مجامع مذهبی چگونه می‌توانند تعامل بهتری با دانشمندان خداناباور داشته باشند؟

در این یادداشت مطالعه پروفسور هاوارد اکلاند[1] و همکارانشان را درباره انواع خداناباوری در میان دانشمندان بررسی می‌کنیم. اساس این پژوهش مطالعهٔ گسترده‌ای است که رابطه علم، خداناباوری و تجربیات دینی دانشمندان خداناباور را بررسی کرده‌است.

مجامع مذهبی چگونه می‌توانند تعامل بهتری با دانشمندان خداناباور داشته باشند؟[2]

تخلیص و برگردان: فرانک قاسمی، دانشجوی کارشناسی روانشناسی، دانشگاه شهید بهشتی

 

داده‌های این مطالعه دوازده سال پیش، از هشت نقطهٔ جغرافیایی؛ ایالات متحده، انگلستان، فرانسه، ایتالیا، ترکیه، هند، هنگ کنگ و تایوان جمع آوری شده‌اند. این تیم پژوهشی در یک مطالعه بازنگرانه ۱۲۹۳ دانشمند خداناباور را در آمریکا و انگلستان دنبال کردند. در نهایت ۸۱ مصاحبه حرفه‌ای دربارهٔ ویژگی‌های دانشمندان خداناباور از داده‌های این پژوهش جمع آوری شد. نتایج اولیه از این قرار بود:

آن‌ها در این مطالعات دانشمندان رشته‌های فیزیک و زیست‌شناسی را در تمام زیرشاخه‌ها و مقاطع مختلف دانشگاهی بررسی کردند. هدف از این بررسی سنجش میزان تأثیر تحصیلات علمی بر خداناباوری در دانشمندان بود.

دو نکته از تفسیر نتایج استنباط شد. اول اینکه خداباوری یا خداناباوری دانشمندان در طول زمان دچار تغییر می‌شود و دوم اینکه آموزش‌های علمی تأثیر قابل ملاحظه‌ای در باورهای این دانشمندان دارد و این موضوعی است که اکثر آن‌ها به آن اشاره نمی‌کنند و اکثراً معتقدند خداناباور بودنشان ارتباطی با تحصیلات دانشگاهی ندارد.

آنچه عیان است این است که درصد کمی فکر می‌کنند تحصیلات دانشگاهی تأثیری بر باورهای دینی داشته‌باشد و اکثر افراد آن را بی‌تأثیر می‌دانند. در این مطالعه پژوهشگران به‌طور خلاصه به اقلیتی می‌پردازند که به دلایل علمی از دین روی گردانده‌اند، با این پرسش که چه چیزی باعث شده آن‌ها چنین نظری داشته‌باشند؟ زیرا افرادی که فکر می‌کنند علم سبب فاصله گرفتن آن‌ها از دین شده، در اقلیت هستند، در حالی که اکثریتی وجود دارند که تجربیات ناخوشایند سبب دوری آن‌ها از دین و مذهب شده‌است. نکته‌ای که این پژوهش به آن اشاره می‌کند این است که چه در آمریکا و چه در انگلستان اکثر افراد همچنان در خانواده‌های دین‌دار زندگی می‌کنند و آنچه آن را نسل دوم خداناباوران، کسانی که از خانواده های خداناباور هستند، معرفی می کنند، چندان معمول نیست و دانشمندان نیز از این قضیه مستثنی نیستند

کسانی که از خانواده‌های خداناباور هستند چندان معمول نیست و دانشمندان نیز از این قضیه مستثنی نیستند. تجربیات منفی دانشمندان خداناباور از دین و کلیساها در دوران کودکیشان که منشاء فاصله گرفتن آن‌ها از دین است، اهمیت تعامل متفکرانه با دین را نشان می‌دهد. رفتاری مشابه آنچه امروز در موسسه فارادی انجام می‌شود، اینکه با دیدگاهی عمیق نسبت به دین و بررسی چالش‌های آن با علم، با نسل جوان ارتباط برقرار کنیم. این آموزش فقط در محیط‌های علمی کافی نیست بلکه اعضای کلیساها نیز باید یاد بگیرند چگونه ارتباطی سالم و متفکرانه با علم و دین داشته باشند.

در این پژوهش دانشمندان خداناباور در سه گروه طبقه بندی می‌شوند: خداناباوران مدرنیست، خداناباورانی که به دلایل فرهنگی دین‌دار هستند، خداناباوران معنوی.

خداناباوران مدرنیست افرادی هستند که نمی‌خواهند هیچ‌گونه تعاملی با نهادها و ساختارهای دینی یا معنوی داشته‌باشند و به شدت از آن‌ها دوری می‌کنند. از آن جایی که این گروه ۶۶ درصد دانشمندان خداناباور آمریکایی و ۷۴ درصد دانشمندان خداناباور انگلیسی را شامل می‌شوند باید تأثیر گسترده آن‌ها بر عموم مردم و برآورد آن‌ها از رابطه علم و دین را در نظر داشت.

پروفسور هاوارد در ادامه نتایج سنجش دیدگاه دانشمندان خداناباور نسبت به وجود تعارض میان دین و علم را مطرح می‌کنند. نتایج نشان می‌دهند کسانی که میان علم و دین ناسازگاری می‌یابند در نهایت علم را انتخاب می‌کنند.

این پژوهش اشاره می‌کند که در میان دانشمندان خداناباور مدرنیست نگرش‌های متفاوتی دربارهٔ رابطهٔ علم و دین وجود دارد.  بعضی از خداناباوران مدرنیست دین و مذهب را مانعی برای علم تلقی می‌کنند و تصوری اختلال‌گونه از دین‌داری دارند.

برخی دیگر اما نگرشی مثبت به دین دارند و آن را ساختاری مفید در جامعه و برانگیزانندهٔ انجام کارهای نیک می‌دانند. گروه سوم، که برای پژوهشگران جالب بودند، کسانی هستند که می‌خواهند مرزهایی میان خود و دیدگاه‌های دانشمندان خداناباوری که آثار پرمخاطبی دارند، ترسیم کنند. آنان کسانی هستند که نشان می‌دهند برخلاف تصور عموم مردم الزاماً دانشمندان زیادی از چنین دیدگاه‌هایی پیروی نمی‌کنند. این دیدگاه مهمی است که کمتر بیان می‌شود.

گروه دوم متشکل از دانشمندان خداناباوری است که به دلایل فرهنگی، دین‌دار هستند یعنی به صورت فعالانه در مناسک دینی شرکت می‌کنند اما عقاید دینی و مذهبی ندارند. این نوع از رفتارهای دینی خصوصاً در میان مسلمانان و مسیحیان بیشتر مشاهده شده‌است.

پژوهشگران از این گروه پرسیدند رابطه علم و دین را چگونه برآورد می‌کنند. آمار به قرار زیر بود:

اهمیت این گروه برای پژوهشگران از این جهت است که به ساختارهای دینی احساس تعلق دارند در حالی که دین‌باور نیستند و نقطهٔ مقابل گروهی هستند که با وجود داشتن باورهای دینی در ساختارهای دینی مشارکت ندارند.

و اما در پایان، گروه سوم دانشمندان خداناباوری هستند که گرایش‌های معنوی دارند. آن‌ها به خدا و یا هیچ‌گونه قدرت برتری باور ندارند. این افراد خود را معنوی می‌دانند و نه دین‌دار. به باور این گروه کمترین میزان ناسازگاری میان علم و دین وجود دارد.

دانشمندان خداناباور معنوی بر این باورند که علم در توضیح جهان هستی محدودیت‌هایی دارد. این نگرش آن‌ها با دو گروه قبل متفاوت است. آنچه آن‌ها از معنویت برداشت می‌کنند، با عمل‌گرایی و طبیعت ارتباطی قوی دارد.

در نظرسنجی دیگری پژوهشگران از دانشمندان خداناباور آمریکایی پرسیدند که از کم تا زیاد چه میزان خودشان را معنوی ارزیابی می‌کنند و آنچه به دست آمد نشان داد حداقل ۲۰ درصد آن‌ها خود را از متوسط تا حد زیادی معنوی می‌دانند.

در نهایت داده‌های این پژوهش نشان می‌دهد تعداد افراد مذهبی در جامعهٔ علمی بسیار بیشتر از تصور عمومی است و آن‌ها مانند عموم مردم باورهای دینی، مذهبی و معنوی دارند. به علاوه اکثر دانشمندان رابطهٔ ناسازگارانه‌ای میان علم و دین نمی‌بینند.

 

 

ارجاعات:

[1] How Religious Communities Can Better Interact with Atheist Scientists

[2] Elaine Howard Ecklund

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.