خداناباوران جدید؛ همان اسلام‌هراسان قدیم

مقتدار خان/ ترجمه مجید کیوانفر

در گذشته مروجان اسلام‌هراسی، به دنبال به حاشیه راندن مسلمانان از عموم جامعه بودند، در حالی‌که معاصران تلاش می‌کنند تا هم دین و هم دینداران را به سخره بگیرند.

هرکس در جست‌وجوی خدا از طریق دلایل منطقی بگردد، مانند شخصی است که با چراغ در جست‌وجوی خورشید است.(از گفته‌های یک صوفی قدیمی)

"اسلام همواره در حاشیه بوده و نه مرکز"، "این ایده که «اسلام یک دین صلح‌جویانه است که تندورها بدان حمله می‌کنند» تصوری خطرناک است"، "اسلام ریشه بسیاری از اندیشه‌های بد است"؛ اینها بخشی از نظرات سام هریس است که علیه خدا و ادیان و به ویژه اسلام موضع می‌گیرد. این سخنان به طور گسترده در رسانه‌های عمومی غرب منتشر شده است. همدست انگلیسی وی، ریچارد داوکینز می‌گوید: "اسلام یکی از بزرگترین شرها در جهان است." بیل ماهر، کمدین امریکایی ادعا می‌کند: "اسلام تنها دینی است که شیبه مافیا عمل می‌کند." فضای رسانه‌ای اکنون از این ادبیات ضد اسلامی آکنده است. آنها حتی هیچ کوششی برای پوشاندن نژادپرستی و تعصب خود نمی‌کنند. این اظهارات اسلام‌هراسانه اهدافی یکسان دارند، اما تفاوت‌هایی در محتوای آنها با اظهارات اسلام‌هراسان پیشین مانند دانیل پایپز، استیو امرسن و رابرت اسپنسر وجود دارد. در گذشته مروجان اسلام‌هراسی، به دنبال به حاشیه راندن مسلمانان از عموم جامعه بودند، در حالی‌که معاصران تلاش می‌کنند تا هم دین و هم دینداران را به سخره بگیرند.
در عصر جهانی شدن و در میان رسانه‌های قدرتمندی که بر آگاهی بشرسلطه دارند، توده‌ها درگیر توأمان تمسخر و نکوهش هستند. در حالی که از عدالت و دیگر ارزش‌های والا سخن بر زبان می‌آورند، اما از گفتمان تحقیر برای اثبات برتری اخلاقی خود بر دیگران استفاده می‌کنند؛ "ما بهتر از آنها هستیم زیرا ارزش‌هایمان برتر است و از این‌رو جوامع و اعمال ما بهترند؛ حتی وقتی که ما جنگ را بر آنها تحمیل و سرزمینشان را اشغال می‌کنیم و این به لحاظ اخلاقی موجه است." تقریباً همه در این تقصیر شرکت دارند.
مسلمانان و غرب، هندوها و پاکستانی‌ها، اسرائیلیان و فلسطینی‌ها، جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها، هرکسی به نظر می‌رسد از اخلاقیات و حربه تمسخر به مثابه شیوه‌ای برای اثبات برتری خود و سلب مشروعیت از دیگری و سلطه بر او استفاده می‌کند. حمله اخیر به اسلام و مسلمانان توسط "خداناباوران جدید"، نمونه دیگری است از گفتمان تحقیر که برای اثبات خود به دیگری توهین می‌کند.
مسلماً این فرهنگ تمسخر، ویروسی است که در همه اثر می‌گذارد. نه تنها خداناباوران جدید در این مبارزه منظم برای توهین به دین درگیرند و مسیحیت و به ویژه اسلام را مورد هدف قرار می‌دهند، بیشتر ادیان، گروه‌های قومی و ملیت‌ها در این مبارزه جهانی رسانه‌محور حضور دارند. مبارزه علیه مسلمانان احمدیه و شیعه تنها یک نمونه از چگونگی نشئت‌گیری ارزش‌های فرقه‌ای از توهین به دیگران است. در واقع، بسیاری از مسلمانان از رسانه‌ها برای بد جلوه دادن فرهنگ امریکا و غرب استفاده می‌کنند تا از این طریق برتری فرهنگ و ارزش‌های اسلامی را اثبات کنند. حمله خداناباورران جدید به اسلام نه پدیده تازه‌ای است و نه منحصر به فرد و ویژه، جز اینکه توجه رسانه های مختلف از اجتماعی تا سنتی را بسیار به خود جلب کرده است.
در این فرهنگ و گفتمان تحقیر، کیفیتی افراط‌گونه وجود دارد. رسانه‌های اجتماعی و شبکه‌های کابلی، میل زیادی برای مشاجره، توهین و قضاوت های اخلاقی برای اثبات ارزش‌های خود دارند. روشنفکران عمومی که در این نمایش توهین‌آمیز شرکت می‌کنند، حرفه‌ای‌هایی هستند که بسته به تکرار و شدت پوشش رسانه‌ها درباره نمایاندن تعارضات فرهنگی فعالیت می‌کنند. مشهورترین این خداناباوران جدید، امثال داوکینز و هریس هستند که از کارگزاران تمام عیار این توهین فرهنگی به شمار می‌آیند. آنها با کتاب‌ها، سایت‌ها، نمایش‌ها، سخنرانی‌ها، اندرزهایی را به مشتریان خود می‌دهند تا در این نمایش فرهنگی متعارض با آنها همراه شوند.

خداناباوری جدید چیست؟
اما اصطلاح خداناباوران جدید برای اشاره به آن دسته از خداناباورانی به کار می‌رود که به خاطر انتقادات تندشان به خدا و دین مشهور شده‌اند. در واقع، آنها (داوکینز، هریس، ماهر و اخیراً کریستوفر هیچنز) تمرکز خود را بر روی اسلام و مسلمانان گذارده‌اند. خداناباوران معتقدند که با استفاده جدی از عقل و علم به سختی می‌توان وجود خدا را اثبات کرد. همچنبن بر این باورند که جزم‌گرایی همراه با تعصبات دینی مانعی برای روشنگری و اتخاذ چاره‌ای صلح‌آمیز برای رفع تعارضات است. آنان می‌گویند که دین بازمانده‌ای از مراحل ابتدایی پیشرفت عقل بشری است و با توسعه روشنگری در انسان، نیاز به خدا برای حمایت اخلاقی از انسان کمتر شده است.
اما برخلاف این خداناباوری نسبتاً جدی از برتراند راسل و جرج برنارد شاو که نقدهای خود را با طرافت طبع و معرفت همراه می‌کردند، خداناباوران امروزی در پی آنند تا خود را با اقتصاد توهین مشغول دارند. آنان به دنبال ایجاد اظهارات توهین‌آمیز هستند تا از اسلام و مسلمانان بدگویی کنند و موج رسانه‌ای را علیه جامعه مسلمانان به راه اندازند تا اسلام را متهم کنند. منش آنها این نیست که مباحث اندیشه‌محور را در مقابل اسلام به کار برند بلکه هدفشان این است که اسلام و نمادهای مقدس آن را سبک بشمارند نا بتوانند باورمندان را به سخره گیرند.

تمسخر نه نقد
چیزهای زیادی در جوامع اسلامی است که باید مورد نقد قرار گیرد. خشونت‌های فرقه‌ای، نارواداری‌های دینی، تروریسم،اقتدارگرایی و تبعیض جنسیتی که به‌طور گسترده مورد نقد دانشگاهیان و رسانه‌ها قرار می‌گیرد و کسی درباره وجود آنها تردیدی ندارد. اما خداناباوران جدید، به جای آنکه با این شرایط به مانند انحرافی از ارزش‌های اسلامی بنگرند، همان‌طوری که بسیاری از متفکران چنین می‌کنند، بدون هیچ‌گونه مطالعه و استدلال، این‌گونه القا می‌کنند که این ناهنجاری‌های اجتماعی از آموزه‌ای اسلامی نشئت می‌گیرد. به نظر آنان، افراط‌گرایی نه حاشیه که جریان اصلی مسلمانان را تشکیل می‌دهد. آنها جنبه‌های منفی گروهی از مسلمانان را به تمام اسلام تعمیم می‌دهند. در نظر اینان، مسلمانان متهمند، اما در عین حال جامعه لیبرال غربی مشکلات اجتماعی بسیار کمی دارد. خشونت‌های آشکار، تبعیضات جنسیتی، فساد، میل بی‌پایان برای جنگ، نارواداری‌های دینی(اسلام هراسی و یهودی ستیزی)، نژادپرستی و بیگانه هراسی در غرب از نگاه اینان در مقایسه با همین مشکلات در جهان اسلام رنگ می‌بازد. اما خداناباوران جدید که چنین بر فرهنگ رواداری در غرب در تقابل با جوامع اسلامی می‌بالند، اساساً مخالف این ناهنجاری‌های اجتماعی نیستند، بلکه از این طریق می‌کوشند انزجار و نفرت خود را از اسلام و مسلمانان توجیه کنند. تمسخر، موضعی اخلاقی نیست.

دورویی روشنفکرانه
بیشتر فیلسوفان اخلاق، روش‌شناسی خداناباوران جدید را نوعی دورویی روشنفکرانه تلقی می‌کنند. برای مثال، داوکینز معتقد است: "همه مسلمانان جهان به اندازه کالج ترینیتی کمبریج هم جایزه نوبل کسب نکرده‌اند." او سعی دارد نشان دهد که مسلمانان در جهان مدرن، عقب مانده‌اند و نسبت به نهادهای غربی از قدرت علمی و عقلانی کمتری بهره دارند. پس اگر این یک برهان است چگونه می‌شود که مسلمانان در بیست سال گذشته، شش بار جایزه نوبل صلح را بردند که بیشتر از امریکا، بریتانیا و اسرائیل است؟ آیا این بدان معنا نیست که در بیست سال گذشته، اسلام از مسیحیت و یهودیت در غرب صلح‌طلب‌تر بوده است؟ احتمالاً. این معادلات احمقانه که آنچه مسلمنان انجام می‌دهند به پای اسلام نوشته می‌شود، روش‌شناسی رزق و روزی و معیشت است، علی‌رغم اصرار آنها بر اینکه علم و عقلانیت تنها ابزار برای رسیدن به حقیقت است. براهین آنها درباره اسلام و مسلمانان به نظر هدفی بالاتر از تمسخر مسلمانان برای ارضای میل متعصبان فرهنگی و دینی ندارد.

ضد لیبرال و ضد لیبرالیسم
خداناباوران سنتی، از منظر دفاع از علم، لیبرالیسم یا مارکسیسم دیدگاه دینی را نقد می‌کردند. در حالی که خداناباوران جدید، ضد دین، به ویژه اسلام و مسیحیت هستند، اما از موضعی نامشخص. بر خلاف دیگر خداناباوران، اینان از لیبرالیسم به شدت گله دارند؛ زیرا لیبرالیسم، در مقابله با اسلام رواداری نشان می‌دهد و مسلمانان افراطی را از دیگر مسلمانان تفکیک می‌کند. اینان لیبرال‌ها را به دلیل عدم محکومیت اسلام به خاطر مجازات کفرگویی(علیه آزادی بیان)، خائن به لیبرالیسم می‌دانند. اما هیچ‌یک از این خداناباوران از ارزش‌های لیبرالی چون آزادی ادیان، آزادی بیان و رواداری دینی دفاع نمی‌کنند، وقتی که مسلمانان در غرب، قربانی نفرت یا تندروی دولتی هستند. اینان به جای آنکه از موضع لیبرالی درست علیه رشد اسلام‌هراسی بایستند، آتش آن را شعله‌ورتر می‌کنند و نژادپرستی و نارواداری را علیه اسلام و مسلمانان به کار می‌گیرند.

اسلام‌هراسی قدیم آشکار
به نظرم، خداناباوران جدید تصور می‌کنند که انتقاد آنان از ادیان به طور کلی و از مسیحیت به طور خاص، به آنها صلاحیت و مجوز لازم برای تمسخر اسلام را می‌دهد، بدون آنکه به تعصب و اسلام‌هراسی متهم شوند. خوشبختانه ما در جامعه‌ای با سطح تحصیلات بالا زندگی می‌کنیم و بسیاری از ما حتی آنانی که مسلمانند، می‌توانند تفاوت میان انتقاد و تعصب‌ورزی را تشخیص دهند.
خداناباوران جدید گزاره‌های خود درباره اسلام را بر مبنای حوادث وحشتناکی که در بخش‌هایی از جهان عرب و پاکستان رخ می‌دهد می‌سازند و آن را به تمام مسلمانان تعمیم می‌دهند و به عنوان خصیصه‌‌ای برای اسلام مطرح می‌کنند. آنها از این غفلت می‌کنند که بیش از یک میلیارد مسلمان در نقاط مختلف دنیا- ترکیه، ایران، آسیای جنوبی، آسیای شرقی- زندگی می‌کنند. تقریباً همه این فرض را که اینان شکل تازه‌ای از گفتمان اسلام‌هراسانه نومحافظه‌کاران بعد از یازدهم سپتامبر را ایجاد کرده‌اند رد می‌کنند. انتقاد هریس از اسلام متعلق به خود اوست: "اسلام همواره در حاشیه بوده و نه در مرکز." به عبارت دیگر، او مدعی است که افراط‌گرایی اسلامی یک پدیده حاشیه‌ای در اسلام نیست و کل اسلام افراطی است. ما این ادبیات را پیش از این در مقاله‌ای در نشریه نشنال اینترست با عنوان "هیچ اعتدالی وجود ندارد" دیده بودیم.

استلزامات سیاسی و سیاست خارجی
ادبیات ضد اسلامی و ضد مسلمانان خداناباوران جدید، همه خشونت‌ها و مشکلات جهان اسلام را به باورهای اسلامی نسبت می‌دهد. به علاوه، تأکید می‌کند که هیچ نوع اعتدالی در اسلام وجود ندارد و هر آنکه عمیقاً معتقد باشد، یک افراط‌گراست. اگر گفتمان اینان جدی گرفته شود، جنگ تمدن‌ها را به دنبال خواهد داشت. اگر همه مسلمانان افراطی‌ند و هیچ مرکز معتدلی در اسلام وجود ندارد، راهی برای "غرب لیبرال" جز جنگ علیه اسلام باقی نمی‌ماند، همان‌طور که علیه القاعده و داعش صورت گرفته است. چنین ادبیات نفرت‌آلودی، تبعات سیاسی خطرناکی در پی خواهد داشت.
این ادبیات تلاش‌های اصلاحگران برای رفع ناملایمات در جوامع اسلامی را سست می‌کند. معتقدان واقعی اگر بر اساس آموزه‌های اسلام زندگی می‌کنند، باید اسلام را مخالف هرگونه افراط‌گرایی نشان دهند. وقتی خداناباوران جدید، اسلام را به سخره می‌گیرند، اسلحه جای اصلاح را می‌گیرد.
یکی از بزرگ‌ترین چالش‌هایی که امریکا در جوامع اسلامی با آن مواجه است، رشد امریکاستیزی است، بدین دلیل که مسلمانان باور دارند که امریکا علیه اسلام وارد جنگ شده است. حتی پس از انتخاب باراک اوباما، مقامات امریکا مراقبند که چگونه درباره اسلام سخن بگویند. اظهارات تعصب آمیز خداناباوران جدید علیه اسلام در واقع حکومت را تضعیف می‌کند. ادبیات شوک‌آور اینان به مثابه نگرش خصومت‌آمیز امریکایی‌ ها درباره اسلام تلقی خواهد شد.

نتیجه
افرادی مانند سام هریس، ریچارد داوکینز و بیل ماهر ممکن است صادقانه به خداناباوری خود اعتراف کنند، اما نباید آن را چونان گفتمانی خشن و زشت عرضه کنند. ادبیات نفرت‌آمیز آنان متأسفانه ترس موجود در میان برخی مسلمانان نسبت به نقش تخریبی غرب درباره دینشان را تقویت می‌کند.
زمانی برتراند راسل گفت: "جوهره نگرش لیبرالی این نیست که دارای چه عقایدی هستی بلکه به چگونگی دارا بودن آنها بستگی دارد؛ به جای آنکه جازمانه بر آن تکیه کنی، محتاطانه آن را حفظ کن، شاید آگاهی‌ها و شواهد نو، منجر به ترک آن عقاید شود. این شیوه‌ای است که عقاید در علم حفظ می‌شوند درست در برابر روش حفظ آن در الهیات."
خداناباوران جدید، راسل را ناراحت می‌کنند. آنها بسیار از آنچه احتیاط و خودانتقادی نام دارد، فاصله دارند. آنها مانند هر متعصبی، جزمگرا و حق به جانبند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نویسنده این مقاله استادیار علوم سیاسی و روابط بین‌الملل در دانشگاه دلاویر است.

در گذشته مروجان اسلام‌هراسی، به دنبال به حاشیه راندن مسلمانان از عموم جامعه بودند، در حالی‌که معاصران تلاش می‌کنند تا هم دین و هم دینداران را به سخره بگیرند.

مطالب مرتبط
منتشرشده: 2
  1. atheist

    سلام گلم . شما اول از همه باید با روش علمی و نه روش های می سر و ته فلسفی که تا ابد هم هیچ جوابی نمی دهند خدا را ثابت کنید بعد به ما این چیز ها رو بچسبونید . آتئیسم شیطان پرستی نیست ، پوچ گرایی نیست . حتی هیچ گونه باوری نیست . بلکه عدم داشتن یک باوره .

    1. نداشتن هیچ باوری یعنی شک داشتن نسبت به همه چیز – هیچ دلیلی را نپذیرفتن و هیچیک از اثار خدا را ندیدن و نفهمیدن. نام این نوع تعصب شکاکیت است که در ان شک داشتن را مقدس می دانند.
      بعضی از شک پرستان با اعتراف به ندانستن به انکار های بدون دلیل هم می پردازند. اینها رابهتر است “خودپرست” بنامیم.
      بعضی دیگر بدون اینکه نشان دهند که از علم چه بهره ای دارند از روش علمی دم می زنند اینها نیز خودپرست هستند.
      دراین میان هستند کسانی که با دانستن وعلم داشتن – به خاطر کسب شهرت – بر خلاف علم خود حکم صادر می کنند.اینها نیز خودپرست هستند.
      خودپرستی انواع زیادی دارد مانند پول پرستی – مقام پرستی – شهرت پرستی و….

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.