در قواره روحانیت و سیاست؛ مروری بر زندگی علمی و سیاسی سیدهادی خسروشاهی و سیدصادق روحانی در سالروز درگذشت سیدهادی

سیدهادی طباطبایی: کلبه شروق. کتاب‌فروشی‌ای در همان ابتدای خیابان صفاییه در قم. جایی که محل عبور اغلب طلاب است. تصویرِ دو سید در کنار هم نشسته. کلبه شروق، مرکز انتشار و توزیع کتب این دو سید است. دو سیدی که یکی در جایگاه مرجعیت است و دیگری پژوهشگر. یکی مرجعی سیاسی بود و دیگری پژوهشگری سیاستمدار. یکی سید محمدصادق روحانی است و دیگری سیدهادی خسروشاهی. هر دو صاحبِ تألیفات عدیده‌اند. سیدصادق روحانی یک دوره کامل 41 جلدی فقه الصادق را نوشته است. کتابی جامع که بسیاری از مراجع و اعاظمِ دینی را به تحسین واداشت. سیدهادی خسروشاهی نیز از سرآمدانِ تحقیق و ترجمه بود. آشناترین اثرش برای مخاطبِ ایرانی شاید ترجمه کتاب جرج جرداق در وصف امام علی (ع) بود. «امام علی صدای عدالت انسانی».

سیدصادق و سیدهادی

آیت‌الله روحانی سال گذشته در نودوشش‌سالگی دیده از جهان فروبست. اجدادِ او در سِلک روحانیت بوده و برخی به مرتبه مرجعیت هم نائل آمدند. سیدصادق و اخوی‌اش سید محمد هم به مرتبه مرجعیت رسیدند. آیت‌الله خویی در وصفِ شاگردش سیدصادق گفته بود که: «جنابعالی و امثال شما مایه افتخار احقر، بلکه ان شالله تعالی ذخیره آخرت من و نتیجه عمر احقر می‌باشید. اگر عمر بیش از این باقی نباشد، دلم به این خوش است که به زندگی شماها زنده هستم و زحمات و بی‌خوابی‌های شب‌های من هدر نرفت».

از تبار روحانیت

سیدهادی خسروشاهی هم از خاندانِ روحانیت بود. پدر و اخوانش از روحانیانِ شهیر و بنام تبریز محسوب می‌شدند. سیدهادی هم روحانیِ پر تلاشی در عرصه پژوهش و تحقیق بود. آثار ماندگاری هم به رشته تحریر درآورد. او در نخستین روزهای فراگیری کرونا در سال 1398 دیده از جهان فروبست. امام موسی صدر در نامه‌ای او را این‌گونه خطاب قرار داده بود که: «حضرت هادی عزیز؛ چقدر باید شکر خدا کنی که اینقدر خوبی، همت داری، گرمی، متدینی، زرنگی، خر مقدس نیستی و لا مذهب هم نمی‌باشی».

اما رشته پیوند این دو سید چیست که کلبه شروق چنین تصویری بر سر درِ خود دارد؟ اشتراکی دارند؟ باری این دو، پیوندی سببی با هم یافته‌اند. سیدهادی، دامادِ سیدصادق روحانی بود. داماد، پیش از ابوالزوجه چشم از جهان فرو بست. گفته می‌شود که ارتباط و پیوند این دو، و نزدیکی افکار و مواضعشان از دهه هشتاد شمسی نزدیک و نزدیکتر شد و تا آخرین روزهای زندگی ادامه یافت. این دو سید البته افرادی صاحب رأی و نظر بودند. نمی‌شد که اشتراک تام در همه زمینه‌ای داشته باشند. لاجرم اختلاف رأی‌هایی وجود داشت. اما وزنه اشتراکات، افزون بود.

وجوه اشتراک سیدصادق و سیدهادی

از همان دهه چهل بود که سیدهادی، مرجعیت سیدصادق روحانی را ترویج می‌کرد. در دهه شصت پس از درگذشت آیت‌الله گلپایگانی هم سیدهادی گفته بود مرجعیتِ هیچ کس در سطح آیت‌الله روحانی نیست. سیدهادی استفتائاتِ خود را نیز عموماً از آیت‌الله روحانی می‌گرفت. لاجرم اشتراکاتی در این خصوص وجود داشت که این مهم به انجام می‌رسید. یکی از اصلی‌ترین وجوه اشتراکِ این دو سید، در ماجرای فعالیت‌های انقلابی بود. آیت‌الله صادق روحانی از جمله مراجعی بود که نامه‌های اعتراضی تندی به دستگاه حاکمیت پهلوی می‌نوشت. بارها و بارها اعتراض کرد. این‌گونه حاکمیت را به چالش می‌کشید که: «…حکومت ظالمانه فردی از ترس جنبش حق و عدالت آنچنان پنجه کثیف و خون آلود خود را در سینه‌ها فروبرده که حتی در تاریک‌ترین و عفونت بارترین ادوار تاریخ، بی سابقه و مردم غارت زده زیر فشار مداوم و سهمگین بیداد استبداد، آرزوی رژیم چنگیز مغول را می‌کشند…» (شهریور 1342) این قسمتِ اندکی از بیانیه‌های آتشین سیدصادق بود.

سیدهادی هم از سرآمدانِ فعالیت‌های ضداستبدادی بود. او خود در تهیه و تنظیم بسیاری از اعلامیه‌های مراجع و فضلای حوزه علمیه نقش داشت. خودش گفته بود که: «این‌جانب به علت حضور فعال و شرکت عینی و همه‌جانبه در امور نهضت، از جمله در تنظیم و تهیه بخشی از اعلامیه‌های فضلا و طلاب حوزه علمیه قم، و در مواردی جمع‌آوری امضاهای اساتید و فضلا و طلاب در ذیل اعلامیه‌ها و یا با تکثیر، توزیع و پخش بسیاری از اعلامیه‌های صادره از سوی مراجع و علمای عظام و فضلا و طلاب حوزه علمیه قم و همچنین علمای دیگر بلاد ـ با همکاری گروهی از دوستان و برادران ـ در واقع همیشه در جریان امور بودم و همزمان و همواره به محض انتشار اعلامیه‌ها دو نسخه از آنها را اخذ و در بایگانی شخصی و خصوصی خود، نگهداری می‌کردم». (نقل از اسناد نهضت اسلامی ایران، ج 3 و 4، صص 10 ـ 9) خسروشاهی بارها نیز دستگیر و زندانی و تبعید شد. هر دو سید تا آخرین روزِ پیروزی انقلاب، با آن همدلی داشتند.

مسئله فلسطین دغدغه هر دو سید

موضوعِ فلسطین هم یکی از موضوعاتِ مورد دغدغه این دو سید بود. گاهی برخی روحانیان به آن بی‌التفات بودند. گاهی آن را موضعی درجه چندم می‌دانستند. اما یکی از محوری‌ترین فعالیت‌های این دو سید، بر گرد مسئله فلسطین می‌گشت. آیت‌الله روحانی برخی نامه‌های هشدار دهنده صادر کرده بود. او در مصاحبه‌ای این‌گونه بیان کرد که: «مسئله فلسطین، مسئله تمام مسلمانان است و ما همیشه از آن دفاع کرده‌ایم. من همیشه برای احقاق حقوق ملت فلسطین دعا می‌کنم. باید پرسید این تعداد یهودیان اندک چگونه می‌خواهند بر یک میلیارد مسلمان پیروز شوند؟» و سپس این‌گونه ادامه داده و مسلمانان را ترغیب کرده بود که: «مسلمانان می‌بایست با قدرت، سرزمین فلسطین را به صاحبانِ حقیقیِ آن، بازگردانند. من از همین جا، مسلمانان را به اتحاد با یکدیگر فرامی‌خوانم و از آنان می‌خواهم به ریسمان الهی چنگ زنند و پراکنده نشوند.»

سیدهادی هم از نخستین طلابی بود که علیه اسرائیل به فعالیت می‌پرداخت. او گاهی با نامهای مستعار متنهایی را منتشر می‌کرد. در بیانیه‌ای که به قلم او و به نام «دانشجویان حوزه علمیه قم» نگاشته شد این‌گونه آمده بود: «امپریالیسم غرب نوزده سال پیش دولت پوشالی به اصطلاح اسرائیل [را] به وجود آورد و با صدها میلیون دلار و لیره یهودیان موذی را از سراسر جهان گرد آورد و در قلب بلادِ عربی جای داد و یک میلیون مسلمان فلسطینی را آماده ساخت. از آن تاریخ تا به امروز آدم‌کشان تبهکار غربی با تمام قوا پایگاه تجاوزی خود را در خاورمیانه تقویت می‌کنند و همه‌گونه اسلحه و تجهیزات انتظامی را در اختیار یک مشت یهودی رذل و پست قرار می‌دهند و بدین‌وسیله می‌خواهند از وحدت جهان اسلام و از تشکل نیروهای اسلامی در خاورمیانه جلوگیری کنند.»

علاوه بر اینها، مسئله فلسطین به عنوان یکی از دغدغه‌های اصلی مرحوم خسروشاهی بدل شده بود. ظلم مضاعفی که بر این کشور به عنوان عضوی از جهان اسلام رفته است را بارها فریاد زد. وی همچنین در مجامع مختلفی حضور یافت و بحث از فلسطین را پیش کشید. او کوشید تا دیگر کشورها را نیز به این ظلم واقف کند و از مظلومیتِ فلسطین به دفاع بپردازند.

اهمیت وحدت مسلمین

نگاهِ به فلسطین، فارغ از دغدغه‌ها و تفکیک‌های شیعی و سنی بود. گاهی تصور می‌شود که مرحوم روحانی از مخالفانِ اهل سنت بوده و هیچ نرمشی با این طایفه نداشته است. مباحثِ علمی و فقهی بر جای خود، اما احترام و مدارا با اهل سنت به عنوان بخشی از جهان اسلام، مورد تاکید و توجه وی بود. از ایشان در مورد لعنِ برخی صحابه پیامبر پرسش شد. و ایشان این‌گونه پاسخ داد که: «برحسب آیات کریمه و روایات متواتره و عمل حضراتِ معصومین علیهم السلام در زمان‌هایی که اسلام مورد حملات مخالفین قرار می‌گیرد، مانند زمان فعلی باید از هر گونه عملی که موجب تشتت و اختلاف است و موجب تضعیف اصل اسلام می‌شود جلوگیری نمود و در زمان ائمه اطهار علیهم السلام هم چنین بوده است. بنابراین لعن در مجالس عمومی نکنید بخصوص کسانی که افتخارمداحی اهل بیت و روضه خوانی و احیاء شعائر حسینیه را دارند، مداحی از بهترین عبادات است و نباید آن را آمیخته به چیزهایی که خلاف دستورات معصومین علیهم السلام است نمود.» (خبرآنلاین؛ کد خبر 98068)

ایشان همچنین زمانی که برخی شهرهای سنی نشین مورد حمله قرار گرفته بود این‌گونه عنوان کرد که: «یاغیگری و تضعیف بناء این جمهوری اسلامی و ایجاد تفرقه و اختلاف بین شیعه و سنی و کرُد و بلوچ و عرب و عجم و با بهانه‌های واهی و افسانه‌ای هرگز نمی‌توانند در اراده استوار مردم مسلمان و قهرمان ایران در تداوم بخشیدن به انقلاب شکوهمند اسلامی خللی ایجاد کند.»

از پیشگامان تقریب

مرحوم خسروشاهی هم خود از پیشگامانِ بحث تقریب مذاهب بود. با اغلب جریانهای اسلامی ارتباط نزدیک داشت. بارها به نمایندگی از جمهوری اسلامی در محافلی حاضر می‌شد و در خصوص وحدت میان مسلمین سخن می‌گفت. حضور او در مصر، اوج این فعالیتها بود. با فعالیتهای او بود که شیعه در مصر شناسانده شد. خودش گفته بود که: «به هنگام مأموریت در مصر، به دیدار شیخ الازهر دکتر شیخ محمد طنطاوی رفتم… خیلی استقبال نمود و سخن از تقریب و ضرورت وحدت بین مسلمانان مطرح شد. او کاملاً با من اظهار همنوایی کرد و در مصاحبه‌ای خاص، در هفته نامه رسمی الازهر به خواست حقیر، رسماً اعلام کرد که ما با شیعیان هیچ اختلافی در اصول نداریم و اختلاف در فروع، بین مذاهب چهارگانه سنی هم وجود دارد و این امر نباید موجب جدایی و دوری مسلمین گردد». خسروشاهی همچنین توانسته بود به احیاء دارالتقریب قاهره بپردازد.

ماجرای نواب صفوی و فدائیان اسلام

ماجرای نواب صفوی هم یکی از پرچالش ترین مباحث بود که این دو سید در آن اتفاق رأی داشتند. ماجرای فدائیان و نواب در حوزه علمیه داستانِ پیچیده‌ای است. برخی با او همدلی کردند. برخی او را پس زدند. دو طیف متفاوت در این خصوص شکل گرفته بودند. آیت‌الله روحانی و مرحوم خسروشاهی در مواجهه با نواب صفوی هم اشتراک داشتند. هر دو از مدافعانِ او محسوب می‌شدند. آیت‌الله روحانی اگرچه جزو همقطارانِ نواب در فعالیتهای سیاسی نبود، اما ارتباط نزدیکی با نواب صفوی داشت. خاطراتی از او را نقل کرده بود. می‌گفت: «حدوداً در سنین 16، 17 سالگی بودم که مرحوم سید مجتبی نواب صفوی برای تحصیل به نجف آمد. در آن زمان ما در مدرسه مرحوم آیت‌الله آسید محمد کاظم درس می‌خواندیم و ایشان خیلی علاقمند شد که با من هم‌حجره شود، اما قانون مدرسه این طور بود که هر حجره را فقط به یک طلبه می‌دادند، بنابراین ایشان آمد و در جای پستو مانند و کوچکی کنار حجره ما که طلاب معمولاً در آنجا وسائل پختن غذا و درست کردن چای خود را می‌گذاشتند، ساکن شد و با هم رفیق شدیم.»

از همان روزهای نخستِ تحصیل در حوزه، نواب صفوی بانگِ اعتراض را بلند کرده بود. روحانی به او می‌گوید: «من همان زمان به واسطه رفاقتی که با او داشتم، گفتم اینکه حالا ما بیائیم و مرجعیت را تضعیف کنیم و علیه آن حرف بزنیم، علاوه بر اینکه خلاف شرع است، خلاف مصالح مسلمین هم هست و هیچ تاثیری ندارد. نظر من این است که شما سعی کنید با عواملی که فساد فکری و عقیدتی را در ایران اشاعه می‌دهند،‌ مبارزه کنید و کسانی را که واقعاً مسبب این وضعیت هستند به مجازات برسانید، والا تخفیف حوزه، ضربه زدن به خود است. مرحوم نواب قبول کرد و گفت: «شما می‌توانی برای قتل کسروی از آقایان مراجع برای ما فتوا بگیری؟» گفتم:‌ بله.» و صادق روحانی برای گرفتنِ فتوا اقدام می‌کند. به تعبیرِ او: «در آن زمان مشهور بود که آقایان، کسروی را مهدورالدم می‌دانند، ولی نواب می‌خواست برای این کار خود یک نوع رضایتی از آقایان علما داشته باشد، لذا رفتم و از آیت‌الله آسید ابوالقاسم خوئی و آیت‌الله حاج آقای حسین قمی برای ایشان فتوا گرفتم. با آیت‌الله خوئی خودم صحبت کردم و فکر می‌کنم بخشی از پول سفر نواب و پول اسلحه‌اش را هم آیت‌الله خوئی داد،‌ ولی با آیت‌الله حاج آقا حسین، خود آیت‌الله خوئی صحبت کردند.»

مرحوم روحانی در خاطره‌ای دیگر نقل می‌کند که: «یک بار نواب و واحدی آمده بودند قم به منزل ما. وقتی رفتند، دیدم بعد از چند لحظه نواب برگشت و با خنده گفت: «این رفیق ما واحدی درست‌بشو نیست.» پرسیدم: «چرا؟‌» گفت: «داریم می‌رویم تهران و یک شاهی پول توی جیبمان نداریم. می‌گویم برو از آقا بگیر، می‌گوید من رویم نمی‌شود!» گفتم: «حالا چقدر می‌خواهید؟» گفت: «حدوداً 150 تومان!» البته این پول خیلی بیشتر از کرایه قم تا تهران بود. معلوم می‌شد برای فعالیت‌هایی که در تهران داشتند،‌ پول نداشتند. پول را دادم و گفت: «قرض است یا هدیه؟» گفتم: هدیه است.»

دفاع از نواب

مرحوم خسروشاهی هم با جریانِ نواب صفوی همدلی داشت. بارها به دفاع از او در مقابل منتقدان برآمد. او حتی برخی از دست نوشته‌های نواب صفوی را نزد خود داشت. به آنها استناد می‌داد. او از عقیده نواب صفوی دفاع می‌کرد. گفته بود که نواب صفوی در اندیشه تأسیس یک حکومت اسلامی در ایران بود. با تکیه بر دانشِ کلی درباره لزوم تأسیس یک حکومتِ اسلامی هم اقدام کرد. نواب صفوی کتابِ خود را در این رابطه تحت عنوان اعلامیه فدائیانِ اسلام یا کتاب «راهنمای حقائق» در سال 1329 منتشر کرد. خسروشاهی کتاب نواب صفوی را قبل از پیروزی انقلاب تحت عنوان «جامعه و حکومت اسلامی» با مقدمه‌ای کوتاه در قم تجدید چاپ کرد.

فارغ از اینها، مرحوم سیدهادی خسروشاهی به برخی شخصیتها علقه داشت. آثار آنها را جمع آوری کرده و به عالم اندیشه معرفی کرده بود. یکی از آنها سید جمال الدین اسد آبادی بود. تحقیقاتی در این خصوص انجام داده بود. حتی برای همین منظور مدت‌ها در استانبول، بغداد، پاریس، قاهره و لندن دنبال اسناد و کتابها گشته بود. وی در معرفی سید جمال به ایرانیان نقش موثری داشت. این در حالی بود که سیدصادق روحانی نیز تلاشهای سید جمال الدین را مورد تقدیر قرار داده بود. او در نامه که در سال 1352 به جمعی از دانشجویان نگاشته این‌گونه آورده بود که: «اکثریت علمای تشیع در برابر استعمار و خودکامگی و بدعت‌ها به شهادت تاریخ هیچ وقت سکوت ننموده‌اند و وظایف خود را تا آنجا که قدرت داشته‌اند، انجام داده‌اند؛ مثلاً در یک قرن اخیر از زمان مرحوم آیت‌الله میرزای شیرازی و از دوران مبارزات عالم مجاهد، مرحوم سید جمال الدین اسدآبادی بر ضد استبداد سلاطین قاجار تاکنون، علمای شیعه در ایران، عراق و هندوستان همیشه پیشرو مبارزات و پرچمداری انقلابات بوده‌اند.» مرحوم روحانی علاوه بر تاکید بر نقش سید جمال، تلویحاً به شیعه بودنِ او نیز اشارتی کرده و او را مورد تقدیر قرار داده بود.

موسی صدر و مرام صلح کل

از دیگر شخصیتهای مورد توجه خسروشاهی، امام موسی صدر بود. با او مراوداتِ بسیاری داشت. با او در کنفرانسهای مختلفی شرکت کرده بود. او را مورد تمجید قرار می‌داد. مرامِ او را «صلح کل» می‌دانست. او را فوق الخطوط می‌دانست و این سیرتِ او را به نحوی الگوی خود قرار داده بود. وی پس از ربوده شدن امام صدر نیز تلاشهای وسیعی انجام داد. از نخستین افرادی بود که در زمانی که کمتر کسی ماجرای موسی صدر را مورد توجه قرار می‌داد، او به دنبال سر نخهایی در این خصوص می‌گشت. مطالب و ویژه نامه‌هایی در این خصوص منتشر کرد. مرحوم روحانی نیز در برخی نامه‌های خود، به نقش امام صدر اشاره کرده و از ربوده شدنِ او ابراز نگرانی کرده بود. ارج و قرب موسی صدر نزد سیدصادق چنان بوده که بارها به آزادی او تاکید و توجه می‌دهد. مرحوم روحانی حتی با اشاره به حضور عبدالسلام جلود (نخست وزیرِ قذافی) در ایران عنوان کرده بود که: «…جلود را در اینجا توقیف کنند تا آقای موسی صدر را نشان بدهد یا جنازه‌اش را بدهند.»

مسئله بحرین و شیعیانش

نحوه موضع گیریهای مرحوم روحانی در تصمیم گیریهای منطقه‌ای و بین المللی هم اشتراکاتی با خسروشاهی داشت. زمانی که بحرین از ایران جدا شده و شیعیانِ بحرین مورد ظلم حاکمیت واقع شده بودند، آیت‌الله روحانی تذکر داده بود که: «شیخ بحرین به مردم این منطقه ظلم و تعدی زیادی می‌کند، بخصوص به شیعیان که هشتاد و پنج درصد مردم بحرین را تشکیل می‌دهند، این شیعیان به هیچ وجه از امتیازات قانونی زندگی در یک منطقه آزاد بهره‌ای نمی‌برند، از شرکت در مقامات عالیه حکومتی محروم هستند، وضع اقتصاد مردم بحرین در حالیکه درآمد کافی دارند دلخراش است، حکومت از سیاستی وابسته به امریکا پیروی می‌کند و تقریباً هیئت حاکمه خود فروخته‌ای دارد، ما به عنوان یک رهبر دینی که مکلف به حفظ حقوق مسلمانان در هر نقطه دنیاست به امیر بحرین نامه‌ای نوشتیم و به او تذکر دادیم هرچه زودتر برگردید به احکام اسلام اگر تغییر رویّه ندادید و به ظلم و ستم در حق مسلمانان ادامه دادید ما سند و برگه‌ای علیه شما در دست داریم که به موجب آن وارد مبارزه سیاسی حاد خواهیم شد.» (گفتگو با مجله جوانان، سال 1358؛ نقل از تارنمای آیت‌الله روحانی) سیدهادی خسروشاهی نیز با مبارزین و انقلابیون بحرینی ارتباطات نزدیکی داشت. در نشریه بعثت نیز مقالاتی در خصوص جدایی بحرین از ایران منتشر کرد. وی بارها در خصوص حقوق ضایع شده شیعیان در بحرین اعلام موضع کرد.

مواضعِ خسروشاهی و روحانی در برخی موارد به گونه‌ای بود که ساواک گزارش داده وی تحت تأثیر سیدهادی خسروشاهی به نگارش این متنها اقدام کرده است. ساواک حتی برخی بیانیه‌های منتشر شده توسط مرحوم روحانی را نیز منتسب به خسروشاهی می‌کرد. مرحوم روحانی همیشه در ایام ماه مبارک رمضان، درس می‌گفت. این در حالی بود که ایام رمضان دروس حوزوی تعطیل بود. وی حتی در شبهای قدر نیز درس خود را تعطیل نمی‌کرد. یکی از این سالها، موضوع بحث را سیدهادی خسروشاهی پیشنهاد می‌دهد. در خصوص مسائلِ جدید و امور مبتلا به دینداران بود. مرحوم روحانی هم آن را طی یک ماه به بحث می‌گذارد. سپس از همان مباحث، کتاب «المسائل المستحدثه» مکتوب می‌شود. ساواک هم در گزارشی آورده بود که: «کتاب المسائل‌المستحدثه نیز به نظر می‌رسد که وسیله خود خسروشاهی در بیروت چاپ شده باشد و منظور وی نیز بزرگ کردن سیدصادق پدر زنش است و خواسته با این عمل به روحانیون بالأخص مرده سیدصادق تفهیم کند که کتاب وی چنان ارزشی دارد که در جامعه مسلمین و مرکز شیعه اعلا هم برای آن ارزش قائلند و آن را تجدید چاپ کرده‌اند.»

اختلاف در مسئله قمه‌زنی

دو سید البته در برخی مواضع، اختلافات فکری داشتند. یکی از آنها در مناسک عاشورا بود. در حالی که سیدصادق روحانی شعیره قمه زنی را مستحب می‌دانست، خسروشاهی آن را مقبول نمی‌دانست. صادق روحانی در تعبیری این‌گونه عنوان داشته بود که: «قمه زدن را از بهترین شعائر مذهبی می دانم و عملی است بسیار پسندیده. بلی باید رعایت شود که قمه را به نحوی بزنند که موجب هلاکت نفس نشود و بعضی از بزرگان دین احتمال داده‌اند که در این زمان واجب کفایی باشد. من هم بعید نمی‌دانم».

سیدهادی خسروشاهی اما این شعیره را مقبول نمی‌دانست. او زمانی که به نجف رفته بود این موضوع را برجسته دیده و با آن مخالفت کرده بود. خود در تعبیری این‌گونه بیان می‌کند که: «یک مسئله هم که برای من قابل تحمل نبود و اهالی نجف و کربلا خیلی علاقه‌مند به آن بودند، مسئله قمه زنی بود. مثلاً روزِ عاشورا در کربلا دیدم موکب تطبیر العلوم الدینیه هیئت قمه زنان طلاب راه افتاده است». خسروشاهی با این عمل موافقتی نداشت. بر سر این موضوع چند جایی هم به بحث پرداخت. نهایتاً هم از نجف بیرون آمد. یکی از دلایلش را همین اعتقاد طلاب نجف به قمه زنی می‌دانست. او گفته بود که قمه زنی موجب وهن شیعه و هتک حرکت تشیع در سطحِ جهانی است. گفته بود: «بی‌تردید این قبیل اعمال، نمی‌تواند با روشن اندیشی دینی سازگار باشد».

اختلاف بر سر دکتر شریعتی

خسروشاهی روشن اندیشی دینی را مورد تقدیر قرار می‌داد. مواجهه عقلانی با آموزه‌های دینی را می‌پسندید. از همین رو به تقدیر از علی شریعتی می‌پرداخت. مرحوم روحانی اما موافقتی با اندیشه‌های شریعتی نداشت. با مراسمهای برگزار شده در حسینیه ارشاد مخالفت داشت. معتقد بود که سخنان شریعتی به مرحله خطرناکی رسیده و باعث خشم و انزجار مؤمنان شده است. او سخنرانیهای شریعتی را مصداق واقعی بدعت می‌دانست. گفته می‌شود در گفت و گوهایی میان مرحوم روحانی و خسروشاهی، برخی مواضعِ آیت‌الله روحانی نسبت به شریعتی نیز تعدیل شده بود.

از دیگر وجوه اختلاف می‌توان به ماجرای حجاب اشاره کرد. آیت‌الله روحانی صراحتاً عنوان داشته بود که: «اجبار به حجاب در جامعه لازم است». مرحوم خسروشاهی اما با اجبار در این زمینه موافقتی نداشت. برخی از این اجبارها را منجر به نتایج معکوس می‌دانست و با آن همدلی نداشت.

اجازه اجتهاد سیدصادق برای سیدهادی

با وجود این اختلافات هم اما سیدصادق روحانی، اجازه اجتهادی برای خسروشاهی صادر کرد. او به سختی اجازه اجتهاد صادر می‌کرد. رویّه او به گونه‌ای بود که برخی از شاگردانش چون موفق به کسب اجازه از وی نشدند، از ایشان قهر کردند. با این وجود اما او برای سیدهادی خسروشاهی اجازه‌ای صادر کرد و در قسمتی از آن نوشت که: «او می‌تواند به استنباط خود عمل کند.» همین اجازه باعث شد که حضرات شیخ مرتضی حائری و آیت‌الله شریعتمداری نیز در زیرِ همان اجازه نامه، اجتهاد سیدهادی خسروشاهی را تأیید کنند. مرحوم روحانی حتی در تعبیری، وی را «علامه محترم» مورد خطاب قرار داد. این نه از روی یک تعارفِ خانوادگی بود. ارتباط میان دو سید همیشه برقرار بود. شاید حلقه واسطه این ارتباط هم سید محمود، فرزند سیدهادی خسروشاهی بود. او اسنادی از ارتباط میان سیدصادق و سیدهادی را به ارث برده، اما همچنان منتشر نکرده است.

مرحوم خسروشاهی در همان روزهای نخستین فراگیری کرونا دیده از جهان فرو بست. همین موعدِ زمانی بود که سبب شد ایشان را در قبرستان بهشت معصومه کمی دورتر از شهر قم به خاک بسپارند. پیکر ایشان اما چند سال بعد بنا بر وصیتش به محلِ کتابخانه بررسیهای اسلامی – جایی که خود بانی آن بود – منتقل شد. مرحوم روحانی هم در حرم حضرت فاطمه معصومه به خاک سپرده شد.

اما به نظر می‌رسد آنچه میان این دو سید وجه اشتراکِ اصلی است، استقلال رأی است. این دو را نمی‌شد ذیل یک جریان یا نحله فکری تعریف کرد. هر دو به نحومستقلی در موضوعاتِ مختلفی مواجه می‌شدند. مرحوم روحانی برخی فتاوا را خلافِ قول مشهور بیان کرده بود. برخوردی نقادانه با نظریاتِ فقهی داشت و استنباطهای خود را با پرهیز از احتیاط بیان می‌کرد. همین روش را سیدهادی خسروشاهی نیز برگزیده بود. شاید عامل پیوند این دو، در همین استقلال رأی بود. همان که کالای کم یابی است و به ندرت یافت می‌شود. همین منش و روش است که می‌تواند این دو را به یکدیگر پیوند دهد. این شیوه‌ای زیبنده و قواره روحانیت است. می‌تواند حتی تصویر این دو را در کنار هم بنشاند.

 

این متن در روزنامه اعتماد مورخه 15 اسفند ماه 1402 منتشر شده است.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.