دین‌داری و درد و رنج‌های بشری

سعید رحیمیان

در این‌که دین از هرچه کمتر شدن درد و رنج مردم استقبال می‌کند و بدان فرامی‌خواند هیچ تردیدی نیست. اما در این‌که دین خود را متولی کم کردن درد مردم بداند چنان‌که این روزها ملاحظه می‌شود اختلاف‌نظر است. به نظرمی رسد آن‌ها که می‌خواهند به هر ترفندی طب اسلامی را به مردم عرضه و آن را داروی دردهایشان معرفی کنند در مبحث انتظار از دین دچار لغزش شده‌اند. دین نیامده تا جایگزین علوم و فنونی شود که بناست انسان با عقل خداداد و تجربه انسانی‌اش به چنگ آورد.

دین و دردهای بشر

دین اگر درزمینهٔ درد، بیماری و مرگ کاری می‌کند دور کردن آنها از بشر نیست (چه اینکه در قرآن می‌خوانیم: لقد خلقنا الانسان فی کبد: همانا انسان را در تعب آفریدیم) بلکه در معنا بخشی به درد و بیماری و مرگ است. این رسالتی بس عظیم‌تر است. انسان‌ها هر چیزی را تحمل می‌کنند جز پوچی و بیهودگی را. حاضرند درد بکشند اما این درد معنا و هدفی داشته باشد. حاضرند بمیرند اما اگر این مرگ معنایی داشته باشد و دین به همه این‌ها معنا می‌بخشد.

در ادبیات دینی برای نمونه می‌توان از احادیثی که انواع مرگ را که با تحمل سختی‌ها و صبر توأم بوده به شهادت تعبیر کرده یا اجری همسان با شهید برای آن‌ها در نظر گرفته است. همچنین از تأثیر تب در ریزش گناهان یا خاصیت جبران‌کنندگی بیماری برای مؤمن خبر داده است (البته در کنار دستورات فراوان برای حفظ صحت و نیز درمان بیماری‌ها).

دین و رنج

ماهیت درد با ماهیت رنج تفاوت دارد و لذا مدعای دین نیز درباره این دو متفاوت است.

درد امری است تاحدی عمومی (پابلیک) و قابل‌اندازه‌گیری کمابیش عینی و آبجکتیو و مرتبط با سلسله اعصاب و تقریبا قابل مقایسه در افراد. اما رنج‌امری است شخصی و سابجکتیو (ذهنی و مرتبط با ذهنیت فرد) و مرتبط با دیدگاه و شرایط روانی فرد. ممکن است فردی از واقعه یا رخداد یا رفتار و گفتاری رنج ببرد اما دیگری رنجیده نشود. ممکن است فردی همراه با دردی رنج هم بکشد دیگری فقط درد بکشد و ….

دین در مورد رنج انسان مدعا و حساسیتی فراوان دارد. دین درصدد ۱. کاهش رنج انسان‌ها و ۲. کاهش رنج و ۳. جهت دهی به رنج آنان است. همانطور که در مورد درد گفته شد دنیا بستری است که ناممکن است خالی از درد و رنج باشد. اما مهم این است که آیا هر چیز (یا فقدان هر چیز) ارزش رنج کشیدن را دارد یا نه و اگر در مورد چیزی می‌توان یا باید رنج کشید آن کدام است و میزان رنج انسان چگونه می بایست باشد؟

دین در هر سه بعد اعتقادات، اخلاقیات و احکام خود این سه مطلب یعنی کاهش رنج و جهت دهی به آن را اعمال می‌کند.

دینِ درمانگر

دین به مصداق سروده اقبال، نگرش و باورهایی را به انسان‌ها ارزانی می‌کند که:

چون که در جان رفت جان دیگر شود

جان چو دیگر شد جهان دیگر شود

فرد دینداری چنین (نه دیندار شناسنامه‌ای) نه تنها در حیطه باورها بلکه در ارزش‌داوری‌ها و احساسات و عواطف و خواسته‌ها نیز دگرگون می‌شود. دین برای او (البته به‌حسب این‌که دینداری‌اش چگونه باشد فی‌المثل زاهدانه خائفانه باشد یا عابدانه یا عاشقانه و…) رنج و راحت و لذت و خوشی و شادکامی و خوشبختی را بازتعریف می‌کند. حداقل این‌که او را از رنج‌های بیهوده و بی‌عاقبت رها می‌کند. دین‌داری در اوج خود در حیطه اخلاقی رنج حسد و بار حرص و تنگی بخل و… را برمی‌دارد.(نفی رنج)

در حیطه زندگی روزمره رنج ناشی از بیماری و درد و نیز ناشی از فقدان عزیزان را می‌کاهد (کاهش رنج) نیز با معرفی ارزش‌ها و اهداف متعالی رنج‌هایی را که درخور مقام انسانی است باعث می‌شود مانند رنج خودناشناسی و رنج فراق از امر قدسی و متعالی یعنی خداوند که محبوب حقیقی است (جهت دهی به رنج). همین رنج‌های نوع اخیر است که پاسخگوی نیازهای وجودی (اگزیستنسیال) انسان همانند تنهایی، یأس، بی‌معنایی، هراس از نابودی و غم غربت و درد جاودانگی و مانند آن است.

اگر بازتاب دین و دین‌داری را در عارفان بزرگ به عنوان نمونه‌های اصیل دین‌داری جستجو کنیم می‌بینیم که در مورد نفی رنج آن‌گاه که قرآن کریم ماهیت دنیا را به‌عنوان بهره‌وری بس اندک معرفی می‌کند (قل متاع الدنیا قلیل) حافظ چنین می سراید:

تاکی غم دنیای دنی ای دل دانا

حیف است که خوبی بشود عاشق زشتی

در مورد کاهش رنج بشر آن‌گاه که قرآن در ورای امور ناپسند و مکروه انسان خیر محتملی را سراغ می‌دهد (عسی ان تکرهوا شییا و هو خیر لکم) حافظ نیز چنین می‌گوید:

غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل

شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد

در مورد جهت‌دهی رنج‌ها نیز آن‌گاه که قرآن کریم خودناشناسی و فراموشی خود را به‌عنوان خسرانی بزرگ منتهی به فراموشی نزد خدا ارزیابی می‌کند (نسواالله فانساهم انفسهم) حافظ که حافظ قرآن است چنین می‌سراید:

پیوند عمر بسته به موییست هوش دار

غمخوار خویش باش غم روزگار چیست

به‌هر حال طرح و ایجاد چنین دغدغه‌ها و رنج‌هایی است که مقدمه طلب انسان، حرکت و سلوک او و در نهایت وصول او به درجات کمال خواهد بود.

دین و دردهای اجتماعی

آنچه پیشتر گذشت بیشتر درباره نقش دین در نفی، کاهش یا جهت دهی به درد و رنج فردی انسان بود. اما برخی ادیان مانند اسلام در جهت نفی یا کاهش رنج جمعی بشر از ستم، بی عدالتی، فقر، فساد، جنگ و دیگر بحرانها و مصائب بشری نیز تمهیداتی اندیشیده‌اند که این مهم خود را بیشتر در اخلاقیات اجتماعی، احکام اجتماعی فقه و اصول بنیادین این احکام خود را می‌نمایاند. در مذهب شیعه که حسن و قبح اعمال را عقلی می‌داند طبیعی و معقول است که عدل پایه و اساس احکام تلقی شود، چنان‌که در احادیث وارد شده که «بالعدل حیاه الاحکام؛ عدل همچون روح زنده نگاهدارنده احکام است.» اما تطبیق احکام استنباط شده فقهی از این حیث تاحد زیادی مغفول مانده است. به تعبیر استاد مطهری آن اصل مهم اعتقادی که در عین حال اصل احکام خصوصا احکام اجتماعی اسلام است (به ویژه در ناحیه احکام امضایی) به فراموشی سپرده شده است و متاسفانه چه پیش و چه پس از انقلاب همین مهم دستمایه چه فسادها و نیز طعنه‌هایی بر دین به ویژه دو قرائت دین سیاسی و سیاست دینی که نشد!

آفت جامعه دینی یا فقهی از این حیث ظاهرگرایی و اکتفا به صورت احکام و به طاق نسیان سپردن مایه حیات احکام یعنی عدل و انصاف و نفی تبعیض بوده است. این سخن دراز دامن است و در یادداشتی دیگر می‌بایست از بایسته‌های رجوع به بنیادهای فقه و احکام سخن گفت.

اما در بعد اخلاق اجتماعی به‌نظرمی‌رسد از مهم‌ترین آموزه‌ها و دستاوردهای دین برای بشر تأکید آن بر دو خلق و خوی اساسی یعنی صلح و دوستی از سویی و حلم و مدارا از دیگرسو است.

قرآن کریم از جمله اهداف نبوت را واداشتن مردم به قسط و عدالت (لیقوم الناس بالقسط) و نیز از جمله دستاوردهای بزرگ نبوت که در سایه خُلق عظیم نبوی (فبما رحمه من الله لنت لهم) پیدا شد ایجاد الفت و دوستی و صلح بین مردم می‌داند(الّف بین قلوبهم…).

عمل واقعی به این آموزه‌ها می‌توانست رنج و تعب بشر ناشی از جنگ‌ها و دشمنی‌ها و کینه‌ها و خشونت‌ها را بکاهد یا از بین ببرد.

نکته پایانی: درد دین

اندیشمند فقید و دوست گرامی مرحوم رضا بابایی در یکی از جلسات سخنرانی‌اش در پاسخ پرسشی در باب ” درد دین” می‌گوید: دین آمده که دردی از دردهای انسان بردارد نه درد جدیدی (به نام درد دین) به دردهایش بیفزاید؛ سخنی نغز است و در عین حال قابل نقد و تکمیل..

به‌نظرمی‌رسد ریشهٔ این بحث در مسئله دین برای انسان یا انسان برای دین نهفته است. اما به‌نظرمی رسد حرف “یا” در اینجا لزوما به تعبیر منطقیان یای مانعه الجمع نباشد. بنابراین قابل تصور است که شق سومی هم متصور باشد بدین تقریر:

دین برای هدایت و راهنمایی و نجات انسان آمده است. و از این حیث، دین برای انسان است. اما از آنجا که امر نجات طرفینی است علاوه به تبع زندگی جمعی انسان سعادت فرد در ضمن سعادت جامعه تعریف می‌شود برای چنین دینی جا دارد که انسان تلاش و فداکادی کند و حتی در راه این آرمان مقدس در شرایطی اضطراری جان خود را (همچون امامان و اولیای دین) تقدیم کند.

البته چنان‌که فقها هم تصریح کرده‌اند حتی مقاصد اصلی شریعت حفظ جان و آبرو ومال و ایمان و … انسان‌هاست و فداکاری در راه دین خدا باز فداکاری در راه انسان‌هاست که «الخلق عیال الله». در این زمینه هم صلح امام حسن(ع) و هم جنگ امام حسین(ع) در راستای همین حفظ جان و مال و آبرو و ایمان انسان‌ها بوده است.

 

دکتر سعید رحیمیان (استاد دانشگاه شیراز)

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.