فرزند دکتر شریعتی: هنوز آثار اجباری شدن و تحمیل تشیع صفوی در برخی نقاط مرزی کشور مشهود است

«دین آنلاین» با این عناوین اقتباسی، روزنامه «قانون» را مرور کرده است: «احسان شریعتی: برخی از ضد ارزش‌های رژیم طاغوت، در حال تبدیل به ارزش‌ در جامعه مدنی کنونی است/ هنوز هم آثار ناموفق اجباری شدن و تحمیل تشیع صفوی در برخی نقاط کشور مشهود است/چون ایرانیان ملتی نیستند که یک دین را به راحتی بپذیرند، «اسلام ایرانی» را به‌وجود ‌آورده و مدعی حقیقت اسلام شدند/اراده و میل به تغییر در جامعه در مقاطعی طی سال‌های گذشته به حاشیه رانده و سرکوب شد و نتوانست به خواسته‌اش برسد»، «معاون عربی و آفریقایی وزیر امور خارجه: تداوم توسل به زور علیه یمن خطر گسترش بحران و رشد فزاینده تروریست را در پی دارد»، «دعوت شیخ الازهر از آیت الله مکارم شیرازی برای شرکت در همایش برجسته‌ترین علمای شیعه و سنی» و «روزانه ۲ نفر در عربستان اعدام می‌شوند»

احسان شریعتی: برخی از ضد ارزش‌های رژیم طاغوت، در حال تبدیل به ارزش‌ در جامعه مدنی کنونی است/هنوز آثار اجباری شدن و تحمیل تشیع صفوی در برخی نقاط مرزی کشور مشهود است/چون ایرانیان ملتی نیستند که یک دین را به راحتی بپذیرند، «اسلام ایرانی» را به‌وجود ‌آورده و مدعی حقیقت اسلام می شوند/اراده و میل به تغییر در جامعه در مقاطعی طی سال‌های گذشته به حاشیه رانده و سرکوب شد و نتوانست به خواسته‌اش برسد

روزنامه قانون در صفحه ۶، گفتگوی علی طجوزی با احسان شریعتی را منتشر ساخته و با انتخاب عنوان «سیستم اقتصادی فعلی ما از سرمایه‌داری غربی وحشی‌تر است»، به مقایسه جامعه کنونی با جامعه 30 یا 50 سال پیش پرداخته است.

در مقدمه این گفتگو آمده است:
«طی سال‌های اخیر، با بسیاری از پدیده‌های شوم و تعجب برانگیز (عجیب) اجتماعی و تغییر غیررسمی اما عملی برخی از ارزش‌ها و هنجارهای اجتماعی از سوی مردم روبرو شده‌ایم. مردمی که زمانی نه چندان دور، همواره پشت به پشت هم و در حال و هوایی نسبت به سرنوشت دیگری حساس بودند، این روزها چندان کاری با هم ندارند و بیشتر در پی رفع حاجات خود هستند. بسیاری نیز متاسفانه چندان به مسیر طی شده توجهی ندارند و مهم هدف است؛ رسیدن به جایگاه بالای اجتماعی از طریق کسب مال و قدرت. این مسئله چرایی‌های بسیار زیادی در پی دارد، چرا که مردم ما همان‌هایی هستند که چه درزمان انقلاب اسلامی و چه در زمان جنگ تحمیلی، اصلا از دیگری چیزی را دریغ نمی‌کردند. پرسش اصلی این جاست، چه بر سر مردم آمده است؟ کدام عامل یا عوامل منجر به این رویکرد شده‌اند. نقش دولت و اقتدار آن بر اقتصاد و سایر امور موجب این بی تفاوتی شده است یا نقش مردم در این میان پررنگ‌تر است؟

دکتر احسان شریعتی در این گفتگو، به این نکات پرداخته است:
– طی یکی، دو دهه اخیر، گرایش به خودخواهی، فردگرایی و به‌اصطلاح ضدارزش‌هایی که عکسِ آن‌ها به‌شکل رسمی در جامعه تبلیغ می‌شود، به‌شدت افزایش یافته است. متاسفانه در جامعه مدنی این دافعه یا گرایشات واکنشی دیده می‌شود. در رژیم گذشته هم این‌طور بود. روحیه جمع‌گرایی و ساده‌زیستی و ارزش‌های مردمی و انقلابی و رفتارهایی مانند اینها، به‌طور طبیعی واکنش به تجددگرایی آمرانه‌ای بود که در ایدئولوژی رژیم گذشته بر آن تاکید می‌شد؛ اما امروز، یعنی پس از انقلاب و در نظامی که برخاسته از انقلاب است و به‌ طور رسمی، سمت‌گیری «ضداستکباری» دارد و به‌نفع مستضعفان تبلیغات می‌کند، شاهد رنگ گرفتن ارزش‌هایی در جامعه مدنی هستیم که اتفاقا در رژیم طاغوت ضد ارزش محسوب می‌شدند. تجمل‌گرایی، لوکس‌گرایی و همچنین ثروت‌اندوزی و جمع‌آوری دارایی‌های مختلف، از جمله ماشین، مسکن، پوشاک، و… تبدیل به «ارزش» شده است.

– ارزش‌ها در زمان انقلاب یا پیش از آن، ارزش‌های جاری در میان مردم، ارزش‌هایی بودند که از دلِ جامعه مدنی برخاسته و ذاتِ جامعه بود؛ اما پس ازانقلاب این‌ها تبدیل به قالب‌های رسمی، صوری و فرمایشی شد و تضادی هم که به وجود آمد، الزاما همیشه از بطنِ جامعه برنمی‌خاست و یک موضع‌گیری رسمی یا به‌اصطلاح ایدئولوژیک شد. ایدئولوژی، به‌معنای نگرش حاکم طبقه یا نظامِ حاکم. البته، این یک قاعده عمومی در دنیاست. درکشورهای مختلف هر جا تبلیغات رسمی روی موضوعی صورت گرفته است، در جامعه که دارای گرایشات متنوعی است، عکس آن موضوع به‌صورت یک گفتمان جذاب یا ارزش‌هایی واکنشی بروز کرده است.

– برای کشوری مانند ایران که درآن انقلاب شده، نظام برآمده از انقلاب نماینده بخشی ازجامعه است. این نظام بنابراین، نماینده اقشار و طبقاتی از جامعه است، اما نه کلیتِ جامع جامعه با همه گرایشاتِ آن. جامعه و سرزمین پهناوری مثل ایران، بر مبنای تاریخی قدیمی همراه با ادیان، مذاهب و ایدئولوژی‌های مختلف از عصر باستان تا دوره جدید و ورود افکار جدیدالظهور طبقه متوسطِ مدرن، شکل گرفته است. چنین جامعه متنوعی را نمی‌توان در قالب یک ایدئولوژی واحد متبلور کرد. برای این مسئله می‌توان حتی یک مثال تاریخی زد. تا پیش از شکل‌گیری حکومت صفویه، با وجود این ‌که رژیم‌های حاکم، اهل تسنن بودند، اما، پیروی از مذهب تشیع گرایش قالب{!!!} جامعه ایران بود. اما از زمان صفویه که به تعبیر دکترشریعتی، تشیع صفوی به‌وجود آمد، این نظام با قهر و زور می‌خواست یک دین رسمی یا ایدئولوژی بسازد. هرچند موفق می‌شوند که ایران را متحد ساخته و حکومتی متمرکز با هویت شیعی به ‌وجود آورند، اما باید توجه داشت که آن‌ها، ایدئولوژی مطلوبشان را به خصوص در نواحی مرزی که غیرمرکزی هستند، تحمیل کردند. هنوز هم آثارش دیده می‌شود که خیلی هم موفق نبوده‌اند. به‌ هرحال صفویان توانستند نوعی سانترالیزم با ایدئولوژی «مذهبی-ملی»را حاکم کنند. این تحمیل با این ‌که برخاسته از یکی ازگرایشاتِ درونی در جامعه ایران بود،اما یک دولت متمایز از ملت به ‌وجود آورد و همین مسئله آن‌ را ضربه‌پذیر کرد. در زمان ساسانی هم همین مسئله باعث ضربه‌خوردن حکومت می‌شود، زیرا ساسانیان در قیاس با هخامنشیان تنوع دینی را کمتر می‌پذیرفتند. در زمان ساسانیان پس از این‌که مانی را به قتل می‌رسانند، روحانیت زرتشتی به یاری سلطنت می‌آید و یک ایدئولوژی رسمی حاکم می‌شود. در واقع، آن‌ها یک نظام حکومت دینی یا دین حکومتی را شکل می‌دهند. این هم نقطه قوت آن محسوب می‌شود،چرا که به ظاهر توانسته‌اند کشور را منسجم کنند، اماهمین قوت ظاهری، همزمان به نقطه ‌ضعف نیز تبدیل می‌شود. به عبارت دیگر، دین زرتشت تحمیل می‌شود و جامعه را ازحالت طبیعی و تعادلی که از قدیم وجود داشت،خارج می‌کند. همچنین، به‌شکل یک ایدئولوژی سیاسی توجیه‌گر حکومت موجود به تضادهای طبقاتی و استبداد سیاسی تبدیل می‌شود. در نتیجه، دین از حالت تقدس و معنویتش دور می‌شود و گرایشات انشعابی قوی، مثل ناسیونالیسم‌گرایی، مزدک‌گرایی و مانوی‌گروی شکل می‌گیرد. به همین دلیل، هنگامی‌ که اسلام با آن جهان‌بینی به ایران می‌رسد، راحت پذیرفته می‌شود. چرا که از قبل، ایدئولوژی حاکم، زمینه را برای مردم آماده کرده بود. این مسئله برخلاف نظر ناسیونالیست‌های افراطی ایران است که معتقدند ملت ایران به ‌زور دین خود را تغییر داد. هیچ ملتی هیچ دینی رابه زور نمی‌پذیرد؛ اگر ایرانیان اسلام را پذیرفتند، به ‌دلیل تجربه منفی‌ای بود که در زمان ساسانیان با آن مواجه شده بودند. البته بعدها ایرانیان نوعی مقاومت ملی و مذهبی قوی را در مقابل اعراب سازمان دادند. این مقاومت ملی-مذهبی که در قالب جنبش‌های مختلف بروز و ظهور پیدا می‌کند، در برابر هژمونی اعراب است، و به بیان دیگر،اسلام را جدا و متفاوت ازاعراب می‌دانستند. درست به‌ همین دلیل، ایرانیان قیام و بنی‌امیه را ساقط می‌کنند. پس ایرانیان ملتی نیستند که یک دین را به راحتی بپذیرند. بلکه برداشتی خاص خود از دعوت دین تازه دارند؛ و «اسلام ایرانی» را به‌وجود می‌آورند و خودشان مدعی «باطن» یا حقیقت اسلام هستند. این یک اشارت تاریخی است که نشان می‌دهد «نهضت» دینی یا ایدئولوژی‌ای که از پیش در جامعه وجود داشت، وقتی به‌عنوان «نظام» تحمیل شد، باعث دوگانگی بین دولت وملت خواهد شد.

– منظور از دین، مجموعه‌ای از ارزش‌های اخلاقی، معنوی و اجتماعی است؛ به عبارت دیگر، مرجع معنوی مردم است و هنگامی که ضربه خورد و در آن احساس«اکراه» به‌ وجود آید، خود را به ‌شکل تنش یا بحران ارزشی نشان می‌دهد.

– مردم برای نشان دادن بلوغ خود واکنش نشان می‌دهند ولو اینکه آگاه باشند این واکنش به‌اصطلاح چندان منطقی، منصفانه و معقول نیست. اما به‌هرحال این عملی معنا‌دار و نشانگر شکلی از انتقاد و اعتراض است. واکنش‌هایی که در جامعه مدنی دیده می‌شود، بازخوردِ سخت‌گیری‌ها و تنگ نظری‌ها و محصولِ همین نوع تحلیل‌هاست.

– «حاکمیتی» که مورد بحث است، شکل عیان و رسمی و ظاهری قضیه است؛ وگرنه مناسبات قدرت،به قول فوکو،در جامعه پراکنده است. در روابط مرد و زن،معلم و شاگرد، والدین و فرزندان و تمامی مناسبات اجتماعی، روابط قدرت منتشر است.نه این‌که تنها متمرکز در هیات حاکمه باشد؛ البته دولت به خصوص در جوامع توسعه‌ نیافته، نقش تعیین کننده‌تری داشته است. اهمیت حکومت‌ها و دولت‌های بزرگ از این جهت است که تاثیرگذاری آن‌ها در دستگاه‌ها، سازمان‌ها و روابط پویش اجتماعی آشکارتر است.

– عمده‌ترین مشکلی که به‌شدت مشهود است و در عین‌حال زشت‌ترین و زننده‌ترین مشکل هم هست، این است که در کل، حس اجتماعی، مدنی و ملی ما ضعیف شده است. حتی میان طبقه نخبه و به‌اصطلاح فرهیخته نیز حساسیت اجتماعی کم شده است. اگر در همه ابعاد به موضوع نگاه کنیم، این مسئله را مشاهده خواهیم کرد. از ترافیک و رفتار روزمره در همه ابعاد اجتماعی. در واقع، تقدم عرصه شخصی و بی‌رعایتی و بی‌توجهی بر امر تقدم عرصه عمومی، سپهر عمومی، مدنی و ملی به‌قدری مشهود است که برای آن‌ها هزاران نمونه عینی می‌توان یافت. فکر می‌کنم یکی از این موارد رفتار ترافیکی ما باشد. در رفتار روزمره رانندگان می‌بینیم وقتی عابر پیاده می‌خواهد از خیابان رد شود، حق او رعایت نمی‌شود و با بوق‌ و‌ چراغ‌زدن‌ها اعتراض خود را نشان می‌دهند. عابر پیاده هم همین طور حق راننده را رعایت نمی‌کند.در حالی‌ که احترام به عابر پیاده در تمام دنیا مسلم و از شناخته‌شده‌ترین حقوق است.

– ظاهرا ریشه‌های فرهنگی و اساسی بی‌تفاوتی به دیگران، به حاشیه‌رفتن بینشی است که انقلاب را به‌ راه انداخت و هدایت کرد و بینش سنتی جانشین نواندیشی دینی، ملی و مدنی شد. ضمن‌ این ‌که بینش سنتی که پیشتر حوزه کارکردی محدود داشت، توانست مناسبات نظام اقتصادی اجتماعی پیچیده مدرن راخوب بفهمد و خود را براساس قوانین جدید تطبیق دهد.

– از نظر اجتماعی و اقتصادی، الان سیستمی اقتصادی داریم که از وحشی‌ترین سرمایه‌داری‌های غربی بی‌قانون‌تر و بی‌ضابطه‌تر است. عرصه اقتصادی – اجتماعی تبدیل به یک میدان بازی شده که بازیکنان آن شبکه‌های مافیایی هستند که آنچنانی می‌برند. این نوکیسه‌ها، دلال‌ها، رانت‌خوارها و به ا‌صطلاح کمپرادورهای صنعت مونتاژ و… که عرصه اقتصادی را اشغال کرده‌اند، از دل همین شبکه‌های مافیایی سربرآورده‌اند. همچنین این شبکه‌ها قشر جدیدی به وجود آورده‌اند که با پول‌های بادآورده که معلوم نیست از کجا آمده، در این میدان خود نمایی می‌کنند. مردم نمونه‌هایی محدود و خاص که یک دفعه سر برمی‌آورند را می‌بینند. شهرام جزایری‌ها و بابک زنجانی‌ها و امثال این‌ها، در اصل، محصول این مناسبات هستند.پرسش اصلی این است که این افراد درچه سیستمی به‌وجود می‌آیند.

– اینجا یک پارادوکس یامتناقض‌نما وجود دارد. ازطرفی می‌گوییم دولت مسئول تمام امور است،ازطرف دیگر واقعیتی وجود دارد و آن این است که در جامعه ما، همه فسادها از ضعف دولت بر می‌خیزد. یعنی چون دولت قوی درایران نداریم. حتی از نظرتاریخی هم همواره در ایران دو قدرت وجود داشته است، یکی نظامی‌ها، یعنی ارتش بوده که بعدا دولت تشکیل داده‌اند. مانند دولت دوره پهلوی که از ارتش برخاسته بود و می‌خواست تجدد را به شکل آمرانه تحقق ببخشد. اما آن نهاد دولت- ملت نبود و دولتی غیردموکراتیک و تمرکزگرا بود. پایه دیگر قدرت در ایران از دیرباز روحانیت یا همان قدرت معنوی جامعه بود. اما ازجهت داشتن دولت بایداشاره کنم که فروپاشی پهلوی نهادِ دولت را درایران ازبین برد.

– به‌هرحال آن موقع یک تلاشی بود برای این‌که نهادهای عرفی مثل ارتش، نظام قضایی، یا نظام آموزشی مدرن در ایران شکل گیرد. نهادهای مدرن عرفی مدنی با فروپاشی نظام گذشته سست شد. به نظر می‌رسد که همان مشکلات سیستماتیک دولت در ایران با توجه به نیاز به حضور برخی تکنوکرات‌ها، باز در جای خود باقی ماند. درنتیجه طبقه حاکم دوباره و بلافاصله مسلط شد. به عبارت دیگر، پس از انقلاب به تدریج همان نحوه تفکر و نگاه طبقه حاکم مسلط زمان شاه بازتولید شده، و انقلاب نتوانسته از نظر اجتماعی-اقتصادی،روندی که در زمان شاه مسلط شده بود را به مسیر صحیح هدایت کند. مثلا پس از انقلاب ارضی و جریان انقلاب سفید که سیستم تولیدی کشاورزی سنتی و فئودالیسم سنتی بر هم خورد و باعث روانه شدن روستاییان به شهرها شد، پس ازانقلاب هم همان روند حفظ شد. یعنی انقلاب نتوانست با برنامه یا راهکار درست، یک بازگشت به مناطق خودکفا را پیش بیاورد و نظامی تلفیقی از کشاورزی وصنعت درست کند که تولید مدرن شود و مردم در شهرها و روستاهای خود ماندگار شوند و اشتیاق به بازگشت رادرآنان زنده کند. امری که نه تنها محقق نشد، بلکه شاید با شدت بیشتری روستاییان به شهرهای بزرگ آمدند و آن ساختار اجتماعی به‌هم ‌خورده نیز نتوانست قامت راست کند. در نتیجه، طبقه حاکم با رنگ‌ و‌ لعاب و تحت یک لوا و پوشش دیگری همچنان حاکم ماند. مناسبات واقعی نیزمانند همان مناسبات سرمایه‌داری آن دوران، اما به شکل افسارگسیخته و غیرسالم و خصمانه‌ تداوم یافت.

– به‌ظاهر، بر سر یک دوراهی تاریخی قرار گرفته‌ایم: اگر نسبت به نکاتی که محور بحث است در مجموع، نوعی خودآگاهی مدنی و چشم‌انداز ملی پیدا نکنیم،با توجه به سرازیرشدن جمعیت روستایی به شهرها نمی‌توانیم در صحنه جهانی نقش مولد و موثری داشته باشیم. ازقافله توسعه و رشد عقب خواهیم ماند.اگر نتوانیم این نقش سازنده را ایفا کنیم و دولت در ارائه یک مدل تازه و جدید برای تغییرات و تحولات اساسی ناتوان باشد، با وضعیت بدتری از این روزها مواجه خواهیم شد. وضعیتی که در آن به تدریج نخبگان، مغزها و جوانان و نیروهای سازنده هنگامی که می‌بینند داخل کشور نمی‌توانند موفق باشند، به فکر فرارومهاجرت می‌افتند، و به سمت کشورها و مراکز علمی و شغلی‌ای می‌روند که می‌پندارند از آن‌ها در آن‌جا استقبال می‌شود.
در نتیجه،کشور به ‌تدریج از نیروهای توانمند، مبتکر و خلاق خالی می‌شود و میدان دردست همین شبکه‌های ذی‌نفع و مافیایی باقی می‌ماند. این‌هاهم بنا به ‌تعریف، افراد یا نیروهایی هستند که به فکر کشور نیستند،بلکه به فکر منافع شخصی هستند،بی‌آنکه برای جامعه سودآوری داشته باشد. ضمن ‌این ‌که وقتی این منافع را به‌دست آوردند،از کشور می‌روند و صحنه را خالی می‌کنند. بنابراین، کشور از همه نیروهای حیاتی و سازنده‌ خود خالی می‌شود و سرمایه‌هایش از کشور خارج و خالی می‌شود.

– به‌طور کلی در جامعه دینی، دین نقش تعیین‌کننده‌ای در پس یا پیشرفت داشته و دارد. پس باید به‌گونه‌ای اندیشیده و رفتار شود که نه دین لطمه بخورد و نه منافع ملی به مخاطره افتد. این مسئله ‌باید با یک بینش علمی بررسی شده و داده‌های آن نیز به ‌درستی و به‌ صورت عمومی و ملی تفهیم شود. بررسی شود که روش‌هایی که تاکنون به‌کاربرده‌ایم، نتیجه‌بخش بوده یاخیر؟ بررسی شود که چه اثری بر دین و دنیای مردم گذاشته و جامعه را به کدام‌سو هدایت کرده است. اگرآن بررسی‌ها نشان داد که راه درست را طی نکرده‌ایم،باید شجاعانه وبدون تعصب،سیاست کلان دیگری براساس منافع ملی در پیش گرفته شود. باید از تجربه گذشته درست درس بگیریم. نفس انقلاب،خواست این تغییروتحولات است که به باور ما خواست مشروعی است. صرف‌نظر از اینکه نتایج انقلاب‌ها چه می‌شود. یک انقلاب ممکن است به انحراف،جنگ داخلی و ترور و غیره بینجامند؛ مانند انقلاب‌های اخیر کشورهای عربی. اما باز هم نفس خواستِ طبیعی و مشروع تغییر و تحول زیر سوال نمی‌رود. نفس این‌که ملتی بخواهد اصلاحات اساسی و ساختاری بلند مدتی رابه ثمر برساند،امر خیر و مبارکی است. تغییر و تحول خواستی است که باید درست هدایت شود تا به نتایج مورد نظر برسد؛ و اگر نه،ممکن است در این روند به عقب برگردد و حتی به وضعیت بدتری بینجامد. یک ضرب‌المثل فرانسوی می‌گوید«جهنم از نیت خیر فرش شده است»؛حالا برای‌ این‌که از این وضعیت خارج شویم، احتیاج به یک انقلاب به‌معنای علمی و اصولی و اساسی داریم. انقلاب به این معنا، یعنی اصلاحات عمیق، و نه جنگ و خشونت! منظور، تغییرات ساختاری واساسی است که باید اول پیرامونش به یک اجماع ملی و یک چشم‌انداز روشن در دسترس رسید.

– جامعه ایران جوان است و بالقوه، امکان اصلاح‌ را بیشتر دارد؛ یعنی امکان تغییر و تحول در جامعه جوان ایران ساده‌ وسالم‌تر شکل می‌گیرد، و ظرفیت یا پتانسیل اصلاح و خروج از این مشکلات وجود دارد اما این اراده را هنوز شاید نتوان به‌ ظاهر و به‌ شکل متمرکز دید. این اراده ومیل به تغییر متاسفانه در مقاطعی طی سال‌های گذشته موفق و چنان‌که باید خوب تفهیم نشد، به حاشیه رانده و سرکوب شد و نتوانست به خواسته‌اش برسد؛با این‌ همه، میل به تغییر در جامعه را نشان داد.

– روشنفکران، نیروهای آگاه و کارشناس نقش مهمی در افزایش سطح آگاهی دارند اما هنوز چنانکه باید و شاید، در جهت تفهیم این ماجرا، طراحی مسیر، و نشان دادن راه درست، مشارکت نکرده‌اند. نیاز به تولید فکری بیشتری داریم تاچشم اندازها روشن‌تر ترسیم شود. هنوز ابهامات زیادی درذهن و ضمیر جامعه ‌وجود دارد. از وظایف روشنفکران،روشن و برطرف‌ساختن همین ابهاماتِ نظری واعتقادی است.

– اندیشه و راهکار عدالت‌خواهی باید به ‌مثابه یک نظام علمی آزمونِ عملی شود. البته باز هم نه از بالا تا در ساز و کارهای قضایی موجود و سیستم دولتی گیر کند. بلکه باید از جامعه و به ‌اصطلاح از پایین آغاز شود. از نهادها و سازمان‌های غیردولتی مردم‌نهاد (NGO)،شوراها و تعاونی‌های کوچک. در واقع، این میل و اراده باید در جامعه به یک مطالبه عمومی جدی تبدیل شود.

– یک جنبش عمومی که از پایین شکل می‌گیرد، قدرتی اجتماعی بسیار قوی در جهت اصلاحات ساختاری به‌وجود می‌آورد. یعنی دیگر می‌داند که برای به‌دست آوردن چه مطالبات مشخصی تلاش می‌کند یا علیه موانع فشار وارد می‌کند. همچنین، این اجماع می‌تواند نیروها و افرادی را که از وضع فعلی منتفع می‌شوند، تحت‌تاثیر قرار دهد. در واقع، همان شبکه‌ها که پیشتر اشاره شد،دیگر فرد نیستند، بلکه خود به یک شبکه‌ای تبدیل می‌شوند و مناسباتی قوی را شکل می‌دهند. این مناسباتِ شبکه‌ای، همان‌است که پدیده «مختلسین» را به‌وجود می‌آورد. البته این وضعیت را به‌سادگی نمی‌توان عوض کرد.کار ساده‌ای نیست. سال‌های سال است که این مناسبات درهم‌تنیده‌ اند و مافیایی قوی و تأثیرگذار به‌وجود آورده‌اند. ضمن‌ این‌که کل هویت و انتفاع آنها با سامان گرفتن اوضاع اقتصادی-اجتماعی کشور ازمیان می‌رود.بنابراین، طبیعی است که اگر اصلاحات بخواهد فقط از بالا و بدون هماهنگی و دخالت و فشارِ مردم شکل گیرد،بامانعی بسیار سرسخت روبه‌رو است.

دیگر عناوین منتشر شده در «قانون» امروز:

امیرعبداللهیان، معاون عربی و آفریقایی وزیر امور خارجه: بازی سعودی‌ها به ضرر آنهاست / ما از گفت‌وگو و همکاری با عربستان برای بازگشت صلح، امنیت و رفاه در منطقه استقبال می‌کنیم، بی‌تردید تداوم توسل به زور علیه یمن، به بحران این کشور پایان نخواهد داد بلکه خطر گسترش بحران و به ویژه رشد فزاینده تروریست را در پی دارد. حل بحران یمن صرفاً در گرو ی راهکار سیاسی و توافق همه گروه‌های یمنی است.

دعوت شیخ الازهر از آیت الله مکارم شیرازی / در پی مکاتبه اخیر حضرت آیت الله مکارم‌شیرازی با آقای دکتر احمد الطیب شیخ الازهر، ایشان با ارسال پاسخ محترمانه‌ای به معظم له ضمن تشکر از نامه مذکور، بر اهمیت حفظ وحدت اسلامی تاکید کرد. در این نامه آمده است: اختلافات مذهبی در این زمان در حد اختلاف فکری باقی نمانده بلکه تبدیل به جنگ و کشتار و خونریزی شده است که نه اهل تسنن از آن سود می‌برند و نه شیعیان! بلکه تنها کسی که از آن بهره برداری می‌کند دشمنان اسلام هستند که در کمین مسلمانان نشسته‌اند. من بار‌ها بر ضرورت برگزاری همایشی با حضور برجسته‌ترین علمای شیعه و سنی تاکید کرده‌ام تا به واسطه آن بتوانیم از خطراتی که متوجه همه ماست فاصله گرفته و با پیروزی خارج شویم. در این همایش باید فتوای صریحی مبنی بر حرمت قتل شیعه توسط اهل سنت و همچنین قتل اهل تسنن توسط شیعیان صادر شود. وی در پایان اظهار امیدواری کرده است که معظم له در این همایش شرکت نمایند.

«فرزند کشی در ردیف دوم قتل های خانوادگی»، گزارش نشست حقوقی خشونت خانگى علیه کودکان ایرانی/ با تنظیم الهام رستمی،
گروه حقوق و قضا

حمایت ۵۱ رهبر مسیحی از برجام / ده‌ها رهبر مسیحی در آمریکا ضمن حمایت از جمع بندی مذاکرات هسته‌ای میان ایران و گروه ۱+۵ از کنگره خواسته‌اند تا «عقلانیت مسیح» را به خاطر آورده و با این «توافق تاریخی» مخالفت نکنند. در نامه این رهبران به نمایندگان کنگره آمده است: «ما به عنوان رهبران مذهبی تنها کشور استفاده کننده از سلاح‌های هسته‌ای در جنگ وظیفه داریم هنگام بروز فرصت‌های خلع سلاح و منع اشاعه، چه در کشور خودمان و چه در سر تا سر جهان، شجاعانه صحبت کنیم.»

روزانه ۲ نفر در عربستان اعدام می‌شوند / عفو بین الملل در گزارشی با عنوان «آدم کشی به اسم عدالت؛ مجازات اعدام در عربستان» به مشکلات و معایب موجود در دستگاه قضایی عربستان پرداخته و به شدت از عملکرد این دستگاه دولتی انتقاد کرد. در گزارش مذکور آمده است که از ابتدای سال ۲۰۱۵ تاکنون عربستان ۱۷۵ تن را به اتهامات مختلف اعدام کرده است. عربستان در یک سال گذشته ۱۷۵ تن را اعدام کرده که به طور میانگین در هر روز ۲ تن اعدام شده‌اند. در این گزارش آمده که بین ژانویه ۱۹۸۵ تا ژوئن ۲۰۱۵ دست‌کم ۲۲۰۸ تن در عربستان اعدام شده‌اند که روش اعدام بیش‌تر آن‌ها قطع سر است و جسد اعدامی‌ها در انظار عمومی به نمایش گذاشته می‌شود.
همچنین براساس این گزارش تقریبا نیمی از اعدام شدگان در ۳۰ سال گذشته دارای ملیت‌های خارجی بوده‌اند و دلیل اصلی آن عدم اطلاع از زبان عربی برای دفاع از خود بوده‌ است.

«دین آنلاین» با این عناوین اقتباسی، روزنامه «قانون» را مرور کرده است: «احسان شریعتی: برخی از ضد ارزش‌های رژیم طاغوت، در حال تبدیل به ارزش‌ در جامعه مدنی کنونی است/ هنوز هم آثار ناموفق اجباری شدن و تحمیل تشیع صفوی در برخی نقاط کشور مشهود است/چون ایرانیان ملتی نیستند که یک دین را به راحتی بپذیرند، «اسلام ایرانی» را به‌وجود ‌آورده و مدعی حقیقت اسلام شدند/اراده و میل به تغییر در جامعه در مقاطعی طی سال‌های گذشته به حاشیه رانده و سرکوب شد و نتوانست به خواسته‌اش برسد»، «معاون عربی و آفریقایی وزیر امور خارجه: تداوم توسل به زور علیه یمن خطر گسترش بحران و رشد فزاینده تروریست را در پی دارد»، «دعوت شیخ الازهر از آیت الله مکارم شیرازی برای شرکت در همایش برجسته‌ترین علمای شیعه و سنی» و «روزانه ۲ نفر در عربستان اعدام می‌شوند»مرور مطبوعات/ ‌‌چهار‌شنبه‌ ۴ شهریور / روزنامه قانون

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.