خلط علوم؛ از آخوند خراسانی تا خواجه نصیرالدین طوسی

سیدحسن مصطفوی

آیت‌الله سید حسن مصطفوی که به تازگی جلد اول شرح نجات ابن‌سینا را منتشر کرده است معتقد است تابع محض ابن سینا نیست اما نباید بین فلسفه که علمی عقلی است و دیگر علوم مانند عرفان و اصول و کلام خلط کرد. آنچه می خوانید مشروح سخنرانی آیت‌الله مصطفوی با موضوع «اهمیت فلسفه مشاء در فلسفه اسلامی» است. این مراسم در سالن امام موسی صدر دانشگاه ادیان برگزار شد.

تعریف فلسفه و حکمت
فلسفه محبت به حکمت خوانده شده است. حکمت نیز «علم به حقایق الاشیاء علی ما هی علیه بقدر طاقت البشریه» است. از لحاظ غایت حکمت نیز گفته‌اند: ان یصیر الانسان عالما عقلیا مضاهیا للعالم الحسی؛ یعنی تحقق انسان به یک عالَم.

فلسفه علم به ماقبل و مابعدالطبیعه است
فلسفه و حکمت یک معنا دارد. گاهی به آن علم ماقبل الطبیعه می‌توان گفت چرا که برای عالم شدن به طبیعت باید به مقدمات عالم طبیعت آغاز کنیم تا علم به حقیقت اشیاء پیدا کنیم. گاهی نیز به آن علم به مابعدالطبیعه گفته می‌شود چرا که طبیعت مقدمه‌ای است برای رسیدن به آنچه مابعدالطبیعه است. فلسفه مشاء نیز همین است. تأمل در ماده برای رسیده به آنچه بعد از ماده است. مگر اینکه کسی بگوید با سیر و سلوک می‌تواند از عالم مابعدالطبیعه آغاز کند که این از بحث ما خارج است.

در حکمت آنچه که مهم است، عقل است؛ یعنی تمام براهین باید عقلی باشد. خداوند عقل را برای تفاهم ما قرار داده است. عقل هم یکنواخت نیست، از این روی یک حکیم و فیلسوف واقعی نمی‌تواند ادعا کند که همه چیز را می‌داند.

توضیح ابن‌سینا و ملاصدرا دربارۀ «عشق هیولا به صورت»
شیخ‌الرئیس در بسیاری از موارد اعتراف می‌کند که من این مطلب را نمی‌فهمم. مثلاً وی می‌گوید من «عشق هیولا به صورت» را نمی‌توانم بفهمم، یا «رشد در حرکت کمی». بعد از کلی بحث می‌گوید لااله‌الاالله، سخت است برای پیشوایان علم که بگویند نمی‌فهمم. گرچه دیگران این سخن را تأویل می‌کنند. ملاصدرا به اصرار شاگردانش این مطلب را توضیح می‌دهد. شیخ هیولا (ماده اولی) را ماهیتی می‌داند که هر صورتی می‌تواند بپذیرد اما ملاصدرا هیولا را پایین‌ترین مرتبه وجود می‌داند؛ یعنی هیولا را ماهیت نمی‌داند بلکه ضعیف‌ترین وجود می‌داند. ملاصدرا وجود را اصیل می‌داند و برای وجود شعور و ادراک قائل است. هرچه وجود قوی تر باشد شعور قوی تر است و هرچه ضعیف‌تر باشد شعورش ضعیف‌تر است. وجود می‌تواند خودش را درک کند، اثر و مبدأش را نیز درک می‌کند؛ بنابراین تمام وجودات می‌توانند مبدأ وجود را که خداوند است درک کند. از این روی تسبیح خداوند را می‌گویند و تمام عالم شعور دارند. ماده اولی می‌تواند خودش و مبدأش و صورتی را که به آن افاده شده درک می‌کند و مسئله حل می‌شود. تمام این مسئله منوط بر پذیرش اصالت به هستی است.

اعتقاد شیخ‌الرئیس به اصالت وجود
آیا شیخ‌الرئیس به اصالت هستی معتقد بود؟ آیا شیخ‌الرئیس به اصالت هستی معتقد بود و به تشکیک اعتقاد نداشت؟ از آنجا که کلمات شیخ مختلف است نمی‌توان نظر ثابتی در این زمینه ارائه کرد. البته اگر به اصالت وجود معتقد باشیم، آنگاه ماهیات دروغ نیستند بلکه حکایات الوجود است.

ادله اصالت وجود همه مصادره هستند
بحث اصالت وجود بسیار بحث مهمی است. دلایلی که مرحوم حاجی برای اصالت وجود آورده‌اند همه مصادره است و من در جایش اینها را بحث کرده‌ام. خود مرحوم ملاصدرا معتقد است که اینها دلیل نیست بلکه ادعای بداهت در اصالت وجود می‌کند و آنچه آوردیم شواهد است. اگر کسی توانست این مسئله را بپذیرد که وجود و اصالت آن به علم حضوری درک می‌شود و «لابرهان علیه» راحت است. اگر کسی نپذیرفت نمی‌توان بر گردن او گذاشت. چون فقط جایی می‌توان چیزی را بر گردن کسی گذاشت که برهان داشته باشد.

کسی که حکمت مشاء را نفهمیده نمی‌تواند حکمت متعالیه را بفهمد
اینکه معروف شدم به حکمت سینوی این‌طور نیست، من خیلی به ملاصدرا معتقدم. عقیده‌ام این است که انسان تا حکمت مشاء را خوب نخواند فیلسوف نمی‌شود. از اشارات و شفا باید خوانده شود. کسی که حکمت مشاء را نفهمیده نمی‌تواند حکمت متعالیه را بفهمد. کسانی هم به ملاصدرا تهمت می‌زنند که او مطالبی را التقاط کرده است و یک چیزی را دور هم جمع کرده است، از نفهمیدن مطالب ملاصدراست. حکمت متعالیه بسیار برهانی است منتهی وی قسمت‌های از عرفان را نیز وارد فلسفه کرده است که این ایرادی است که ما داریم. هیچ علم یا به تعبیر ما صنعتی را نباید وارد علم و صنعت دیگر کرد. فلسفه کشش عقلی است به طریق برهان و عرفان مسئله‌ای دیگر است. عارف کاری به عقل ندارند. آنها بیشتر با قوه خیال سروکار دارند و خیال را پرورش می‌دهند. به هر حال نباید عرفان داخل حکمت شود. عرفان باب جدایی است. چیز غلطی هم نیست. عرفان نظری برای خودش مسئله و بابی دیگر است.

خلط علوم از آخوند خراسانی تا خواجه نصیرالدین طوسی
مرحوم آخوند ره فلسفه خوانده بود وقتی به نجف رفت، فلسفه را ریخت داخل اصول و اصول را فلسفی کرد. درحالی‌که این کار درستی نیست. اصول اعتباریات است. فلسفه از حقایق موجودات بحث می‌کند؛ و زمان آخوند بسیار گل کرد و دیگرانی مثل مرحوم کمپانی کار ایشان را تعقیب کردند. بعدها کسانی مثل علامه طباطبایی آن را رد کردند. شارع وقتی می‌گوید زن با یک کلماتی برای مرد حلال می‌شود، این علت واقعی نیست بلکه اعتباری است. ملکیت نیز اعتباری است. شرع این کلمات را علت انتقال کرده است اما علت اعتباری نه واقعی؛ بنابراین اعتباریات را نمی‌توان با فلسفه مخلوط کرد.

مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی نیز کلام قدیم را با فلسفه ممزوج کرد. کلام قدیم مثل کلام اشعری و معتزلی مطرود شد و طلبه اکنون از آنها هیچ خبری ندارد وقتی از او می‌پرسی چه کلامی خوانده‌ای می‌گوید شرح تجرید خوانده‌ام. شرح تجرید که کلام خالص نیست. نباید اینها با هم خلط کرد. عرفان خوب است اما نباید آن را به فلسفه گره زد.

اگر عقل در کار نباشد…
ما خود پیامبر را نیز با عقل اثبات می‌کنیم. عقل اگر در کار نباشد پیامبر و حجیت قرآن را نیز نمی‌توانیم اثبات کنیم. قرآن خود نیز تاکید بر عقل می‌کند. عقل ریشه همه چیز است و اگر از اعتبار بیفتد همه چیز از اعتبار میفتد. کسی که می‌گوید ما نیازی به عقل نداریم متوجه نیست. در فلسفه نیز باید دنبال برهان استدلال بود مگر جایی که برهان بردار نیست و با علم حضوری می‌توان فهمید.

متفلسفین برای خود و جامعه‌شان خطرناک هستند
سه فرض می‌توان دربارۀ کسانی که فلسفه می‌خوانند داشت: یکی کسانی که فلسفه می‌خوانند و هیچ نمی‌فهمند. اینها خطری برای اسلام ندارند. یک دسته هستند که فلسفه را خوب می‌فهمند. فیلسوف کسی است که مشاء و اشراق و حکمت متعالیه را خوانده و برای اسلام و خودش نیز مفید است. دسته‌ای هم هستند که یک قسمت از فلسفه را می‌فهمند و یک قسمت را نمی‌فهمند. تمام مکافات ما زیر سر این‌هاست. چهارتا مباحث فلسفی از وجود و ماهیت به گوشش خورده یک منظومه‌ای هم خوانده است و می‌گوید ما فلسفه خوانده‌ایم. اینها به تعبیر شیخ متفلسفین برای خود و جامعه‌شان خطر هستند. متفلسفین هم بلا هستند برای خودشان هم برای اسلام. توصیه من به شما این است فلسفه نخوانید، کسی واجب نکرده است فلسفه بخوانید یا اگر می‌خواهید بخوانید ببینید استعداد و عشق دارید خوب بخوانید. اگر خوب خواندید عقایدتان محکم‌تر می‌شود به مردم و اجتماع می‌توانید خدمت کنید.

اصالت واقعیت
عالم دروغ نیست، اما این واقعیت آیا وجود است؟ ماهیت است؟ ما با یک واقعیت رو به رو هستیم که آثاری دارد که ما آن را به وجود و ماهیت نسبت می‌دهیم. آیا خدا وجود است. خود مرحوم ملاصدرا می‌گوید به خدا نمی‌توان وجود گفت. اینکه فلاسفه به خدا صرف الوجود می‌گویند خودش قابل سؤال است. به خدا نور گفته شده است اما واجب‌الوجود نمی‌توان گفت. واقعیت نه وجود است نه عدم. واقعیت فوق این‌هاست. شما واقعیت را به وجود و عدم نام‌گذاری کرده‌اید. اگر ما به اصالت واقعیت معتقد باشیم که فوق وجود و عدم است، اصل واقعیت وجود ذات حضرت احدیت است، بعد این واقعیت‌ها را تنزل می‌کند تا واقعیت‌های دیگر. مرحوم پدرم به اصالت واقعیت معتقد بود. ابتدا من سخن ایشان را نمی‌پذیرفتم بعدها با مطالعه به این رسیدم.

قوه وهم مانند رئیس دفتر بیت علماست
عقل اشتباه نمی‌کند. وهم معانی جزئیه را درک می‌کند و گاهی گزارش غلطی به عقل می‌دهد و عقل آنجا اشتباه می‌کند. گاهی گفته‌ام که قوه وهم مانند رئیس دفتر بیت علماست. با یک گزارش غلط، تصمیم اشتباهی گرفته می‌شود. اینجاست که می‌گویند قوه وهم هیچ‌گاه به آدم سجده نکرد.

آیت‌الله سید حسن مصطفوی که به تازگی جلد اول شرح نجات ابن‌سینا را منتشر کرده است معتقد است تابع محض ابن سینا نیست اما نباید بین فلسفه که علمی عقلی است و دیگر علوم مانند عرفان و اصول و کلام خلط کرد. آنچه می خوانید مشروح سخنرانی آیت‌الله مصطفوی با موضوع «اهمیت فلسفه مشاء در فلسفه اسلامی» است. این مراسم در سالن امام موسی صدر دانشگاه ادیان برگزار شد.

مطالب مرتبط
منتشرشده: 6
  1. ناشناس

    فکر می کنم حضرت استاد چیزی از چرخش چندبارۀ علم در قرن بیستم و علوم میان رشته ای نمی داند که از خلط علوم سخن می گوید.

  2. عرب شاهی

    مگر غیر از این است که عرفان نیز ادعا دارد از حقایق موجودات سخن می گوید. اساسا مگر امکان دارد حکمت اسلامی را خالی از عرفان دانست و تعریفی مشائی از آن به دست داد. خود این تعریف که بدترین مصادره است.

  3. مفتاحی

    اگر تمام صحبت های ایشون مثل همین نظریه اصالت واقعیتشون باشه که واویلاست. اصلا یعنی چی اصالت واقعیتی که غیر از وجود و عدم است؟!

  4. عبدالکریم

    البته اینکه بپذیریم قبل از ورود به بحث وجود و ماهیت باید از واقعیت سخن بگوییم و اینکه این واقعیت امری لابشرط وحود و عدم است ممکن است کلام استاد درست باشد اما اینکه ایشان می گوید اصالت واقعیت ابهام دارد چرا که با پذیرش واقعیتی فارغ از وجود و عدم نمی توان گفت آن اصالت دارد نه وجود یا ماهیت

  5. رفیعی

    فکر می کنم باید معیاری برای اختلاط و ازدواج علوم به دست داد. امروز فلسفه و روانشناسی چندان به هم آمیخته اند که فراوردۀ جدید و کاربردی ای به میان آورده اند، هیچ کس نیز خرده نگرفته که چرا این دو با هم اختلاط داشته اند. شاید اشکال استاد به ملاصدرا درست باشد اما معیار این اختلاط چیست؟

  6. محمدحسین

    واقعا آیا نبوت یک پیامبر را هم با عقل می توان فهمید؟ اگر این طور است پس چرا معجزه می آوردند؟ مگر معجزه کار خارق العاده نیست؟ مگر کار خارق العاده و جادو توجیه عقلانی دارد؟

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.