یک استاد دانشگاه: علامه طباطبایی سنت‌گرایی معتدل و قابل انعطاف بود

روزنامه اعتماد در یک گفتگو و یادداشت به مقام علمی علامه طباطبایی پرداخته و توصیف دکتر داریوش شایگان از وی را بازنشر داده است. توصیف سخنانی از علامه که نفس تجربه را در شاگرد دمیده و حس عروج، سبکی و بی‌وزنی تکرار نشده ای را برای او به ارمغان آورده بود.

یک استاد دانشگاه: علامه طباطبایی سنت‌گرایی معتدل و قابل انعطاف بود
روزنامه اعتماد به مناسبت سالگرد رحلت علامه طباطبایی، به گفتگو با محمد مهدی جعفری، قرآن پژوه و استاد دانشگاه پرداخته و در بخشی از مقدمه این گفتار آورده است:
«کمتر پیش می‌آید که شخصیتی مورد تکریم و احترام همگان قرار گیرد. اما علامه طباطبایی چنین است. تاثیری که وی در حیات دینی، فرهنگی و حتی سیاسی ایران گذاشت بسیار برجسته و قابل ستایش است…. علامه علاوه بر تفسیر‌المیزان، نگارش‌های فلسفه‌ای هم دارد که آنها هم جزو مهم‌ترین آثار فلسفه اسلامی محسوب می‌شوند. علامه زمانی به یادگیری و تدریس فلسفه می‌پرداخت که در آن زمان چنین چیزی حکم انتحار داشت….»
 
محمد مهدی جعفری معتقد است که علامه طباطبایی در طیف اندیشمندان دینی سنت‌‌گرا محسوب می‌شود اما نه سنت‌گرایی متحجر. وی در این گفتگو، به این نکات پرداخته است:
 

  • تفسیر به‌طور کلی در حوزه معمول نبود. اگر نگوییم ممنوع بود اما مکروه بود…. ایشان با مقاومت‌های فراوانی هم روبه‌رو شدند. وقتی که در حوزه قم تفسیر را شروع کردند، سنتی‌هایی که معتقد بودند قرآن صرفا باید خوانده شود، با ایشان مخالفت کردند….

 

  • اختلافی که بین تفسیر‌المیزان با تفسیر پرتوی از قرآن آیت الله طالقانی و تفسیر نوین استاد محمدتقی شریعتی وجود دارد، به مساله علمی بودن برمی‌گردد. آیت‌الله طالقانی و استاد محمدتقی شریعتی علم را به عنوان پرتوی نورانی در نظر می‌گیرند که وقتی بر حقایق افکنده می‌شود، باعث می‌شود که آن حقیقت روشن‌تر دیده و درک شود. البته به عنوان وسیله‌ای برای درک و نه به معنای تفسیر. اینها علم را وسیله‌ای قرار دادند که از طریق تجارب علم و تجارب بشری می‌توانند حقایق قرآنی را بهتر درک کنند و رویکرد این دو بزرگوار بر استفاده از مطالب علمی روشن است. علامه طباطبایی این مساله را قبول ندارند و از مطالب علمی به عنوان علوم تجربی بسیار کم استفاده برده‌اند. بلکه ایشان از مطالب فلسفی و کلامی استفاده کرده‌اند.

 

 

  • علامه طباطبایی معتقد است که آیه ولایت ممکن است جابه‌جا شده باشد. مثلا آیه «الیوم اکلملت لکم دینکم» یا آیه «یا ایها الرسول بلغ ما انزل علیک من ربک» در ضمن آیاتی آمده که در مورد حج و احرام و مسائل تحریم و… است. علامه طباطبایی می‌گوید ممکن است این آیه در جای دیگری بوده، بعد در ضمن جمع‌آوری قرآن، آن را در اینجا قرار داده‌اند اما اصلا معتقد به کم و زیاد شدن یا حتی تحریف شدن به معنای اینکه کلمه یا آیه‌ای را عوض کنند، وجود ندارد و معتقد است این قرآن به تمام حجیه دارد زیرا اگر کلمه‌ای از قرآن تحریف یا کم و زیاد شده بود، تمام قرآن از حجیه می‌افتاد. این نظر قاطع و صریح علامه طباطبایی است که به خصوص در کتاب قرآن در اسلام مطرح کرده است.

 

  • علامه طباطبایی عالم و دانشمندی به تمام معناست که در مورد هرچه اظهارنظر کرده‌اند از علم و اعتقادات‌شان سرچشمه می‌گیرد. در بحث نقد تمدن و فرهنگ غرب به همان مسائل و اعتقادات توجه دارند. یعنی در ضمن آیات قرآن یا عقاید فلسفی و کلامی که دارند، آنها را نقد علمی می‌کنند و نه نقد سیاسی و نقد روز….

 

  • ایشان عالمی سنتی هستند و اگرچه به مسائل علمی روز آشنا هستند و مثلا در مورد مسائل فلسفی از قبیل فلسفه تربیتی و فلسفه اجتماعی و… نظریاتی دارند اما کاری به علوم تجربی و علوم روز به آن شکل ندارند. از این جهت ایشان در مساله خلقت انسان که دکتر سحابی از قرآن استفاده می‌کند، در عین حال که تکامل داروینیسم را به‌طور کامل قبول ندارد اما اصل تکامل را قبول دارد و آیات قرآن را با استنباط‌های خودشان و کمک آیت‌الله طالقانی می‌گوید که خلقت انسان به این ترتیب یک مراحل تکاملی را پیموده اما نه از نوع جهشی که داروین می‌گوید بلکه تکامل اصلی علمی است.

 

  • علامه طباطبایی معتقد است که دین اسلام همه شوون زندگی انسان است اما نه به شکلی که برخی‌ها در مسائل روز هم آن را دخالت می‌دهند.

 

  • علامه طباطبایی در طیف سنت‌گرایان قرار می‌گیرند اما از نوع معتدل و علمی. ما نمی‌توانیم علامه را در دسته مصلحان یا نواندیشان دینی قرار دهیم. علامه در تفسیر و کلام و فلسفه نواندیشی دارند اما ایشان را در مسائل اجتماعی دینی نواندیش نمی‌دانم. علامه طباطبایی سنت‌گرا هستند اما نه سنت‌گرای متحجر بلکه سنت‌گرایی معتدل و قابل انعطاف که مسائل را به شیوه علمی مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌دادند.

 

  • ایشان فقه را اصولا لب‌اللباب اسلام نمی‌دانند بلکه لب‌اللباب اسلام را تفسیر و قرآن می‌دانند. به همین علت تمام کارهای ایشان بر محور اسلام است. حتی کارهای فلسفی ایشان و روش رئالیستی که به اصطلاح شهید مطهری بررسی می‌کنند، باز هم با محوریت قرآن به بحث‌های فلسفی می‌پردازند. در مورد کلام اسلامی ایشان کتاب کوچکی به نام «علی و فلسفه الهی» دارند که در ابتدای آن شبهه کسانی را مطرح کرده‌اند که نهج‌البلاغه را اصیل نمی‌دانند. به این دلیل که در نهج‌البلاغه مطالبی فلسفی آمده که این مطالب در اواخر قرن دوم و در زمان هارون و مامون از فلسفه یونان با چند واسطه به زبان عربی ترجمه شده و لذا این نوع مطالب در زمان امیرالمومنین وجود نداشته و نمی‌تواند از قول امام علی(ع) نقل شده باشد. علامه طباطبایی پاسخ می‌دهد: «شبهه‌کنندگان نه از فلسفه یونان و نه از فلسفه اسلامی خبر دارند. فلسفه یونان مسائلی شرک‌آلود بوده که با ترجمه‌هایی دوم و سوم به عربی ترجمه شده و علمای کلام ما تلاش کرده‌اند که فلسفه اسلامی توحید را در قالب شرک فلسفه یونانی بریزند و لذا دچار سرگشتگی و حیرانی شده‌اند و لذا آنچه در نهج‌البلاغه از قول امام علی(ع) به صورت شبه فلسفی نقل شده، ریشه در قرآن و اعتقادت اصیل اسلامی دارد و اگر برخی اصطلاحاتش شبیه به اصطلاحات فلسفی است اما هیچ ارتباطی با آن فلسفه یونان ندارد و متاثر از آنجا نیست. اگر عالمان کلام ما از مسائل توحید و کلام و فلسفه دچار ابهام هستند و در پی یافتن مساله‌ای هستند باید به نهج‌البلاغه مراجعه کنند و از گفتار امیرالمومنین مسائل و مشکلات خود را حل کنند.»

 

  • علامه طباطبایی معتقد است آن فلسفه و کلامی که از یونان آمده نتوانسته آن مسائل اسلامی را توجیه و حتی مرتب و منظم کند. ایشان یک نوع نظم فلسفی علمی دارند اما این نظم فلسفی را از فلسفه اسلامی گرفته‌اند و به علمای کلام اسلامی قدیم هم با دیده انتقادی نگاه می‌کنند. البته به ملاصدرا بسیار نزدیک بود و از وی متاثر بود. به این دلیل که ملاصدرا از سه مکتب استفاده کرده است. این مکاتب عبارتند از مکتب مشا که خود از ارسطو به ابن سینا و سرانجام به ملاصدرا رسیده بود. هم از مکتب اشراق که از سهرودی و عرفان و ایران باستان رسیده بود. مکتب سوم هم قرآن بود. چون ملاصدرا از قرآن استفاده کرده از این جهت فلسفه‌اش خالص‌تر از فلسفه‌های اشراق و مشا است. لذا کسی مانند علامه طباطبایی که هم فیلسوف است و هم عارف و مفسر قرآن، طبیعی است که از ملاصدرا خیلی متاثر باشد. اما باز هم ملاصدرا را در بسیاری از مسائل نقد می‌کند و جلوتر می‌رود و مسائل نوتری مطرح می‌کند. بنابراین نظم فکری علامه طباطبایی همان نظم قرآنی است با مشرب فلسفی و کلامی که نه فلسفه مشا و نه فلسفه اشراق و نه ایرانی است بلکه بیشتر همان فلسفه اسلامی است که خالص‌تر از علمای کلام قدیمی است.
      

 
 
روایت یکی از شاگردان علامه طباطبایی: یقین دارم او اهل باطن و کرامات بود
اعتماد در صفحه 7 ،  یادداشت «علامه طباطبایی ساکن شهری دیگر» به قلم مهدی کمپانی‌زارع، عرفان‌پژوه و مولوی شناس را منتشر ساخته و وی را فیلسوف، مفسر و عارفی دانسته که هرچند در حکمت و فلسفه مشی صدرایی دارد، اما تصریحا و تلویحا به نقادی صدرالمتالهین نیز پرداخته است.
 
در این نوشتار به این نکات اشاره شده است:

  • علامه نوآوری‌های بسیاری را در حکمت نظری و عملی ارایه می‌کند و آنچه وی درباره ادراکات اعتباری گفته، از مشهورترین نوآوری‌های فلسفی اوست.

 

  • با توجه به مقدمه‌ وی بر المیزان، می‌توان دانست که علامه از تفسیر نقلی، عرفانی، باطنی، فلسفی و نظایر آن دل خوشی نداشته و راهی به قرآن از طریق خود قرآن می‌جسته است.

 

 

  • شاگردان وی در حکمت و تفسیر ده‌ها نفرند و نام‌های‌شان آشکار و شناخته است، اما در عرفان جز معدودی آن هم به اشارت از عرفان وی سخن نمی‌گویند. به گواهی همین شاگردان معدود شناخته شده، علامه اصرار به کتمان داشت….

 

  •  یکی از معدود کسانی که درباره تاثیرات تکوینی و تصرفات علامه طباطبایی سخن گفته، دکتر داریوش شایگان است. او به همراه طیف وسیعی از دانشگاهیان در سال‌های پیش از انقلاب در محفلی که گاه هانری کربن و سید حسین نصر نیز در آن حضور داشتند، از خرمن دانش علامه بهره می‌گرفتند و آب را از سرچشمه می‌جستند.
    شایگان در توصیف خود از واقعه مذکور چهره‌ای را از این عارف مکتوم و پوشیده‌رو نقل می‌کند که به خوبی می‌تواند قدرت و احاطه این مرد بزرگ بر نفوس و منظر و دریچه اصلی او به عالم را به ما بنماید.
    او می‌گوید: ما تنها بودیم. شب فرا می‌رسید و از گِردسوزهایی که در طاقچه گذاشته بودند، نوری صافی می‌تراوید. مانند همیشه روی زمین بر مخده نشسته بودیم. من از استاد درباره وضعیت اخروی و اینکه چگونه روح، نماد ملکاتی است که در خود انباشته و پس از مرگ، آنها را در برزخ متمثل می‌کند، سوال کردم. ناگهان استاد که معمولا بسیار فکور و خاموش بود، از هم شکفت. از جا کنده شد و مرا نیز با خود برد. دقیقا به خاطر ندارم از چه می‌گفت، اما آن فوران حال‌های دمادم را که در من می‌دمید، خوب به یاد دارم. احساس می‌کردم که عروج می‌کنم. گویی از نردبان هستی بالا می‌رفتیم و فضاهایی هر دم لطیف‌تر را باز می‌گشودیم. چیزها از ما دور می‌شدند. هوای رقیق اوج‌ها را و حالی را که تا آن زمان از وجودش بی‌خبر بودم، حس می‌کردم. سخنان استاد با حس سبکی و بی‌وزنی همراه بود. دیگر از زمان غافل بودم. هنگامی که به حال عادی بازآمدم، ساعت‌ها گذشته بود. سپس سکوت مستولی شد. ارتعاش‌های عجیبی مرا تسخیر کرده بود؛ رها و مجذوب در خلسه صلحی وصف‌ناپذیر بودم. استاد از گفتن ایستاد و سپس چشمانش را به زیر انداخت. دریافتم که باید تنهایش بگذارم .نه‌تنها به سوالم پاسخ گفته بود، بلکه نفس تجربه را در من دمیده بود. این تجربه را دیگر برایم تکرار نکرد، اما یقین دارم او اهل باطن و کرامات بود.

 

  • علامه مهم‌ترین و عالی‌ترین درس خود را به شاگرد پُردان و جهاندیده خود داد تا به آنها و همگان بنماید که پشت دریا‌ها شهری است که در آن پنجره‌ها رو به تجلی باز است و پشت دریاها شهری است که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است. علامه ساکن آن شهر بود و از این رو بود که با وجود دانش بسیار، هیچ گاه در شهر ما به قدرت و ثروتی نرسید و آیین مسافران را به نیکی به جا آورد و جز به ضرورت از دنیا برنگرفت. شگفتا که او در عین سکونت در جهانی دیگر، هیچ گاه به جهان ما پشت پا نزد و تا دم آخر از درس و بحث کناره نجست. کاش در آن شهر شاگرد و همنشین علامه باشیم…
     

 
 

 روزنامه اعتماد در یک گفتگو و یادداشت به مقام علمی علامه طباطبایی پرداخته و توصیف دکتر داریوش شایگان از وی را بازنشر داده است. توصیف سخنانی از علامه که نفس تجربه را در شاگرد دمیده و حس عروج، سبکی و بی‌وزنی تکرار نشده ای را برای او به ارمغان آورده بود.مرور مطبوعات/ ‌‌پنج‌شنبه 28 آبان / روزنامه اعتماد

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.