پس از شکست داعش چه چیزی جایگزین آن خواهد شد؟

رمزی بارود

حتّی اگر داعش شکست بخورد، ایدئولوژی آن از بین نخواهد رفت و به شکل و قالب دیگری درخواهد آمد. در حقیقت این روزها خلائی که در اثر فقدان روشنفکران عرب به وجود آمده، توسّط افراطیان آدم‌کش پر شده است. منطقه‌ای که زمانی مهد روشنفکرانی مثل میشل عفلق، جورج حبش، راشد الغنوشی و ادوارد سعید بود، امروز اندیشمندان را مورد بی‌مهری قرار داده است. ژرف‌اندیشان عرب یا خود را به احزاب و فرقه‌ها فروخته‌اند، یا از ترس سکوت اختیار کرده‌اند، یا این که دیگر قادر نیستند دیدگاه جامعی ارائه دهند که فراتر از گرایش‌های فرقه‌ای، مذهبی و سیاسی‌شان باشد.

برکسی پوشیده نیست که اعراب و مسلمانان خود بیش از همه قربانی افراطی‌گری واقع شده‌اند. فریاد اعتراض علمای اسلام نیز نتوانسته چندان توجّه رسانه‌ها را به خود جلب کند و متأسفانه در نگاه غرب، داعش معرّف اسلام و مسلمانان شده است.

در این‌باره گفتگوهای بی‌ثمرِ بسیاری در رسانه‌های غربی و در میان دانشگاهیان صورت گرفته‌ است. اسلام‌هراسان مایلند اسلام را به داعش تقلیل دهند و عدّه‌ای دیگر خاستگاه داعش را نظریه‌های توطئه می‌دانند.

ریشه‌های افراطی‌گری را نمی‌توان در دینی جستجو کرد که مفتخر به تعالی‌بخشی اروپا و شکوفاسازی فلسفه و علومِ آن است. به لطف دانشمندان مسلمان در عصر طلایی اسلام، شیمی، ریاضیات، فلسفه، فیزیک و حتّی روش‌های کشاورزی از اعراب (دانشمندان مسلمان، مسیحی، یهودی و ایرانی) به اروپای قرون وسطی منتقل شد.

اسلام در دستان دانشمندان و روشنفکران بر جهان تأثیر مثبت گذاشت و در دستان داعش مورد سوءاستفاده قرار گرفت، فتواهای خونین صادر کرد و زنان را تحقیر کرد و به بردگی کشید.

مسلّماً این اسلام نیست که دستخوش تغییر شده است، بلکه روشنفکران تغییر کرده‌اند. اما متأسفانه ما به معضل داعش عمدتاً از منظر امنیت غرب نگاه می‌کنیم و نمی‌خواهیم به این موضوع توجّه کنیم که ظهور داعش در متنِ مداخلات آمریکا و غرب در عراق، سوریه، لیبی و یمن رخ داده است.

به نظر می‌رسد که هرجا در خاورمیانه پای «مناطق عملیاتیِ» نظامی غرب در میان است، افراطیان نیز به وجود می‌آیند. افراطی‌گری در جاهایی رشد پیدا می‌کند که از وجود قدرت مستحکمِ مرکزی بی‌بهره‌اند یا هیچ‌گونه مشروعیت سیاسی و حمایت مردمی وجود ندارد و لذا راه برای مداخله‌جویان خارجی کاملاً هموار است.

سال‌ها است که یمن، سومالی، لیبی و مالی از هیچ قدرت مرکزی مستحکمی برخوردار نیستند. جای شگفتی نیست که این کشورها به طور مضاعف قربانی افراطیان و مداخله‌جویان واقع شده‌اند.

مداخله‌جویان خارجی اغلب از شعار «مبارزه با افراطی‌گری» به بهانۀ توجیه هرچه بیشتر مداخلۀ خود در امور کشورهای دیگر استفاده می‌کنند و با این کار به قدرت افراطیان می‌افزایند. افراطیان از مداخلات برای جذب نیروها و بودجه‌های بیشتر و محکم کردنِ جای پای خود بهره می‌گیرند. این دور باطلی است که از زمان حملۀ آمریکا به خاک عراق در سال 2003 آفت جان خاورمیانه شده است. در گفتمان‌های حاکم بر رسانه‌های غربی غالباً توجّه نمی‌شود که بین مداخلات خارجی، هرج و مرج‌ها و افراطی‌گری رابطه وجود دارد.

اما در جهان عرب این چالش قدری متفاوت است. در سال‌های اخیر، بازار اندیشه‌ها کساد شده و روشنفکران با پول خرید و فروش می‌شوند. بسیار دیده می‌شود که یک سردبیر از روزنامۀ خود به عنوان بلندگوی یکی از احزاب استفاده می‌کند، اما بعد به خاطر منافع مالی سرسپردۀ احزاب رقیب می‌شود.

زمانی بود که روشنفکران عرب همگی برای بیان یک روایت منحصربه‌فرد (آمیزه‌ای از ایدئولوژی‌های ملّی‌گرایانه، سوسیالیستی و اسلامی که تأثیر شگرفی بر جامعۀ عرب داشت) تلاش می‌کردند و جنبش روشنفکری عرب سودمند، پویا و تأثیرگذار بود.

اما پس از آشوب‌ها و جنگ‌های سال 2011، بسیاری از روشنفکران عرب به غرب فرار کردند، زندانی شدند یا راه سکوت را در پیش گرفتند و روشنفکران کاذب پول‌پرست جای آنها را پر کردند. لذا بود که خلأ عقلایی را امثال داعش و القاعده پر کردند.

در زمانه‌ای که جوامع عرب دستخوش نومیدی گشته، پای مداخلات خارجی در میان است و هیچ جنبش روشنفکری‌ای وجود ندارد که راه رسیدن به یک آیندۀ روشن و به دور از استبداد و سلطۀ بیگانه را به مردم نشان دهد، وجود افراطیان پیامدی منطقی است.
حتّی وقتی داعش شکست بخورد، ایدئولوژی آن از میان نخواهد رفت و به شکل دیگری درخواهد آمد، چراکه خود داعش نیز ماحصل دگرگونی ایدئولوژی‌های افراط‌گرای دیگر است.

تنها روشنفکران و آزاداندیشان خود جهان عرب هستند که می‌توانند به داد آیندۀ منطقه برسند و در غیر این صورت جهان عرب دو گزینه بیشتر پیشاروی خود نخواهد داشت: یا باید نوکر قدرت‌های غربی باشد، یا اسیر دست رژیم‌های خودکامه.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.