وظیفه اندیشمندان، آگاهان، بزرگان ونخبگان جامعه، به ویژه نخبگان دینی آن است که فراتر از درک عامه مردم، واقعیت های سطحی و زیرین جامعه را بشناسند، عوامل رشد و انحطاط را دریابند و به موقع و با روش مناسب، از خود واکنش نشان دهند. اگر همین نخبگان، به هر جهت از  انجام وظیفه خود باز مانند، کوتاهی کنند و یا دچار اشتباه شوند، سیر انحراف وانحطاط شتاب بیش تری می گیرد. به نظر می رسد که در جریان تحریف فرهنگ عاشورا، این موضوع، یکی از عوامل تکمیل کننده و شتاب بخش باشد. دلیل آن نیز دو چیز می تواند باشد:

یکی هراس نخبگان از عوام با مخالفت و مقارمت جدّی آنان روبه رو گردند و توفیقی نیایند و خود نیز جایگاه اجتماعی شان را از دست بدهند، یا آن که اقدام در برابر آن را، بی فایده و پر ضرر دانسته اند و از این رو، به ورطه «محافظه کاری» درمعنای غیر مثبت آن غلتیده اند.

دلیل دوم نیز همسویی کامل و همانند دیگر مردم اندیشیدن برخی از آن هاست که به عوام زدگی تعبیر می شود. عالم عوام زده، نه تنها مصلح نیست و برای خرده فرهنگ های عوام نیز بر می آید که ممکن است از روی ساده اندیشی و یا غرض ورزی باشد.

پیرایش، پالایش و آرایش فرهنگ عمومی مردم، وظیفه نخبگان آگاه است. نقش نخبه و عالم دینی را، از جهت های گوناگون می توان به دیده بان، پزشک جراح یا چیزهای دیگر تشبیه کرد که در این موارد، فریاد کردن و عمل کردن، اگر چه با واکنش منفی نیز مواجه شود، وظیفه اوست.

گاه، عدم برخورد نامناسب با این پدیده های تحریف آمیز، به دلیل هراس ازتضعیف و یا تخریب پایه های و هنجارهای اعتقادی مردم است. البته این تحلیل، فاقد عنصر آینده نگری و دوربینی است؛ چرا که اگر این تحریف ها در آینده از پرده بیرون افتد – که طور حتم چنین است – خطرش برای مبانی اعتقادی، صدها برابر بیش تر است.

14. تبدیل شدن عزاداری به عادت

این مقوله، از آسیب های کلی مربوط به آداب دینی است. منظور از عادات نیز، آن چیزی است که بار اندیشه ای، برهانی  معنایی خود را به تدریج از دست داده و به هنجارهای تکراری تبدیل شده است.

یکی از دلایل مهمی که فرهنگ عزاداری به طور کامل نتواسته نقش خود را ایفا کند و آموزه های اصلاحی و احیا گرانه قیام عاشورا را بازتاب دهد، همین موضوع است. بار عاطفی این حادثه قوی است. از این رو، ظرفیت عادت پذیری آن، به شدت افزایش می یابد. بسیاری از آسیب های فرهنگ عاشورا، از همین آبشخور سرچشمه می گیرد. هنگامی که موضوعی به عادت تبدیل شد، دیگر برای انسانِ به جا آورنده آن، هدف فقط انجام آن است و با به جا آوردن آن، تخلیه روانی می شود. در چنین صورتی، انتظار معنادار بودن این عمل و پویایی آن، انتظاری بی معناست؛ چرا که از هر تأملی عقلانی و حتی در حد افراط آن؛ هر گونه تأمل عرفانی نیز تهی است. دیگر خود این عمل اصالت خواهد داشت و نه چیزی دیگر. این چنین است که از لحاظ اجتماعی، می تواند اثر نامطلوبی نیز داشته باشد؛ یعنی نقش توجیه گر و تخدیرگانه به خود بگیرد. گاهی توجیه گر کار زشت به جا آورندگان می شود، گاه، دغدغدهای وجدان را کاهش می دهد و گاه نفس ملامت گر را به خاموشی وا می دارد.

15. آمیخته شدن فرهنگ های قومی و سرزمینی با عزاداری

عزاداری، سنتی اجتماعی و مردمی است. از این رو، هر ملتی و هر سرزمینی، از پیش شکل خاص عزاداری خود را دارد و عزای امام حسین (ع) را، بر همان پایه تبیین و تعریف می کند. البته به تلقین ها و نمادسازی هایی نیز دست می یازد، ولی قالب اصلی و کلی، همان قالب عزاداری خویش است. بدین جهت، نه تنها شکل و ظاهر و ریشه عزاداری، به شیوه فرهنگی و قالب عزاداری سرزمین ها و ملت های مختلف وابسته ا ست، که گاه، روحیات وخلقیات یک قوم و ملت نیز، شکل روایت و بازسازی وتفسیر حادثه نیز مؤثر است. از این رو، همان گونه که زبان ها و الفاظ از قومی به قوم دیگر، و از سرزمینی به سرزمین دیگر متفاوت است شیوه های عزاداری و شدت و ضعف آن و چگونگی برداشت و تجسم نهضت عاشورا، می تواند بر اساس ویژگی های فرهنگی و اجتماعی آنان متفاوت باشد. بدین سان، فرهنگ عزاداری مردم عراق، پاکستان، اردن، بحرین، لبنان، ترکیه و نقاط دیگر جهان، هر یک به تناسب فرهنگ کلی مردمان آن، با یکدیگر متفاوت است. اگر  چه این هم سازی میانِ گرامی داشت امام حسین (ع) و نهضت عاشورا، با فرهنگ عزاداری کلی یک ملت و سرزمین، طبیعی به نظر می رسد، باید نکته ای را در نظر داشت و آن، تلاش برای هماهنگ ساختن و قاعده مند کردن عزاداری سیدالشهدا براساس فرهنگ یک ملت با فلسفه و اهداف و روح قیام است.

این موضوع ضمن آن که از ورود تحریفات خواسته و ناخواسته جلوگیری می کند، به اعتلای فرهنگ عمومی جامعه نیز می انجامد. البته مسأله دیگر که بسی مهم تر و در مسیر انحراف مؤثر است، عاریه گرفتن فرهنگ عزاداری قوی توسط قوم دیگر و ملتی توسط ملت دیگر، آن هم نه نقاط قوت که نقاط ضعف و قالب های شکلی آن است. نمونه های بارز آن، ورود قمه زنی از ترکیه عثمانی ویا به روایتی از مسیحیّت و زنجیرزنی از هندوستان به عزاداری های ایران و عراق است.

16 . ضعف دانش و بینش عمومی

فقدان یا نقصان دانش واندیشه در جامعه، زمینه ساز هر گونه انحراف و تحریفی است. در این زمینه، میزان و سطح عمومی جامعه، عامل مهمی است. در این میان تعداد باسوادان جامعه، سطح سواد اقشار و گروه های سنی تأثیر گذار چون جوانان، میانگین تحصیلات در جامعه، و نیز میانگین سواد نخبگان و سکان داران هدایت امور جامعه، اهمیت دارد. به یقیین، در جامعه ای که بیش تر افراد آن، بی سواد یا کم سواد باشند، میزان و شدت شیوع تحریفات و خرافات بسیار بالاست. از سوی دیگر، اظهار مطالب درست و علمی و عمیق از سوی عالمان آگاه نیز به سبب نبود قدرت هضم و درک آن ها دشوار است.

مسأله دیگری که ارتباط محکمی با دانش عمومی پیدا می کند، بینش عمومی است که با سطح کیفی دانش و اطلاعات ارتباط دارد. هر چه سطح بینش و فرهنگ عمومی – که یکی از ارکان آن دانش است – بالاتر باشد، روحیه پرسشگری، نقادی و نقد پذیری و نیز درک و تحلیل موضوعات هم بالاتر خواهد بود که نتیجه آن، از بین رفتن امنیت روانی برای طرح کنندگان مطالب سست و بی پایه، واعتلای جایگاه عالمان و واعظان آگاه و مصلح است.

17. افراط در سیاسی شدن عزاداری

یکی از آفت‏هایی که گاه مشاهده می‏شود، افراط در سیاسی کردن عزاداری هاست. گاه به طمع این که عزاداری‏ها را متوجه مسایل روز سازیم تا برای امروزمان فایده‏ای دربر داشته باشد، چنان آن را به مسایل سیاسی آغشته می‏کنیم که باعث دلزدگی و دوری عده‏ای می‏شود. باید توجه داشت که اگر مجالس عزاداری، در خدمت اهداف و برنامه‏های یک جناح، حزب یا گروه سیاسی قرار گیرد، در واقع ابزاری سیاسی می‏شود که خود در تضاد جدی با فرهنگ عاشوراست. بنابراین باید در لباس عزاداری، به ارتقای سطح بینش و فرهنگ سیاسی مردم اندیشید و کمتر وارد مصادیق شد. در این مجالس، باید ملاک سیاسی به دست مخاطبان داد و این موضوع، به ویژه در مداحی‏ها بسیار نمایان است. اگر مجالس عزاداری و مداحی‏ها «سیاسی زده» شود، هم از اعتماد و حضور مخاطبان فراگیر می‏کاهد و هم خلوص و صفا و یک رنگی آنها زدوده می‏شود.

18.برتری شکل بر محتوا

همان‏گونه که در بحث پیشین اشاره شد، در مداحی امروز، شعر، جایگاه اصلی و اساسی‏اش را از دست داده و دانش مداحی به توانایی صوتی و اجرا فرو کاسته شده است.
قصیده خوانی بسیار کم شده و مداحان خرد، به جای آن که در پی اشعار ناب، متین و تازه باشند، به دنبال نوارهای جدید مداحان معروفند. مطالعه جدی مقتل‏ها و دیوان شاعران که در گذشته نیز کم بود، اکنون کاهش بیشتری یافته است و تنها درصد کمی از مداحان اهل مطالعه‏اند. بسیاری از اشعار به کار رفته در برنامه‏ها، به جای تفکر برانگیز بودن، ترحم برانگیزند. اشعار موجود مداحان نیز، بیش‏تر در دو جهت کاربرد دارد؛ در سینه زنی‏ها و در شور زنی‏ها. از این رو، اشعار باید جهت و قالب خاصی بیابند. این موضوع، علت هایی می‏تواند داشته باشد که از جمله، کاسته شدن ظرفیت و حوصله شنیدن اشعار است که به ویژه در نسل امروز که به شدت گریز پاست، دیده می‏شود. بیش‏تر اشعار، متناسب با تحول زمانه نیست و بسیاری مواقع، به صورت نیم بند و بریده ارایه می‏شوند. حالت‏های درویش مآبانه، فراوان دیده می‏شود، همانند تکرار مداوم یک ذکر یا یک اسم، در مدت به نسبت طولانی، کابرد نامناسب اسامی معصومان مانند کاربرد علی(ع) به صورت «علِ» «علِ» و حسین به شکل «حوسَین» و بدتر از آن، به صورت «سین»، «سین» که موجب وهن عزاداری‏ها و مداحی هاست. تقلید از روی نوارهای مداحی بیداد می‏کند. گاه دیده می‏شود حتی سرفه‏ها و حرف‏های ناگهانی آنها نیز تقلید می‏شود. خود مداحان مورد تقلید نیز، بیش‏تر سبک هایشان را از نوارهای موسیقی، سریال‏ها و فیلم‏ها می‏گیرند. از این رو است که گاه به اشعاری در نهایت ابتذال برمی خوریم. «دم‏های» سینه زنی و شورزنی در این جهت طلایه دار و رکورد شکن است.

از معضلات جدی امروز در عرصه عزاداری و مداحی، ورود و شیوع شیوه‏های نامناسب اجرای مداحی و اشعار خوانده شده در این گونه مجالس است. این مسئله می‏تواند چند دلیل داشته باشد: آن که در قدیم مداحان همانند دیگر دانش‏آموزان، استاد داشتند و به طور سنتی، همراه با یک مداح بزرگ معروف، رشد می‏کردند و پرورش می‏یافتند.

این موضوع، اگر هم در همه جا و همه وقت رعایت نمی‏شد، در بیشتر موارد چنین بود. ولی امروزه، شاهد تولید انبوه مداح غیر کیفی در سطح جامعه هستیم؛ کسانی که نه به سبب فضل، دانش، کمال اخلاق و حتی صدای کاملاً مناسب، که بیش‏تر به دلیل داشتن اندک صدایی برای اجرای برنامه‏های مداحی شور آفرین، به وسیله دستگاه‏های مدرن صوتی، در جامعه مطرح می‏شوند که بیش‏تر هم تقلید نوارهای مداحی است. بنابراین، محتوا گرایی استاد محورانه گذشته که آن نیز دچار آسیب‏های جدی بود، جای خود را به شورآفرینی نوار محورانه داده است. یکی از مداحان می‏گوید:

من در قدیم دو سال دنبال یک استاد می‏رفتم، اما فقط به من شعر می‏داد حفظ کنم و می‏گفت حق خواندن نداری. بعد از دو سال، اجازه نوحه خوانی داد. اما در این روزگار… با توجه به کم بودن مداح، هر کس صدایش خوب بود، آمد میکروفن را به دست گرفت و یک چیزهایی خواند و کم کم مداحی بدون آموختن در محضر استاد، فرهنگ شد و شد آنچه که امروز می‏بینیم؛ یعنی مداحی با همان کار میاندارهای سابق، یعنی شور زدن. این کار، کار میان دارها بود، آن هم نه به این غلظت.

نکته دیگر، آنکه ادبیات غنایی در تاریخ ادبیات و ادبیات ایران، تاریخی طولانی دارد، به ویژه آن که این نوع ادبیات در پیوند با ادبیات عرفانی، معنایی دگرگون، با همان الفاظ یافته است. امروزه به نظر می‏آید که رویکرد غالب جامعه و مداحان به اشعار حماسی، بیش‏تر به سوی این نوع شعر است.

البته در حال حاضر، مشکل این رویکرد این است که اشعار محکم و متناسب با مجلس مداحی و عزاداری به اندازه کافی در دست نیست. از همه مهم‏تر این که مداحان امروزی، اطلاعی از آنها ندارند یا استقبالی از این اشعار نمی‏کنند؛ زیرا در دوره جدید، شعر، محوریت و جایگاه حاکم پیشین خود را در مداحی‏ها از دست داده و به عنصری حاشیه‏ای تبدیل گشته است. از این جهت است که دانش توده مداحان درباه ادبیات و شعر، چندان مناسب نیست. ضمن این که به نظر می‏رسد برخی شنوندگان و به ویژه جوانان، چندان حوصله و ظرفیت گوش سپردن به اشعار مستحکم و ناب را در قالب قصیده یا مثنوی ندارند که البته این می‏تواند دلایل گوناگونی داشته باشد.

از این رو، شاهد گسترش ادبیات غنایی هستیم و می‏بینیم کلمات والفاظی همانند عشق، عاشقی، عاشقتم، می، مستی، باده جاده، نی و دیگر کلماتی در این ردیف، به همراه مشتقاتشان وارد ادبیات مداحی شده و با بسامد بالایی، به وسیله مداحان تکرار می‏شود. البته این مسئله به خودی خود نمی‏تواند منفی تلقی شود بلکه کاربرد مبتذل آن مشکل ساز است.

مسئله دیگر این است که از این گونه اشعار، بیش از آن که از ادبیات غنی غنایی و عرفانی سرچشمه گرفته باشد، صدالبته از ترانه‏های سروده شده بازاری و بدتر از آن، نوار ترانه‏های گذشته و حال الهام می‏گیرد. این موضوع، از آن رو مشهود است که سبک و شیوه اجرا، در بسیاری از مداحان درست همان سبک و شیوه‏ای است که به راحتی توسط مخاطبان آشنا با این نوع نوارها شناخته می‏شود.

این چنین است که بسیاری از مداحی‏ها، تقلیدی و مبتذل هستند و هیچ نشانی از اخلاص و صفا در آن دیده نمی‏شود. آری، وقتی مداحان حرفه‏ای، سینه زنان حرفه‏ای و گریه کنان حرفه‏ای بودند، توقعی از وجود اخلاص و پیام آوری نمی‏توان داشت. از این رو، در برخی مجالس، اجرای برنامه‏های مداحی براساس شوهای ترانه خوانان و سبک‏های ترانه‏ای هم دیده می‏شود و گرته برداری ناپیراسته و ناشیانه از سبک سرودهای پاکستانی و هندی، به شدت جریان می‏یابد.

به ویژه آنکه امروزه با پدیده جدیدی به نام «نوار استادی» مواجهیم که به واسطه آن، نوارهای مداحی و عزاداری، جای استادان را گرفته است. هم چنین مسئله مصیبت بار دیگر، آن است که نوارهای برخی از این مداحان، به صورت کتاب برگردانده شده و در اختیار مداحان جوان و روضه خوانان قرار گرفته است که با کمال تأسف، گاه مورد توجه و استقبال پاره‏ای طلاب جوان، به ویژه در هنگام مناسبت‏های تبلیغی قرار می‏گیرد. به نظر می‏رسد باید از ادامه این روند در آینده، به شکل جدی ابراز نگرانی کرد.

* علی آقاجانی(عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه)

 

ارجاعات:

[1]  . چشمه خورشید، دفتر اول، 1374 ش، ص 429.

[2]  . حماسه حسینی، ج 1، ص 76.

[3]  . قیام میسحی، میشل توماس، برگردان حسین توفیقی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان ومذاهب، چ 1، 1377، ص 87 – 89.

 [4] حماسه حسینی، چ 1، ص 77.

[5]  . نگرشی انتقادی – تاریخی به ادبیات عاشورا، سید عبدالحمید ضیایی، تهران، نقد فرهنگ، چ 1، 1381، ص 135.

[6]  . همان، ص 135.

[7]  . ارزیابی سوگواری نمایشی، ص 385.

[8]  . دیوان سروش اصفهانی، به اهتمام محمد  جعفر محجوب، تهران، امیر کبیر، چ 1، 1332، ج 2، ص 739؛ عاشورا و شعر فارسی، حسن گل محمدی، تهران، اطلس، چ 1، 1336، ص 151.

[9]  . حماسه حسینی، ج 1، ص 95.

[10]  . همان، ص 41.

[11]  . همان، ص 44.

[12]  . همان، ص 42.

[13]  . همان، ص 45.

[14]  . همان، ج 3، ص 281.

[15]  . اسرار الشهادت، فاضل دربندی، ج 3، ص 43.

[16]  . همان، ج 3، ص 40.

[17]  . محرق القلوب، ملا مهدی نراقی، چ سنگی، صص 101 – 102.

[18]  . حماسه حسینی، ج 1، ص 46.

[19]  . حماسه حسینی، ج 1، ص 46.

[20]  . همان، ج 3، ص 286.

[21]  . روضه الشهداء ، ملا حسین کاشفی، تصحیح، علامه شعرانی، تهران، اسلامیه، چ 4، 1371 ق، صص 321 و 346.

[22]  . منتخب طریحی، فخرالدین طریحی، قم، ص 131، بی تا.

[23]  . گنچه اسرار، عمان سامانی، تصحیح: فریدون حداد سامانی، شهرکرد، عمان، چ 1، 1371 ش، ص 51. سروش اصفهانی نیز شعری در این باره دارد. ر . ک: عاشورا و شعر فارسی ص 158.

[24]  . حماسه حسینی، ج 1، ص 26.

[25]  . همان، ص 50.

[26]  . لهوف، سیدبن طاووس، برگردان: عباس عزیزی، صص 216 – 217.

[27]  . حماسه حسینی، ج 1، ص 326.

[28]  . نگرشی انتقادی – تاریخی به ادبیات عاشورا، ص 138.

[29]  . همان، ص 138.

[30]  . ارزیابی سوگواری نمایشی، صص 217 – 221، با تلخیص.

[31]  . همان.

[32]  . همان.

[33]  . همان.

[34]  . تأملی در نهضت عاشورا، رسول جعفریان، ص 306.

[35]  . بحار الانوار، ج 45، صص 94 – 95. روایاتی از امام صادق (ع) و امام رضا (ع) .

[36]  . تأملی در نهضت عاشورا، ص 307.

[37]  . ترجمه ریحانه رسول الله من تاریخ دمشق لابن عسکر، ابن عساکر، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت – لبنان، چ 1، 1979 م، مؤسسه المحمودی، ص 199 – 201.

[38]  . تاریخ طبری، ج 4، ص 352؛ اخبار الطول، ج 1، ص 307؛ تاریخ اسلام، ج 4، ص 21؛ البدایه و النهایه، ج 8، ص 196.

[39]  . ارشاد، شیخ مفید، بیروت، دارالکتب الاسلامیه، 1377 ق، صص 67 – 68.

[40]  . الفتوح، ابن اعثم کوفی، بیروت دارالکتب العلمیه، 1406 ق، ج 5، ص 18.

[41]  . تاریخ طبری، ص 352؛البدایه و النهایه، ج 8، ص 112.

[42]  . همان، ج 8، ص 204.

[43]  . ثواب الاعمال، شیخ صدوق، تحقیق: علی اکبر غفاری، ص 160؛ اصول کافی، شیخ کلینی، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، داراکتب الاسلامیه، چاپ پنجم، 1363 ش، ج 2، ص 87.

[44]  . چشم اندازی به تحریفات عاشورا، (لؤلؤ و مرجان)، محدث نوری، تحقیق: مصطفی درایتی، قم، احمد مطهری، چ 1، 1379، ص 277.

[45]  . چشم اندازی به تحریفات عاشورا، (لؤلؤ و مرجان) صص 280 – 286.

[46]  . همان، ص 287.

[47]  . همان، تعلیق و زیر نویس محقق، صص 278 – 279.

[48]  . خورشید شهادت، ص 223.

[49] . ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، شیخ صدوق، ص 48؛ کامل الزیارات، باب 33، حدیث 4، ص 105.

[50]  . چشم اندازی به تحریفات عاشورا، (لؤ لؤ و مرجان) ص 15، به نقل از اکسیر السعاده فی اسرار الشهاده، سید عبدالحسین شوشتری، صص 17 – 22.

[51]  . حماسه حسینی، ج 1، ص 212.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.