کتب «تاریخ فقه» و ضرورت بازنگری در آنها

حمیدرضا تمدن

با شروع تابستان تصمیم گرفتم به سبب کسب آمادگی لازم جهت تدریس درس «تاریخ فقه و اصول فقه» در یکی از مراکز آکادمیک در سال تحصیلی جدید، قدری بیشتر با آثاری که در این زمینه نوشته شده و البته همواره یکی از علاقه‌مندی‌های پژوهشی‌ام به شمار می‌رفته است انس بگیرم.

ابتدا تلاش کردم تا آثاری که به زبان فارسی در این زمینه نوشته شده است را جمع آوری کنم که برخی را در این مجال نام می‌برم:

1- تاریخ فقه و فقها، اثر دکتر ابوالقاسم گرجی
2- ادوار اصول فقه اثر دکتر ابوالقاسم گرجی
3- تاریخ فقه و فقها، اثر دکتر حبیب الله عظیمی
4- تاریخ فقه و فقها، اثر استاد حسن طارمی راد
5- تاریخ تحولات و کیفیت بیان فقه، اثر آیت الله محمد ابراهیم جناتی
6- تاریخ فقه و فقهای امامیه، اثر آیت الله جعفر سبحانی (ترجمه)
7- فقه اسلامی: ریشه داری، بررسی منابع و پیشینه، اثر استاد باقر شریف القرشی (ترجمه)
 
نکته قابل ذکر درباره این آثار آن است که بیشتر آن‌ها تقریباً دارای روش و چارچوب یکسان هستند. اما به نظر می‌رسد اطلاق عنوان «تاریخ فقه» بر این آثار تسامحی بوده و بیشتر آنها همچون کتاب «تاریخ فقه و فقها»ی مرحوم دکتر گرجی اگرچه برای کسانی که تازه در مسیر فقه آموزی قدم می‌نهند بسیار مفید و کارآمد است اما این اطلاعات عمدتاً از سطح «معرّفی» فقیهان و آثارشان فراتر نمی‌رود، حال آن که به نظر می‌رسد این امر با آنچه باید بر دوش عنوان «تاریخ فقه» گذاشته شود بسیار فاصله دارد.

از آثار گذشتگان تنها کتاب «ادوار فقه» استاد محمود شهابی خراسانی (در سه مجلّد) تا حدّی دارای رویکرد تاریخی بوده و به بستر شکل‌گیری منابع فقهی با نگاه تاریخی پرداخته است که البته آن اثر با وجود قوّت علمی، کمبودهای فراوان دارد که شایسته است در فرصت دیگری به آن پرداخته شود. همچنین شایسته است از کتاب علامه جلال‌الدین همایی در این زمینه یاد شود که در سال 1391 شمسی توسط پژوهشگاه علوم انسانی به چاپ رسید. این کتاب به سبب آنکه دربردارنده دو بخش جداگانه است این‌گونه نامگذاری شده: «قواعد فقه، اصطلاحات؛ و تاریخ فقه و قضا در اسلام». این کتاب نیز در نوع خود بسیار جالب توجه است گرچه نظرات نگارنده آن با نظرات رایج در زمینه تاریخ فقه و اصول فقه همسو نیست و خود کتاب نیز به سبب آنکه مجموعه‌ای از یادداشت‌ها در آن گردآوری شده از نظم معینی پیروی نمی‌کند و تکرارهای فراوان در آن خواننده را دچار سرگردانی خواهد کرد. (در مقاله‌ای منتشر نشده به معرّفی تفصیلی این کتاب پرداخته‌ام)

در سال‌های اخیر نیز کتبی که به زبان فارسی نوشته می‌شوند، بیشتر ادامه دهنده مسیر پیشینیان و بلکه تکرار کننده نظرات و مطالب آنان هستند. اما در این میان آثاری به نگارش درآمده که توجه فقه‌پژوهان به آنها می‌تواند رکود و ضعف موجود در آثار «فارسی» و به ویژه «شیعی» را تا حد بسیاری برطرف نماید. آثاری همچون «مکاتب فقه امامی ایران، پس از شیخ طوسی تا پایگیری مکتب حلّه» اثر دکتر احمد پاکتچی که خلاصه‌ای از آن در مجلد چهاردهم تاریخ جامع ایران نیز به چاپ رسیده است، «تاریخ فقه اسلامی؛ در سده‌های نخستین از آغاز اسلام تا شکل‌گیری مکتب اصحاب حدیث متأخر» اثر دکتر حامد خانی (فرهنگ مهروش)، «مبانی کلامی اصول فقه امامیه، مکتب شیخ مفید» اثر دکتر حسین بیرشک و مقالاتی مانند مداخل فقهی و اصولی دایره المعارف بزرگ اسلامی به قلم دکتر احمد پاکتچی و یا مقاله «گرایش‌های فقه امامیه در سده دوم و سوم هجری» نگاشته ایشان.
 
در این آثار به ریشه‌یابی مسائلی که در طول تاریخ فقه و اصول در جهان اسلام و یا مذهب امامیه اتفاق افتاده و همچنین بازیابی حلقه‌های اتصال این زنجیره مسائل، پرداخته شده است؛ نکته‌ای که در آثار پیشین همواره مغفول واقع گشته است. از دیگر ویژگی‌های این نوع نگاشته‌ها استفاده از علومی همچون نقد متن، جامعه‌شناسی و… در تحلیل وقایع و همچنین نقد برخی مسلّمات و مشهورات است. برای نمونه دکتر احمد پاکتچی در کتاب «مکاتب فقه امامی ایران، پس از شیخ طوسی تا پایگیری مکتب حلّه» تلاش کرده است تا نشان دهد اطلاق عنوان «عصر مقلّده» برای دوران پس از شیخ طوسی تا زمان ابن ادریس حلّی که صریحاً با شیخ به مخالفت برخاست صحیح نبوده و پیش از ایشان نیز تلاش‌هایی جهت نقد مبانی و آراء شیخ صورت گرفته بوده است که البته به دلایل گوناگون بخشی از آثار انتقادی در این زمینه به دست ما نرسیده است. در میان آثار پیشین کتاب «تاریخ فقه اسلامی؛ در سده‌های نخستین از آغاز اسلام تا شکل‌گیری مکتب اصحاب حدیث متأخر» اثر حامد خانی (فرهنگ مهروش) می‌تواند نمونه‌ای مناسب برای دانشجویان و طلّاب علوم دینی باشد که علاوه بر نثر روان و نظم معیّن دارای حواشی قابل توجه و پر استفاده است.
 
با وجود این، انجام پژوهش‌هایی عمیق‌تر به زبان فارسی که حتّی دوران‌های اخیر را نیز در برگیرد ضرورت دارد.
نکته مهمی که قصد دارم در این نوشتار، خوانندگان را به اهمیت آن آگاه سازم آن است که دستکم در بین پژوهشگران فقه، اصول و تاریخ فقه در ایران توجهی نسبت به آثاری که در جهان عرب به رشته تحریر در می‌آید وجود ندارد. البته به عنوان کسی که از چند سال گذشته تاکنون بر حوزه جهان عرب تمرکز کرده است باید بگویم که بسیاری از آنچه توسط پژوهشگران عرب در زمینه فقه و اصول و تاریخ آنها نوشته می‌شود تنها گرته‌برداری از آثار تولید شده در محافل آکادمیک اروپا و آمریکا بوده و بسیاری از آنها نمی‌دانند دنبال چه چیزی هستند. با وجود این در سال‌های اخیر آثار مهمی به صورت فردی و گروهی در جهان عرب تألیف شده است. برای نمونه دکتر «وائل حلّاق» از استادان دانشگاه کلمبیا و مک گیل، یکی از کسانی است که در سال‌های گذشته به بازخوانی تاریخ فقه همّت گماشته است. وی نه تنها برخی از مسلّمات و مشهورات در تاریخ فقه را به نقد گرفته بلکه به اشکالات غیرقابل اغماض آثار شرق‌شناسان در این زمینه نیز پرداخته و از این جهت فصلی نو را در تحقیقات تاریخ فقه گشوده است. وی بر خلاف شرق‌شناسان پدیده «علم شدگی» فقه را فرآیندی تدریجی می‌داند و به همین جهت تحوّلات قرن اوّل را با وجود دشواری بسیار در این زمینه مورد تحقیق قرار داده است. (تحوّلات قرن اوّل هجری چندان مورد توجّه مستشرقان قرار ندارد و بر همین اساس یافته‌های حلّاق اهمّیت فراون می‌یابد.)[1]
 
علاوه بر او جریان نواندیشی دینی در جهان عرب در سالهای اخیر فعالیت‌های قابل توجهی داشته است که برخی از مهم‌ترین اقدامات آنان توسّط سایت «مؤسسه مؤمنون بلاحدود» انعکاس می‌یابد و اینگونه فعالیت‌ها می‌تواند الگوی بسیار مناسبی برای پژوهشگران داخلی باشد. این جریان در راستای اصلاح «عقل اسلامی» به بازخوانی ابعاد گوناگون فقهی، اصولی، فلسفی، عرفانی و… سنّت اسلامی به روش‌های گوناگون پرداخته و به همین سبب به تاریخ فقه توجّه ویژه نشان داده است. بخش مهمی از پیشروان این جریان به برداشت آزاد و بدون واسطه از متون دینی معتقد هستند و بر همین اساس خود را به تفسیرهایی که فقیهان از متون و ادلّه شرعی ارائه داده‌اند پایبند نمی‌دانند و در نظر آنان این تفسیرها و تلاش‌های قابل احترام، مناسب شرایط خود بوده و امروزه باید تفسیری متناسب با اوضاع دنیای معاصر ارائه گردد. بر همین اساس علاوه بر این که متون تأثیر گذاری همچون «الرساله» امام شافعی مورد نقد قرار گرفته، مسلّماتی همچون بنیان گذاری علم اصول به وسیله وی نیز توسّط این جریان به چالش کشیده شده است.
 
از پیشروان این جریان می‌توان به عبدالمجید الشرفی و شاگرد وی حمّادی ذویب، توفیق بن عامر و شاگردان محققان مذکور اشاره کرد که به صورت تخصصی به تاریخ فقه و اصول فقه با نگاهی نو توجّه نشان داده‌اند. علاوه بر مقالات بسیار مهم و مغفول دکتر عبدالمجید الشرفی[2] ذکر عنوان کتاب بسیار مهم دکتر حمْادی ذویب با عنوان «جدل الأصول و الواقع» شایسته و مفید به نظر می‌رسد. این کتاب رساله دکتری نویسنده آن بوده که زیر نظر دکتر عبدالمجید الشرفی در تونس نگارش شده و بدون شک بهترین کتابی است که در زمینه تاریخ مسائل فقهی-اصولی و ادله آنها و همچنین بستر شکل گیری هر یک در ارتباط با اتفاقات و وقایع دوران خود تألیف شده است. نویسنده در این کتاب نهصد صفحه‌ای به بررسی تاریخ مسائل علم اصول در مذاهب اسلامی گوناگون (از جمله شیعه) پرداخته و هر یک را به صورت مفصل و مبتکرانه کاویده است. هدف نویسنده این اثر آن است تا نشان دهد بسیاری از مسائل فقهی و اصولی همچون همسنگ قرار گرفتن کتاب و سنت توسط شافعی، طرح مسأله قیاس (که مورد انتقاد جریان نواندیشی قرار دارد)، عدم پذیرش شهادت یک زن و مسائلی مانند آنها به مقتضای شرایط خود و در ارتباط با عالم واقع مطرح شده‌اند و اینگونه نیست که نتوان به شکلی دیگر اندیشید و متون دینی را تفسیر (تأویل) کرد. ضمن آن که در نظر وی عدم توجه به این رویکرد موجب شده است که بسیاری از مسائل فرامکانی و فرازمانی تلقّی شده و هیچکس اجازه نقد آنها را به خود ندهد.
جای خالی این‌گونه آثار در مطالعات شیعی (در همه زمینه‌ها) احساس می‌گردد و امید است که پژوهشگران فقه و اصول ابتدا به آنها آگاهی یابند و سپس به نگارش آثاری فراتر از معرّفی فقیهان و آثار آنها همّت گمارند.
 

 
 
 

 
[1]. گزارش مفصّلی از اندیشه‌های وی را «ریاض المیلادی» پژوهشگر تونسی تاریخ فقه در مقاله‌ای با عنوان «التجدید فی قراءه تاریخ الفقه الإسلامی، آفاقه و حدوده (مشروع وائل حلّاق نموذجا)» ارائه داده که توسّط مؤسسه مؤمنون بلا حدود در سال 2018 م به چاپ رسیده است.
[2]. مقالات وی علی رغم اهمیتشان چندان مورد توجّه پژوهشگران داخلی قرار ندارد. گرچه برخی از کتب وی توسّط دکتر عبدالله ناصری، استاد مهدی مهریزی و دیگران به زبان فارسی برگردان شده است. برخی از آثار مهم وی عبارتند از: «الشافعی أصولیا بین الإتّباع و الإبتداع»، «القیاس عند الأصولیین»، «حدود الإجتهاد عند الأصولیین و الفقها» و…
پروژه مهمی که «رابطه العقلانیین العرب» تحت مدیریت و هدایت وی دنبال می‌کند «الإسلام واحدا و متعدّدا» نام دارد که اهمیت فراوان داشته و در فرصت مناسب به معرّفی آن خواهم پرداختان شاءالله.
مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.