عیب و هنر جریان روشنفکری دینی در «حوزه عمومی» در ایران

محمد رجبی مهوار: در این سال‌ها به موازات آن‌که پای روشنفکران، نخبگان و ایده‌های سکولار و مستقل از دین، به تفسیر «حوزه عمومی» باز می‌شود و هواخواهانی پیدا می‌کند، روشنفکران دینی نیز هرچه بیشتر سرگرم تتبعات غیر سیاسی می‌شوند؛ سروش بیش از صد جلسه در شرح دفتر اول مثنوی معنوی سخنرانی می‌کند!

روشنفکری دینی، نواندیشی دینی (یا هر اسم دیگری که برایش می‌گذارید). در ایران، سهم مهم و به‌سزایی در ترویج نوآوری و نواندیشی میان مردم و مقابله با دگماتیسم و جزم‌اندیشی داشته است.

بی‌شک جوشش جنبش «مشروطه ایرانی» در روزگاری که بیش از نود درصد مردم ایران بی‌چیز و بی‌سواد بودند، به تنهایی از کف منورالفکران از فرنگ‌برگشته و حیرت‌زده اما نیک‌اندیش و نیک‌خواه خارج بود و اگر فتوای میرزا و مهاجرت صغری و کبری و مجاهدت سیدین تهران نبود، نه قاجارهای از دنیا عقب‌افتاده را میل به عقب‌نشینی بود و نه توده مستأصل و عاجز را توان پیشروی! یا در همین روزگار خودمان و مدت‌ها قبل از آنکه پرده برٱفتد و خیلی چیزها عیان و حتی بیان شود،

نسل جدید روشنفکران دینی و «حلقه کیان» اولین گروهی بودند که مشروعیت نظری نظام نوپا را به چالش کشیدند و با «نقدی بر قرائت رسمی از دین» راه را بر قرائت‌های رقیب و بدیل از دین که لزوماً هم‌راه و هم‌خوان با ایدئولوژی مسلط نبودند، باز کردند. این حسن روشنفکری دینی بود که گفتیم اما طی این مسیر پر فراز و فرود، خواسته و ناخواسته و از پس بعضی نافهمی‌ها یا بدتر از آن، بدفهمی‌ها، روشنفکری دینی در دام پاره‌ای از لغزش‌های نظری و کژروی‌های عملی افتاد که هم برای خودش و هم برای جامعه گران تمام شد.

خطای اول، همانی است که ماشاالله آجودانی در نقد روشنفکران مشروطه‌خواه و عبدالکریم سروش در نقد علی شریعتی می‌گوید؛ یعنی فربه‌شدن خوانش سیاسی و ایدئولوژیک از دین که ناگزیر به محملی دلخواه برای برآمدن و هژمونی جریانات بنیادگرا می‌انجامد. هر چند که نیت بسیاری از این مصلحان دینی از تفاسیر سیاسی از دین، مقابله با استبداد موجود و نه ساخت استبدادی دیگرگون بود، اما هر سلاحی دو لبه دارد و هر عملی، پیامدهای ناگزیر و ناخواسته! پر پیدا است که اگر پای دین را حتی به وسیله خوانش‌های دموکراتیک و لیبرال، به کارزارهای سیاسی باز کنید، سلاح قدرتمندی را به دست آنانی می‌سپارید که صرفاً به بخشی از کیک راضی نیستند. و چه جای گله و گلایه که اگر شما حق تفسیر سیاسی (هرچند دموکراتیک) از دین را دارید، آن‌ها هم حق تفسیر سیاسی (هرچند اقتدارگرایانه) از دین را برای خود محفوظ می‌دارند. اگرچه نسل متأخر روشنفکری دینی، سرانجام به این نتیجه رسید که بهتر است به جای پینه‌دوزی‌های صدباره میان فهم دینی و انواع و اقسام ایدئولوژی‌های سیاسی مدرن بهتر است به کل قید مداخله دین در «حوزه عمومی» را بزند اما این، نوش‌دارویی بود بعد از مرگ «مهسا»!

خطای نظری دیگر که بی‌نسبت با خطای اول نبود، از بستر نگرشی فرهنگ‌گرایانه، ذهنیت‌گرایانه و غیر نهادی به تحولات اجتماعی برمی‌خاست و با نگرشی غیر سیاسی به سیاست، مقتضیات کنش سیاسی را نادیده می‌گرفت. این گمان گمراه‌کننده در اندیشه بسیاری از نواندیشان دینی بود که انحصارگرایی سیاسی در ایران آن‌روز و امروز از آنجا که از آبشخور دین، تغذیه می‌شود، ناشی از انحصارگرایی دینی است و لاجرم مؤثرترین اقدام ممکن برای برای بر هم زدن صحنه، ترویج تکثرگرایی دینی است. برای مثال عبدالکریم سروش در مصاحبه‌اش با بی بی سی فارسی می‌گوید که پشت‌بند پلورالیسم دینی در ایران، پلورالیسم سیاسی می‌آید. اما روشنفکران دینی سیاست‌ناشناس غافل از این بودند که «وضعیت سیاسی» حاکم بر هر جامعه محصول توازن قوا در آن جامعه است و برای تغییر آن، نیز باید موازنه قوا را تغییر داد. «قبض و بسط تئوریک شریعت» تأثیر زیادی روی قبض و بسط قدرت اقتدارگرایی در جامعه ندارد. توسعه سیاسی بیش از آنکه معلول توسعه فرهنگی باشد، محصول تغییرات ساختاری در یک جامعه مانند رشد مکانیزم‌های سرمایه‌داری، فربه‌شدن طبقه متوسط و نیرومندشدن جنبش‌های اجتماعی است. انحصارگرایی دینی بیش از آنکه دلیل وضع موجود باشد، دال بر آن است. به همین سبب، نشان کمان فعالیت سیاسی باید معطوف به این موضوعات باشد نه اینکه عرصه سیاسی و بازی قدرت را با فعالیت آکادمیک و کارهای نظری طاقت‌فرسا اشتباه گرفت!

چنانکه گفته شد، جریان روشنفکری دینی در ایران معاصر، عیب‌ها و هنرهایی داشته و در مجموع تأثیرات عمیق و ریشه‌دارش در زندگی اجتماعی و سیاسی مردم ایران قابل انکار نیست. اما بی‌راه نیست اگر بگوییم پس از یک‌ونیم سده، روشنفکری دینی در ایران امروز بسیاری از کارویژه‌ها و کارکردهای سابق خود را از دست داده است. نسل جوان و جدید با اعتبارشکنی رادیکال از گفتمان‌های سنت‌گرایانه، مسیر به کل جدیدی را برای خود باز و هموار کرده است. این تغییر محسوس را می‌توان از خیابان و میدان تا فضای مجازی و از سبک زندگی تا کنش‌های اعتراضی جوانان و نوجوانان امروزی فهمید.

اگر روزگاری، تفسیرهای التقاطی و برداشت‌های ناهمخوان از نص دین برای ترویج نوگرایی در متن یک جامعه سنتی لازم بود، امروز دیگر چنین ضرورتی وجود ندارد. نسل جدید معنای دقیق «روشنگری» را درک کرده و «در به کارگیری فهم خویش دلیر شده است». اگر روزگاری نخبگان روشنفکری دینی از عموم مردم جلوتر بوده و پیش‌ران تحولات اجتماعی به شمار می‌آمدند، امروز این قاعده معکوس شده است.

روشنفکران دینی باید متواضعانه این تغییر تدریجی را بپذیرند و آرام آرام، جای خود را به روشنفکران سکولار و مدرن بدهند. تحولات تدریجی روشنفکری ایرانی در سال‌های أخیر مانند ظهور و رونق گفتمان‌هایی مثل گفتمان «ایرانشهری» به خوبی مؤید این ادعا است. در این سال‌ها به موازات آن‌که پای روشنفکران، نخبگان و ایده‌های سکولار و مستقل از دین، به تفسیر «حوزه عمومی» باز می‌شود و هواخواهانی پیدا می‌کند، روشنفکران دینی نیز هرچه بیشتر سرگرم تتبعات غیر سیاسی می‌شوند؛ سروش بیش از صد جلسه در شرح دفتر اول مثنوی معنوی سخنرانی می‌کند! (البته با مقدمه‌ها و مؤخره‌هایی کاملاً نالازم). ملکیان درس اخلاق می‌گوید و نسل متأخر روشنفکری دینی مثل سروش دباغ و آرش نراقی، هرچه بیشتر دل‌مشغول موضوعات بنیادین فلسفی و الهیاتی می‌شوند. مختصر آنکه منطق سکولاریسم، مبتنی بر تمایز و تفکیک است. حالا که زمینه‌های اجتماعی این نگرش مهیا شده، خوب است که روشنفکران دینی خود در این مسیر پیش‌قدم شوند و با درک اقتضائات سیاست مدرن، این عرصه پیچیده را به هم‌صنفان سکولار خود واگذار کنند و خود در جامعه مدنی و سپهر فرهنگی و در تخاطب با لایه‌های متدین اجتماع، خدمت فکری کنند.

مطالب مرتبط
منتشرشده: 2
  1. مرادی

    بعبارت دیگر و شاید بشود گفت روشنفکری دینی به قصد اصلاح سیاست ، عمدا یا سهوا شک عمیق در حوزه غیر سیاسی دین ایجاد کرد اما نتوانست ایمان عمیق جایگزین آن کند…در نتیجه در هر دو حوزه نا کام شده است…

    نیافتن و نداشتن روشی برای مطالعه قرآن که سهل است ، در اعتبار الهی بودن قرآن ایجاد شک و اشکال نمودند…مبنای ایشان در اینکار تفاسیر رسمی و سنتی و نتایج رایج آنها بشکل نظم و نثر ، بوده و هست…

    نقطه عطف این اشتباه فقدان بررسی عمیق و معتبر و صریح از قرآن در موضوع معصومیت و ولایت و اطاعت است…

    بسادگی میتوان دید که روش مورد تایید خود قرآن در خوانش معتبر آن رعایت پیوستگی ، رعایت اتصال قول الهی است …
    با مرور مدام و هر چه گسترده این روش است که میتوان اعتبار خود قرآن و جمع آوری آن و اعتبار برداشت های سنتی و مدرن را سنجید و دست به اصلاح دینی زد….

    روش رعایت اتصال آیات و پدیده ها در حوزه های مختلف ، آیات طبیعی و سنجش اقدامات و رفتارهای آیات انسانی و آیات قرآن ، همان طریق معتبر است….روشی که هیچگاه موافق طبع زیاده خواهان و مخالفین مودت بین انسانهای وحدت طلب ، نبوده است…

    بطور خلاصه مشکل از زمانی آغاز شده است که تمسک به کتاب را مانند ضدیت و مخالفت با کتاب دانسته اند…نظریه معصومیت را برای جلوگیری نمودن از تمسک دیگران به قرآن و برای کنترل سفارشی در برداشت از آن ، ابداع و مقدس سازی کرده و با طبل و نقاره تبلیغ کرده اند…

  2. مجید نژادی

    ضمن سپاس و تبریک بجهت تسلط و توانایی علمی و نوشتاری و قلم روان و خالی از سکته های ادبی نویسنده این مقاله علیرغم سن و سال نه چندان زیاد ، نکاتی را در خصوص نظرات ایشان معروض میدارم:
    یک اینکه رسالت روشنفکران دینی صرفا ایجاد تغییر در فضای سیاسی جامعه نبوده و همواره همزمان و بموازات کنشگری سیاسی ، سعی در اصلاح دیدگاههای تنگ نظرانه دینداری و دین فهمی سنتی داشته اند .
    دین اصولا یک مکتب سیاسی نیست و هدف اصلی آن ورود در عالم سیاست و اعمال تغییرات و اصلاحات در روند سیاسی جامعه نیست ، بلکه در تندترین و رادیکال ترین وضعیت ، احساس تکلیف در بر اندازی ظلم در جامعه است و تفکر تشکیل حکومت دینی نیز تفکر غالب در بین محققین و روشنفکران دینی نیست و بخاطر همین است که روشنفکر دینی به دنیای سیاست به عنوان یک مقوله فرعی نگریسته و در اصل مشغول انجام رسالت اصلی خویش که اصلاح تفکرات و نگرش های دینی ست ، می باشد و بقول نویسنده محترم بهمین دلیل است که جناب سروش در فضای تفسیر مولانا و آن یکی در اخلاق و آن دیگری در مباحث کلامی و فلسفی مشغول تفکر و تحقیق است و این اقدام نه بجهت سرخوردگی از عالم سیاست بلکه بجهت پرداختن به وظیفه اصلی خویش است.
    هم اکنون تقریبا تمام روشنفکران دینی ما در حال تفهیم طبقه متدین بر پذیرش حاکمیت سکولار در جامعه بوده و از این بابت به جریان سکولاریسم سیاسی کمک شایانی میکنند ، این نکته را باید منطقا و عرفا پذیرفت که قشر دیندار جامعه ایرانی که قطعا قشر عظیمی هستند و به زعم بنده بیش از پنجاه درصد جامعه کلی ایران ، از نظر فرهنگی تحت سیطره قشر سکولار یا قشر بی تفاوت به دین نیستند و اگر اقدام روشنفکران دینی در اصلاح تفکرات سیاسی این قشر به کمک نسل جوان و سکولار جامعه نشتابد ، جامعه متکثر ایران ما هرگز روی آسایش نخواهددید ، حتی بفرض تغییر وضعیت سیاسی و تغییر نوع حاکمیت ، لذا بنظر بنده نه تنها برعکس توصیه نویسنده محترم لزومی بر تعطیلی کنشگری سیاسی روشنفکران دینی نیست ، بلکه ضروری است که نسل جدید که اشرافی بر دنیای تفکر و فرهنگ قشر دیندار جامعه ندارد ، انجام این مهم را از ساحت روشنفکران دینی خواستار باشند ، چرا که از خوش بختی و خوش اقبالی قشر سکولار جامعه ، روشنفکران دینی تقریبا بالاتفاق مایل و معتقد به سکولاریسم سیاسی هستند و هیچگونه اصراری برای تغییر وضعیت حکومت دینی از نوعی به نوع دیگری از آن ندارند ، حتی برای حفظ تقدس دین هم شده تمایلی به آلوده شدن دین به سیاست را ندارند و البته از انصاف نباید گذشت که این تفکر صرفا منحصر به روشنفکران دینی نبوده بلکه تفکر غالب در حوزه های علمیه سنتی نیز جز این نیست و تفکر ورود به مدیریت سیاسی کشور تفکری غالب به حساب نمی آید ، البته آنچه که برای کلیه متدینین اعم از سنتی و روشنفکر و نواندیش جاری و ساری ست ، احساس جدی تکلیف شرعی برای نشان دادن عکس العمل در برابر ظلم و بی عدالتی ست که این به معنای ورود به مدیریت سیاسی نبوده بلکه ایده ایست جهت به چالش کشیدن سیاستمداران و آنها را به حال خود نگذاشتن و مراقبت از حسن اجرای حاکمیت و اعمال عدالت در جامعه ، که در اصل مصداق واقعی تکلیف امر به معروف و نهی از منکر برای دینداران جامعه نیز ، انجام عکس العمل مناسب در قبال کجروی های حاکمان می باشد.

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.