پدیدارشناسی، بدن و تقویم زنانه جهان

کتاب «به‌سوی پدیدارشناسی تمایز جنسی» تلاشی نظری برای به‌چالش‌کشیدن مجموعه گسترده‌ای از تفاسیر غالب در اروپای قرن بیستم و بیست‌و‌یکم درباره کتاب «جنس دوم» اثر سیمون دوبووار «فیلسوف و نظریه‌پرداز» فرانسوی است.

در جامعه ایرانی، عموما بحث درباره رابطه پدیدارشناسی با واقعیت زندگی روزمره و دلالت‌های سیاسی آن با پدیدارشناسی وجودگرای منبعث از روایت‌های هایدگری، سارتری و لویناسی پیوند خورده است. این رشته از مطالعات پدیدارشناسانه درباره سیاست، به‌ویژه وقتی صحبت درباره روایت‌های هایدگری و سارتری از پدیدارشناسی باشد، طبق عادت، تحت تأثیر منازعات تاریخی ایرانیان درباره نوعی سوسیالیسم قابل شناسایی در عمل سیاسی ژان پل سارتر یا هویت‌خواهی ضد تجددگرایانه برآمده از روایت‌های ایرانی از فلسفه مارتین هایدگر قرار داشته‌اند. در سال‌های اخیر، مجموعه‌ای پژوهشگران پدیدارشناسی در انجمن علوم سیاسی ایران، ضمن تأسیس جامعه ایرانی پدیدارشناسی، خط روایی نویی را درباره رابطه بین سیاست، امر جمعی و اجتماعی دنبال کرده‌اند که تا حد زیادی بر پدیدارشناسی استعلایی ادموند هوسرل بنیان گذاشته شده است. روایتی تازه که در نیمه دوم از قرن بیستم و تحت تأثیر مطالعات جدیدی که در سنت پدیدارشناسانه اروپایی و آمریکایی درباره فهم اولیه از پدیدارشناسی ادموند هوسرل صورت پذیرفته بود، به بازنگری بنیادین درباره عناصر بنیادین و مفاهیم اصلی نظام فکری فیلسوف مؤسس کم‌کم به جریان اصلی در مطالعه پدیدارشناسی منتهی شد. دَن زهاوی، استاد فلسفه در دانشگاه کپنهاک و سارا هایناما استاد فلسفه در دانشگاه‌های فنلاند، از مهم‌ترین چهره‌های فعال در این روایت تازه به حساب می‌آیند. جامعه ایرانی پدیدارشناسی انجمن علوم سیاسی ایران، با همکاری انتشارات گام نو، اثری از سارا هایناما را با ترجمه حمید ملک‌زاده در سال جاری منتشر کرده است. کتاب هایناما، تلاشی نظری برای به‌چالش‌کشیدن مجموعه گسترده‌ای از تفاسیر غالب در اروپای قرن بیستم و بیست‌و‌یکم درباره کتاب «جنس دوم» اثر سیمون دوبووار «فیلسوف و نظریه‌پرداز» فرانسوی است. تلاشی که سه ادعای متفاوت درباره کتاب «جنس دوم» و نظام فکر فلسفی دوبووار را به‌طور هم‌زمان به چالش کشیده تا ضمن نشان‌دادن نادرستی آنها این مسئله را معلوم کند که اولا چرا باید دوبووار را به‌عنوان فیلسوفی مستقل از ژان پل سارتر به حساب آورد و دوما چطور برای انجام‌دادن چنین کاری، باید به مبانی، منابع و ریشه‌های متفاوت فکر فلسفی او پرداخت. هایناما، برای دست‌پیدا‌کردن به این دو هدف عمده اثر خود را بر روایت تازه‌ای درباره پدیدارشناسی استعلایی ادموند هوسرل استوار کرده است. هایناما در مقدمه‌ای که برای خوانندگان ترجمه فارسی کتاب خود نگاشته این روایت جدید را این‌طور معرفی کرده است: «پدیدارشناسی هوسرل از آغاز پیدایش آن تاکنون، به‌عنوان فلسفه‌ای فردگرا و سوبژکتیویست فهمیده شده است. بااین‌حال، با مطالعه جدید درباره دست‌نوشته‌های هوسرل در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست‌ویکم، نادرستی برداشت‌هایی این‌گونه که برای هوسرل، زمینه برسازنده ‌ابژکتیویته این جهانی در بیناسوبژکتیویته استعلایی بوده، آشکار شده است» و بعد از آن این‌طور ادامه می‌دهد که «پدیدارشناسی به‌طورِ عام، به‌عنوان فلسفه جمعی‌بودن بدن‌مندی و تاریخی‌بودن، دوباره کشف شده است. به بیان روشن‌تر، مباحث مقدماتی‌ای که هوسرل درباره بیناسوبژکتیویته استعلایی، در آغاز در تأملات دکارتی و بحران طرح‌ریزی و منتشر کرد، اکنون در پیوند با دست‌نوشته‌های پژوهشی او قرار گرفته و با توصیفات و تحلیل‌هایی غنی درباره روابط بیناجسمی و تکوینی، تفصیل داده شده‌اند». و به این ترتیب این مسئله را روشن می‌کند که چطور، دسترسی پژوهشگران جدید پدیدارشناسی به دست‌نوشته‌های منتشرنشده هوسرل و آثار جدیدی که از او به چاپ رسیده است، زمینه‌های لازم برای پیدایش شکل جدیدی از وحدت در نظام فکر فلسفی او بوده است که به اعتبار عناصری در ایگولوژی هوسرل، بدن، بیناسوبژکتیویته و مفاهیمی مانند آنها، این فلسفه را به نظامی فکری درباره جمعی‌بودن، مشترک‌بودن، و به یک معنا سیاسی‌بودن تبدیل می‌کند. هایناما در بخش پایانی مقدمه خود بر ترجمه فارسی کتاب، این مسئله را معلوم می‌کند که چطور روایتی که در اثر او از بدن‌مندی «به پدیدارشناسی استعلایی و اگزیستانسیال ارائه می‌شود، وفادارانه است و در این کتاب، با تکیه بر این روایت، استدلال می‌شود که تمایز جنسی نه‌تنها باید به‌عنوان اختلافی بیولوژیکی یا اندامی، بلکه به‌طور بنیادین‌تری، به‌صورت اسلوبی متفاوت میان دو حالت از روی‌آوری بدنی فهمیده شود. به این‌ ترتیب، مذکربودن و مؤنث‌بودن، در هیچ موجودیت خاص یا نظامی از موجودیت‌ها ــ اندام‌واره‌ها؛ دستگاه‌های تناسلی؛ هورمون‌ها؛ و ژن‌ها ــ تثبیت نشده است، بلکه به‌عنوان دو شیوه متفاوت نسبت برقرارکردن با ابژه‌ها؛ عمل‌کردن بر آنها و متأثرشدن از آنها برساخته شده است». اهمیّت این بنیادین‌کردن تمایز جنسی، و تبعات اجتماعی و سیاسی آن از مهم‌ترین دلایلی است که مطالعه این ترجمه را از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار می‌کند. برای اینکه بتوانیم تأثیر چنین بنیادین‌کردنی درباره تمایز جنسی را تصور کنیم، باید آن را در کنار مفاهیمی مانند همدلی، تقویم بیناسوبژکتیو جهان و مسائلی مانند این در نظر گرفته باشیم. این‌طور به نظر می‌رسد که به اعتبار چنین روایتی، می‌شود از نوعی سازوکار بنیادین نسبت برقرارکردن با جهان صحبت کرد که اساسا به اعتبار جنس توضیح‌دادنی شده است. «به‌سوی پدیدارشناسی تمایز جنسی» از یادداشت دبیران مجموعه، یادداشت مترجم، مقدمه نویسنده بر ترجمه فارسی، مقدمه و شش فصل تشکیل شده است. فصل اول این کتاب به‌طور‌کلی به برجسته‌کردن حیثیت فلسفی سیمون دوبووار در مقابل روایت‌هایی اختصاص پیدا کرده است که او را به نویسنده‌ای پیرو ژان پل سارتر و فلسفه او تقلیل داده‌اند. در این فصل، همچنین با استدلال‌هایی علیه آن دسته از مفسران روبه‌رو می‌شویم که کتاب دوبووار را به بیانیه‌ای تاریخی-اجتماعی درباره وضعیت زنان امروز تبدیل کرده و آن را به‌عنوان کتابی برای جنبش‌های فمینیستی در خیابان می‌کاهند. مبنای این فصل بر نشان‌دادن ناکاستی‌های ترجمه انگلیسی «جنس دوم» و نقشی که در ایجاد چنین کژفهمی‌هایی داشته استوار شده است. هایناما در دو فصل‌ بعدی، آن دسته از مفاهیمی را که ضمن مراجعه به متن اصلی کتاب دوبووار استخراج کرده است، در ارتباط اصیلی که با مفاهیم پدیدارشناسانه و عمدا هوسرلی دارد بررسی می‌کند. در این بخش مفاهیمی مانند بدن و بدن‌مندی، بدن جنسی به‌طور مفصل مطالعه شده‌اند. نتایج حاصل از این سه فصل، در ادامه به نقطه عزیمت مطالعه هایناما درباره زنان به‌مثابه دیگری، مسئله انقیاد، ابژکتیویته و اخلاق و تبارشناسی انقیاد تبدیل شده‌اند. فصل آخر کتاب هایناما در مقام جمع‌بندی نهایی به نظریه فرافکنی اختصاص پیدا کرده و نهایتا صورت‌بندی خاص پدیدارشناسانه دوبووار از زنانگی را بررسی کرده است.

منبع: روزنامه شرق

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.