بهار عربی و تحول در ژئوپولتیک ایران

محمد مسجدجامعی

بهار عربی واقعیت های اجتماعی و ساختارهای اجتماعی- دینی منطقه ما را عمیقاٌ تحت تأثیر قرار داده و آن را «قطبی» اعم از «طائفی»، «قبیله‌ای» و «منطقه‌ای» کرده و باعث شده تا ایران به گرانیگاه تمامی کسانی که از نظر دیگران شیعه انگاشته می‌شوند، تبدیل شود.

بهار عربی واقعیت‌های اجتماعی و ساختارهای اجتماعی- دینی منطقه ما را عمیقاً تحت تأثیر قرار داده و آن را «قطبی» اعم از «طائفی»، «قبیله‌ای» و «منطقه‌ای» کرده است. و باعث شده تا ایران به گرانیگاه تمامی کسانی که از نظر دیگران شیعه انگاشته می‌شوند، تبدیل شود. این جریان نه هماهنگ با سیاست «وحدت‌جویانه» ما پس از پیروزی انقلاب بود و نه احتمالاً مطلوب ما. اما این اتفاق افتاده است و موجب شده تا ایران به مرکز ژئوپولتیک تشیع تبدیل شود.
صرف نظر از تمامی این حوادث و جریان‌ها، ایران دارای ظرفیتی هست که بتوان برایش ژئوپولتیک تعریف کرد. ژئوپولتیک بدون حداقلی از قدرت و ظرفیت و نفوذ بی‌معنا است و ایران واجد این همه هست. حتی می‌توان گفت در بین کشورهای منطقه وسیع و حساس ما هیچ‌یک ژئوپولتیک منسجم و توانمندی همچون ایران ندارند و به دلایلی نمی‌توانند داشته باشند. نکته این است که واقعیت جدید الزامات و مسئولیت‌های خاص خود را دارد که می‌باید نادیده گرفته شود.
حال مسئله این است که موقعیت کنونی سیاست منطقهای جدیدی می‌طلبد و بعید به نظر می‌آید که پیگیری همان سیاست‌های گذشته بتواند منافع و مصالح ما و متحدانمان را به مطلوب‌ترین شکل ممکن تأمین کند و در کنار آن بتواند راه‌کار مناسبی برای همکاری با کشورهای بزرگ و کوچک موجود در منطقه ارائه دهد. تا ما تعریف مشخصی از خود «به روز شده»مان و متحدانمان نداشته باشیم نمی‌توانیم سیاست مناسبی در قبال دیگران در پیش گیریم.

لازمه داشتن سیاست خارجی فعال و مؤثر درک و برآوردی است متوازن و واقع‌بینانه نسبت به موقعیت و ظرفیت و امکانات کشور. با توجه به تحولات بسیار سریع و مهمی که هم‌اکنون روی می‌دهد، به ویژه در منطقه ما و در بین همسایگان ما، ضروری است که این شناخت و ارزیابی به طور دائمی به‌روز شود.
واقعیت این است که ایران از هر زاویه‌ای که نگریسته شود کشوری است مهم، تأثیرگذار و از درون نیرومند. اما نکته این است که ظرفیت این کشور به مراتب بیش محدوده جغرافیایی آن است. در موقعیت کنونی ایران عملاً به مرکزیت ژئوپولتیک تمامی کسانی که از دیدگاه دیگران شیعه تلقی می‌شوند، تبدیل شده است. تلاش می‌شود با حداکثر اختصار نکاتی را یادآور شود:

۱.لازمه شکل‌گیری واقعیت ژئوپولتیکی، داشتن قدرت و قدرت تأثیرگذار است. بر این اساس کشورهای ضعیف نمی‌توانند ژئوپولتیک داشته باشند. ایران کنونی در موقعیتی هست که بتوان برایش ژئوپولتیک تعریف کرد و چنانکه خواهیم گفت در منطقه ما به دلایل فراوانی واقعیت ژئوپولتیک این کشور بانفوذتر، قدرتمندتر و باثبات‌تر از هر قدرت منطقه‌ای دیگری است.

چنانکه گفتیم ایران هم‌اکنون گرانیگاه تمامی کسانی است که شیعه تلقی می‌شوند، اگرچه ممکن است در تصور عمومی خود ما شیعه محسوب نشوند و یا تشیعشان مورد تردید باشد. از علویان گرفته تا نصیری‌ها. در شکل‌دهی به این واقعیت عملاً نقش چندانی نداشته‌ایم. این وضعیت سیاسی، رسانه‌ای، اجتماعی و تبلیغات دینی موجود در منطقه است که دیگران را به چنین نتیجه‌ای رسانیده و بلکه کشانیده است.
ایران در دهه‌های اخیر صرفاً به مسئله «مقاومت» تکیه داشت اعم از آنکه توسط شیعیان صورت گیرد و یا اهل سنت، اما واقعیت‌های موجود او را در چارچوب دیگری تعریف کرده و بلکه به رسمیت شناخته است. رسمیتی که در حال حاضر به منطقه ما محدود نمی‌شود. عموم قدرت‌های بزرگ جهانی نیز چنین می‌اندیشند و اصولاً در ادبیات سیاسی دنیای کنونی، ایران این‌گونه تعریف و ارزیابی می‌شود.
۲. ایران از دوران صفویه به بعد به عنوان یک کشور شیعه شناخته شده بود. مضافاً که شیعیان و عالمان و نخبگان شیعه در مناطق مختلف پیوسته به ایران به مثابه سنگر و قلعه تشیع می‌نگریستند. این واقعیت پیوسته وجود داشت و با افزایش ارتباط‌ها از اواخر قرن نوزدهم به بعد می‌توان گفت تقویت شده است.

معروف چنین است که برخی از عالمان بزرگ شیعه که گروهی از آنان در ممتازترین جایگاه مرجعیتی قرار داشتند حتی ایران قبل از انقلاب را نیز چنین می‌دیدند. علیرغم آنکه در آن دوران رژیم حاکم به مرکزیتش برای جهان تشیع چندان توجه و اهتمامی نداشت. اما صرف رسمیت تشیع در ایران چنین دیدگاهی را در میان این عالمان موجب شده بود. مضافاً که پس از شکل‌گیری و قدرت‌یابی صفویان، پیوسته شیعیان تحت ستم مناطق مختلف به دربار ایران و یا احیاناً به مراجع بزرگ شیعه، همچون میرزای شیرازی، تظلّم می‌کرده‌اند و از آنان کمک میخواسته‌اند.

این‌همه واقعیت دارد اما داستان در حال حاضر بسیار فراتر است و چنین حالتی عملاً پس از ناآرامی‌های جهان عرب در سه چهار سال اخیر تقویت شده است. علت اصلی در این میان این است که در طی سال‌های اخیر ساختارهای سیاسی و اجتماعی منطقه دگرگون شده و عملاً تمامی آن‌ها «قطبی» و «طائفی» شده است. این قطبی شدن را دلایل فراوانی است اما در این میان بیشترین نقش را کشور سعودی و متحدانش داشته‌اند. آن‌ها برای نجات خود و متحدان خود به قطبی و طائفی کردن منطقه دامن زدند تا بدین‌وسیله خواسته‌های به‌حق معترضان را مذهبی و طائفی جلوه دهند و افکار عمومی را علیه آنان تحریک و تهییج کنند و بدین وسیله خود را تبرئه نمایند.

ما در چنین موقعیتی قرار داریم و ابعاد ژئوپولتیکی کنونی ما در همین موقعیت است که شکل گرفته است. اما مهم این است که بیش از آنکه ما به سراغ چنین جایگاهی برویم، این جایگاه است که به سوی ما آمده است. و بیش از آنکه ما خود چنین تصوری را ایجاد کنیم این دیگران هستند که ما را این گونه می‌نگرند. این موقعیت نتیجه مجموعه تحولاتی است که در طی سال‌های اخیر اتفاق افتاده است و جالب اینجا است که تا حدودی در تعارض با سیاست وحدت‌جویانه ما است. اما نباید فراموش کرد که نتایج همیشه تابع سیاست ما نیست، نتایج تابع مکانیسمهای تحولی خویش است و نه اراده ما. سیاست تنها بخشی از این مکانیسم تحولی است.

این نوع ژئوپولتیک نمونه‌های تا حدودی مشابه دارد. در اوج فعالیت‌های استعماری در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم روسیه تزاری به مثابه مدافع تمامی کلیساهای ارتدوکس که بسیار متنوع و فراوان بوده و هستند، در کل جهان ارتدوکس عمل میکرد. همچنان که فرانسه و انگلیس در همان دوران کوشیدند به مثابه مدافعان کلیسای کاتولیک و کلیسای انگلیکان در خارج از سرزمین خود و به ویژه در قلمروهای غیراروپایی عمل کنند. این به این معنی بود که روسیه به مرکزیت ژئوپولتیک کلیساهای ارتدوکس و با نسبتی کمتر فرانسه و انگلیس به مرکز ژئوپولتیک کلیسای کاتولیک و انگلیکان تبدیل شده بود. اما آنچه هم‌اکنون برای ما وجود دارد به مراتب نیرومندتر و پذیرفته‌شده‌تر است. اعم از آنکه این پذیرش از جانب موافقان ما باشد و یا مخالفانمان. هر دو گروه ایران را گرانیگاه تشیع می‌دانند.

۳. ایران میراث‌دار یک امپراطوری بزرگ است. صبغه غالب این امپراطوری بعضاً سیاسی ـ نظامی بوده است و بعضاً فرهنگی ـ ادبی و حتی معماری ـ هنری.

پس از حمله مغول وجه غالب آن فرهنگی بود. زبان و ادب و بلکه فرهنگ و هنر ایرانی زبان و فرهنگ کم و بیش مسلط در دو قلمرو وسیع هند و عثمانی بود. این قلمرو فرهنگی از چین آغاز میشد و تا شبه‌جزیره بالکان یعنی منتهی الیه غربی قلمرو عثمانیها ادامه داشت.
واقعیت این است که این میراثداری شخصیت فردی و آرمانهای ایرانی را تحت تأثیر قرار داده است. عموم شخصیتهای سیاسی و غیرسیاسی‌ای که از نزدیک با ایران آشنا بوده و در آن کار و خدمت کرده‌اند همگی بر این خصوصیت بارز تأکید می‌کنند و یکی از وجوه تفاوت ایرانیها و بسیاری از ملت‌های دیگر را همین نکته می‌دانند. نگارنده با بسیاری از آنان آشنا بوده و این سخن را مستقیماٌ از آنان شنیده است.
علیرغم این همه ایران مدت‌هاست که فاقد تمایلات توسعه‌طلبانه سرزمینی است؛ اما قابل انکار نیست که ایرانیها تمایل فراوانی به نفوذ فکری و فرهنگی و نوعی سروری و سرفرازی دارند. آن‌ها نسبت به شأن و موقعیت خود بیتفاوت نیستند و صرفاً در چارچوب منافع و مصالح اقتصادی و به عنوانی مادی فکر و عمل نمیکنند و اصولاً اتخاذ چنین روش‌هایی آن‌ها را قانع و راضی نمیکند. حتی می‌توان گفت استقرار و ثبات رژیم‌های حاکم در ایران تا حدودی وابسته به توجه و تأکید آن‌ها بر این عناصر است.

البته هستند کشورهایی که سابقه امپراطوری داشته‌اند، برخی از آن‌ها تقریباً آن را فراموش کرده‌اند. همچون اتریشی‌ها و ایتالیایی‌ها و برخی در ضمیر خودآگاه و بعضاً ناخودآگاه خود آن را حفظ کرده‌اند و در پی تجدید آن هستند همچون فرانسه و ترکیه امروز. ایران در مجموع در شرایطی بین این دو قرار دارد. مهم این است که این کشور به دلایلی که ذکر شد تمایل و ظرفیت لازم برای مرکزیت ژئوپولتیکی را دارد.

۴. به جز ما در این منطقه کشورهای دیگری هم هستند که ژئوپولتیک خاص خود را دارند. در رأس آن‌ها عربستان است و ترکیه و مصر. نکته این است که در اینجا شکل‌گیری ژئوپولتیک‌های مختلف به طور متقابل متأثر از یکدیگر و ضمناً مؤثر در شکل‌گیری ژئوپولتیک دیگری است و این سخن در مورد ما صحیح‌تر است. چرا که ژئوپولتیک ما به نوعی در تعارض با ژئوپولتیک دیگران و به ویژه سعودی است. البته این بدان معنا نیست که ما لزوماٌ می‌باید سیاستی معارضه‌جویانه و احیاناٌ خصمانه در قبال آنان در پیش گیریم. واقعیت مذکور فی‌الجمله وجود دارد، اما با سیاست سنجیده می‌توان آن را مهار و مدیریت کرد.

در حال حاضر سعودی عملاً به گرانیگاه جهان سنی تبدیل شده است. علت‌های فراوانی چنین واقعیتی را به وجود آورده است. از حرمین شریفین گرفته تا ماهواره‌های متعدد دینی و حتی غیردینی این کشور که در عین حال برنامه‌های دینی پخش می‌کند و تا نهادهای مختلف تبلیغی و آموزشی و خدماتی آن‌ها که سالیانه ده‌ها میلیارد دلار را به خدمت می‌گیرد؛ و بالاخره اینکه اینان کوشیده و می‌کوشند خود را مدافع و پاسدار عقاید اصیل اهل سنت در برابر آنچه خود توسعهطلبی مذهبی شیعیانش می‌نامند، جلوه دهند و البته دلایل کوچک و بزرگ دیگر.

علیرغم تمامی نقاط قوّتش این ژئوپولتیک آسیب‌پذیری‌های فراوان درونی دارد. مضافاً که سیاست خارجی سعودی‌ها در آنجا که به واقعیت‌ها و گروه‌های دینی مربوط می‌شود دچار تعارض و تضاد است. برای نمونه از یک طرف اخوان المسلمین را به عنوان گروهی تروریست معرفی می‌کند و از طرف دیگر به معارضان به تعبیر خودش معتدل سوری که ستون فقراتش اخوانی‌ها هستند، بیشترین کمک را کرده و می‌کند. از یک طرف موجبات پیدایش و رشد گروه‌های تکفیری را فراهم می‌آورد و از طرف دیگر به واقع و یا به تصنّع در برابرشان می‌ایستد؛ و مهم‌تر آنکه اصولاً سیاستش تحت نفوذ سیاست غربی‌ها و آمریکایی‌ها است. مشکل می‌توان گفت آنان سیاست مستقلی را تعقیب می‌کنند.
مصر و ترکیه هر یک به‌گونه‌ای رقیب سعودی به مثابه قطب جهان سنی هستند. مصر هم‌اکنون در شرایطی بحرانی است و تنها می‌تواند به فوریت‌های داخلی مشغول باشد؛ اما اگر این مرحله را پشت سر گذارد بخش مهمی از ژئوپولتیک سعودی را، چه در قلمرو عربی و چه در قلمرو اسلامی‌اش، به نفع خود مصادره خواهد کرد.

ترکیه نیز چنین است. مشکل آن‌ها این است که به میدانی گام نهادهاند که نخستین تجربه جدی معاصرانه آن‌ها است و عبارت از ورود فعالانه به صحنه خاورمیانه و جهان عرب؛ و معلوم نیست در نهایت نتیجه آن چه خواهد شد. به ویژه که آنان آسیب‌پذیری‌های درونی فراوانی دارند. از مسئله علویان گرفته تا کردها و آن بخشی از جامعه ترک که مایل به زنده کردن میراث عثمانی نیست و بیشتر به سوی غرب می‌نگرد تا شرق و حتی مایل است از شرق فاصله بگیرد.

به نظر می‌آید آن‌ها می‌پندارند قادر به مدیریت نتایج اقدامات خود هستند و این اقدامات به نتیجه دلخواه خواهد رسید؛ اما در شرایط بسیار سیال کنونی مشکل می‌توان چنین کرد. مدیریت ابتکارات در بهترین حالت با توجه به وضعیت عمیقاً متحول موجود، تنها می‌تواند بخش کوچکی از انتظارات را برآورده سازد. در آن فرض که این ابتکارات به ضد خود تبدیل نشود. مطمئناً ژئوپولتیک ما به دلایل فراوان تاریخی، فرهنگی و اعتقادی ذاتاً همگن‌تر و غیرشکننده‌تر از رقبای منطقه‌ای ما است. اگر چه سعه و ضیق آن و نیز شدت و حدت آن در ارتباط با ژئوپولتیک دیگران نوسان مییابد.

۵. حال سخن در این است که این مجموعه وسیع و متنوع و پراکنده که تنها بخشی از آنان شیعیان اثنی عشری هستند در کدامین موقعیت اجتماعی و سیاسی و فکری و اقتصادی زندگی می‌کنند. رابطهشان با بخش‌های دیگر اجتماعی و دینی و مذهبی جامعه‌شان چیست و تلقی جامعهشان نسبت بدانان چگونه است و به عنوان یک مجموعه سیر تحولی‌شان کدام است و به کدامین سوی می‌روند. تا چه مقدار به واقع با ما احساس نزدیکی می‌کنند و تا چه میزان متهم به همسویی با ما و احیاناً مزدوری نسبت به ایران هستند.
نکات فراوانی وجود دارد که هر یک می‌باید با دقت و بی طرفی مورد مطالعه قرار گیرد؛ اما مهم این است که به همان‌گونه که ژئوپولتیک تشیع ایران را به کشوری مهم و تأثیرگذار تبدیل میکند، می‌تواند محدودیت و بلکه مشکلاتی را به دنبال آورد. این قدرتی است که مسئولیت‌های خاص خود را به همراه می‌آورد که ضرورتاً می‌باید رعایت شود.

اگر این نکته پذیرفته شود پذیرفته خواهد شد که سیاست خارجی در مفهوم عام آن – اعم از سیاست خارجی و دینی و رسانه‌ای و تبلیغی – در عین حفظ اصول و مبانی می‌باید متناسب با شرایط متحدان خود انعطاف‌هایی داشته باشد. در غیر این صورت هم ما و هم آن‌ها با مشکلات فراوانی مواجه خواهیم شد. حال اینکه این ملاحظات چیست و چگونه می‌باید جامه عمل پوشد، خود بحث دیگری است.
چنانکه گفتیم سیاست خارجی ما در طی دهه‌های اخیر عملاً سنتزی بوده است بین منافع و مصالح ملی و تشویق و ترغیب به مقاومت که همیشه بهای آن را هم پرداخته‌ایم. اینکه چنین سیاستی در هماهنگی با موقعیت کنونی ما به مثابه گرانیگاه ژئوپولتیک تشیع و نیز به سود شیعیان است، قابل تأمل و بررسی است. موقعیت به عنوان یک کشور انقلابی همانند موقعیت، ما به عنوان کشوری که عملاً ژئوپولتیک او شکل گرفته و بلکه به رسمیت شناخته شده، نیست.
این دو موقعیت ذاتاً متفاوت است و هر یک الزامات خاص خود را دارد، اگرچه ممکن است این الزامات در برخی از نقاط مشترک باشند. مهم این است که موقعیت جدید خود و متحدان مختلف و متنوع خود را دریابیم و متناسب با واقعیتها عمل کنیم. این جریان موجب قدرتمند شدن ما و تقویت متحدان مان می‌شود. ضمن آنکه امکان تفاهم و همکاری با رقبای منطقه‌ای را بیشتر و عمیق‌تر می‌کند. قدرت عموماً و بلکه کلاً بیش از ضعف زمینه همکاری پایدار و سازنده را فراهم می‌آورد. همکاری‌ای که به سود همه و از جمله خود ما و دوستان ما و کل منطقه است.

بهار عربی واقعیت های اجتماعی و ساختارهای اجتماعی- دینی منطقه ما را عمیقاٌ تحت تأثیر قرار داده و آن را «قطبی» اعم از «طائفی»، «قبیله‌ای» و «منطقه‌ای» کرده و باعث شده تا ایران به گرانیگاه تمامی کسانی که از نظر دیگران شیعه انگاشته می‌شوند، تبدیل شود.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.