برادر حزب اللهی عزیز!

دوستان حزب اللهی ما هم تا توانستند مجالس سخنرانی را به هم زدند. ..

 

برادر حزب اللهی عزیز و هم نسل بنده!

در این ایّام که سخن از اعتدال از در و دیوار می ریزد، گفتم بد نیست یادی از گذشته ها بکنیم، شاید که عبرتی باشد برای من، برای شما و شاید هم برای دیگران. سنّ بنده و شما که به حضور در جبهه نمی رسد؛ امّا شنیده ایم وصف آن روزها را. روزهائی که جنگ را همین حزب اللهی ها پیش می بردند؛ همین حسن باقری، احمد متوسّلیان، همّت و باکری و سایرین. جنگ، شجاعت می خواست که آن ها داشتند. دیانت و جوانی هم لازم داشت که البتّه سرشار بودند. جنگ امّا تجربه و عاقبت اندیشی هم می طلبید که شکر خدا، عقلای قوم در پشت جبهه کم نبودند. همین عقلاء، جنگ را طوری پیش بردند که هم قطع نامه را علیه صدام گرفتیم، هم برای اوّلین بار در پانصد سال اخیر، ذرّه ای از خاکمان به یغما نرفت و هم فرصتی برای سازندگی کشور به دست آوردیم. البتّه شاید می شد آن را کمی زودتر هم تمام کرد، اگر عقلاء کمی بیشتر بودند. بگذریم.

 

اندکی که گذشت و ما بزرگ شدیم و به نوجوانی رسیدیم سخن از اصلاحات به میان آمد. گفته بودند خاتمی می آید که دین را از ریشه برکند. شب نامه ای بود که پخش می شد. مساجد پر بود از مدح اصول و نفی اصلاح. به هر ترتیب، آنچنان که می دانی و می دانم، خاتمی هم آمد. اتّفاقا تندروهائی هم با او آمدند. «صبح امروز» را به راه انداختند که دمار از روزگار هاشمی در آورد. از عالیجناب سرخ پوش و سیاه پوش شروع کردند و تا به مرتبت «آقاسی» نرساندنش، ول کن نبودند. شش سالی که گذشت مغرور شدند و فریاد «عبور از خاتمی» برآوردند. سال 84 که آمد، قطعا درصدی هم احتمال پیروزی غیر اصلاح طلبی را نمی دادند، مگرنه زودتر به فکر ائتلاف و دلجوئی از عالیجناب سابق می افتادند. این هشت سال اصلاحات هم گذشت با همه تندروی ها و با همه موفّقیّت ها. فضای باز سیاسی، خیلی از معاندین را داخل در نظام کرد. اصحاب رسانه تکریم شدند و کمتر روزنامه ای به «اراده»ی وزارت ارشاد بسته شد. شور و شوقی بود که در دانشگاه ها به راه افتاده بود برای نقد مسئولین و ترسیم آینده بهتری برای کشور. به لحاظ اقتصادی، اگر آن روز نمی فهمیدیم، امروز فهمیدیم که چه خوب بود. انرژی هسته ای را هم پیش می بردیم، بی آن که تحریمی شویم یا مجلسی با حضور ما، خالی از سکنه شود! ژاک شیراک تا دم ماشین رئیس جمهور ما می آمد و کلینتون در آرزوی دست دادن و مصافحه با او به سر می برد. محور شرارت نبودیم که هیچ، جهانی، سالی را به خاطر ما، گفتگوی تمدّن ها می نامید. نه با اسرائیل دوستی کردیم و نه فضائی را به وجود آوردیم که در سازمان ملل، نقاشی بمب اتم را نشانمان دهند و علنا تهدیدمان کنند، بی آن که جنبنده ای زبان به دفاعمان از کام بیرون آورد. فسادی اگر بود، به همان چند میلیارد ختم می شد و مُفسدش هم اعدام. نه با دولت اسرائیل، که با ملّت اسرائیل هم دوست نبودیم.

 

دوستان حزب اللهی ما هم تا توانستند مجالس سخنرانی را به هم زدند. یادم می آید که از دکتر سروش، با گوجه فرنگی استقبال کردند. اتّفاقا به ایشان نقدهای فراوانی دارم که در محافل علمی گفته ام و خواهم گفت؛ امّا آیا برهم زدن جلسات سخنرانی او، منفورش کرد یا محبوب؟ راه پیمائی های خیل کفن پوش متدیّن، ذرّه ای از کرامت خاتمی کاست یا اندک اندک کفن پوشی را به ضرب المثلی برای تندروی و نادانی تبدیل کرد؟  بر سر محاسن و ریش چه آوردیم که در هر مجلسی مجبوریم ابتدائاً و بدون مقدّمه، سخنی آزاد اندیشانه از دهان خارج کنیم تا حاضران، رمی به نادانی مان نکنند؟ وقتی سینمائی را به جرم نشان دادن فیلم «آدم برفی» آتش زدیم، آیا به «رسوائی» خود هم فکر کردیم؟ این ها که می گویم با شماست که می فهمی و فکر می کنی؛ وگرنه با آن که گلوله بر شقیقه عضو شورای شهر می زند و عمری معلولش می کند به جرم اینکه چرا از بالا و پائین «چانه زنی و فشار» سخن گفته، که حرفی نداریم.

 

برادر متدیّن من!

می دانی! جوانان حزب اللهی اگر اشتباه هم می کردند، مردم به حساب دیانت و نا آگاهی شان می گذاشتند؛ امّا این هشت سال اخیر، مردم را به دیانت مان هم بدگمان کرد. آخر می گفتند این ها، همواره در مقابل بی دینی قیام می کنند و کفن می پوشند؛ امّا دیدند که مشکل حزب الله فقط با «قبض و بسط» سروش است؛ وگرنه با اتّهام مدیریت نداشتن پیامبران الهی کاری ندارند. دیدند که مشکل، تنها مخالفت با «منویّات» رهبری است؛ وگرنه مخالفت با «تصریحات» رهبری و یازده روز خانه نشینی، کسی را کفن پوش نمی کند. دیدند که تنها حضور در مجلس برهنگی بی مقدّمه انسانی در برلین است که خون ها را به جوش می آورد و کیفرخواست ها را سرازیر؛ وگرنه اگر در تهران، با برنامه ریزی پیشین، دخترانی رقص کنان و دف زنان، قرآن را به قاری تعارف بزنند، در حالی که مسئولان هم حاضرند و لبخند به لب دارند، غباری بر قبای کسی نمی نشاند!

 

برادر حزب اللهی عزیز!

این هاست که بدنام مان کرده؛ مگرنه مردم که با نماز جماعت و جمعه و دین که کاری ندارند. مردم با اسلام سیاسی هم که به آن رأی داده اند، هیچ گاه مشکل پیدا نمی کنند. این تندروی ها، این یک بام و دو هوا هاست که مردم را بدبین می کند. فکر می کنی اگر به تأسّی از رهبرمان که در سفر بجنورد، بابت اشتباه در سیاست کنترل جمعیت عذر خواستند و به درگاه خدا توبه کردند، عذرخواهی کنیم، طوری می شود؟ کوچک می شویم یا بزرگ؟ آیا در این مسیر هم به رهبرمان اقتدا کرده ایم؟ آیا جهاد تنها به برهم زدن مجالس سخنرانی و بد و بیراه گفتن به این و آن است یا آن که فروخوردن خشم، عذرخواهی از اشتباهات و مبارزه با نفس و عادت دادن آن به اعتدال، خود، بزرگ ترین جهاد است؟ باور کنید مردم هنوز هم ما را دوست دارند اگر کمی عاقلانه تر رفتار کنیم، تنها کمی!
دوستان حزب اللهی ما هم تا توانستند مجالس سخنرانی را به هم زدند. ..مصطفی درّی

مطالب مرتبط
منتشرشده: 10
  1. حسام

    برادر حزب‌اللهی عزیزی که در وبلاگت می‌نویسی اگر اوباما به سوریه حمله کند دخترش مورد تجاوز قرار خواهد گرفت، لطفا، خواهشا، کمی عقلانیت به خرج بده. اسلام دین تجاوز (حتی به دشمن) هم نیست.

  2. مسعود

    این روایت از حضرت امیر علیه السلام زیاد شنیده میشودامام علی(ع):لایری الجاهل الا مفرطاً أو مفرطاًنادان را نبینی جز که کاری را از اندازه فراتر کشاند، و یا بدانجا که باید نرساند.حکمت70نه تنها خود حضرت کل دین ما از این افرادصدمه فراوان دیده اند یک موردش نهروانی ها بودنداین روایت از حضرت امیر علیه السلام هدیه به شما دوست عزیزدوستى احمقان ، چون سراب ، ناپدید مى شود و چون مِه ، مى پراکَنَد .

  3. ناصر

    دری عزیز با تشکر از شما مطالبی که هشت سالی بود کم دیده می شد رو شاهد خواهیم بود.در راستای کامنت دوست عزیز مسعود عرض می کنم دربرخورد با این افراد چه باید کرد؟چون این افراد عالم و فهیم که نمی شوند و از طرفی وجود آنها واجب کفاییست پس برای برخورد با آنها تنها راه سکوت است همان که بزرگان ما میکنند والبته دستور خود امیر المومنین علیه السلام است که:نقل شده است که امیر المؤمنین صلوات الله علیه شنید شخصی به قنبر دشنام میدهد،چون قنبر خواست در مقام جواب او بر آید،حضرت او را صدا زد و فرمود:آرام باش و خدا را بسکوت از خود راضی کن،قسم بخدائی که دانه را شکافت مؤمن راضی نمیکند خدای خود را و بغضب نمی آورد شیطان را مثل سکوت و حوصله با دشمن خود،و تادیب نمیکند شخص دانشمند دشمن نادان خود را بمانند سکوت در برابر او.مستدرک الوسائل ج11ح

  4. مجید

    خطر این گونه تندروی ها بیشتر از این ناحیه است که ابزار و آلتِ دستِ زیرک ها قرار می گیرند و راه را بر همصالح عالیه” می بندند.وگرنه به گفته ی کوروش: “نادان نه گناهکار است و نه موذی، تنها نادانی گناه جهان ماست!”با سپاس از نویسنده ی گرامی…

  5. مریم

    اقای دری مقاله جالب وشجاعانه ای بود.سپاس.

  6. مهين

    اندازه نگهدار که اندازه نکوست،هم لایق دشمن است و هم لایق دوست.بسته به شرایط جامعه این «انداز ه ها» تغییر می کند.آقای دری ممنون که مقالات زیبا و عبرت آموز را به شور می گذارید.خدا یارتان.

  7. معصومه

    با تشکر از قلم زیبای جناب دری. بسیار لذت بردم. امیدوارم بیش از پیش، شاهد یادداشت ها و نوشته های ایشان باشیم. با آرزوی موفقیت روزافزون ایشان.

  8. مسعود

    آقای دری عزیزوقتی منکر را می بینیم بی تفاوتی مسئولین را هم می بینیم نهی از منکر زبانی هم اثر نمی کند چه باید کرد؟ دست روی دست بگذاریم و تماشا کنیم؟وصیتنامه امام را چه کنیم؟

  9. سپیده

    آقای دری دانش و قدرت بیانتان قابل ستایش استلذت بردم و بسیار استفاده کردمخداوند پشت و پناهتان

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.