جامع صفات ارزشمند و ا خلاق والا

من حدود سی سال جزو نزدیک‌ترین دوستان و همراهان و همرزمان و همدلان و همکاران شهید دکتر باهنر بودم/اصول اخلاق و آداب و علوم دینی و هنر و عمل انسانی و اسلامی در وجود شهید باهنر موج می‌زد

شهید حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر محمدجواد باهنر،‌ از یاران دیرین و از همراهان و هم‌سنگران دوران مبارزات سیاسی آیت‌الله هاشمی رفسنجانی بود. و این دو، از یاران و همرزمان در نهضت تاریخی امام خمینی به شمار می‌روند.
مقدمه‌ آیت‌الله هاشمی رفسنجانی بر کتاب گفتارهای تربیتی اثر دانشمند شهید حجت‌الاسلام والمسلمین محمدجواد باهنر حاوی نکات ارزشمندی است که به مناسبت سالگرد واقعه هشتم شهریور تقدیم می‌کنیم.
***
بسم‌الله الرحمن الرحیم
اقدام بجای جمع‌آوری و نشر آثار شهید دانشمند دکتر محمدجوادباهنر موجب خرسندی است و می‌تواند برای جامعه و انقلاب و اسلام گام مفید و موثری باشد.
شاید هیچ‌کس به اندازه من از این اقدام خوشحال نباشد، چون این‌گونه که من این نخست‌وزیر شهید را می‌شناسم کمتر کسی، و شاید هیچ‌کس، او را نمی‌شناسد. و به همین دلیل، من خود را درسوگ ایشان، با عمقی که در وجود خودم احساس می‌کنم، غریب یا تنها می‌بینم.
من حدود سی‌سال جزو نزدیک‌ترین دوستان و همراهان و همرزمان و همدلان و همکاران دکتر بودم و در صحنه‌های گوناگون، و شاید همه میدانهای زندگی، با ایشان شریک و مانوس بودم و فکر می‌کنم ما هیچ چیز را از یکدیگر مخفی نمی‌داشتیم، و به همین جهت، به خود حق می‌دهم که بگویم در شناخت و در تاسف و سوگ ایشان تنهایم یا غریب.
آشنایی و همکاری ما از همان روزهای اول ورود ایشان به قم در سالهای اول دهه 30 -40 بود و از کلاس درس شروع شد و تا آخرین ساعات زندگی ایشان روز هشت شهریور سال 60 در پست نخست‌وزیری جمهوری اسلامی به طور روزافزون ادامه و تکامل یافت و لحظه‌ای دچار فترت و سستی نشد. و خدا می‌داند که علاقه و ارادت من در تمام این مدت روند تکاملی داشت زیرا، در هر صحنه و پیش‌آمد جدید، صفحه تازه‌ای از کتاب وجود بزرگش بر من کشف می‌شد که همراه با جاذبه تازه‌ای بود.
نخست‌وزیر شهیدمان بحق جامع صفات و ویژگیهای یک انسان مسلمان آگاه و متعهد بود. ایمان، اخلاص، نجابت، اصالت، دانش، پژوهش، قلم، قدم، ادب، هنر، جهاد، ایثار، عبادت، شهامت و رشادت، پشتکار، استقامت، رازداری، توداری، محبت، صمیمیت، صفا، وفا، نشاط، امید، ولایت و عرفان و خیلی چیزهای دیگر از اصول اخلاق و آداب و علوم دینی و هنر و عمل انسانی و اسلامی در وجودش موج می‌زد.
من شخصا در کلاسهای درس، در مباحثه‌‌ها، در اداره نشریات مکتب تشیع، در زندگی مشترک در حجرات درس مدارس دینی قم، در مبارزات بیست‌ساله روحانیت، در اداره مدرسه رفاه، در نوشتن کتابها و جزوه‌های درسی و اجتماعی و اسلامی، در اداره کردن جلسات هفتگی و سخنرانیهای دوران مبارزه، در زندان، در نوشتن اعلامیه‌ها و شبنامه‌ها و نشریات مخفی “بعثت”و “انتقام”، در مشکلات خانوادگی، در زندگی شخصی و در تهیه وسایل زندگی، در راهپیماییهای دوران اوج مبارزه، در مسافرتهای مکرر سیاسی – اجتماعی و خصوصی، در احیای هیاتهای موتلفه، در اداره روحانیت مبارز، در اداره اعتصابها، در تاسیس حزب جمهوری اسلامی و در نوشتن مواضع حزب، در شورای انقلاب، در مجلس شورای اسلامی و خلاصه در همه درگیریها و خدمات و اقدامات با ایشان کار کرده‌ام و خدا را گواه می‌گیرم که در تمام این صحنه‌ها یا اصلا نقطه‌ ضعفی از ایشان ندیدم و یا، حداقل، چیزی که قابل توجه باشد به خاطر ندارم.
به خاطر حجب و حیا و عمق و عشق به کار و خدمت و احتراز از ریا و تظاهر و خودنمایی و کم حرفی و پرکاری، امروز، بسیاری از صفات و خصلتها و نقاط قوت دانشمند شهیدمان بر خلق روشن نیست.
این اقدام باید نقطه آغاز بی‌انقطاع برای بهتر شناساندن این چهره ارج‌دار باشد، و می‌دانم که این خدمت برای رشد جامعه و انقلاب گام ارزنده‌ای است. نوشته‌ها، سخنرانیها، مصاحبه‌ها، مذاکرات جلسات رسمی و غیررسمی که ثبت شده، خدماتشان در حوزه‌ها، در مبارزات، در شورای انقلاب، در آموزش و پرورش، در مدرسه رفاه، در موسسه نشر فرهنگ اسلامی، در مجلس، در نخست‌وزیری و هر جا‌ی دیگر، همراه با تحلیل و توضیحهای لازم، باید موضوع یک سلسله نشریات شود که در آینده خزانه‌ای و مرجعی برای پویندگان راه حق باشد.
با توجه به اشارات بالا، خواننده محترم به من حق می‌دهد که در این ماتم بزرگ تا این حد اظهار تاسف و تاثر کنم و از این جنایت عظیم و کم سابقه منافقان خشمگین باشم. شما اگر خودتان را جای من بگذارید می‌توانید بفهمید که بر من چه گذشته است. آن لحظه‌ای که صدای انفجار نخست‌وزیری را در دفتر کارم در مجلس شورای اسلامی شنیدم و معلوم شد که دکتر باهنر و شهید بزرگوارمان رجایی و… در اطاق بوده‌اند، و از پنجره اطاقم شیون و آتش و دود را می‌دیدم و حدس می‌زدم که این عزیزان آنجا می‌سوزند، بندبندم می‌سوخت و می‌گداخت و کاری جز دعا و حسر از من ساخته نبود. وبدتر از آن، لحظه‌ای بود که در سالن مجلس تابوت دو جنازه نخست‌وزیر و رئیس جمهورمان را باز کردند و جسدهای سوخته آنها را دیدم و باهنر را فقط با دندان طلای جلو دهان – که گویا برای نیشخندی تلخ بر سرنوشت شوم ضدانقلاب و اربابان جلادشان در آخرین لحظات زندگی‌اش باز شده بود – شناختم و به خاطرم آمد که رجایی و باهنر نیز در همان لحظه، مثل من و سایر همراهان، خاطره بسیار دردناک انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و سوختن هفتادودوتن از یاران امام و مخصوصا شهید مظلوم را که در کانون آتش و انفجار قرار داشته مجسم کرده‌اند. آخر، دوماه بیشتر از فاجعه نگذشته بود.
اکنون وقتی که به خاطر می‌آورم آن لحظات تلخ ولی پرشکوه را که گویی همه جهان را در یک پتک جمع کرده و بر سر من کوفته‌اند و باز هم زنده مانده‌ام، از سخت‌جانی خودم تعجب می‌کنم و از بزرگواری و گذشت این امت و این امام در مقابل آن جنایتکاران که کیفر جنایتشان را جز با جهنم نمی‌شود داد، هم.
در خاتمه، مناسب می‌دانم مراتب تشکر خود را از خانواده بسیار محترم و معظمشان که، با وقار و صبر و متانت لازم، ارج و اعتبار این مایه افتخار انقلاب و یار امام را حفظ کردند ابراز دارم و برای آنها صبر و اجر و سعادت از خداوند بخواهم.
دوست مهجور دکتر باهنر
اکبر هاشمی رفسنجانی

 
من حدود سی سال جزو نزدیک‌ترین دوستان و همراهان و همرزمان و همدلان و همکاران شهید دکتر باهنر بودم/اصول اخلاق و آداب و علوم دینی و هنر و عمل انسانی و اسلامی در وجود شهید باهنر موج می‌زد آیت‌الله هاشمی رفسنجانی

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.