کودک کیست؟ فلسفه چیست؟

خسرو باقری

«فلسفه برای کودکان» که توسط لیپمن و همکارانش طرح شد تنها یک برنامه‌ است و تنها برنامه ممکن نیست و ما در آن با دو تصور اصلی «کودک کیست؟» و «فلسفه چیست؟» رو به رو هستیم.

بیم آن می‌رود که فلسفه برای کودکان از مسیر اصلی‌‌اش، گسترش فلسفه‌ورزی از طریق کودکان، خارج شود. این امر در صورتی اتفاق می‌افتد که فلسفه برای کودکان به عنوان یک حرفه یا پاره‌ای از دانش بشری پنداشته‌ شود و به دنبال گسترش دغدغه‌های شغلی در جامعه به یک شغل تقلیل یابد، این در حالی است که این امر اساساً با ماهیت فلسفه در تعارض است.
«فلسفه برای کودکان» که توسط لیپمن و همکارانش طرح شد تنها یک برنامه‌ است و تنها برنامه ممکن نیست و ما در آن با دو تصور اصلی «کودک کیست؟» و «فلسفه چیست؟» رو به رو هستیم. این جنس مفاهیم اغلب مورد چالش و تعدد دیدگاه‌ها هستند، کما اینکه در حوزه‌هایی همچون روانشناسی که با کودک سر و کار دارند نیز تصور واحدی از کودک وجود ندارد. امروز «کودک کیست؟ و کودکی چیست؟» به‌اندازه «انسان چیست؟»، اهمیت یافته و خود بحثی فلسفی است و باید معین کرد که براساس چه انگاره‌ای از کودک، فلسفه‌ورزی می‌کنیم.
از طرف دیگر «فلسفه چیست»، سؤالی است که همواره در تاریخ فلسفه مورد بحث بوده‌ است. از آنجاکه این دو محور اینچنین مواج هستند، «فلسفه برای کودکان» را نباید جزو برنامه‌ای خاص تلقی کرد، چراکه چنانچه به هر دلیل تصور ما از دو انگاره «کودک» و «فلسفه» تغییر‌کند، برنامه نیز تغییر خواهد‌کرد.
بنابراین «فلسفه برای کودکان» را نباید مأموریتی برای آموزش دانشی تثبیت شده به کودکان تلقی کرد.
فلسفه بیش از هر چیزی ما را به تفکر و بازاندیشی دعوت می‌کند. در نتیجه کسانی که درست‌اندرکار این برنامه هستند باید از دریچه‌ای که لیپمن و همکارانش به «کودک» و «فلسفه» نگریسته‌اند، بنگرند. این همان چیزی است که معلم «فلسفه برای کودکان» را به فلسفه‌ورزی فرا‌می‌خواند. از دیگر ویژگی‌های اصلی فلسفه‌ورزی برای انسانی خردمند آن است که حدود خرد خود را ارزیابی کند. چطور ممکن است دست‌اندرکار «فلسفه برای کودکان» این برنامه را اجرا کند و هرگز با این سؤال مواجه نشود که حد و حدود این برنامه چیست؟
بنابراین دست‌اندرکاران «فلسفه برای کودکان» را باید به «فلسفیدن» و نه «حرفه‌ای ‌شدن» فراخواند. «فیلسوفی‌کردن» چیزی جز تمرکز بر تأملات مختلف برای ارائه برنامه‌ها و طرح‌های متعدد از «فلسفه برای کودکان» نیست، به شرط اینکه بتوانیم تصورمان را از کودک و فلسفه به گونه دیگری مطرح کنیم.
امروزه بحث‌های بسیاری پیرامون بومی‌ شدن و بومی‌کردن ارائه ‌می‌شود، برخی از جنبه‌های آن هم بی‌اساس است اما حقیقتی که در این جهت‌گیری وجود دارد، ایجاد و ابداع فکری جدید است. از این رو، چنانچه بتوانیم این‌گونه مفروضات را دگرگون کرده و مفروضات قابل دفاعی را جایگزین کنیم، آنگاه می‌توانیم برنامه جدیدی برای «فلسفه برای کودکان» ارائه ‌کنیم.
روش، منهای اندیشه امری کاملاً میان‌تهی است و نمی‌توان روشی را جدای از اندیشه‌هایش آموخت. روش‌گرایی به عنوان یکی از مفروضات اساسی، به علم‌زدگی دامن می‌زند و تاحدی جای تأمل دارد. از این رو، با تعبیر؛ «روش اندیشیدن را به من بیاموز نه اندیشه را » مخالفم و معتقدم که اندیشه‌ها را در این مسیر باید مدنظر داشت.

«فلسفه برای کودکان» که توسط لیپمن و همکارانش طرح شد تنها یک برنامه‌ است و تنها برنامه ممکن نیست و ما در آن با دو تصور اصلی «کودک کیست؟» و «فلسفه چیست؟» رو به رو هستیم.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.