پاسخ‌اندیشی برای ده پرسش مصطفی ملکیان

فرهاد شفتی: استاد گرامی مصطفی ملکیان در دهمین سالگرد تأسیس دین‌آنلاین در نشست “تأملی در نواندیشی دینی در ایران معاصر”، 10 تیرماه 1402، ده پرسش را برای تفکر در نواندیشی دینی مطرح کردند. با توجه به مقدمه‌ای که ایشان درباره طرح این پرسش‌ها بیان کردند و به تعبیر من “التزام به معنی ظاهری متن مقدس” را انگیزه این پرسش‌ها دانستند، خود را مخاطب این پرسش‌ها نمی‌بینم، اما سنجیدگی و بنیادی بودن آنها من را بر آن داشت تا این فرصت را گرامی بدارم و دیدگاهی از دین و دین‌داری را در میان آورم که حداقلّ برای من راه پاسخ به اینگونه پرسش‌ها را آشکارتر می‌کند. می‌دانم که ایشان این پرسش‌ها را بیشتر برای باز کردن راه اندیشه مطرح کرده‌اند و خود برای تمام این پرسش‌ها پاسخ‌هایی به سود و یا به زیان نواندیشی دینی دارند و در برخی سخنان خود آنها را به بحث گذاشته‌اند. این نوشتار نیز جویای بیش از این نیست. آنچه می‌آید طرح یک دیدگاه به بهانه پاسخ به این پرسش‌هاست و از همین روی در عنوان این نوشتار ترکیب خودساخته “پاسخ‌اندیشی” را آورده‌ام. این‌ها پرسش‌هایی کم‌مایه نیستند که آتش نقدشان با دریافت پاسخی فروکش کند. هدف این پاسخ‌ها نه قانع کردن که فرا افکندن طرحی برای اندیشیدن به این پرسش‌هاست، که توسن اندیشه اهل خرد با پاسخ این و آن نخواهد آرامیدن.

در این نوشتار به دنبال آوردن یک جستار پژوهشی نیستم. رویکرد من به این پرسش‌ها رویکردی فردی و درون‌نگراست، یعنی اگر این اقبال را داشتم که با اندیشمند گرامی ملکیان در قهوه‌خانه‌ای هم‌کلام می‌شدم و اگر او من را با این پرسش‌ها به چالش می‌کشید، من در گفتگوی صمیمانه‌ای که با او داشتم چه پاسخی به این پرسش‌ها می‌دادم. فراوانی ضمیر متکلّم در این نوشتار و ارجاع مکرّر به نوشته‌ها و گفتارهای خود، و کم‌شماری ارجاع به منابع دیگر از همین رویکرد نشأت می‌گیرد. من از طرف کسی یا برای کسی به این پرسش‌ها پاسخ نمی‌دهم. دیدگاهی را مطرح خواهم کرد که پیش از این نیز در نوشتارها و گفتارهایی به سویه‌های گوناگونِ آن پرداخته‌ام، و نیک می‌دانم که هم در باور سنتی و هم در نواندیشی دینی نقدهای فراوان به دیدگاه‌های اینگونه مطرح می‌شود. باور دارم که طرح دیدگاه‌های ناهمسان، به شکل پرسش یا پاسخ، به پرمایگی اندیشه دینی یاری می‌دهد.

در این مقدمه همچنین خواستم بیان کنم که از کدام منظر به دین نگاه می‌کنم، درون‌دینی یا برون‌دینی. واقعیت این است که از زمانی که دل‌بسته کثرت‌انگاری دینی و وحدت‌گراییِ معنویت‌خواهی ادیان شده‌ام، در اینکه دیدگاه خود را درون‌دینی بنامم یا برون‌دینی درمانده‌ام. با نگاه درون‌دینی، نیم‌نگاهی نیز به برونِ دین دارم و با نگاه برون‌دینی همچنان امتداد نگاهم به درون دین است. این نوشته نیز بر مبنای همین رویکرد پیوسته در بین درون و برون دین در آمد و شد است.

ده پرسش ملکیان به یکدیگر پیوند دارند و همانگونه که ایشان توضیح دادند، هر پرسش به فرض پاسخ یافتنِ پرسش‌های پیشین آمده است. من در هنگام اندیشیدن در پاسخ‌هایی برای این پرسش‌ها آسان‌تر یافتم که پرسش‌های ده‌گانه را به چهاردسته تقسیم کنم و به هر دسته عنوانی بدهم. به همین سبب ترتیب پرسش‌ها از یک تا ده نخواهد بود. برای هر دسته از پرسش‌ها، پیش‌فرض یا پیش‌فرض‌هایی را که به نظر سنگ‌بنای آن دسته پرسش است آورده‌ام. می‌دانم که ملکیان نیز کاملاً به این پیش‌فرض‌ها آگاه است. در ادامه این نوشتار این چهاردسته پرسش را یک به یک مطرح می‌کنم. برای اطمینان از دقت در برداشت این پرسش‌ها، عین کلمات ملکیان را، با حفظ شکل محاوره‌ای آنها، همراه با یادداشتی از دقیقه آغاز مطرح کردن هر پرسش می‌آورم. دقیقه‌ها بر مبنای فایل صوتی منتشر شده در کانال تلگرامی دین‌آنلاین است.[1] پاسخ‌های من به مناسبت رنگ درون‌دینی یا برون‌دینی خواهند یافت اما گمانم این است که پاسخ‌های درون‌دینیِ مطرح شده برای بسیاری از دیگر ادیان و مسلک‌های معنوی نیز صادق‌اند.

دسته پرسش اول: در باب التزام به دین

پرسش 1 – دقیقه 13:50، اصلاً چه التزامی به رجوع به دین هست؟

پرسش 2 – دقیقه ‌15:25، چه نیازی داریم که به دین آباء و اجداد خودمان رجوع کنیم؟

پرسش 9 – دقیقه 49:10، ما الآن برای چه به دین رجوع می‌کنیم؟

ملکیان توضیح می‌دهد که پرسش یک و نُه به ترتیب پیشینی و پسینی هستند. او در توضیح پرسش اول می‌پرسد “چه استدلالی اقامه شده است برای اینکه آدمی برای حل مسائل خودش و رفع مشکلات خودش و یافتن جواب سوال‌های خودش باید به دین رجوع کند؟”. این پرسش بر مبنای دو پیش‌فرض است:

پیش‌فرض 1: دین آمده است تا مسائل و مشکلات آدمی را حلّ کند و به پرسش‌های او پاسخ دهد.

پیش‌فرض 2: دین آدمی را ملزم می‌داند که به این راه حلّ و پاسخ مقیّد باشد.

من هیچ‌یک از این دو پیش‌فرض را در فهم خود از دین نمی‌بینم و از همین روی پرسش اول و نهم برای من چندان برجسته نیستند. برای من داستان انسان و دین اینگونه است:

اگر انسان به تزکیه و معنویت، با آن صورت‌بندی که از این مفاهیم دارم،[2] علاقه‌مند باشد نیاز به یک سامان نظری-عملی در زمینه تزکیه و معنویت دارد تا با استفاده از آن در این مسیر بکوشد و بهتر شود، همانگونه که اگر کسی علاقه‌مند به بدن‌سازی باشد نیاز به یک سامان نظری-عملی در زمینه بدن‌سازی دارد. بخش قابل توجهی از این سامان نظری-عملی، به خصوص در دغدغه‌های بنیادی، خوانشی از یک دین رسمی، یا مسلکی معنوی است که ممکن است حتی نام دین برای آن به کار نرود. همچنین آن سامان نظری-عملی لزوماً محدود به دین یا مسلکی معنوی نخواهد بود و به تناسب می‌تواند و باید از منابع یاری‌دهنده دیگر، از جمله یافته‌ها و مشاوره‌های مربوط به روان نیز استفاده کند. اگر چنین فرد علاقه‌مندی خود را ملزم به چنین سامانی نکند آنگاه شاید بتوان گفت که علاقه او یا علاقه یک ناظر خارجی است، یا اینکه او در علاقه خود جدّی نیست، یا اینکه نسبت به علاقه خود تنبل است.

هدف از دین اسلام نیز آنگونه که من می‌بینم همین است، ارتقای تزکیه و معنویت. بر مبنای قرآن، ملاک رستگاری در یک کلمه تزکیه است[3] و هر دستور و توصیه قرآن در همین جهت است. برای مخاطب مستقیم پیامبر هر جا که امری از امور دنیا برای سازگاری با تزکیه نفس نیاز به تنظیم و اصلاح داشت، برای آن امر نیز دستور یا توصیه‌ای می‌آمد. البته که آنکه در مسیر تزکیه باشد در همین زندگی نیز در تدبیر و تعامل با زندگیِ روزمره‌اش از سرچشمه‌های پرطراوت این مسیر سیراب می‌شود و از آرامش و اطمینان و اصالت و سادگیِ برآمده از این سیر معنوی، در گذر از سنگلاخ‌های زندگی بهره می‌برد.

بنابراین من هدف دین را پیدا کردن راه حلّی برای مدیریت امور دنیا نمی‌دانم و این دغدغه را ندارم که من یا دین‌داران از دین چگونه برای مدیریتِ (به تعبیر ملکیان) “خانواده، اقتصاد، سیاست، قانون‌گذاری، تعلیم و تربیت، علم و فن، هنر یا روابط بین‌الملل” استفاده می‌کنیم. در واقع با تصویری که من از کاربرد دین دارم، بسیار نگران خواهم شد، هم برای دین و هم برای دنیای خود، اگر بدانم که با کسانی هم‌زیستی می‌کنم که در جستجوی پیدا کردن پاسخ دین برای مدیریت امور دنیای خود هستند.

همچنین همانگونه که آمد، بر اینم که دین انسان را ملزم به پیروی از خود نمی‌کند، بلکه انسان علاقه‌مند به تزکیه و معنویت خود را ملزم به پیروی از دین یا مسلکی معنوی می‌کند. گمانم این است که خواننده آشنا به قرآن که این توضیح را بخواند به یاد آیاتی از قرآن بیفتد که در ظاهر با تحکّم و تهدید مخاطبان را به پیروی از قرآن می‌خوانند. در فرصت‌های[4] دیگر سعی کرده‌ام توضیح دهم که آنگونه که می‌بینم پیامبر برای مخاطبان مستقیم خود که در “امّ‌القری و من حولها” بودند مأموریت خاصّی داشت که همان “انذار” و اتمام حجّت است. من تمامی تحکّم‌ها و تهدیدهای قرآن را برای آن مخاطب و در راستای آن مأموریت محلّی می‌بینم. بنا بر روایت قرآن، سنت الهی (در ادیان ابراهیمی) بر این است که پیامبران برای مخاطبان مستقیم خود (و نه مخاطبان غیرمستقیم)، و عمدتاً به زبان انذار که زبانی تحکم‌آمیز است، اتمام حجت می‌کنند. شاید اگر در زمان پیامبر و در زمره مخاطبان مستقیم ایشان بودم و “استاد ملکیانی” در آن زمان و مکان این پرسش‌ها را مطرح می‌کرد، این را نیز به پاسخ خود اضافه می‌کردم که از انذار قرآن بیم دارم. پاسخ امروز من اما این است که قرآن من را ملزم به پیروی از خود نکرده است زیرا من از زمره مخاطبان عصر پیامبر در “امّ‌القری و من حولها” نیستم. من خود را ملزم به پیروی از قرآن کرده‌ام، اگرچه در عمل به این التزام نمونه خوبی نیستم. در پاسخ به دسته پرسش سوم درباره این التزام و نیز معنی پیروی از قرآن توضیح بیشتر خواهم داد. همچنین در پاسخ به دسته پرسش دوم به اشاره ملکیان به آیات “اطیعوا االله و اطیعوا الرسول” اشاره‌ای خواهم کرد.

پرسش دوم اما بر مبنای پیش‌فرض دیگری است:

پیش‌فرض 3: تنها یک دین انسان را به رستگاری یا رستگاری اعلی می‌رساند.

این پیش‌فرض برای من که مدت‌هاست دل‌بسته کثرت‌انگاری دینی هستم، درباره آن گفته و نوشته‌ام،[5] و پیش و بیش از هر بحث فلسفی، کثرت‌انگاری را در قرآن می‌بینم، کاملاً رنگ‌باخته است. نزد من هر دین‌داری که در تزکیه نفس از دین خود بهتر از دیگری استفاده کند، دینی برتر از آن دیگری دارد.[6] پس پاسخ من به این پرسش که چرا باید دین آباء و اجدادی خود را برگزینیم این است که “باید”ی در کار نیست. با این حال من در برگزیدن دین آباء و اجدادی نکات قابل تأمل دیگری می‌بینم که در بحث در دسته پرسش سوم خواهم آورد.

پرسش دوم اما هنوز از زاویه دیگری پاسخ می‌طلبد و آن اینکه اگر بر اینم که در برگزیدن دین آباء و اجدادی بایدی در کار نیست، من چرا از بین تمام ادیان، این دین را برگزیدم. به تعبیر ملکیان “ما هرگز … حتی یک کیلو پنیر را هم به صرف اینکه این (نخست) نزدیک‌ترین مغازه به خانه ماست بهش رجوع نمی‌کنیم”. آیا من تمامی دین‌های رسمی و غیررسمی دنیا را بررسی کرده‌ام و در نهایت به این نتیجه رسیده‌ام که برای خود دین اسلام را برگزینم؟ پاسخ من به این پرسش از امری ناممکن قطعاً خیر است! پاسخ جزیی‌تر را در بحث دسته پرسش سوم می‌آورم، اما در اینجا، با استفاده از مثال نه چندان قابل قیاسِ پنیر در کلام ملکیان، تنها و سربسته این را می‌گویم که من معمولاً از همان مغازه نزدیک خانه پنیر تهیه می‌کنم و به جای اینکه نگران باشم که آیا پنیر محلّه‌های دیگر بهتر است یا نه، به این می‌اندیشم که از همین پنیری که خریدم چگونه بهترین استفاده را کنم، چون قرار نیست پنیر تنها خوراکم باشد. امیدوارم مقصود من از این تمثیل در پاسخ به دسته پرسش سوم روشن شود.

 

دسته پرسش دوم: در باب نسبت دین با عقلانیت و اخلاق

پرسش 3 – دقیقه 21:00، چرا می‌خواهیم بین سنت و مدرنیته جمع کنیم؟

پرسش 10 – دقیقه 51:00، اگر بگوییم ما با عقلانیت جلو می‌رویم و … به هر جا رسید ما باهاش کاری نداریم، خب از همان اول خود دین جلوتو گرفته برای این کار، از همان اول … داریم خلعید می‌کنیم از دین … این با اصل اطیعوا االله و اطیعوا الرسول ناسازگار است.

برای پرسش سوم، ملکیان جمله‌ای نقدگونه نیز اضافه می‌کند: “مشکل ما روز اول این نبود، مشکل ما درد و رنج انسان‌هایی است که می‌آیند و می‌روند.” او همچنین توضیح می‌دهد که مصداق مدرنیته مباحثی است که تحت عنوان عقلانیت جدید و اخلاق جهانی و حقوق بشر مطرح می‌شود.

برای من که در استفاده از منابع رسمی درون‌دینی برای فهم دین – نه قرآن‌بسنده که – قرآن‌معیارم[7] واژه “سنت” در این پرسش به متن قرآن بازمی‌گردد. اگر پاسخی برای نسبت مدرنیته با قرآن داشته باشم آنگاه همان پاسخ، با نگاهی قرآن‌معیار، قابل بسط به منابع و جنبه‌های دیگرِ سنت خواهد بود. با این توضیح و با توجه به تبیین ملکیان درباره واژه “مدرنیته” در پرسش سوم، این پرسش را این‌گونه برای خود بازمی‌نویسم: “چرا می‌خواهیم بین متن قرآن و عقلانیت جدید و اخلاق جهانی و حقوق بشر جمع کنیم؟”

پیش‌فرضی که در اینجا خود را با آن روبرو می‌بینم این است:

پیش‌فرض 4: “بین گزاره‌های خبری و انشایی قرآن و عقلانیت و اخلاقِ مکان و زمان وحی سازگاری نبوده است.”

اگر پیش‌فرض 4 را می‌پذیرفتم آنگاه برای پرسش سه، از منظری درون‌دینی پاسخ روشنی نداشتم. در یک نگاه وفادارِ درون‌دینی و با چنین پیش‌فرضی آیا راهی هست جز اقرار به اینکه تعقّل و اخلاق در امر دین نقشی ندارند؟ با چنین پیش‌فرضی و در جایگاه کسی که قرآن را کتاب هدایت دینش می‌داند لابد به این باور می‌رسیدم که آن بن‌مایه قدسی که در قرآن است سبب می‌شود که گزاره‌های قرآنی، از جمله احکام شریعت، مثلاً احکام مربوط به برده‌داری، یا حکم قطع دست و پا از خلاف، برای تمامی زمان‌ها و مکان‌ها مناسب باشند. در این صورت پاسخ درون‌دینی به پرسش سه و دَه می‌شد: “چه کسی گفته است باید سنت را با عقل و اخلاق زمانه پیوند زد؟!”

گمان نمی‌کنم حتی در میان فقها و پژوهش‌گران فقه سنّتی نیز پیش‌فرض 4 طرف‌داران زیادی داشته باشد. به خصوص در دو دهه گذشته پژوهش‌گران و فقهای متعدّدی درباره تناسب گزاره‌های قرآن با فرهنگ و تعقل و اخلاق زمان و مکان وحی نوشته‌اند. در قرآن آیات متعددی مخاطبان را به تعقل فراخوانده و آیات متعددی ایشان را به اخلاق‌مداری دعوت کرده است. از خود می‌پرسم هنگامی که عرب قریش در عصر پیامبر بنا بر این آیات عقل خود را به کار می‌گرفت و در اخلاق آمده در قرآن می‌اندیشید آیا به این نتیجه می‌رسید که گزاره‌های قرآن، در کلّ و اصولاً، با آنچه او موافق عقل و اخلاق زمانه می‌دید ناسازگار است؟ به گمانم پاسخ روشن است.

توجه به همین نکته است که فقهایی مانند احمد قابل و خالد ابوالفضل را در میان شیعه و اهل سنت، به تفکر دوباره در اجتهاد در اصول استنباط فقهی فرامی‌خواند. احمد قابل از “شریعت عقلانی” می‌گوید و خالد ابوالفضل، فقیه و استاد حقوق اسلامی دانشگاه یوسی‌ال‌ای، در کتاب معروف خود “محاجّه با خدا – بازیابی شریعت در دوره مدرن” (ترجمه عنوان انگلیسی) می‌نویسد:

“به عنوان یک متن، قرآن طالب خواننده‌ای با وجدان و با اخلاق است. خواننده‌ای که در آنجا که متن به انتها می‌رسد توقّف نمی‌کند، بلکه تلاش می‌کند تا آن مسیر اخلاقی را که متن بنا نهاده است دریابد و سپس در همان مسیر، راه را ادامه دهد.”[8]

اگر در آن قهوه‌خانه رؤیایی که در آغاز این نوشته تصویر کردم می‌خواستم به این پرسش پاسخ دهم، پاسخم چنین بود: چرا می‌خواهیم بین متن قرآن و عقلانیت جدید و اخلاق جهانی و حقوق بشر جمع کنیم؟ زیرا در فهم من اگر پیامبری امروز می‌آمد، متن کتاب مقدسش با عقلانیت جدید و اخلاق جهانی و حقوق بشر نه تنها قابل جمع، بلکه بر بستر آن می‌بود، همانگونه که متن کتاب مقدس پیامبر اسلام بر بسترعقلانیت زمانه‌اش، اخلاق جهانی که در آن به‌سر می‌برد و آنچه می‌شد به آن حقوق بشر در آن زمانه گفت آرمیده بود و با آن قابل جمع بود. این را نیز اضافه می‌کردم که استنباط من از “قابل جمع بودن” در پرسش این نیست که سنّت دینی باید کاملاً با خروجی‌های مدرنیته منطبق شود. من “قابل جمع بودن” را به معنی سازگار بودن با عقلانیت زمانه می‌گیرم.

پاسخ من به پرسش ده نیز، که تقریر متفاوتی از پرسش سوم است، همین است. بر سبیل عقل و اخلاق بودن، “خلعید” از دین نیست، همانگونه که در زمان پیامبر نبود. “اطیعواالله و اطیعوا الرسول” برای مخاطبان مستقیم قرآن به معنی عدول از عقلانیت و اخلاق زمانه نبوده است و برای مخاطبان غیرمستقیم قرآن نیز نباید اینگونه باشد.

به گمانم اکنون تنها یک نکته که ملکیان در حین طرح این پرسش مطرح کرد ناگفته مانده است: “مشکل ما روز اول این (جمع سنت با مدرنیته) نبود، مشکل ما درد و رنج انسان‌هایی است که می‌آیند و می‌روند.” نخستین بار که دغدغه ملکیان را با تعبیر “درد و رنج انسان‌هایی که می‌آیند و می‌روند” شنیدم خداوند را شکر کردم که جامعه مظلوم ما چنین اندیشمند دل‌سوزی دارد. چه دل‌گرم‌کننده است اگر بین هم‌اندیشی‌های متفکران و درد انسان‌ها پیوندی باشد.

این نکته ملکیان را با این پرسش پاسخ می‌دهم: آیا در جوامع دینی و به خصوص در حکومت‌های دینی، ناسازگاری فهم دینی با عقل و اخلاق در بیشتر کردن و کمتر نکردن رنج انسان‌ها نقشی ندارد؟ و آیا سازگار دیدن فهم دینی با عقل و اخلاق، حال دین‌داران را خوش‌تر نمی‌کند؟

دسته پرسش سوم: در باب حجیت کتابِ مقدس

پرسش 4 – دقیقه 22:44، حجیت معرفت‌شناختی وحی از کجاست؟

پرسش 5 – دقیقه 24:51، از کجا می‌گیم این متن مقدس وحیه؟

پرسش 8 – دقیقه 47:44، آیا می‌شود سعادت آدمیان را مبتنی کنند بر پذیرش چند گزاره تاریخی که همه‌اش محتمله؟

همراه با نظری دوباره به پرسش 2 درباره برگزیدن دین آباء و اجدادی

در آغاز آوردم که این یک نوشته پژوهشی نیست، با رویکردی فردی و درون‌گرا و بدون تکلّف برای ارجاع به کارهای پژوهشی پاسخ خود را مطرح می‌کنم. این قسمت از پاسخ شاید شخصی‌ترین بخش این نوشته باشد. در پی این نیستم که حجت معرفت‌شناسی وحی را برای دیگران استوار سازم، بلکه حجت معرفت‌شناسی وحی در نزد خود را توضیح می‌دهم. کاملاً واقفم که آنچه من آن را برای خود حجّت می‌دانم لزوماً برای دیگران قابل اعتماد یا حتی اعتنا نیست.

حجت من برای اعتماد به قرآن و دعوی پیامبری محمد از منظری سراسر کاربردی است. می‌دانم که این باور و عمل به خروجی‌های همین دعوی برای بسیاری منجر به گشودن افق‌های اعلیِ معنویت شده است. همچنین می‌دانم و دیده‌ام که این باور و عمل برای جمع انبوهی، از جمله من، نیز منجر به توجه به معنویت شده است. به عبارت دیگر همین که می‌بینم این مسلکِ معنوی، اسلام، برای بسیاری از جمله من در جهت بهبود معنوی، ولو بسیار اندک، موثّر بوده است حجّت مسلمانی من است. “معنویت”ی هم که در اینجا به آن اشاره می‌کنم احساس آسمانی بودن و احساس بال و پر در آوردن نیست، بلکه همان است که در نوشته‌های پیشین صورت‌بندی کرده‌ام: ارتقای اخلاقی به صورت هم‌افزا در سه ارتباط با خود، دیگری و امر متعالی. [9] از این نظر معنویت امری است – نه کاملاً – اما تا حد راضی‌کننده‌ای قابل سنجش، و نه پدیده‌ای مبهم. می‌پذیرم که این مشاهده و این تجربه برای تمام پیروان این دین همین‌گونه نیست برای همین نیز از آغاز این نوشتار بر شخصی بودن نظرگاه این سطور تاکید کردم.

پرسش از اینکه همین دعوی حجیت را پیروان دینی غیر از اسلام نیز می‌توانند بکنند برای من مطرح نخواهد شد زیرا من به کثرت‌انگاری دینی باور دارم و همین توضیح از حجیت دین را نیز دلیلی به سود کثرت‌انگاری دینی می‌دانم.

پرسشی دیگر که در اینجا قابل طرح است این است که: “آیا ممکن نیست که ادعایی غلط باشد اما عمل به آن کماکان منجر به رسیدن به معنویت در حد عالی شود؟” پاسخِ من اینگونه خواهد بود: “البته، اما اگر کاربرد دین را در اعتلای معنوی بدانیم دیگر چه فرقی می‌کند؟” مگر اینکه غلط بودن آن ادعا برای فرد ثابت شده باشد که در این صورت پیروی از او به عنوان یک پیامبر، با صداقت و با برپاداشتن صداقت هم‌سو نبوده و در نتیجه خلاف اخلاق و معنویت است. برای من پرسش از صحّت ادعای پیامبری، از خاستگاهی معنویت‌طلب برآمده است و نه خاستگاهی نظری برای دانستن تاریخ.

این نیز نوشتنی است که از پژوهش‌های دنیای غرب در زمینه تاریخ پیامبر اسلام و جمع و تألیف قرآن آگاهم و بهره می‌برم و در عین حال می‌بینم که این پژوهش‌ها با وجود اهمیتی که در فهم بهترِ دین و منابع دین دارند، بدون پیش‌فرض‌های معرفتی منجر به ردّ یا قبول قاطع دعوی وحیانی بودن قرآن و پیامبر بودن محمد نمی‌شوند. در واقع حتی برخی یافته‌های این پژوهش‌ها که ممکن است در ظاهر خلاف باور دینی به نظر آیند، با کمی تنظیمِ پیش‌فرض‌های معرفتی می‌توانند به استحکام باور دینی بینجامند. از این روی به نظرم آنچه به عنوان مشاهده و تجربه‌ای درونی مطرح کردم از منظر پژوهش‌های بیرونی نیز قابل دفاع است.‌

این پاسخ شخصی من بود به پرسش چهار و پنج ملکیان.

نکته دیگری که به آن توجه می‌کنم این است که ما تنها با یک کتاب منسوب به وحی و یک انسان مدعی پیامبری روبرو نیستیم. ما با مجموعه سترگی از معارف نظری و تجربه‌های عملی که در هم تنیده شده و به ما رسیده‌اند روبرو هستیم. واقعیت این است که هر آنچه گمان می‌کنیم از قرآن و از محمّد به ما رسیده است، در واقع از اندرون چنین اقیانوس معرفتی به ما راه یافته است. از خود می‌پرسم اگر روزی یقین حاصل کردم که محّمد دعوی صادقی نداشت، یا اگر اصلاً محمّدی در تاریخ نبوده است و قرآن حاصل تألیفات دیگران در طول تاریخ است، آیا مسلمانی را کنار می‌گذاشتم؟ نمی‌دانم! آیا حذف محمّد از باورهایم تمام اندیشه‌های معرفتی اسلام را نیز از باورهای من حذف می‌کند؟ با مولوی و مثنوی‌اش چه کنم؟ با ابن‌عربی و فتوحاتش، با عطار و تذکره‌الاولیاء، نهج‌البلاغه، صحیفه سجّادیه، …؟ آیا واقعاً می‌توانم تمامی اینها را کناری نهم و بیهوده بدانم؟[10] برای همین است که به نظرم حجت دانستن یا ندانستن یک دین تنها با قبول یا ردّ چند گزاره تاریخی تمام نمی‌شود.

این من را می‌رساند به پرسش هشتم: “آیا می‌شود سعادت آدمیان را مبتنی کرد بر پذیرش چند گزاره تاریخی که همه‌اش محتمل است؟” در پایان پاسخ به دسته پرسش اول این را نیز مطرح کردم: ” آیا من تمامی دین‌های رسمی و غیررسمی دنیا را بررسی کرده‌ام و در نهایت به این نتیجه رسیده‌ام که برای خود دین اسلام را برگزینم؟” پاسخ من به این پرسش خیر بود اما وعده دادم که در اینجا به آن بپردازم. علت اینکه پرسش هشتم و این پرسش را در اینجا آوردم این است که برای من پاسخ آنها یکی است.

اگرچه دین را برای تزکیه و معنویت می‌دانم اما آن را نسخه‌ای آماده نمی‌دانم. دین، چه اسلام و چه بسیاری از ادیان دیگر، چارچوب و آداب و اصولی را در اختیار پیروان می‌گذارد، اما از آنجا که هر انسانی با انسان دیگر متفاوت است و تزکیه و معنویت نیز راه یکسانی برای همگان نیست، نقش اصلی دین برای سعادت انسان – که موضوع پرسش هشت است – یادآوری و پند[11] است. این بر عهده دین‌دار است که از این یادآوری و پند چگونه استفاده کند. قرآن نیز همین یادآوری و پند (ذکر) را وسیله هدایت مخاطبانش می‌داند.[12] به عبارت دیگر من با پیش‌فرض 5 که به نظرم در این پرسش نهان است موافق نیستم. می‌دانم که هستند دین‌دارانی که با این پیش‌فرض موافق‌اند و لابد پاسخی نیز برای پرسش هشت دارند:

پیش‌فرض 5: رویکرد دین‌دار به آنچه در متون مقدّس ادیان و به تبع آنها دیگر متون ادیان آمده است باید همانند رویکرد دانشجو به متن درسی باشد.

من پیروی و عمل به دین را به پیروی و عمل به گزاره‌های دینی کاهش نمی‌دهم. طبیعت هدایت جستن از طریق یادآوری وپند این است که برای هر فردی این یادآوری و پند می‌تواند مفهومی متفاوت داشته باشد و آنکه در استفاده یا هدر دادن این یادآوری و پند بیشترین سهم را دارد خود فرد است. پس پاسخ من به پرسش هشتم خیر است، با این توضیح که دین‌داری را برابر با مبتنی کردن سعادت خود به چند گزاره تاریخی نمی‌دانم. از همین روی در مقام یک دین‌دار نگران سندیت تمام قرآن از این نظر که تمام آیات جمع شده باشند و در جای خود باشند نیستم. قرآن یادآوری و پند است و بنا نیست که از آن مانند یک کتاب درسی استفاده کنم، اگرچه در مقام یک پژوهش‌گر و برای بحث‌های تفسیری قطعاً دغدغه چگونگی جمع و تألیف قرآن وجود دارد و بر روش کار و خروجی آن مؤثر است. این را نیز می‌دانم که آموخته‌هایم از پژوهش‌های تاریخی در سندیت قرآن، من را به دلیلی خدشه‌ناپذیر برای انکار سندیت کلّیت این کتاب نرسانده‌اند.

از همین جا نیز دوباره به پاسخ به پرسش انتخاب دین آباء و اجدادی خود می‌رسم. من اگر هندو یا پیرُوِ بودا یا یهودی یا مسیحی یا زرتشتی بودم، همین دغدغه و همین آرزو و همین تلاشِ کم و همین افسوس از همّتِ کوتاه خود را داشتم که اکنون که مسلمانم دارم، چرا که تمامی این ادیان کاری بیش از همان یادآوری و پند برای من نمی‌توانستند بکنند. البته که چون مسلمان‌زاده‌ام مسلمانم. من در فرهنگی که با اسلام درآمیخته زاده و بالیده‌ام، و از این نظر با آن احساس تناسب و نزدیکی می‌کنم. اولین مواجهه من با دین یا مسلکی معنوی همین دین آباء و اجدادی بوده است. من حتی اگر روزی به این نتیجه برسم که باید دین خود را تغییر دهم، برای همین تغییر و عمل به دینی متفاوت ناچارم از فرهنگِ آموخته از دین آباء و اجدادی خود استفاده کنم، همانگونه که اجداد ما با وجود اسلام آوردن رنگ‌هایی از فرهنگ باستانی خود را با خود آوردند که هنوز در اسلام ما ایرانیان قابل تشخیص است. در عین حال، هیچکس را ملزم به پیروی دین آباء و اجداد خود نمی‌دانم. همچنین با باور کثرت‌انگاری که دارم مسلمانی هستم که باورها و روش‌های دیگر ادیان و مسلک‌های معنوی برایم به شدّت جذّاب‌اند. اینگونه یافته‌ام که درک مفاهیم ادیان دیگر به درک مفاهیم دین اسلام کمک می‌کند، که هر دینی پرتو نوری را از زاویه‌ای متفاوت بر حقیقت افکنده است.[13] این را نیز می‌دانم که نقد قرآن به پیروی از دین آباء و اجداد برای کسانی بود که، به روایت قرآن، دین پدرانشان نه یادآور که بازدارنده از مسیر تزکیه و معنویت بود.

دسته پرسش چهارم: در باب سازگاری درونی و بیرونی کتاب مقدس

پرسش 6 – دقیقه 28:30، آیا متون مقدسی که ما الآن در اختیارمان هست، چه دلیلی داریم که درشان هیچ گونه ناسازگاری درونی وجود ندارد؟

پرسش 7 – دقیقه 36:10، خیلی جاها هست که قرآن با بیرون نمی‌خواند.

ملکیان در پرسش شش و هفت به ناسازگاری درونی و بیرونی قرآن می‌پردازد. برای ناسازگاری درونی ملکیان به دو نمونه اشاره می‌کند، آیات قرآن درباره ماده اولّیه پیدایش موجودات، و آیات قرآن درباره چگونگی عذاب قوم عاد، و بیان می‌کند که در هر یک از این نمونه‌ها خبری که در آیات آمده است یکسان نیست. در پرسش هفتم او آیات قرآن درباره چگونگی رشد جنین را به عنوان نمونه‌ای از ناسازگاری بیرونی قرآن یاد می‌کند.

باید اقرار کنم که تا حدّی این اشکالِ ملکیان بر قرآن را درک می‌کنم. هنوز به یاد دارم زمانی را که یکی از دغدغه‌های زمان‌بر برخی پژوهش‌گران مسلمان، یافتن راهی برای توضیح و توجیه اشکالاتی از این دست بود. اکنون و در قرآن‌پژوهی معاصر به خصوص در میان پژوهش‌گران غیرمسلمان، بسیاری مقصود اینگونه آیات را آگاهی دادن از امری واقع نمی‌دانند. توجّه بسیاری از قرآن‌پژوهان اینک به جنبه‌های بینامتنی قرآن جلب شده است، به این معنی که بسیاری از آیات قرآن نه برای آشکار کردن امری واقع که برای تعامل با متون مقدّسِ پیشین آمده‌اند.[14] از این منظر اصولاً جستجو برای سازگاری درونی و بیرونی قرآن بر مبنای پیش‌فرضی است که بر أساس بدنه بخشی از پژوهش‌های معاصر به نظر درست نمی‌آید:

پیش‌فرض 6: آیات قرآن که از گذشته یا از پدیده‌های طبیعت و کیهانی سخن می‌گویند در پی آگاه کردن مخاطب از تاریخ و دانش طبیعت‌اند.

با این حال پاسخ من به پرسش شش و هفت پاسخ کلّی‌تری است که البته همین بحث بینامتنی بودن بسیاری آیات قرآن را (که ممکن است درباره تمام آیات مورد نظر ملکیان صادق نباشد) نیز می‌پذیرد و از حیث معرفت‌شناسی دربر می‌گیرد. پرسش بنیادی من در برابر پرسش از ناسازگاری درونی و بیرونی قرآن این است که آیا پیش‌فرض 7 را می‌پذیریم یا نه:

پیش‌فرض 7: لفظ و معنی متن مقدّس عین کلام آن حقیقت مطلق (خداوند) است.

همه‌چیز از آب خلق نشده؛ نقد قرآن‌شناسیِ ملکیانی*

درباره پرسش از ماهیت وحی، پیش از این در گفتارهایی[15] مطرح کرده‌ام که به این پرسش با دو رویکرد می‌توان پاسخ داد. رویکرد اول پاسخ پیشینی فلسفی به این پرسش است که آیا خداوند سخن (به معنی انتقال لفظ و معنی به مخاطب) می‌گوید یا نه.[16] رویکرد دوم که من آن را ترجیح می‌دهم این پرسشی پسینی است که آیا متن مقدّسی در دست است که لفظ و معنی‌اش آن‌گونه باشد که از آن حقیقت مطلق انتظار می‌رود یا خیر؟ در گفتارهای پیشین پنج نظریه را دراین‌باره صورت‌بندی کردم و دلایل خود را برای نپذیرفتن آن نظریه‌ها که پاسخشان به این پرسش پسینی “بله” است تبیین کردم. در بحث ماهیت وحی من با دیدگاهی موافقم که برای پیامبر نیز در فرآیند وحی نقشی قائل است. [17] دیدگاهی که می‌گوید وحی فرآیندی نه سراسر الهی، بلکه الهی-انسانی است، و بر تأثیر نفس گیرنده وحی (پیامبر) بر معنی و لفظ وحی تاکید می‌کند. از این منظر، من گزاره‌های قرآن درباره تاریخ و پدیده‌های طبیعی را خروجی فرآیندی می‌دانم که در آن حقیقتِ وحی شده بر قلب پیامبر تحت تأثیر نفس پیامبر، به عنوان انسان عربی که در عربستان حدود 1400 سال پیش زندگی می‌کرد، به معنی و لفظ تبدیل می‌شد. البته که آیات بینامتنی نیز از جمله خروجی‌های این فرآیند بودند. حاصل اینکه من پیش‌فرض 7 را نمی‌پذیرم و برای همین آنچه ملکیان از آن به ناسازگاری درونی و بیرونی متن تعبیر می‌کند نزد من با وحی و از جانب خدا بودن قرآن ناسازگار نیست.

با این حال پاسخ من به پرسش‌های شش و هفت یک جنبه از پرسش ملکیان را دربر نمی‌گیرد. ملکیان در ادامه می‌پرسد که اگر در قرآن آیاتی باشد که ناسازگاری درونی و بیرونی داشته باشند آنگاه آیا می‌توان این کتاب را کماکان قابل اعتماد دانست؟ این پرسش بر مبنای پیش‌فرض 8 است:

پیش‌فرض 8: هرگونه ناسازگاری درونی یا بیرونی در یک متن تمام متن را غیر قابل اعتماد می‌کند.

ملکیان برای نزدیک کردن این نکته به ذهن، مثال از شهادت دادن در محکمه می‌آورد و می‌گوید که اگر کسی در محکمه اخبار متضادّ از آنچه دیده است بدهد شهادتش مورد قبول قرار نمی‌گیرد. آنچه در بالا آوردم توضیح این بود که چرا ناسازگاری درونی و بیرونی لزوماً به معنی وحی نبودن نیست. همین مثال را می‌پرورانم تا پاسخ خود را تبیین کنم. اگر شاهد در محکمه روایت‌های ناسازگاراز حادثه‌ای که دیده است بدهد قطعاً شهادت او محکمه‌پسند نیست. اگر همین شاهد در حین روایت آن حادثه شعری هم از حافظ بخواند امّا به غلط، آیا قاضی خواهد گفت که شهادت او را نمی‌پذیرد چون شعر حافظ را غلط خوانده است؟ مثالی دیگر، دانشجوی ادبیاتی است که در حین امتحان از خواندن شعر حافظ، از حادثه‌ای که در مسیر دیده است اخبار ناسازگاری می‌دهد. آیا معلم نمره شعرخوانی او را پایین خواهد آورد چون او از حادثه‌ای اخبار ناسازگار داده است؟ اگر چنین شود دور از حق نیست بگوییم که آن قاضی و این معلم در قضاوت و ارزیابی خود منصفانه رفتار نکرده‌اند.

پیش‌فرض 8 برای من پذیرفتنی نیست زیرا قرآن (و تا جایی که می‌دانم دیگر متون منسوب به آسمان) برای تبیین تاریخ و علمِ جنین‌شناسی و پدیده‌های طبیعی نیامده است. همانگونه که گذشت، برای من، قرآن یادآوری است به سوی تزکیه و معنویت. من آیات چگونگی پدید آمدن موجودات و عذاب قوم عاد و رشد جنین را که می‌خوانم در پی کشف یک پدیده علمی یا اتفاق تاریخی نیستم، بلکه در پی کشف آن تلنگری هستم که با این آیات، تزکیه و معنویت را به من یادآوری می‌کند.

ناسازگاری درونی یا بیرونی تنها هنگامی متن یا سخنی را غیرقابل اعتماد می‌کند که این ناسازگاری در هدف و رویکرد آن متن یا سخن باشد. من هر گاه در متن قرآن گزاره‌هایی یافتم که نقش قرآن به عنوان یادآور معنویت و تزکیه را ناهمگون و ناسازگار کنند آنگاه با مشکل اعتماد به قرآن روبرو خواهم شد. هنوز با چنین مشکلی روبرو نشده‌ام.

 

سعی کردم به طور خلاصه با ردّ هشت پیش‌فرض به ده پرسش ملکیان پاسخ‌هایی دهم. این پاسخ‌ها را با دسته‌بندی پرسش‌های ملکیان در چهار دسته التزام به دین، نسبت دین با عقلانیت و اخلاق، حجّیت متن مقدّس، و سازگاری درونی و بیرونی متن مقدّس (به خصوص قرآن) ساختار دادم.

برای طرح این پرسش‌های اندیشه‌پرور سپاسگزار اندیشمند گرامی مصطفی ملکیان هستم. آیا در این نوشتار به پرسش‌های ایشان پاسخ داده‌ام؟ بله و نه. بله از این جهت که این پاسخ‌های صادقانه و شخصی من است که در این زمان به آنها قانع و خرسندم. نه، چون همه پرسش‌ها به دنبال پاسخی مشخص نیستند، بسیاری از پرسش‌ها برای دعوت به اندیشیدن‌اند و تصور من این است که این پرسش‌ها نیز از همان دسته‌اند. همچنین هر پاسخی برای بستن پرونده پرسش نیست، که بسیاری پاسخ‌ها خود آبستن پرسش‌های بیشتراند و گمان من این است که پاسخ‌های من نیز از همین زمره‌اند، و برای همین در عنوان این نوشتار از عبارت پاسخ‌اندیشی استفاده کردم. فروتنانه می‌گویم که اگر ده سال پیش می‌خواستم به این پرسش‌ها پاسخ دهم، بعضی پاسخ‌هایم متفاوت بود، و دور نمی‌بینم که اگر ده سال دیگر بخواهم به آنها پاسخ دهم، باز برخی پاسخ‌هایم متفاوت خواهند شد. مشتاقانه از نوشته‌های پژوهش‌گران و اندیشمندان در باب این پرسش‌ها و موضوعات آنها بهره خواهم برد تا آبشخوری باشد برای سیراب کردن کاستی‌ها و لغزش‌های دیدگاه‌هایی که در اینجا آوردم. در این سرای ناسوتی مباد روزی که گمان کنیم به پاسخ همه پرسش‌ها رسیده‌ایم، که چنان روزی هنگام مرگ اندیشه و خرد، و معرکه جشن نادانی و پندار خواهد بود.

https://t.me/farhadshafti

 

ارجاعات:

[1] https://t.me/dinonline/5257

[2] برای تقریری از صورت‌بندی مفاهیم تزکیه و معنویت نگاه کنید به “آن سوی میم و واو و میم و نون: پرسشی آسان و دشوار در باب دین و معنویت“، فصل‌نامهٔ نگاه آفتاب، ۴، ص. ۲۴۴ – ۲۵۰.

[3] قد افلح من زکیها، سوره شمس:9

[4] مثلاً نگاه کنید به قسمت »1-4. محلی بودن هدف اولیهٔ قرآن «در “تقریری از مجموعه جلساتِ قرآن و سه پرسش اساسی“.

[5] مثلاً نگاه کنید به “قرآن، انحصارگرا یا کثرت‌گرا؟” در دین‌آنلاین و”کثرت‌گرایی یا انحصارگرایی محققانه؟” در صدانت.

[6] آیهٔ سورهٔ مائده، به خصوص انتهای آیه (فاستبقواالخیرات) را مربوط به همین می‌بینم.

[7] برای توضیحی دربارهٔ قرآن‌معیاری نگاه کنید به “جایگاه قرآن در فهم دینی/ از متن چه توقعی داریم؟” در سایت فرهنگی نیلوفر.

[8] ترجمه از متن انگلیسی: K. Abou El Fadl, Reasoning with God, 2017, p. 386

[9] نشانی نوشتاری در این باب را در پاورقی شمارهٔ 2 آورده‌ام.

[10] در فرسته‌ای تلگرامی نوشتم: “اگر روزی خداناباور شوم، گمانم این است که همچنان نماز خواهم خواند.”

[11] چه “یادآوری” و چه “پند” منظور من را حاصل می‌کنند. از آنجا که، به خصوص در مورد قرآن، منظورم همان ذکر است، دو معنی از معانی ممکن را آوردم تا درگیر بحث‌های تفسیری نشوم. من معنی یادآوری را برای این کلمه در قرآن مناسب‌تر می‌بینم.

[12] آیات متعددی از قرآن، از جمله: 3:58، 15:9، 38:1، 73:19، 74:54

[13] در سلسله گفتارهای “سوی نقش نامنقش“، جمعیت خیریهٔ غدیر، سعی کردم نمونه‌ای از این رویکرد را ارائه دهم.

[14] برای مطالعهٔ نوشته‌ای کوتاه اما گویا دراین‌باره که به همین پرسش‌های ملکیان بازمی‌گردد توصیه می‌کنم نگاه کنید به نوشتار درخور درنگ علی سلطانی در دین‌آنلاین: “همه‌چیز از آب خلق نشده؛ نقد قرآن‌شناسیِ ملکیانی“، 27 تیر 1402.

[15] از جمله گفتگوی پنج از “هفت گفتگو در باب اسلام و مسلمانی“، معهد علوم اسلامی اهل سنّت و جماعت جنوب.

[16] یک نمونهٔ خوب از این بحث، به زبان انگلیسی، با میزبانی یاسر میردامادی و با شرکت عبدالکریم سروش و ساموئل فلیشاکر از اینجا قابل دسترسی است:

 ICCNC: Second Quarterly Debate: “Can God Speak?”/Dr.Soroush/ Dr.Fleischacker/Moderator:Dr. Mirdamadi

[17] به عنوان نمونه‌ای که کارهای بعدی بسیار از آن تأثیر گرفتند نگاه کنید به بحث فضل‌الرحمن ملک دربارهٔ وحی در فصل پنجم کتاب Major Themes of the Qur’an که توسط فاطمه علاقه‌بندیملکیان با عنوان “مضامین اصلی قرآن” ترجمه و توسط انتشارات کرگدن منتشر شده است.

مطالب مرتبط
منتشرشده: ۱
  1. محمد رضا

    سلام و درود. بحث های خوبی مطرح شد.
    نقد دینی سنت محمودی است که همچون کوزه آبی گوارا تنها بین خواص در گردش است و لب تشنگانش را اندکی تر می کند، افسوس که نقد دینی ابری نشد که بر جامع دینداران ببارد و سر و تن و لباس شان را بشوید و آب زنگار با خود ببرد. از طرفی توده دینداران ما هم خود را از زیر آن ابر نعمت بخش بیرون کشیدند و دل به بازار مداحان سپردند.
    با نقد ایمان کامل از شک شناخته می شود. با نقد کردن سکه تقلبی از سکه زر جدا میشود.
    چون زند او نقد ما را بر محک *** پس یقین را بازداند او زشک(مولانا)
    برقرار باشید،

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.