از واقع‌گرایی به ناواقع‌گرایی؛ دگرگونی سرمشق در قرآن‌پژوهی

روح الله نجفی: بخش عمده‌ای از تلاش‌های فکری قرآن‌پژوهان از گذشته دور تا به امروز صرف حلّ ناسازگاری‌های درونی و بیرونی متن قرآن شده است. مراد از ناسازگاری درونی، ناسازگاری موضعی از قرآن با موضعی دیگر از آن است و مراد از ناسازگاری بیرونی، ناسازگاری قرآن با دانسته‌های بیرون از قرآن –اعمّ از علم تجربی، تاریخ، اخلاق و عقل- است. بر این دو قسم ناسازگاری، قسم سومی را هم می‌توان افزود که ناسازگاری قرآن با سنت نبوی باشد. سنت نبوی گرچه بیرون از قرآن است اما بسان قرآن، ریشه در رسالت محمدی دارد.

برای هر قسم از این ناسازگاری‌ها، دو مثال برمی‌شماریم و از سرمشق واقع‌گرایانه یا ناواقع‌گرایانه برای حل ناسازگاری‌ها، سخن می‌گوییم. مراد از سرمشق در این نوشتار، الگویی جامع و کلی است که آدمیان در چهارچوب آن تفکر و تحقیق می‌کنند. در سرمشق واقع‌گرا، گزاره‌های قرآن، از عالم واقع، خبر می‌دهند اما در سرمشق ناواقع‌گرا، گزاره‌ها، خبر دهنده از واقعیت‌های بیرونی نیستند. ناواقع‌گرایی در فهم قرآن، خود اقسامی دارد که مهم‌ترین آن، حمل بر قصه ناواقعی، حمل بر تصویر، حمل بر رؤیا یا شِبه رؤیا و حمل بر تقیه و مدارا است. وجه اشتراک این اقسام چهارگانه، آن است که بر وفق آن‌ها، می‌توان تعارضات درونی و بیرونی را در متن قرآن، پذیرا بود.

1-دو مثال از ناسازگاری درونی

1-1- روزهای ششگانه یا هشتگانه آفرینش

بر وفق آیه «الّذی خلق السموات و الارض و ما بینهما فی ستّه ایام…» (فرقان/59) و آیات همانند آن، آفرینش آسمان‌ها، زمین و آن چه میان آن دو است، در طیّ شش روز انجام شده است اما در آیات «قل أئنّکم لتکفرون بالّذی خلق الارض فی یومین…و جعل فیها رواسی من فوقِها و بارک فی‌ها و قدّر فی‌ها اقواتها فی اربعه ایّام … ثمّ استوی الی السماء و هی دخان… فقضاهنّ سبع سموات فی یومین…» (فصلت/9-12) از روزهایی هشتگانه سخن رفته است که دو روز برای خلقت زمین، چهار روز برای پیدایش کوه‌ها، برکات و روزی‌های زمین و دو روز برای آفرینش آسمان‌های هفتگانه است. سرمشق ناواقع‌گرا، این ظاهر ناهمخوان را می‌پذیرد، چون این سنخ گزاره‌های قرآن را خبر دهنده از عالم واقع نمی‌شمارد اما سرمشق واقع‌گرا، برای حل تعارض تلاش می‌کند و اظهار می‌دارد که روزهای چهارگانه بهسازی زمین، با محاسبه دو روز خلقت زمین و دو روز دیگر، مطرح شده است. پس در سوره فصلت نیز از شش روز آفرینش سخن رفته است. (نه هشت روز)

1-2- میراندن یا عدم میراندن عیسی

بر وفق ظاهر عبارت قرآنی «وَمَا قَتَلُوهُ یقِینًا بَل رَفَعَهُ اللّهُ إِلَیهِ…» (نساء/157-158) خدا عیسی را زنده به نزد خود، بالا برده است. پس عیسی، به سان دیگر آدمیان، وفات نکرده است اما در آیه «…وَکنتُ عَلَیهِمْ شَهِیدًا ما دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیتَنِی کنتَ أَنتَ الرَّقِیبَ عَلَیهِمْ…» (مائده/117) ظهور تعبیر «تَوَفَّیتَنِی» بر میراندن عیسی از جانب خدا دلالت دارد، چنانکه عبارت «انّی متوفّیک و رافعک الیّ…» (آل‌عمران/55) نیز بیان می‌دارد که خدا عیسی را میراند و سپس او را به نزد خود بالا برد. رفع پس از میراندن، نمی‌تواند به معنای صعود زنده باشد بلکه رفع روح یا منزلت است. سرمشق ناواقع‌گرا، درصدد حلّ ناهمخوانی برنمی‌آید اما سرمشق واقع‌گرا، برای دفع ناهمخوانی، اظهار می‌دارد که مراد از «توفّی» عیسی، میراندن نیست بلکه زنده برگرفتن او است.

2-دو مثال از ناسازگاری با سنت نبوی

2-1- سنگسار کردن زناکاران

آیه «الزَّانِیهُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کلَّ وَاحِدٍ منْهُمَا مِائَهَ جَلْدَه…» (نور/2) حد زنا را برای مطلق زناکاران، صد ضربه شلاق شمرده است بی آن که میان افراد دارای زوج و فاقد زوج، تفکیک کند. به علاوه، عبارت قرآنی «…فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَینَ بِفَاحِشَهٍ فَعَلَیهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ…» (نساء/25)، برای کنیزانی که به حصن زوجیت درآمده‌اند، در صورت ارتکاب زنا، نیمی از مجازات زنان آزاد را مقرّر کرده است. این آیه، از کنیزانی سخن می‌گوید که به قید ازدواج درآمده‌اند و بر این اساس، آن زنان آزاد که در برابر ایشان یاد شده‌اند، زنان آزاد دارای زوج جلوه می‌کنند نه زنان آزاد فاقد زوج. بنابراین سنگسار که قابلیت نصف شدن را ندارد، مجازات زنای زنان شوهردار نیست، بلکه مجازات آنان، شلاق زدن است که می‌تواند نصف شود. با این همه، در صحیح مسلم و مصادر دیگر، آمده است که رسول اسلام، «ماعز بن مالک» را که به زنای خویش معترف گشت، به رجم محکوم کرد. سرمشق ناواقع‌گرا، این ظواهر متعارض را می‌پذیرد اما سرمشق واقع‌گرا، ناگزیر است که یا روایات رجم را انکار کند و یا به تخصیص و تأویل آیات روی آورد. مراد از تأویل، حمل بی قرینه، بر معانی یا مصادیق دورتر است. بر این مبنا، ادعا شده است که مراد از «المحصنات» در آیه بیست و پنجم نساء، زنان آزاد فاقد زوج است و آیه دوم سوره نور نیز به زناکاران فاقد زوج، تخصیص یافته است.

2-2-گستره خویشاوندان رضاعی

آیه «حُرِّمَتْ عَلَیکمْ… وأُمَّهَاتُکمُ اللاَّتِی أَرْضَعْنَکمْ وَأَخَوَاتُکم مِّنَ الرَّضَاعَه…» (نساء/ 23) نکاح‌های ممنوع را برشمرده و به سبب شیرخوردن، تنها مادر و خواهر رضاعی را حرام کرده است و سپس آیه «وَأُحِلَّ لَکم مَا وَرَاء ذَلِکمْ …» (نساء /24) خارج از موارد ذکرشده را حلال معرفی کرده است. بنابراین، به جز مادر رضاعی و خواهر رضاعی، نسبت رضاعی دیگری که موجب حرمت نکاح شود، وجود ندارد و نمی‌توان از حرمت ازدواج با دختر رضاعی، عمه رضاعی، خاله رضاعی، برادرزاده رضاعی و خواهرزاده رضاعی سخن گفت. با این همه، در صحیح مسلم و مصادر دیگر، از رسول اکرم نقل شده است که «یَحرُمُ من الرّضاعه ما یَحرُمُ من الولاده» یعنی هر قسم خویشاوندی خونی که موجب حرمت نکاح است، اگر از طریق شیر خوردن هم حاصل شود، حرمت نکاح دارد. سرمشق ناواقع‌گرا، این ظواهر متعارض را می‌پذیرد اما سرمشق واقع‌گرا، ناگزیر است که یا روایت یادشده را انکار کند و یا به تخصیص آیه روی آورد و ادعا کند که عمومیت حلیت مستفاد از جمله «وَأُحِلَّ لَکم مَا وَرَاء ذَلِکمْ …»، با روایت، دچار تخصیص شده است.

3-دو مثال از ناسازگاری با علم تجربی

3-1-ستاره دانستن شهاب

بر وفق آیه «و لقد زینا السماء الدّنیا بمصابیح و جعلناها رجوماً للشیاطین» (مُلک /5) خداوند نزدیکترین آسمان را با ستارگان چراغ مانند، زینت بخشیده است و ستارگان را زننده و راننده شیاطین قرار داده است. مصابیح جمع «مصباح» و به معنای «سراج» (چراغ) است. تعبیر از ستارگان به مصابیح به دلیل نور بخشیدن آن‌ها به سان چراغ است. از دیگر سو، گاه در قرآن، «شهاب»، رجم کننده شیطان‌ها، معرفی شده است. بر وفق آیات «حفظناها من کل شیطانٍ رجیم الا من استرق السّمع فاتبعه شهاب مبین» (حجر/17-18) خدا، آسمان را از هر شیطان رانده شده‌ای محافظت کرده است مگر شیطانی که دزدانه چیزی بشنود که شهابی آشکار، او را دنبال کند.

تفسیر قرآن به قرآن، چنین می‌نُمایاند که شهاب‌ها، همان ستاره‌های آسمان هستند که در حال سقوط می‌باشند. از دیگر سو، علم امروز، ستاره و شهاب را از یکدیگر، فرق می‌نهد. بر وفق علم، ستاره‌ها، توده‌های ملتهبی از گاز هستند. ستاره‌ها، خورشیدهایی هستند که از ما دور هستند و کوچک به نظر می‌آیند اما شهاب‌ها، سنگ‌هایی خُرد در جو زمین هستند که در برخورد با جو، دچار احتراق می‌گردند. سرمشق ناواقع‌گرا، این ظواهر متعارض با علم را می‌پذیرد اما سرمشق واقع‌گرا، ناگزیر است که به تأویل روی آورد. مثلاً باید ادعا کند که مراد قرآن، تنها آن است که برخی شهاب‌ها از برخی چراغ‌های آسمان، جدا شده‌اند. هویداست که پنج سیاره از سیارات منظومه شمسی در زمره همان نقاط درخشانی هستند که در آسمان به چشم می‌آیند و در زمره «المصابیح» جای می‌گیرند. به علاوه، علم امروز این نظر را رد نمی‌کند که پاره‌ای ازشهاب ها، قطعاتی جداشده از سیارات منظومه شمسی باشند.

32-غروب خورشید در چشمه

در آیه «حتی اذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فی عین حامیه و وجد عندها قوماً…» (کهف /86) » برای غروب خورشید، موضعی معین فرض شده است که ذوالقرنین، بدان رسیده است. غروبگاه خورشید یک چشمه است و ذوالقرنین، غایب شدن خورشید را در چشمه، مشاهده کرده است. سرمشق ناواقع‌گرا، این ظاهر چالش‌دار را می‌پذیرد اما سرمشق واقع‌گرا، ناگزیر است که به تأویل روی آورد و ادعا کند که مراد از «مغرب الشمس»، «سرزمینی غربی» و مراد از «عین»، دریا است. بر این اساس، ذوالقرنین در سرزمینی غربی، صحنه غروب خورشید در دریا را مشاهده کرده است.

4-دو مثال از ناسازگاری با تاریخ

4-1- یکی دانستن دو مریم

عهد عتیق (اوّل تواریخ،6/3)، «بنی عمرام» (فرزندان عمرام) را شامل هارون، موسی و مریم معرفی کرده است. بنابراین در کتاب مقدس، علاوه بر مریم مادر عیسی از مریم خواهر موسی و هارون نیز سخن رفته است. قرآن، از مریم مادر عیسی در عبارت «وَمَرْیمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فرج‌ها…» (تحریم/12) با تعبیر «دختر عمران» و در عبارت «یا أُخْتَ هَارُونَ…» (مریم/28) با تعبیر «خواهر هارون»، یاد کرده است. نام هارون، بیست بار در قرآن آمده است و در نوزده مورد دیگر، بی هیچ اختلاف، هارون همان برادر موسی است. بدینسان ظاهر قرآن، بر یکسان انگاشتن دو مریم، دلالت دارد. سرمشق ناواقع‌گرا، این ظاهر چالش‌دار را می‌پذیرد اما سرمشق واقع‌گرا، ناگزیر است که ادعا کند نام پدر و برادر مریم مادر عیسی، همانند نام پدر و برادر مریم خواهر هارون و موسی است، هرچند اهل کتاب، این همنامی را گزارش نکرده‌اند.

4-2- قول یهود به پسر خدا بودن عزیر

بر وفق آیه «وَقَالَتِ الْیهُودُ عُزَیر ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَی الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ…» (توبه/30) یهودیان، عزیر را پسرخدا می‌شمارند، چنانکه مسیحیان، مسیح را پسرخدا می‌نامند. این آیه پس از بیان حکم قتال با یهودیان و مسیحیان آمده است و در مقام برانگیختن مخاطبان و اقناع آنان به صحت این قتال است. از نظر تاریخی، قول مسیحیان به پسر بودن عیسی، شهرت وافر دارد اما قول یهود به پسر بودن عزیر، شناخته شده نیست. سرمشق ناواقع‌گرا، این ظاهر چالش‌دار را می‌پذیرد اما سرمشق واقع‌گرا، ناگزیر باید ادعا کند که برخی فرقه‌های ناشناخته یهود، چنان مدعایی داشته‌اند و مراد قرآن، تنها یادکرد آن فرقه یا فرقه‌های ناشناخته است.

5-دو مثال از ناسازگاری با اخلاق

5-1- قتل به سبب گناه تحقّق نایافته

بر وفق گزارش قرآن، همراه موسی، نوجوانی را در قبال گناه تحقّق نایافته‌اش، به قتل می‌رساند. در آیه «فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا لَقِیا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَقَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّه بِغَیْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُکْراً» (کهف/74) آمده است که موسی و مصاحب وی (خضر)، رهسپار شدند و به نوجوانی برخورد کردند که خضر او را کشت. موسی به همراه خود گفت: آیا فرد بی‌گناهی را بی آن که کسی را به قتل رسانده باشد، کُشتی؟ کاری بس ناپسند کردی.

مصاحب موسی از بندگان ویژه خداوند بود و قرآن، عمل او را تأیید کرده است. در آیات «وَ أَمَّا الْغُلامُ فَکانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشینا أَنْ یُرْهِقَهُما طُغْیاناً وَ کُفْراً فَأَرَدْنا أَنْ یُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَیْراً مِنْهُ زَکاه وَ أَقْرَبَ رُحْماً» (کهف/80-81) از زبان همراه موسی، آمده است که آن نوجوان، پدر و مادری ایمان‌دار داشت و ترسیدیم که آن دو را به طغیان و کفر کشاند. از این رو، اراده کردیم که خدایشان برای آن دو، فرزندی پاک‌تر و مهربان‌تر از او را جایگزین کند. سرمشق ناواقع‌گرا، از این ظاهر چالش‌دار عدول نمی‌کند اما سرمشق واقع‌گرا، ادعا می‌کند که کار خضر، به سان جان ستاندن فرشته از انسان است که به امر خدا، روا است. پس قتل خضر، صرفاً مأموریت او از جانب خدا است و نباید در قالب «مجازات» تحلیل شود.

5-2- فراهم آوردن مقدمات قربانی فرزند

ابراهیم، پس از دریافت امر خدا در رؤیا، مقدمات قربانی کردن فرزند خود فراهم می‌آورد و عملکرد ابراهیم، مورد ستایش قرآن، قرار گرفته است. در آیات «فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِیم فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْی قَالَ یا بُنَی إِنِّی أَرَی فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُک فَانظُرْ مَاذَا تَرَی قَالَ یا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ فَلَمَّا أَسلما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ وَ نَادَینَاهُ أَنْ یا إِبْرَاهِیمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کذَلِک نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاء الْمُبِینُ وَفَدَینَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیم» (صافات/101-105) آمده است که ابراهیم را به پسری بردبار مژده دادیم و چون پسر به سنّ همگامی با پدر رسید، پدر گفت ای پسرکم! من در خواب می‌بینم که تو را سَر می‌بُرَم. پس بنگر که نظرت چیست؟ گفت ای پدر من! آن چه که امر می‌شوی، انجام ده. به خواست خدا، مرا از شکیبایان خواهی یافت. پس آن گاه که آن دو تسلیم شدند و او را بر شقیقه به زمین خواباند، وی را ندا دادیم که‌ای ابراهیم! رؤیا را تحقّق بخشیدی.

چالش اخلاقی این قصه، نادیده‌انگاری حرمت جان انسان و آزار دیدن کودک است. سرمشق ناواقع‌گرا، در فهم این قصه، به حکمت‌های مجهول خدا تمسک نمی‌کند اما سرمشق واقع‌گرا، ادعا می‌کند که افعال خدا با معیارهای اخلاق بشری، قابل ارزیابی نیست و چه بسا که خدا، زوایایی از حقیقت و مصلحت را بداند که از دید آدمیان، پنهان است.

6-دو مثال از ناسازگاری با عقل

6-1- سکونت خدا در آسمان

آیات «أَأَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ أَنْ یخْسِفَ بِکمُ الْأَرْضَ… أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ أَنْ یرْسِلَ عَلَیکمْ حاصِباً…» (ملک/16-17) بیان می‌دارند که آیا از آن کس که در آسمان است، ایمن هستید که شما را در زمین فرو نبرد؟ یا از آن کس که در آسمان است، ایمن هستید که بر شما طوفان سنگریزه نفرستد؟

ظاهر این آیات بر سکونت خدا در آسمان دلالت دارد اما اثبات مکان برای خدا با عدم محدودیت و کمال مطلق او، همخوانی ندارد. مشهور است که گزاره‌های خلاف اطلاق و کمال خداوند را خلاف عقل می‌شمارند. ممکن است بتوان در خلاف عقل خواندن این سنخ گزاره‌ها تشکیک کرد، اما شبهه‌ای نیست که این سنخ گزاره‌ها، با کمال نامتناهی خدا، همخوانی ندارند. سرمشق ناواقع‌گرا، این ظاهر چالش‌دار را می‌پذیرد اما سرمشق واقع‌گرا، به تأویل روی می‌آورد و ادعا می‌کند که «من فی السماء» خداوند نیست بلکه فرشته است یا اگر خدا باشد، مراد آن است که پادشاهی خدا، در آسمان است و قلمرو آسمان به فرمان‌بری از او اختصاص دارد، بر خلاف زمین، که در آن به آدمیان مجال انتخاب‌گری و نقش آفرینی داده‌اند.

6-2- بر تخت نشستن خدا

بر وفق آیه «الرَّحْمَنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی» (طه/5) خدای رحمان بر تخت پادشاهی، نشسته است. همچنین بر وفق آیه «وَتَرَی المَلَائِکهَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ …» (زمر/75) در قیامت، در پایان داوری الاهی، فرشتگان، تسبیح‌گوی و ستایشگر در گرادگرد تخت پادشاهی، دیده می‌شوند. لازمه بر تخت نشستن، جسمانیت و انسان واری است و همانند جسم یا همانند انسان انگاشتن خدا، با کمال مطلق او، همخوانی ندارد. سرمشق ناواقع‌گرا، این ظواهر چالش‌دار را می‌پذیرد اما سرمشق واقع‌گرا، به تأویل روی می‌آورد. مثلاً «استواء» را به جای «استقرار» بر معنای استیلاء یافتن و سلطه داشتن حمل می‌کند که از نظر لغوی، جای تشکیک دارد.

7- اقسام سرمشق‌های ناواقع‌گرا

7-1-حمل بر قصه مفروض

ناواقع گرایان عقیده دارند که اگر گزاره‌های چالش‌دار قرآن، در سیاق یک قصه بیان شده باشند، می‌توان آن قصه را ناواقعی و نمادین دانست. بر این مبنا، ممکن است ادعا شود که داستان موسی وخضر، داستانی رخ داده در عالم خارج نیست بلکه داستانی نمادین و تمثیلی است که با زیبایی هنری، به تصویر درآمده و مخاطب را به مقاصد قرآن، رهنمون می‌گرداند. این سنخ قصه‌ها، عواطف دینی را برمی‌انگیزند و در عرف اهل ادب، قصّه هنری غیرواقعی، کذب شمرده نمی‌شود. در قصه‌های هنری، ترکیب واقع و ناواقع نیز جایز است. بنابراین، نمادین انگاشتن قصه موسی و خضر، با واقعی بودن شخصیت موسی در تاریخ، منافاتی ندارد. به همین سان، می‌توان داستان ذوالقرنین را داستانی مفروض وغیرواقعی تلقی نمود و بر این مبنا، از رسیدن ذوالقرنین به غروبگاه خورشید و مشاهده غروب خورشید در چشمه، سخن گفت. در دوران معاصر، «محمد احمد خلف الله»، چهره شاخصی است که در کتاب «الفن القصصی فی القرآن الکریم» از ناواقعی دانستن قصه‌های قرآن، دفاع کرده است.

7-2-حمل بر تصویر مفروض

در مقام موعظه و اقناع و حتی آموزش، معمول است که از تصویرها و مدل‌های مفروض استفاده می‌کنند. مثلاً از حرکت توپ‌ها در میز بیلیارد برای توضیح حرکت مولکول‌های گاز استفاده می‌شود، حال آن که مولکول‌های گاز، توپ بیلیارد نیستند. در این راستا، می‌توان ادعا کرد که گاه قرآن، تصاویری فرضی را به نمایش می‌گذارد تا مخاطب را متأثر سازد و او را به سوی آموزه‌های مدّ نظر خود رهنمون گرداند. مثال بارز این امر در آیات توصیف کننده خداوند است که از خداوند با تصویرها و مدل‌هایی نمادین سخن گفته شده است، مثلاً تصویر پادشاهی بر تخت نشسته که در آسمان است و گروهی از فرشتگان گرداگرد تخت او و گروهی دیگر حاملان آن تخت هستند. زمخشری در تفسیر الکشاف، حلقه زدن فرشتگان به گرد تخت خدا در قیامت را تصویری از عظمت خدا دانسته است. بدینسان حمل بر تصویر، در غیرقصه‌ها نیز جریان دارد، بر خلاف حمل بر قصه ناواقعی، که تنها در قصه‌های قرآن، جریان می‌یابد.

7-3-حمل بر رؤیا و شِبه رؤیا

طبری در تاریخ خود، نزول پنج آیه نخست سوره علق را در خواب معرفی کرده است و مُسلِم در صحیح، از نزول سوره کوثر در خواب سبک رسول خدا خبر داده است. همچنین بر وفق نقل‌های تاریخی وصف‌کننده احوال پیامبر به وقت نزول وحی، ممکن است ادعا شود که دریافت وحی، متضمن در خود فرو رفتن و بریدن از واقعیت بیرونی‌های بوده است و از این جهت، وضعیت دریافت وحی حتی در بیداری، به رؤیا دیدن شباهت دارد. آن چه به وقت بیداری شبیه به خواب، دریافت می‌شود، می‌تواند «شِبه رؤیا» نامیده شود. بازگرداندن خاستگاه گزاره‌های قرآن به رؤیا یا شِبه رؤیا، مفسر قرآن را از قید تطابق با واقع، آزاد می‌کند. اگر در مقام تفسیر ظواهر قرآنی خلاف واقع، از رؤیا یا شبه رؤیا مدد جسته شود، همه ناممکن‌ها به همان معنای ظاهری خود، ممکن می‌شوند بی آن که به تأویل‌های گسترده، حاجت افتد. در دوران معاصر، عبدالکریم سروش، نظرگاه رویاانگاری وحی قرآنی را احیاء کرده است و آن را به خدمت حل چالش‌های قرآنی، درآورده است.

7-4-حمل بر تقیه و مدارا

مراد از تقیه در فرهنگ شیعه آن است که برای دفع خطر جانی، مالی یا آبرویی قابل توجه، سخنی خلاف واقع اظهار شود. گاه تقیه در معنایی گسترده‌تر، هر سخن خلاف واقعی را دربرگرفته است، مادامیکه در خدمت مصالح شیعه باشد. در این معنای وسیع‌تر، گاه صرف مخالفت با فتوای فقیهانی چون ابوحنیفه را خلاف مصلحت دانسته‌اند و برای اجتناب از مخالفت، در برخی روایات، دیدگاه واقعی امام نیامده است بلکه دیدگاهی ناواقعی بیان شده است. تقیه به این معنا، بر مدارا و مصلحت‌بینی، منطبق می‌شود. «شیخ طوسی» در کتاب «الاستبصار» به گستردگی از راهکار حمل بر تقیه استفاده کرده است تا تعارضات میان روایات امامان را حل کند. با این همه، استفاده از راهکار تقیه برای توضیح ناسازگاری‌های درونی و بیرونی قرآن، تقریباً مغفول مانده است. حال آن که اگر بتوان در قرن دوم، برای مصلحت شیعه تقیه نمود، چرا نتوان در قرن اول و در زمانه نزول قرآن، برای مصلحت اسلام، تقیه کرد؟

ابن عاشور در قصه قربانی فرزند ابراهیم، عقیده دارد که قربانی شونده، اسماعیل بوده است اما قرآن به عمد آن را مسکوت نهاده است تا اختلاف با اهل کتاب -که قربانی را اسحاق می‌دانند- برانگیخته نشود. در این مثال، البته سخنی خلاف واقع اظهار نشده است اما این نظریه، به اثرگذاری مدارا بر نحوه روایت قرآن، اشاره دارد.

همچنین بر وفق تقیه و مصلحت‌بینی، ممکن است ادعا شود که گزارش قرآن از سرنوشت عیسی که در سوره‌های پراکنده و با فاصله زمانی آمده است، یکسان نیست. یعنی سوره نساء، در مقام جدل با یهود، بیان می‌دارد که خدا عیسی را زنده به نزد خود بالا برده است و شما یهودیان نتوانستید که با مکر خود، عیسای پیامبر را به قتل رسانید. قول به صعود زنده عیسی، موافق پیشینه معهود نزد مسیحیان است اما در سوره مائده، سخن از آن است که خدا عیسی را همانند سایر انسان‌ها میرانده است، چنانکه سوره آل عمران هم بیان می‌دارد که خدا عیسی را میراند و روح او را به نزد خود بالا برد. به نظر می‌رسد قرآن با قول به وفات عیسی، باور مسیحیان به عیسای زنده در آسمان را رد کرده است تا یکی از زمینه‌های غلو ایشان در حق عیسی را منتفی سازد.

نتیجه

در سرمشق واقع‌گرا، برای حلّ چالش‌های تفسیری، به تأویل روی می‌آورند و الفاظ را از مدلول‌های ظاهری، منصرف می‌گردانند. این مسلک که عموم اهل تفسیر آن را پیموده‌اند، به تکلفات بسیار انجامیده است. چالش عمده استفاده از راهکار «تأویل» آن است که معنای تأویلی را غالباً نمی‌توان اراده متکلّم برای فضای نزول قرآن دانست، زیرا آن معنا، مبتنی بر داده‌های جدید مطرح شده است و در فضای نزول، دلیلی برای عدول از ظاهر وجود نداشته است. ممکن است ادعا شود که ناواقع‌گرایی نیز متضمن عدول از ظاهر و گرایش به تأویل است. این قلم با این مدعا، مخالف نیست اما بی‌شبهه باید میان ناواقع‌گرایی با تأویل‌های دگرگون کننده معنا، فرق نهاد. امتیاز سرمشق ناواقع‌گرایانه در برابر سرمشق رقیب، آن است که این سرمشق، معانی الفاظ را دگرگون نمی‌کند، هرچند ممکن است به قصه ناواقعی، تصویر مفروض، رویاانگاری و یا تقیه‌انگاری منتهی شود. ناواقع‌گرایان می‌توانند در مواجهه با گزاره‌های قرآنی ناسازگار، بر ظاهر آن گزاره‌ها باقی بمانند، زیرا در قصه ناواقعی یا در تصویر مفروض یا در رویای رویت شده و یا در مقام تقیه، رخ دادن تعارضات درونی و بیرونی، روا است. دَوَران میان واقع‌گرایی یا ناواقع‌گرایی، تنها برای قرآن‌باوران پدید می‌آید. قرآن‌ناباوران به خطاناپذیری قرآن متعهد نیستند و در پی حل چالش ظواهر خلاف واقع برنمی‌آیند تا به ناواقع‌گرایی حاجت یابند. در دَوَران میان واقع‌گرایی یا ناواقع‌گرایی، سرمشق دوم، به دلیل حفظ معانی قرآن، راجح جلوه می‌کند و می‌توان حدس زد که در مطالعات قرآنی آینده، اقبالی فزون‌تر، به آن خواهد شد.

 

  • روح‌الله نجفی دانشیار علوم قرآن و حدیث دانشگاه خوارزمی
مطالب مرتبط
منتشرشده: 2
  1. مرادی

    طبیعی این است که اعلام وجود “تعارضات قرآنی” بعد از بیان امکان وجود و توصیف روش معتبر در خواندن آیات یا گزاره
    های قرآن باشد…اگر ما قرآن را خواسته یا ناخواسته گزینشی و متفرق بخوانیم با یک نتایجی روبرو میشویم و اگر اجزای هر
    آیه و آیات هر سوره را در این چیدمانی که بدست ما رسیده است متصل تا پایان آنها بخوانیم ، با نتایج دیگری روبرو خواهیم
    شد…
    وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ ﴿۵۱﴾ قصص

    پس از این گام اصلی است که میتوانیم از “تعارضات قرآنی” و نتایج حاصل از مقایسه بین واقعیت و بیانات قرآن گفتگو کنیم…
    خلاصه اینکه چه عرب باشیم چه عجم اول باید خوب بفهمیم قرآن چه میگوید بعد قضاوت کنیم که آیا مطابق با واقعیت است یا خیر…آیا اصلا اشارات قرآن را در نحوه صحیح خواندن آن دریافته ایم یا نه…

    میدانیم که بسیاری کارشان (نه بطور طنز و شوخی بلکه جدی و با نوشتن کتب تاریخ و تفسیر و تبلیغات بی امان – تدریجا بین نسل های بعدی خواسته یا ناخواسته) این بوده و هست که قرآن خوب فهمیده نشود یا فهم صحیح آنرا منحصرا در اختیار افرادی خاص و مقدس (بزعم آنها) در گذشته بدانند:
    وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ ﴿۲۶﴾ فصلت

    همانطور که امروزه نیز افکار و عقایدی که به قسط و مساوات بین ابناء بشر امر میکنند مورد تحریف و چون و چراهای بی
    پایان و کین و دشمنی بی رحمانه قدرتهای جهانی قرار میگیرند…
    Quranmizan.com

  2. مرادی

    بطور نمونه در مورد تعداد ایام خلقت زمین و آسمانها در سوره فصلت ، اتصال سه آیه ذیل را نظر بگیریم :

    وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَکَ فِیهَا وَقَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَهِ أَیَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِینَ ﴿۱۰﴾
    ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ ﴿۱۱﴾
    فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَأَوْحَى فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَزَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَحِفْظًا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ﴿۱۲﴾ فصلت

    در آیه 12 ، کلمه ” فَقَضَاهُنَّ ” اشاره به مرحله بعد از خلقت آسمانها دارد…تا قبل از آیه 12 “خلقت” و “تقدیر” زمین بوده بهمراه “خلقت” آسمانها…حین تقدیر اقوات زمین ، از آسمانها (که بصورت “دود” بوده است) استفاده میشده یعنی “خلقت” آسمانها نیز جریان داشته است…

    بسادگی قبل از ” فَقَضَاهُنَّ ” ، 6 یوم گذشته است… “خلقت” زمین و آسمانها در این شش دوره طول کشیده بعلاوه اینکه در 4 دوره آخری “تقدیر” زمین ، “خلقت” آسمانها نیز بموازات ادامه داشته است …

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.