یکی از شاگردان آیت الله طالقانی: پشیمانی نواب صفوی از مخالفت با دکتر مصدق، نتیجه تعامل و رفتار پدرانه آیت‌الله طالقانی بود

«دین آنلاین» با این عناوین اقتباسی، روزنامه «اعتماد» را مرور کرده است: «سیدکاظم اکرمی: حمایت روحانیون بلندپایه کشور از یک گروه سیاسی، موقعیت معنوی و روحانی آنها را تضعیف می‌کند»، «یکی از شاگردان طالقانی: انتشار شرح کتاب «تنبیه‌الامه» توسط آیت‌الله طالقانی پس از کودتای ٢٨ مرداد معنادار بود/متاسفانه به توصیه طالقانی به آیت‌الله کاشانی در خصوص دست کشیدن از اختلاف با دکتر مصدق توجه نشد/پشیمانی نواب صفوی از مخالفت با دکتر مصدق، نتیجه تعامل و رفتار پدرانه آیت‌الله طالقانی با او بود/گرایش آیت‌الله طالقانی به سمت غیرروحانیون، به علت بازبودن نظر و اندیشه هر دو بود»، «احتمال انحراف انقلاب اسلامی از مسیر خود، دغدغه ذهنی طالقانی بود» و «افشین علا: بهتر نیست شیوخ محترم امارات، تصویر انسانی‌تری از کشور خود به نمایش بگذارد؟»

سیدکاظم اکرمی: حمایت روحانیون بلندپایه کشور از یک گروه سیاسی، موقعیت معنوی و روحانی آنها را تضعیف می‌کند
روزنامه اعتماد در صفحه نخست، یادداشت «آیا شعار رفع تحریم ضدارزشی است» به قلم سیدکاظم اکرمی را به چاپ رسانده و به نقد سخنان آیت الله مصباح یزدی در خصوص توافق هسته ای و نگرانی از ضربه به اسلام  پرداخته است.

در این نوشتار می خوانیم:
«حضرت آیت‌الله مصباح یزدی در سخنرانی با جمعی از بسیجیان مازندران، شعار رفع تحریم را شعاری انتخاباتی و ضدارزشی دانسته‌اند و بنده نمی‌دانم چرا مقام معظم رهبری برخلاف فرموده ایشان در مورد بر‌جام تاکید اکید دارند که تحریم‌ها باید ازابتدای عمل به توافق ایران و ١+۵ برداشته شود، آیا تحریم‌ها اثری بر زندگی بسیاری از مردم و ازجمله اکثریت قریب به اتفاق کارمندان دولت، به‌ویژه معلمان عزیز نگذاشته است؟ آیا حضرت استاد از تعداد مردمی که دراثر تحریم موفق به استفاده از داروهای خاص نشده و روزها و شب‌هایی را در رنج به‌سر برده و تعداد قابل توجهی از بین بیماران به علت بی‌دارویی جان به جان‌آفرین تسلیم کرده‌اند، اطلاعی دارند؟

آیت‌الله مصباح از اینکه نماینده‌ای شعاری بدهد که مردم خوش‌شان بیاید، ناراحت می‌شوند و این شعارها را ضدارزش‌های اسلامی می‌دانند و بنده می‌پرسم آیا زندگی خوب و راحت به‌ویژه برای اقشار محروم و مستضعف شعارهای حضرت امام(ره) و سایر رهبران روحانی و انقلابی نبود؟ البته حضرت امام(ره) و همه بچه مسلمان‌هایی که شکنجه‌های دوره ستمشاهی را در زندان‌ها تحمل کردند، زندگی خوب را در کنار ارزش‌های الهی مطرح می‌کردند. آنها می‌خواستند بعد از انقلاب جامعه‌ای آزاد و آباد و سرشار از عدالت و برکنار از تبعیض بسازند که زمینه‌ساز تعالی و حرکت مردم به سوی ارزش‌های الهی باشد و در مجلس خبرگان اول هم سخن شهید بهشتی همین بود که با ایجاد کار و زندگی درست برای مردم باید زمینه تعالی آنها را فراهم کرد. اما داستان اصحاب صفه و زندگی سخت آنها که مورد رضای الهی و ستایش پیامبر بوده است، همیشگی نبوده و نمی‌تواند باشد زیرا همان پیامبر عزیز فرموده است «کاد الفقران یکون کفرا» که در زبان فارسی با ضرب‌المثل آدم گرسنه ایمان ندارد ترجمه شده است.
امیرالمومنین علی علیه‌السلام هم حاصل کار حکومتی خود را در مورد مردم کوفه چنین بیان فرموده است: «ما أصبح بالکوفه أحد إلا ناعماً إن أدناهم منزله لیأکل من البر یجلس فی الظل ویشرب من ماء الفرات» یعنی امروز در شهر کوفه همه در رفاه زندگی می‌کنند، پایین‌ترین افراد نان گندم می‌خورند، خانه دارند وآب آشامیدنی سالم می‌نوشند (ترجمه استاد علامه آقای محمدرضا حکیمی) و باز فرمود «و اضاء کلم الا‌سلام… و ما عال فیکم عائل ولا ظلم منکم مسلم ولا معاهد» یعنی اگر حکومت اسلامی راستین بر سر کار باشد، احکام نورانی اسلام زندگانی همه را روشن می‌کند (و سامان می‌دهد) و در جامعه‌ اسلامی، فقیری و نیازداری نمی‌ماند و به احدی ستم نمی‌شود؛ مسلمان یا غیرمسلمان (ترجمه و توضیح استاد حکیمی در کتاب ارزشمند «منهای فقر» که همگان باید حداقل دو بار آن را بخوانند تا اسلام را از کار مسلمان‌ها جدا کنند).

مطلب دیگری که حضرت آیت‌الله مصباح زیر سوال برده‌اند تعامل با دولت‌های جهان است که از شعارهای انتخاباتی آقای رییس‌جمهور بوده است و الان به آن عمل می‌کنند. آقای مصباح بیان داشته‌اند که: اسلام با سختی به دست ما رسیده است، آیا تحمل این رنج‌ها برای رسیدن به توسعه و برداشتن تحریم‌ها بود؟ آیا آنها (گذشتگان) تعامل سازنده را بلد نبودند؟ لازمه این فرمایش ماندن در شرایط توسعه‌نیافتگی و تعامل نکردن با دولت‌ها و ملت‌های جهان است. خوب می‌توان پرسید صلح حدیبیه پیامبر و قراردادهای ترک جنگ ایشان با بعضی قبایل یهودی، تعامل سازنده نبود؟ آیا رفتار علی علیه‌السلام در آغاز دفاع در برابر خوارج تعامل سازنده نبود؟ آیا تعاملی که از اول انقلاب با روسیه‌ای که گاه به ضرر ما رای داده است و کار راه‌اندازی تاسیسات برق بوشهر را سال‌ها عقب انداخته است تعامل نبوده است، آیا روابط ما با چین تعاملی سازنده نبوده است؟ آیا روابط با چین در دوره آقای احمدی‌نژاد که همواره مورد تایید جنابعالی و همفکران‌تان بوده است و منجر به رفتن میلیاردها دلار به آن کشور و وارد کردن مدادپاک‌کن و سنگ‌پا و صدها جنس ناقابل به کشور شده است تعامل با دولت و ملتی بیگانه نیست؟ آیا قرآن کریم در آیه ٨ سوره ممتحنه ما را به نیکی کردن و عدالت ورزیدن با غیرمسلمان‌هایی که با ما سر جنگ ندارند تشویق نکرده است؟ آیا رییس‌جمهور محترم در قضیه هسته‌ای و برخورد با امریکا سیاست برد- برد را پیش نگرفتند و آیا در مدتی که وزیر خارجه دانشمند و کاردان و شریف ما، آقای دکتر ظریف با اعضای ١+۵ مذاکره می‌کردند، رییس‌جمهور در برابر زیاده‌خواهی‌های امریکا نایستادند؟ و سوال آخر بنده از حضرت استاد این است که در مدت هشت سال دولت نهم و دهم که ملت ما تحقیر شد، تحریم شد و علنا صدها نفر فروش یک کلیه خود را اعلام کردند دولت احمدی‌نژاد را از جهت تعامل عاقلانه و پیامبروار نکردن، مورد نقد قرار دادید؟

آیا از دولتی که معاون اول و یکی از وزرایش به علت مسائل مالی در زندان هستند، برائت و عذرخواهی شده است؟ حضرت آقای مصباح بنده به مقام علمی شما احترام می‌گذارم (دو سالی هم با موسسه علمی شما) همکاری داشته‌ام، اما تاسف می‌خورم که حضرتعالی و روحانیون بلندپایه کشور ما به جای پدری نسبت به همه احزاب و گروه‌ها و دعوت آنها به رعایت دستورات همه‌جانبه (مادی و معنوی) اسلام عزیز، طرف یک گروه را گرفته و موقعیت معنوی و روحانی خود را تضعیف می‌کنند. در پایان هم عرض می‌کنم مانند جنابعالی با افراد و گروه‌هایی که فقط شعارهای دنیاخواهانه می‌دهند، به ویژه کسانی که برعکس شعارهای ظاهرا الهی و دینی می‌دهند و دنبال قدرت و ثروت هستند رابطه‌ای ندارم و این نکته پیش‌پا افتاده را هم یادآور می‌شوم که تا فقر، بیماری، نادانی، ناامیدی به زندگی و افسردگی در جامعه هست زمینه قابل توجهی برای شعارهای غیرمادی باقی نمی‌ماند.»

یکی از شاگردان طالقانی: انتشار شرح کتاب «تنبیه‌الامه» توسط آیت‌الله طالقانی پس از کودتای ٢٨ مرداد معنادار بود/متاسفانه به توصیه طالقانی به آیت‌الله کاشانی در خصوص دست کشیدن از اختلاف با دکتر مصدق توجه نشد/پشیمانی نواب صفوی از مخالفت با دکتر مصدق، نتیجه تعامل و رفتار پدرانه آیت‌الله طالقانی با او بود/گرایش آیت‌الله طالقانی به سمت غیرروحانیون، به علت بازبودن نظر و اندیشه هر دو بود
اعتماد در صفحه «سیاست‌نامه»، نگرش سیاسی آیت‌الله طالقانی را در گفتگو با محمدمهدی جعفری به بحث گذارده است. محسن آزموده در مقدمه این مصاحبه که با عنوان «آیت‌الله طالقانی انزوا طلب نبود» منتشر شده، آورده است:
« نگرش سیاسی آیت‌الله سید محمود طالقانی بی‌تردید ربط وثیقی به مشروطه ایرانی دارد، چرا که تنها با انقلاب مشروطیت است که نظام اندیشه سیاسی قدمایی با چالشی نو مواجه شد و کوشید صورت‌بندی نوینی از خود ارایه دهد؛ تلاشی که نگارش تنبیه‌الامه و تنزیه‌المله علامه محمد حسین نایینی(١٣١۵- ١٢٣٩) یکی از دستاوردهای آن است. بی‌دلیل نیست که محمود طالقانی به مثابه نواندیشی برآمده از دل سنت در میانه فعالیت عملی در عرصه نظر به اثر نایینی رجوع می‌کند و آن را شرح می‌دهد. به همین دلیل است که در بررسی نگرش سیاسی آیت‌الله طالقانی با سید محمدمهدی جعفری از مشروطه آغاز کردیم و در ادامه سایر دقایق حیات سیاسی او را به اجمال مورد بازنگری قرار دادیم. دکتر جعفری، قرآن‌پژوه، محقق، فعال سیاسی دوران پهلوی و استاد بازنشسته دانشگاه شیراز سال‌ها شاگرد آیت‌ الله طالقانی بوده و در کنار او زندان رژیم پیشین را تجربه کرده و از نزدیک با منش و روش او آشنا بوده است.»

در این گفتار می خوانیم:
– با تبارشناسی آثار و گفتار و رفتار سیاسی آیت‌الله طالقانی می‌توان او را به آن دسته از علمایی منسوب کرد که در سرآغاز تاریخ ایران مدرن، طریق مشروطه‌خواهی برگزیدند. اگر با این ارزیابی موافق هستید لطفا درباره نحوه مواجهه طبقه علما و روحانیون با نهضت مشروطیت توضیح دهید.
* از آغاز فکر مشروطه از غرب به ایران رسید و بیشتر منادیان مشروطه نیز دانشمندان تحصیلکرده غرب بودند که می‌خواستند تحت تاثیر سیستم‌های دموکراسی در غرب، نظام مشروطه را در ایران به اجرا در بیاورند. وقتی این فکر در میان عموم منتشر شد، علما دو دسته شدند و در برابر آن موضع گرفتند. یک دسته به طور کلی با مشروطه مخالفت کردند و مشروطه و به طور کلی مجلس و شور کردن و… را خلاف اصول اسلام دانستند. دلیل این نگرش نزد ایشان را باید از خودشان پرسید اما گروهی دیگر به شکل نقادی به مشروطه نگاه کردند، یعنی نه آن دموکراسی و آزادی لیبرالی که در غرب حاکم بود را قبول داشتند و نه استبداد مطلقه و دیکتاتوری که در شرق حاکم بود را اسلامی می‌دانستند که بلکه مشروطه و مجلس شورای ملی را وسیله‌ای برای مهار کردن آن استبداد مطلقه و حکومت مطلقه می‌دانستند و مفری برای رسیدن به یک وضعیت بینابینی را می‌جستند. البته این فکر دست به دست شد و تحول پیدا کرد تا اینکه مرحوم علامه نایینی که از مجتهدان نامدار نجف و اهل اصول بود، تئوری این طرز تفکر را در کتاب تنبیه‌الامه و تنزیه‌المله در اساس اصول مشروطیت نوشت. او در این کتاب به صورت صریح بیان می‌کند که حکومت مطلقه همان حکومت طاغوت است که اسلام در مقابل آن ایستاده و بنابراین باید حکومت مطلقه را به این مقید کرد، یعنی عده‌ای از طرف ملت وکالت داشته باشند که اداره مملکت را به عهده بگیرند و این حکومت مطلقه تا اندازه‌ای به آرا‌ و نظر مردم مقید شود. آیت‌الله مرحوم طالقانی نیز تحت تاثیر این کتاب بود. اگرچه خودشان به تناسب زمان افکار نوتری داشتند ولی اساس و اصول فکر اسلامی ایشان نسبت به مشروطیت همان محدود کردن قدرت مطلقه و دخالت دادن ملت در سرنوشت خودشان بود.

– مرحوم طالقانی به تجربه مشروطه از فاصله‌ای دورتر نگاه می‌کرد و تجربه بعد از مشروطه را نیز داشت و احتمالا از منظری وسیع‌تر مشروطه را می‌دید. ایشان شارح کتاب تنبیه الامه نیز هست. با توجه به این واقعیت آیا می‌توان گفت ایشان در شرح این کتاب از صرف یک شارح فراتر می‌روند و نکته جدید و بدیعی نیز بر آن می‌افزایند یا خیر؟
* بله، ببینید علامه نایینی یک استاد اصول در نجف بود و این کتاب را به عنوان درس خارج در سطحی بسیار بالا مطرح کرد. مباحث این کتاب برای افراد خاص عنوان شده بود و همه مردم آن را متوجه نمی‌شدند. آیت‌الله طالقانی اولا مقدمه‌ای بر این کتاب نوشت که در آن مقدمه نظر جدید خودش را نسبت به دموکراسی، آزادی و شور و شورا و مجلس مطرح کرد. بعد که این مباحث را شرح داد، در پاورقی توضیح داد که نظر آیت‌الله نایینی چیست. نکته مهم و برجسته‌ای که در نظر آیت‌الله طالقانی بر این کتاب هست این است که ما مشروطیت به طور نسبی می‌پذیریم، نه به عنوان یک حکومت ایده‌آل. در همان جا آیت‌الله طالقانی نظری می‌دهد که بر اساس آن می‌توان مساله جمهوریت را از آن استخراج کرد، یعنی همان مساله مشروطیت که دکتر مصدق تاکید می‌کرد که شاه باید سلطنت کند و نه حکومت و حکومت در اختیار نخست‌وزیر است و شاه در حکومت مشروطه تقریبا یک شخصیت تشریفاتی است که تنها سلطنت می‌کند. آیت‌الله طالقانی با تجارب دیکتاتوری دوران رضاشاه حتی از این دیدگاه نیز گذشته‌اند و آن آزادی‌هایی که در اسلام وجود داشته و باید اجرا شود را در شرح این کتاب بیان کرده‌اند و خواننده می‌تواند این طور برداشت کند که دیدگاه ایشان گذار از حکومت مشروطه و رسیدن به مرحله‌ای پیشرفته نیز هست. هر مرحله‌ای یک درجه ما را به آن حکومت ایده‌آل اسلامی که تحقق آزادی‌ها باشد، نزدیک‌تر می‌کند. نکته دیگری که در شرح ایشان وجود دارد این است که آیت‌الله طالقانی تنبیه‌الامه را در سال ١٣٣٢ یعنی بعد از کودتای ٢٨ مرداد شرح داده‌اند، یعنی در این دوره شاهد بازگشتی به حکومت دیکتاتوری و مستبد هستیم و آیت‌الله طالقانی با این کتاب می‌خواهد به مردم بگوید که این حکومت دیکتاتوری سلطنتی که الان ایجاد شده به هیچ‌وجه مورد رضایت نه علمای اسلام است و نه مورد رضایت مردم و اگر عده‌ای از آن حمایت می‌کنند، به مسائل شخصی ایشان باز می‌گردد.

– علی رهنما در تحلیل مفصلی که از رابطه نیروهای مذهبی با نهضت ملی شدن صنعت نفت انجام می‌دهد نشان می‌دهد که این نیروها در این آوردگاه سه دسته می‌شوند: یک دسته به رهبری آیت‌الله بروجردی همان مشی دوری از سیاست و پرداختن به مسائل دینی و مذهبی را پی می‌گیرند، دسته دوم گروهی هستند که به رهبری آیت‌الله کاشانی تا دوره‌ای با نهضت ملی همراه هستند و به ویژه پس از ٣٠ تیر به تدریج با دکتر مصدق مخالفت می‌کنند، دسته سوم نیز گروه نواب صفوی هستند که جوانانی‌اند که عمدتا فعالیت‌های تندروانه انجام می‌دهند و در مواجهه با نهضت ملی فراز و نشیب دارند. مرحوم طالقانی به عنوان یک روحانی و عالم دینی و فعال سیاسی با توجه به این دسته‌بندی در کدام جناح قرار می‌گیرد و کارنامه‌اش را در واقعه نهضت ملی چگونه ارزیابی می‌کنید؟
* آیت‌الله طالقانی پیش از شهریور ١٣٢٠ و در دوران دیکتاتوری رضاشاه فعالیت آزادیخواهانه سیاسی داشتند، بعد از شهریور ١٣٢٠ نیز طرفدار نهضت ملی بودند و وقتی که شعار ملی کردن نفت توسط نهضت ملی مطرح شد، آیت‌الله طالقانی نه به عنوان اینکه فردی وابسته به حوزه و علما باشند بلکه خودش شخصا طرفدار این فکر بود و عملا هم به میدان آمد. حضور ایشان نیز به دلیل طرفداری از آیت‌الله کاشانی نبود، بلکه خودش مستقلا عمل می‌کرد. البته در آن زمان شخصیت آیت‌الله کاشانی هم از نظر سابقه سیاسی و هم از نظر علمی بسیار بالاتر بود اما آیت‌الله طالقانی مستقلا طرفدار نهضت ملی بود، افزون بر اینکه غیر از ایشان علمای دیگری مثل آیت‌الله صدر، آیت‌الله فیض، آیت‌الله سید محمد تقی خوانساری (استاد آیت‌الله طالقانی) و… نیز از نهضت ملی دفاع و حتی فتوا بر ملی شدن نفت به عنوان کوتاه کردن دست اجانب صادر کردند و شرکت نفت بریتانیا را بیگانه‌ای می‌دانستند که بر اموال و سرنوشت مسلمان‌ها مسلط شده و ملی کردن نفت وسیله‌ای برای کوتاه کردن این دست است. از این جهت علما نه فقط طرفداری کردند بلکه فتوا نیز دادند. آیت‌الله طالقانی نیز فعالانه در جریان‌های ملی کردن نفت فعالیت می‌کرد و حتی بعد از اینکه آیت‌الله کاشانی اختلافاتی با دکتر مصدق پیدا کرد، ایشان نزد آیت‌الله کاشانی می‌رود و به ایشان توصیه می‌کند که دست از این روش بردارد. آیت‌الله کاشانی نیز به ایشان اطمینان می‌دهد که نگران نباشید، به آنجاهایی که فکر می‌کنید، نمی‌رسد اما متاسفانه به آنجا رسید.به هر حال آیت‌الله طالقانی فعالانه طرفدار نهضت ملی ایران بودند و حتی در دوره هفدهم مجلس کاندیدا شدند که البته خان‌ها و ایادی دربار نگذاشتند رای بیاورد.

– یک نکته‌ای که در مباحث تاریخ نگاران نهضت ملی و نیروهای مذهبی مورد بحث است، رابطه آیت‌الله طالقانی با شهید نواب صفوی است. شما می‌گویید که آیت‌الله طالقانی مستقل از آیت‌الله کاشانی عمل می‌کرد و همراه نهضت ملی بود و ماند اما می‌دانیم که شهید نواب از دوره‌ای به بعد خیلی با نهضت ملی کردن نفت و مصدق همراه نیست و حتی بعد از ٢٨ مرداد نیز کاندیدای مجلس می‌شود. بر این اساس این پرسش پیش می‌آید که رابطه مرحوم طالقانی با شهید نواب چطور بوده است؟
* این به نظر آیت‌الله طالقانی به همه مبارزان بازمی‌گردد. می‌دانید که بعدها ایشان حتی نسبت به مارکسیست‌ها نیز نظر پدری داشت و تمام مبارزان را در یک صف می‌دانست و از آنها حمایت می‌کرد، حمایت ایشان از شهید نواب صفوی نیز به دو جهت بود: یکی اینکه اهل مبارزه با دیکتاتوری بود و قبلا هم با دیکتاتورهای قبلی مبارزه کرده بود و دوم اینکه می‌خواست ایشان را از آن تندروی‌ها باز بدارد و به طرفداری از نهضت ملی ترغیب کند. بنابراین هیچگاه شهید نواب را طرد نکرد. در حالی که آیت‌الله کاشانی نواب صفوی را طرد کرد و خود نواب بیان می‌کند که آیت‌الله کاشانی با ما موافق نیست و به ایشان نیز پناهنده نمی‌شود. اما آیت‌الله طالقانی نواب را طرد نمی‌کند، اما دیدگاه او را دربست نمی‌پذیرد بلکه به عنوان نصیحت به نقد رفتار او می‌پردازد. اتفاقا بعد از ٢٨ مرداد هم که نواب صفوی و دوستانش تحت تعقیب قرار می‌گیرند و به منزل آیت‌الله طالقانی پناه می‌برند، خود آیت‌الله طالقانی نقل می‌کند و مهندس سحابی نیز که به منزل آیت‌الله طالقانی رفته بوده می‌گوید که از ایشان شنیده نواب صفوی و دوستانش در آن اتاق کناری هستند. مهندس سحابی نیز از روی علاقه نزد نواب و یارانش می‌رود و نقل می‌کند که نواب صفوی گفته من از مخالفت با دکتر مصدق پشیمان هستم و الان چه کار باید بکنم که بشود جبران آن مخالفت‌ها را کرد.

– یعنی شهید نواب پشیمان شده بود؟
*بله پشیمان شده بود و این نکته را هم آیت‌الله طالقانی و هم مهندس سحابی صریحا اظهار کرده بودند. این نتیجه همان تعامل آیت‌الله طالقانی و رفتارش با نواب صفوی بود.

– آیا رابطه‌ای خانوادگی بین آیت‌الله طالقانی و شهید نواب نبود؟
* خیر، هیچ رابطه خانوادگی نبود و صرفا از نظر مبارزاتی ارتباط داشتند.

– آیا به طور کلی با نظر به زندگی سیاسی مرحوم آیت‌الله طالقانی می‌توان این‌گونه استنباط کرد که ایشان در فعالیت سیاسی با غیرمعممین و مکلاها رابطه بهتری داشتند؟
* بله، صددرصد چنین است؛ زیرا آیت‌الله طالقانی نظر بسیار باز و آزادی داشت. پیش از این نیز تاکید کرده‌ام که ایشان هم از نظر سیاسی و هم از نظر اعتقادی نظری فوق تشکیلات سیاسی و حزبی داشت و نظرش کاملا انسانی بود. و به همین خاطر گرایش آیت‌الله طالقانی به سمت غیرروحانیون و کسانی است که نظر و اندیشه بازتری داشتند. چنان که مهندس بازرگان می‌گفت همین طور که ما با آیت‌الله طالقانی آشنا شدیم و با ایشان تعامل داشتیم، همچنان که ما تحت تاثیر او قرار می‌گرفتیم، او هم تحت تاثیر ما قرار می‌گرفت و پیوسته اندیشه‌اش را نو و متحول می‌کرد و کاملا در یک چارچوب انسانی باز بود. طوری که در زندان نیز مارکسیست‌ها می‌گفتند مهندس طالقانی و آیت‌الله بازرگان! یعنی آیت‌الله طالقانی با وجودی که لباس روحانیت به تن دارد، مثل یک مهندس تحصیلکرده اروپایی نظر بسیار باز و روشنی دارد، مهندس بازرگان نیز با اینکه تحصیلکرده اروپا بود، اما فعالیت‌های مذهبی داشت و می‌شد به او در عرف عام آیت‌الله اطلاق کرد!

– گویا بعد از فوت مرحوم آیت‌الله بروجردی در اوایل دهه ١٣۴٠ گروهی از روحانیان و نواندیشان دینی اقدام به انتشار کتابی با موضوع بازنگری در نظام حوزه می‌کنند که آیت‌الله طالقانی نیز در آن نقش داشته است. نگاه آیت‌الله طالقانی به نظام سنتی حوزه چه بوده است؟
* نخست اشاره‌ای به منش آیت‌الله طالقانی می‌کنم. او از آغاز که در حوزه درس می‌خواند، دید که حوزه قم او را اشباع نمی‌کند و به ایده‌آلش نمی‌رسد. از این جهت به نجف رفت. دو سال در آنجا ماند، اما دید حوزه نجف نیز او را راضی نمی‌کند و به قرآن و مسائل اساسی اجتماع توجه نمی‌کند. بنابراین تحصیلات حوزوی را در سال ١٣١٨ رها کرد و در حوزه نماند. ایشان اگر در حوزه می‌ماند، مراحل فقاهت و مرجعیت را طی می‌کرد. اما قصد ایشان رسیدن به مرجعیت نبود، بلکه می‌خواست از اسلام و قرآن به عنوان وسیله‌ای برای خدمت به مردم چنان که هدف قرآن و اسلام است، بهره بگیرد. به این خاطر به تهران آمد و در تهران با تفسیر قرآن که در حوزه رایج نبود و با شرح نهج‌البلاغه وارد اجتماع شد. این طرز نگاه ایشان بود. اما بعد از فوت مرحوم آیت‌الله بروجردی قرار شد سمیناری درباره روحانیت و مرجعیت تشکیل شود. قرار بود در این سمینار چهره‌هایی چون علامه طباطبایی، شهید مطهری، شهید بهشتی، آقای دکتر آیتی، آیت‌الله طالقانی، مهندس مهدی بازرگان، سید مرتضی جزایری حضور داشته باشند. البته سمینار برگزار نشد و قرار شد هر یک از این چهره‌ها مقاله‌ای بنویسند و در کتابی که شرکت انتشار منتشر کرد، تحت عنوان بحثی درباره مرجعیت و روحانیت به چاپ رسید. این کتاب جهان گیر شد و هم خانم نیکی کدی که در حوزه مطالعات اسلامی فعالیت می‌کرد و هم آقای حامد الگار در ایسلامیک ریویو که در لندن منتشر می‌شد، درباره آن نوشتند. در دایره‌المعارف اسلام هم نیز این کتاب معرفی شد. این کتاب به دلیل مقالاتی که داشت بسیار بااهمیت بود. بیش از همه اتفاقا شهید مطهری به سازمان روحانیت انتقاد داشت و در آن کتاب هم دو مقاله نوشت: یکی خدمات مرحوم آیت‌الله بروجردی و دیگری تحت عنوان سازمان روحانیت. دیگران هم همین طور بودند. علامه طباطبایی با اینکه مقاله‌ای نوشت، اما به طور غیرمستقیم به سازمان روحانیت انتقاد دارد. شهید بهشتی نظام شورایی را مطرح می‌کند و آیت‌الله طالقانی نیز در مقاله‌اش هم نظام شورایی و هم شورای مرجعیت را مطرح می‌سازد و می‌گوید که اگر امروز قرار است مرجعیتی باشد، با مرجعیت واحد نمی‌شود همه مسائل جهان اسلام را حل کرد بلکه باز باید به صورت یک شورا باشد که در کنار این شورا باید کارشناسانی باشند و در زمینه‌های مختلف این کارشناسان باید نظر بدهند و آن مراجع نیز بر اساس نظر کارشناسان مورد نظر خودشان فتوا دهند.

– شما فکر می‌کنید این نگاه چقدر عملی است و همان زمان چقدر جدی گرفته شد؟
* البته آن زمان جدی نگرفتند و حتی کتاب در قم از سوی برخی مراجع تحریم شد، اما بعد از انقلاب اتفاقا این دیدگاه مورد توجه قرار گرفت و آیت‌الله منتظری نیز طرفدار همین طرز فکر شد. شهید بهشتی نیز این دیدگاه را قبول داشت، اما نتوانستند آن را اجرا بکنند. اما می‌گفتند قابل اجراست و می‌شود آن را به صورت عملی درآورد.

– اشاره کردید مرحوم طالقانی بر بازگشت به اجتماع با محوریت قرآن تاکید دارد. می‌دانیم که آیت‌الله طالقانی نگاه ویژه‌ای به قرآن داشتند و تفسیر متفاوتی از تفاسیر سنتی از قرآن ارایه می‌دادند که تحت عنوان پرتوی از قرآن منتشر شده است. اولا این نگاه چقدر متاثر از چهره‌هایی چون شریعت سنگلجی است که می‌کوشیدند تفسیر نویی از قرآن ارایه دهند، ثانیا اینکه ویژگی نگاه مرحوم طالقانی به قرآن چیست؟
* نگاه آیت‌الله طالقانی به قرآن این بود که قرآن کتاب راهنمایی عمل است و یک کتاب صرفا تئوریک نیست که ما اصول اعتقادات را از آن بگیریم و لاغیر؛ بلکه می‌گفت قرآن در صحنه اجتماع باید باشد و ما را در مسائل زندگی در همه شوون آن راهنمایی کند. از این جهت الان هم وقتی تفاسیر ایشان را می‌خوانیم، می‌بینیم که برداشت‌شان از آیات، برداشت عملی و اجرایی است و به هیچ‌وجه بدعت یا تحریف نیست. ایشان از آیات قرآن و جملات آن و حتی آهنگ آیات استفاده و تفسیر خاص خودش را متفاوت از تفاسیر سنتی ارایه می‌کند. البته ایشان از جنبه‌ای تحت تاثیر برخی مفسران مثل شیخ محمد عبده هستند که تفسیر المنار را تقریر و شاگردش رشید رضا آن را تحریر می‌کرد و بعدا شیخ رشید رضا آن را ادامه داد. همچنین ایشان تحت تاثیر کسانی چون کواکبی بود و ممکن است از کسانی چون شریعت سنگلجی یا خرقانی نیز تاثیر گرفته باشد. حتی از ملاصدرا متاثر است و در تفسیر از ملاصدرا نیز یاد می‌کند، اما با وجود همه این تاثیرپذیری‌ها باید گفت ایشان از همه اینها گذشته است و خودش نظرات تازه‌ای داده است. این تفسیر آیت‌الله طالقانی که الان می‌بینیم با تفاسیر جدید هم متفاوت است. این هم قابل ذکر است که هیچ انسانی نیست که تحت تاثیر دیگران نباشد، اما آیت‌الله طالقانی در همان حد تاثیر نمانده و پیش رفته است.

– وقتی انقلاب ایران را مشاهده می‌کنیم، در چهره آیت‌الله طالقانی شخصیتی مورد وثوق همه گروه‌ها و نیروهای انقلابی به ویژه جوانان می‌بینیم که معمولا محل رجوع در منازعات و اختلافات است. این ویژگی ایشان منتزع از چه دیدگاهی است؟ آیا آیت‌الله طالقانی به جوانان به مثابه یک ابزار سیاسی می‌نگریسته یا آنها را به دلیل خامی و جوانی می‌بخشیده یا اینکه هیچ کدام از اینها نیست و این از یک بن مایه فکری نشات می‌گیرد؟
* قطعا به اندیشه ایشان ارتباط دارد. نگاه ایشان چنان که تاکید کردم، یک نظر انسانی و فوق تشکیلات است. لذا ایشان جوانان را بیشتر مورد توجه قرار می‌داد و حتی می‌گفت که تفسیر را بیشتر برای دانشجویان و طلبه‌ها می‌نویسم، یعنی نیروهای جوانی که هم درباره این مسائل بیندیشم و هم من آنها را به تفکر وادار کنم. دلیل اینکه کتاب سنگین و پیچیده نوشته شده برای این است که ایشان می‌گفت این کتاب برای عموم و توده و عوام نیست، بلکه برای طبقه تحصیلکرده و جوان است. ایشان به خصوص به جوان‌ها بسیار توجه داشت، نه به عنوان استفاده ابزاری بلکه آنها را افرادی می‌دانست که باید فکرشان باز باشد و اگر اشکالی در پیش رو دارند، باید این اشکالات و شبهه‌ها را برطرف کرد و امکانی به آنها داد تا در مراحل تفکر پیش روند. بنابراین به زبان همه صحبت می‌کرد و در چارچوب دین و سیاست و حزب خاصی صحبت نمی‌کرد. هر کس را که مبارزه با ظلم می‌کرد، یک انسان خوب می‌دانست که حتی اگر در افکارش انحرافی دارد، باید اصلاح شود، نه به عنوان یک شخص مطرود بلکه به عنوان شخص بیماری که بتوان با زبان خوش و با تماس گرفتن او را راهنمایی کرد. بنابراین ایشان از تماس گرفتن با مارکسیست‌ها پرهیز نداشت و با زبان خودشان با آنها صحبت می‌کرد. آنها می‌دیدند که ایشان چقدر آگاهی دارد و از مسائل جهانی و مکتب خودشان اطلاع دارد و حرفش از روی حسن نیت و برای راهنمایی آنها است نه برای جذب ایشان در یک تشکیلات خاصی یا چارچوب معین فکری. به همین جهت همه به ایشان جذب می‌شدند و به او اعتماد داشتند.

– وقتی تصاویر و نوشته‌های مربوط به انقلاب در ٣۵ سال پیش را می‌بینیم و می‌خوانیم، با تصویر و چهره‌ای غریبانه از آیت‌الله طالقانی مواجه می‌شویم. معمولا در تصاویر یک گوشه نشسته‌اند، نیستند یا حضور ندارند. حتی خود مرحوم امام(ره) نیز از ایشان با صفت ابوذر زمان یاد می‌کنند. چرا چنین است؟ ایشان که یکی از پیشگامان نهضت بود و هزینه‌های سنگین در زندان برای انقلاب داده بود، بعد از انقلاب در آن زمان کوتاه به این وضعیت دچار شدند؟
* اتفاقا دو وصفی که امام از ایشان می‌کند، کاملا درباره آیت‌الله طالقانی صادق است: زبانی مانند شمشیر مالک اشتر داشت و ابوذر زمان بود. این سخنی دقیق است. وصف اول به این معناست که ایشان در مقابل هر ظلم و دیکتاتوری می‌ایستاد و هیچ ملاحظه‌ای نمی‌کرد و با هر دیکتاتوری مخالفت می‌کرد و همیشه نیز در صحنه بود، چه نیروی خودی و چه نیروی دشمن. اگر نیروی خودی هم می‌خواست دیکتاتوری به خرج دهد و فقط نظر انحصارطلبانه‌ای ابراز کند، ایشان در مقابلش می‌ایستاد. دوم اینکه ایشان مثل ابوذر بود. بنابراین این صفت انزوا درباره آیت‌الله طالقانی صادق نیست. ایشان از طرف گروهی طرد شد و می‌خواستند ایشان را در انزوا قرار دهند، اما ایشان فعالانه در صحنه بود و مبارزه می‌کرد و نمی‌خواست انحرافی در هدف انقلاب پیش بیاید. به هر حال عده‌ای که صاحبان قدرت بودند و می‌خواستند خودشان انحصارطلبانه در قدرت باشند، نسبت به ایشان نظر دیگری داشتند و به او بی‌مهری می‌کردند، اما تا روز آخر نیز آیت‌الله طالقانی با وجود خستگی در مجلس خبرگان شرکت می‌کند، اما زیاد نمی‌تواند بنشیند و به خانه برمی‌گردد و همان شب آقایان مجتهد شبستری و دکتر گلزاده غفوری قرار بود به سمیناری اسلامی در تاجیکستان بروند، نزد آیت‌الله طالقانی می‌آیند تا نظر ایشان را بدانند. سفیر شوروی هم می‌آید زیرا تاجیکستان در آن زمان زیرنظر شوروی بود. ایشان آنها را راهنمایی می‌کند. بنابراین نمی‌شود از وصف انزوا استفاده کرد، اما در هر صورت مورد توجه خیلی‌ها نبودند و نمی‌خواستند ایشان در صحنه باشد.

احتمال انحراف انقلاب اسلامی از مسیر خود، دغدغه ذهنی طالقانی بود
این روزنامه در دومین مطلب در مورد آیت الله طالقانی، یادداشت «پیشوایی فراتر از زمان » را برای نگاهی به حیات سیاسی- اجتماعی وی منتشر ساخته و آورده است:
«سید محمود علایی‌طالقانی در سال ١٢٨٩ هجری شمسی در روستای گلیرد طالقان دیده به جهان گشود. (قابل ذکر است که در مورد تولد آیت‌الله طالقانی یک روایت دیگری هم وجود دارد که سال تولد ایشان را ١٢٨۴ می‌داند.) سید محمود در پنج سالگی وارد مکتبخانه شد و نزد ملا سیدتقی اورازانی قرآن را فراگرفت. سپس مقدمات را در تهران نزد پدر خواند و در ١٠ سالگی راهی قم شد. در قم ابتدا به مدرسه رضویه رفت، بعد از آن وارد مدرسه فیضیه شد. بعد از آن به نجف رفت و در آنجا از درس خارج آیت‌الله اصفهانی و حاج شیخ محمدحسین غروی و آقا ضیاءالدین عراقی استفاده کرده و از آقای اصفهانی اجازه اجتهاد گرفته و بعد از مدتی به ایران بازگشت و از جانب مرحوم آیت‌الله حائری به اخذ اجازه اجتهاد نایل شد و از آقای مرعشی و قمی اجازه حدیث گرفت. وی بعد از رحلت آیت‌الله حائری در سال ١٣١٨ به تهران آمد. مرحوم طالقانی بعد از سقوط رضاخان در شهریور ١٣٢٠ «کانون اسلام» را برای نشر معارف قرآن و سنت تاسیس می‌کند. در خاطرات بازرگان در این باره آمده است: «کانون اسلام محل معارضه و برخورد افکار اشخاص بود. از افسر ارشد ارتش، مهندس و صاحب‌منصب عالیرتبه وزارت پست و تلگراف گرفته تا دانشیار، آموزگار، دانشجو، دانش‌آموز و کاسب دکاندار.» پس از واقعه آذربایجان در سال ١٣٢۵ طالقانی از طرف انجمن تبلیغات اسلامی، اتحادیه مسلمین و جامعه روحانیت آن زمان، جهت بررسی حوادث آذربایجان، راهی آن دیار شد. وی حدود ١٠ شبانه‌روز در زنجان و آذربایجان به تحقیق و تفحص درباره مساله دموکرات‌ها و حمله ارتش به آن مناطق می‌پردازد و پس از آن گزارشی مفصل از حوادث و وقایع ارایه می‌دهد.

طالقانی و نهضت ملی
نهضت ملی ایران متشکل از دو طیف و گروه عمده سیاسی بود؛ طیفی که به ملی‌گراها مشهور بودند. گروه دیگر مذهبی‌ها بودند که خود این گروه به دو دسته رادیکال و میانه‌رو تقسیم می‌شد؛ این سه گروه فعال، در آغاز نهضت، برای مبارزه با استبداد و استعمار وحدت رویه داشتند ولی در نهایت، گرفتار اختلاف و تفرقه شدند. از جمله فعالیت‌های سیاسی طالقانی در زمان نهضت و دولت ملی مصدق، نامزدی وی در دوره هفدهم مجلس شورای ملی است. او از طرف اهالی مازندران به عنوان یکی از نامزدهای آن استان معرفی می‌شود. به دلیل هم‌مرز بودن این مناطق با شوروی، نفوذ اندیشه‌های مارکسیستی به سادگی صورت می‌گرفت. از سوی دیگر نیز، رژیم شاه می‌خواست از منطقه شمال، نمایندگان مقبول دربار به مجلس راه یابند ولی به علت درگیری بین طرفداران حزب توده و فئودال‌های منطقه که مورد حمایت دربار بودند، دولت ملی مصدق انتخابات این مناطق را لغو می‌کند. در نتیجه، وی از راهیابی به مجلس بازمی‌ماند. طالقانی پس از کودتای ٢٨ مرداد١٣٣٢، مسجد هدایت را به یکی از کانون‌های مقاومت و مبارزه با استبداد تبدیل کرد. در کنار فعالیت‌های فرهنگی و نشر فرهنگ و اصول راستین اسلامی، فعالیت و مبارزات خود را با استبداد سامان می‌دهد.

در جبهه مبارزه
پس از شکست رژیم در مساله اصلاحات ارضی، دولت در بهمن ماه١٣۴١، لوایح شش‌گانه‌ای به رفراندوم می‌گذارد که بعدها به «انقلاب سفید» مشهور شد. در این زمان رژیم دستور بازداشت طالقانی را در سوم بهمن١٣۴١ یعنی چهار روز پیش از برگزاری رفراندوم صادر می‌کند. طالقانی پس از این دستگیری مدت چهار ماه و هشت روز در زندان به سر می‌برد و سرانجام در اول محرم ١٣۴٢ از زندان آزاد می‌شود. وی پس از آزادی، دوباره مسجد هدایت و منابر سخنرانی را مرکز مبارزه با رژیم استبداد قرار می‌دهد. پس از دستگیری امام خمینی در شب ١۵خرداد (شب یازدهم محرم)، طالقانی به اتفاق دیگر دوستان اعضای نهضت آزادی ایران، اعلامیه‌ای با عنوان «دیکتاتور خون می‌ریزد» منتشر می‌کند که در آن به بازداشت غیرقانونی امام خمینی (ره) و حبس دیگر علما اعتراض می‌کند با تاکید این نکته که هر کس در این وضعیت دست از مقاومت بردارد، به اسلام، قرآن و آزادی خیانت کرده است. در همین ایام طالقانی، با اشاره به خطبه‌های سیدالشهدا درباره سلطان جائر و هشدار به افسران و سربازان، از آنان می‌خواهد دست از حمایت رژیم بردارند. او پس از چند بار تغییر دادن مخفیگاه‌های خود، در ده لواسان مخفی ‌شد، از دور امور را کنترل و اطلاعیه‌هایی علیه نظام صادر می‌کرد. سرانجام وی را دستگیر و روانه زندان قصر می‌کنند دادگاه پس از شنیدن آخرین دفاعیات متهم وی را به ١٠ سال زندان محکوم می‌کند. طالقانی در زندان به تدوین نخستین جزء تفسیر پرتوی از قرآن می‌پردازد.
هنگامی که بختیار دولت تشکیل داد، طالقانی آن را به رسمیت نشناخت و اعلام داشت که این دولت مغایر با قوانین اسلامی و خواست ملت است. طالقانی پس از آزاد شدن از آخرین زندان (آبان١٣۵٧) تصمیم داشت به علت کهولت سن و ضعف قوای جسمی و روحی مدتی به استراحت بپردازد؛ اما با دریافت پیام امیدبخش امام خمینی از پاریس و توصیه امام مبنی بر حمایت و هدایت انقلابیون و نیز انتظارات عامه مردم، به ویژه روحانیون، روشنفکران، دانشجویان و سازمان‌ها و گروه‌های مبارز سری، که عموما او را می‌شناختند و به انتظارش بودند، این تصمیم خود را تغییر داد و برای اینکه رژیم در حال زوال، این غیبت ایشان را در صحنه انقلاب دستاویزی قرار ندهد با همان حال به جمع مردم انقلابی پیوست. طالقانی که تازه از زندان آزاد شده بود درصدد تشکیل یک شورای انقلاب بود. بعد از زندان به دلیل موقعیتی که داشت نمایندگان همه گروه‌ها را به یک گردهمایی برای تشکیل شورای انقلاب دعوت کرد البته بدون اطلاع از اینکه امام شورای انقلاب را تشکیل داده‌اند اعلام شد که شورای انقلاب از طرف آقای طالقانی تشکیل شده است.

طالقانی و جمهوری اسلامی
طالقانی بعد از پیروزی انقلاب اسلام سعی می‌کرد نیروهای مختلف سیاسی را در جهت اتحاد و هماهنگی ملت گرد هم آورد و تحت رهبری امام متحد سازد. از این‌رو، به همه نیروها توصیه می‌کند که به ملاقات امام بروند و همبستگی خود را با رهبری ایشان اعلام دارند. طالقانی همواره این دغدغه ذهنی را داشت که مبادا انقلاب اسلامی از مسیر خود منحرف شود. از این‌رو، موکدا اصرار داشت که سرنوشت سیاسی مردم به دست خود آنان تعیین شود و راهکار اجرایی این امر را شوراها می‌دانست. او طرح اصلی شوراها را در سخنرانی خود در مدرسه فیضیه در سال ١٣۵٨به طور واضح مطرح می‌کند. طالقانی پس از انقلاب اسلامی، به مناسبت‌های مختلف، مساله نماز جمعه را مطرح می‌کند و با رهبری انقلاب نیز در این زمینه مشورت می‌کند و دانشگاه تهران را برای این امر انتخاب می‌کند. نخستین نماز جمعه تهران به امامت ایشان در نخستین جمعه ماه رمضان ١٣۵٨ در بهشت زهرا برگزار می‌شود. طالقانی در خطبه‌های نماز جمعه به مسائل لازم پرداخته همواره به مساله شوراها و تعیین سرنوشت مردم به وسیله خود مردم تاکید فراوان می‌کند. سرانجام، در سحرگاه نوزدهم شهریور سال ١٣۵٨، این عالم مجاهد پس از سال‌ها فعالیت‌های علمی و مبارزه با رژیم ستم‌شاهی و عمری تلاش خستگی‌ناپذیر در راه پیاده کردن احکام اسلام در اثر سکته قلبی ‌دار فانی را وداع گفت.

بهتر نیست شیوخ محترم امارات، تصویر انسانی‌تری از کشور خود به نمایش بگذارد؟
افشین علا در آخرین جای اعتماد، یادداشتی با عنوان «چرا به دنبال عربستان می‌روید؟» را خطاب به «شیوخ محترم امارات» ارائه کرده و با تحسین توسعه متوازن دوبی، ساخت نمادهای فرهنگ ایران و مصر و چین و هند و… در بازار «ابن بطوطه»، احداث مساجد زیبا و بسیار پاکیزه‌ و حفظ پوشش زنان و تقید مردان به پوشیدن لباس عربی و عدم تاثیرپذیرفتن ازتنوع ظاهری و باطنی فرهنگ توریست‌های بی‌شمار، همزیستی مسلمانان اهل سنت و شیعه، آن هم در همسایگی با کشوری چون عربستان را تحسین برانگیز خوانده و آورده است:

«در عربستان، شیعیان اقلیت مظلومی هستند و وهابیون آشکارا به نابودی این مذهب کمربسته‌‌اند. با دیدن این مدیریت هوشمندانه مذهبی وامنیت دینی حاکم درامارات، باخاطره خوشی از سفر بازگشتم اما با شنیدن خبرکشته شدن ده‌ها ارتشی امارات درنبردی نابرابربا ملت یمن، شدیدا متاثرشدم؛ هم برای ملت مظلوم و بی‌پناه یمن و هم به‌خاطر کشته شدن نظامیان امارات که به نظرم کشوری آرام و صلح‌جو آمد. به‌راستی چرا باید شیوخ حاکم بر این کشور تاحدی به دولت سلفی سعودی متعهد باشند که حتی جان نظامیان خود را به‌خاطر مطامع نا‌مشروع آنان به‌خطر بیندازند؟ آیا تجاوز وحشیانه به کشور عرب و مسلمان یمن آن‌هم با انگیزه‌های ضد شیعه و همسو با غرب، برازنده دولت موفقی چون دولت امارات متحده است؟ دولتی که توانسته کشورخود را مقصد سفر میلیون‌ها نفر و اقامت صدهاهزار شهروند ازشرق و غرب عالم کند. بهتر نیست این شریک اقتصادی و همسایه نزدیک ما باخروج از ائتلاف نامشروع و خشن علیه ملت مظلوم یمن تصویر انسانی‌تری ازخود به نمایش بگذارد؟ همان طور که در داخل مرزهای خود برای جهانیان جذاب است. امید که در برج‌های مدرن و کاخ‌های افسانه‌ای این سواحل جنوب خلیج فارس گوشی شنوا برای شنیدن این دعوت خیرخواهانه وجود داشته باشد.»

دیگر عناوین منتشر شده در «اعتماد» امروز:

آیت‌الله مکارم‌شیرازی: برجام نقاط قوت فراوان دارد / بررسی برجام با نسبت‌های ناروا دادن همراه نباشد

جده؛ میزبان اجلاس سازمان همکاری‌های اسلامی در مورد پناهندگان سوری / حمیدرضا دهقانی، رییس اداره اول خاورمیانه وزارت امور خارجه: از سوی کشورهای اسلامی بعضا برخورد مناسبی با آوارگان رنج دیده صورت نگرفت و این انتقاد به صورت جدی به کشورهای اسلامی وارد است.

تیتر مصور

«دین آنلاین» با این عناوین اقتباسی، روزنامه «اعتماد» را مرور کرده است: «سیدکاظم اکرمی: حمایت روحانیون بلندپایه کشور از یک گروه سیاسی، موقعیت معنوی و روحانی آنها را تضعیف می‌کند»، «یکی از شاگردان طالقانی: انتشار شرح کتاب «تنبیه‌الامه» توسط آیت‌الله طالقانی پس از کودتای ٢٨ مرداد معنادار بود/متاسفانه به توصیه طالقانی به آیت‌الله کاشانی در خصوص دست کشیدن از اختلاف با دکتر مصدق توجه نشد/پشیمانی نواب صفوی از مخالفت با دکتر مصدق، نتیجه تعامل و رفتار پدرانه آیت‌الله طالقانی با او بود/گرایش آیت‌الله طالقانی به سمت غیرروحانیون، به علت بازبودن نظر و اندیشه هر دو بود»، «احتمال انحراف انقلاب اسلامی از مسیر خود، دغدغه ذهنی طالقانی بود» و «افشین علا: بهتر نیست شیوخ محترم امارات، تصویر انسانی‌تری از کشور خود به نمایش بگذارد؟»مرور مطبوعات/ ‌‌پنج‌شنبه ۱۹ شهریور / روزنامه اعتماد

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.