تحولات افغانستان و بحران عملیات تروریستی|محمد طاهر رفیعی

از مسائل مهم چند دهه‌ی اخیر افغانستان، حضور و فعالیت گروه‌های تروریستی همانند القاعده و داعش و غیره در این منطقه و نوع تعامل آنان با یکدیگر در گذشته و حال و به تبع گسترش عملیات تروریستی در دهه‌های اخیر علیه مردم افغانستان است. موضوعی که نوع عملکرد گروه حاکم بر افغانستان با آن نیز تأثیر زیادی در تعاملات ملی و منطقه‌ای و بین‌المللی این گروه داشته و خواهد داشت

پیشینه‌ی حضور گروه‌های تندرو مذهبی در افغانستان

جنگ‌ها و ناامنی‌های چهل ساله اخیر که از زمان تجاوز اتحاد جماهیر شروی به افغانستان تشدید گردید، باعث تقویت روحیه جهادی میان مردم افغانستان و پیدایش گرایش‌های جهادی در افغانستان و برخی کشورهای اسلامی گردید. امری که زمینه همکاری گسترده‌ای را میان بسیاری از افراد و جریان‌های مذهبی برخی کشورهای اسلامی با احزاب جهادی افغانستان را فراهم کرد که در پی آن شمار زیادی از نیروهای جهادی کشورهای دیگر برای جهاد ضد کمونیستی در افغانستان گردهم آمدند که در نهایت مجموع آنها به عرب‌افغان‌ها نامیده شدند و افراد شاخصی همانند عبدالله عزّام و اسامه بن لادن و برخی دیگر، رهبری و مدیریت و ساماندهی این نیروها را به عهده داشتند.

حضور فعال آنان در جهاد افغانستان که تعدادشان به ده‌ها هزار نفر می‌رسید، هرچند نقش مهمی در پیشبرد مبارزات ضد کمونیستی داشت، ولی با سقوط حکومت کمونیستی و تشکیل حکومت ائتلافی موقت مجاهدین، درحالی که آن نیروهای برون‌مرزی نیازمند حمایت جدی بودند، مجبور به ترک خاک افغانستان شدند، به دلیل آنکه در واقع تاریخ مصرف آنها از نظر حامیان منطقه‌ای و بین‌المللی‌شان به پایان رسیده بود و همین‌طور به دلیل سیاست‌های پیچیده حاکم در منطقه که در فرایند تقابل بلوک شرق و غرب در افغانستان به وجود آمده بود. ولی این پایان ماجرا نبود بلکه به دلیل نگرانی کشورها از گسترش افراطی‌گری از سوی اتباع خودشان که از جهاد افغانستان بازگشته بودند، شمار زیادی از این نیروها و بلکه بیشتر نزدیک به اتفاق آنان از سوی کشورهای متبوع خود تحت تعقیب قرار گرفته و احیانا بازداشت و یا محاکمه شدند. چنانکه طی سال‌ها و بلکه ماه‌های پایانی مبارزات ضد کمونیستی، عبدالله عزام نیز به صورت مرموزی در شهر پیشاور ترور شد. طی این تحولات مجموع نیروهای عرب‌افغان‌ها که دیگر از اسامه بن لادن فرمان می‌بردند، با سردرگمی و مشکلات جدی مواجه شدند. همین امر در کنار برخی مسائل دیگر در نهایت باعث گسترش تفکر جهادی از نوع تندروانه آن میان طیف وسیعی از اهل سنّت در کشورهای مختلف و از جمله در مناطق قبایلی افغانستان و ایالت سرحد پاکستان گردید.

از وقایع ناگوار مهم پس از سقوط حکومت کمونیستی در افغانستان، ناکامی احزاب جهادی افغانستان در برقراری حکومت فراگیر و همه شمول است که متأسفانه در نهایت به درگیری نظامی و تشدید جنگ داخلی در افغانستان انجامید. ولی از آنجا که عرب‌افغان‌های سرگردان در کشورهای دیگر نیاز جدی به یک پناهگاه امن و حامی قابل اطمینان داشتند، جنگ داخلی افغانستان قطع نظر از مشروعیت دینی آن، بستر و انگیزه مناسب جدیدی را برای حضور مجدد حداقل شماری از عرب‌افغان‌ها به افغانستان فراهم کرد و آنان این بار از سوی برخی گروه‌های درگیر جنگ داخلی مورد حمایت قرار گرفتند.

پیدایش طالبان و رابطه آن با گروه‌های تندرو

پیدایش و سپس حاکمیت گروه طالبان بر کابل که مشترکات زیادی با گروه‌های پیشین منطقه و از جمله عرب‌افغان‌ها داشت، باعث ایجاد پناهگاه امن‌تر در افغانستان برای این گروه‌ها گردید. بن لادن و اعضای القاعده تحت امر او با استفاه از همین فرصت درصدد تعامل جدی با طالبان برآمدند و در نهایت توانستند با تأسیس بزرگ‌ترین پایگاه‌های خود در مناطقی از افغانستان تحت کنترل طالبان، فصل جدیدی از فعالیت گسترده خود را در سطح منطقه و حتی جهان آغاز کنند. افزون بر آنکه از همان زمان پیدایش و حاکمیت طالبان در افغانستان، دیگر گروه‌های تندرو منطقه نیز به حمایت از طالبان شتافتند و این گروه‌ها در جنایاتی که آن زمان در شمال افغانستان و مناطق دیگر علیه مخالفان اعمال می‌شد نقش مهمی داشتند. در طول این مدت علی‌رغم برخی مشکلات فکری و سیاسی میان القاعده و طالبان، تعاملات سیاسی و نظامی آنان با همدیگر در راستای اهداف مشترک، به بالاترین سطح توسعه یافت، تا آنجا که برخی سران طالبان عرب‌افغان‌ها را همانند احزاب جهادی افغانستان مستحق سهم مساوی در آینده این کشور می‌دانستند و تأکید داشتند که آنها نه تنها مهمان بلکه صاحب خانه هستند.

همکاری گسترده و حمایت همه جانبه طالبان و القاعده از همدیگر ضمن آنکه در تثبیت جایگاه طالبان در افغانستان خیلی تأثیرگذار بود، باعث گسترش و افزایش فعالیت‌های بن لادن و اعضای القاعده در سطح جهان نیز گردید. تا آنجا که در سال 2001 میلادی، بن لادن به طراحی عملیات انتحاری بزرگ علیه برج‌های دو قلوی تجارت جهانی در نیویورک و قبل از آن انفجار سفارت‌‌های آمریکا در برخی کشورهای آفریقایی، متهم گردید. با افزایش تنش میان القاعده و آمریکا، طالبان نیز به همین دلیل و دلایل گوناگون دیگر و از جمله مسائل حقوق بشر در تقابل جدی با غرب و بسیاری از کشورهای منطقه و جهان و نهادهای بین‌المللی قرار گرفت. تا آنجا که این گروه با تهدید جدی و عملی حمله نظامی آمریکا و اعضای ناتو مواجه گردید ولی نتوانست از آرمان خود در حمایت از بن لادن و گروه‌های تندرو تحت فرمان او بردارد، چنانکه از موضع خود نسبت به مسائل حقوق بشر نیز کوتاه نیامد و در نهایت پس از یک حمله گسترده آمریکا و ناتو با حمایت جبهه متحد شمال، سلطه طالبان بر خاک افغانستان نیز خیلی زود پایان یافت.

وقایع دوران جنگ‌های ایذایی طالبان

پس از سقوط حکومت طالبان، سران و اعضای طالبان و القاعده و دیگر گروه‌های همسو با آنان بار دیگر با مشکلات جدی روبرو شدند و این گروه و جبهه جهانی القاعده در آستانه فروپاشی بزرگ و جدی قرار گرفتند. تا آنکه پس از حدود چهار سال، با ظاهر شدن ملا عمر رهبر طالبان میان هواداران خود در کویته پاکستان، فصل جدیدی از جنگ‌های ایذایی این گروه علیه نظام حاکم در افغانستان و نیروهای خارجی آغاز شد. از آن پس نیز اخبار و شواهد زیادی از همکاری نزدیک القاعده و دیگر گروه‌های تندرو منطقه با طالبان حکایت داشت که بر ناظران مسائل منطقه پوشیده نماند. هرچند خود آنان به دلایلی بارها سعی کردند روابط خود را انکار کنند، ولی تمامی ناظران وقایع افغانستان از وجود تعامل نزدیک و گسترده آنان خبر می‌دادند. چنانکه بیانیه‌ها و اظهارات سران هردو گروه نیز از همین تعاملات نزدیک آنان حکایت داشت.

مسئله مهم در این زمان، الگوگیری سریع این گروه‌ها از همدیگر در نوع مبارزه با مخالفان بود. در همین راستا، گروه طالبان نیز در حدود سال 2003 میلادی رسما خبر داد که با الگوگیری از اعضای القاعده فعال در عراق و برخی کشورهای دیگر، عملیات انتحاری و تروریستی را که پیشینه‌ی در افغانستان نداشت، به عنوان یک الگوی موفق در دستور کار خود قرار داده است. چنانکه از آن پس با موارد زیادی از عملیات انتحاری در افغانستان نسبت به اقشار گوناگون مردم افغانستان مواجه هستیم که تلفات و خسارات فراوانی را به جا گذاشت. هرچند شعار اصلی مبارزه با حضور بیگانگاه در افغانستان بود، ولی آنچه عملا در وقایع میدانی اتفاق افتاد، تنها حدود 2500 نفر از میان صدها هزار نیروی نظامی و کارمند عادی آمریکا و ناتو در افغانستان کشته شدند. درحالی که آن طرف صدها هزار نفر از مردم افغانستان به بهانه‌های مختلف کشته و مجروح شدند و زیرساخت‌های زیادی نیز که به مردم افغانستان تعلق داشت، تخریب گردید و از بین رفت.

پیدایش داعش

پیدایش گروه داعش از درون نیروهای القاعده وابسته به ابومصعب زرقاوی، یکی از تندروترین سران القاعده اهل عراق، فصل جدیدی از فعالیت و همکاری گسترده گروه‌های تندروی جهادی را در عراق و سوریه به وجود آورد. در طول سال‌های جنگ‌های خونین و جنایات داعش در عراق و سوریه و به وجود آمدن شاخه‌های فرعی آن در کشورهای دیگر، از جمله شاخه داعش خراسان نیز مناطق سرحدی افغانستان و پاکستان، سران و اعضای طالبان با صدور بیانیه و یا فرستادن نامه به ابوبکر بغدادی رهبر داعش، از عملکرد داعش پیوسته حمایت می‌کردند و هیچگاه به انتقاد از رفتار این گروه در عراق و سوریه نپرداختند و بلکه برعکس از عملیات مخالفان علیه مواضع نیروهای داعش شدیدا انتقاد می‌کردند. در عین حال، آنان نسبت به هر نوع تحرک و فعالیت مستقل افراد وابسته به داعش در افغانستان هشدار می‌دادند. چرا که تشکیل امارت خراسان داعش را خطر جدی برای آینده سیاسی خود و حتی سرنوشت ملی و قومی و قبیله‌ای خود تلقی می‌کردند که در واقع نیز چنین بود.

با شکست داعش در عراق و سوریه، اعضای این گروه تقریبا به سرنوشت مشابه آنچه برای اعضای القاعده پس از پایان جنگ شوروی در افغانستان پیش آمد، مواجه شدند. سرگردانی و سردرگمی اعضا و افراد همسو با داعش پس از شکست سنگین در سوریه و عراق، نداشتن پناهگاه امن و در عین حال تحت تعقیب قرار گرفتن از سوی کشورهای متبوع و نهادها و کشورهای دیگر، بار دیگر شرایط بسیار سختی را برای آنان و گروه‌های همسو با آنان به وجود آورد. تحت تأثیر همین امر حضور نیروهای داعش در مناطقی از افغانستان تحت حاکمیت طالبان بیش از گذشته مورد توجه قرار گرفته و رسانه‌ای شد و بحث تعامل و یا تقابل طالبان و داعش نیز بیش از گذشته مورد توجه قرار گرفت. هرچند طالبان پیوسته سعی کردند از تقابل خود با داعش سخن بگوید، ولی شواهد و دلائل برای هریک از تعامل و تقابل آنها فراوان است که مجال طرح آنها اینجا نیست.

بسترهای تقویت داعش در افغانستان جدید

از وقایع مهمی که اخیرا اتفاق افتاد، حاکمیت دوباره و تقریبا غیر منتظره طالبان بر افغانستان است که فصل جدیدی از تعاملات سیاسی اجتماعی و حتی نظامی را در سطح منطقه و جهان به وجود آورده و یا به وجود خواهد آورد. ولی نکته مهم در این رابطه بازهم نوع روابط طالبان و گروه‌های تندرو منطقه و از جمله داعش است.

در مجموع، خروج ناگهانی و غیر منتظره نیروهای خارجی از افغانستان، فروپاشی خیلی سریع حکومت بیست ساله دموکراسی، سلطه تقریبا بلامنازع طالبان بر افغانستان، تشکیل حکومت تک قومی تمامیت‌خواهانه، احساس خودباوری و غرور طالبان و گروه‌های همسو با آنان از این وقایع، در کنار سرشکستگی و عقده داعش از شکست در سوریه و عراق و تلاش برای عقده‌گشایی، احساس نیاز جدی آنان برای داشتن پناهگاه امن (همانند آنچه که قبلا برای اعضای القاعده اتفاق افتاد) و استفاده ابزاری کشورهای منطقه و جهان از داعش به دلیل تقابل منافع کشورها، بار دیگر زمینه را برای فعالیت گسترده و جدی گروه‌های تندرو و از جمله داعش در افغانستان فراهم کرده است. چنانکه علی‌رغم تأکید پیشین سران طالبان بر تقابل با داعش و اینکه داعش در افغانستان عددی نیست و به آسانی قابل کنترل است، پس از سلطه این گروه بر کابل، جدی بودن خطر داعش در افغانستان فوری مورد تأکید آنان قرار گرفت که خود این مسئله از جهات گوناگون قابل تأمل است.

عوامل و بسترهای گوناگون دیگری نیز برای تقویت داعش در افغانستان نیازمند تأمل و ارزیابی است که مهم‌ترین آن رقابت‌های داخلی و منطقه‌ای و بین‌المللی در افغانستان و منطقه است. به طور طبیعی، در این رقابت برجسته ساختن حضور یک گروه تروریستی واقعی و یا موهوم به نام داعش ضرورت انکارناپذیر است تا در مواقع لزوم از وجود آن در راستای اهداف زیادی‌خواهانه و جنایتکارانه، استفاده شود. در این راستا نوع سیاست کشورهای منطقه و جهان نسبت به افغانستان و میزان خطری که از حضور گروه واقعی و یا موهوم داعش در افغانستان ترسیم می‌شود، می‌تواند در جایگاه منطقه‌ای و جهانی و بین‌المللی طالبان نیز تأثیر مستقیم و یا غیر مستقیم داشته باشد. چنانکه به هراندازه ناتوانی طالبان در کسب مقبولیت و مشروعیت ملی و بین‌المللی تداوم بیابد، به طور طبیعی، تبلیغ از حضور یک گروه جایگزین می‌تواند راهکار مناسبی برای رسیدن به اهداف زیادی‌خواهانه برخی کشورها باشد. چنانکه توطئه‌های شوم برای تداوم ناامنی در افغانستان نیز از مسائل مهمی است که از دید ناظران منطقه‌ای و بین‌المللی پوشیده نیست. ضمن آنکه ممکن است منافع برخی کشورها و حتی شماری از جریان‌های داخلی و بیرونی از طریق افغانستان ضعیف و ناامن بیشتر تأمین گردد تا از یک افغانستان با ثبات و قدرتمند. همین مسائل در کنار مسائل فراوان دیگر باعث می‌شود که خطر داعش در افغانستان بیش از میزان واقعی آن مورد تأکید قرار گرفته و رسانه‌ای و برجسته شود.

ماهیت عملیات‌های تروریستی اخیر

انتظار می‌رفت با تسلّط طالبان بر کابل، امنیت سراسری حاکم گردیده و دوران آن عملیات انتحاری و تروریستی مرگبار که هزاران نفر از مردم افغانستان را طی بیست سال اخیر به خاک و خون کشید و تمام مردم افغانستان را مصیبت‌بار کرد، پایان یابد. چنانکه اعضای طالبان نیز در روزهای نخست بر همین موضوع تأکید داشتند که مردم دیگر نگران امنیت خود نباشند. ولی علی‌رغم این انتظار خوشبینانه، چند مرحله از عملیات انتحاری مرگبار علیه مردم افغانستان بار دیگر باعث افزایش نگرانی مردم گردیده و ماهیت سیاست پشت پرده این عملیات تروریستی را در گذشته و حال در پرده‌ی از ابهام قرار داد. نمونه روشن آن عملیات تروریستی فرودگاه کابل است که میان جمعیت انبوهی که در روزهای نخست سلطه طالبان بر کابل قصد خروج از کشور را داشتند، اتفاق افتاد. در این اواخر عملیات انتحاری جنایتکارانه علیه نمازگزاران نماز وحدت‌بخش جمعه در دو مسجد جامع شیعیان در قندوز و قندهار از وقایع بسیار دردناکی بود که باعث شهادت و جراحت صدها نفر و سوگوار شدن خانواده‌های زیادی و متأثر شدن هر انسان آزادی‌خواه گردید و این موضوع بار دیگر فصل جدیدی از تسویه حساب مذهبی و قومی و سوء استفاده‌های سیاسی در سطح ملی و بین‌المللی از طریق پر رنگ کردن خطر عملیات تروریستی توسط یک گروه بدنامی به نام داعش را بر سر زبان‌ها انداخت. بخصوص آنکه این عملیات در دو شهری اتفاق افتاد که سابقه چنین عملیاتی در آن مناطق وجود نداشت و کسانی که مورد حمله قرار گرفتند، نه تنها کمترین تقابل را با دیگران داشته‌اند، بلکه آنان همسو با دیگر مردم نقش برجسته‌ای در آبادانی و پیشرفت آن شهرها داشته‌اند. چنانکه در مناطق دیگر افغانستان نیز اقوام و مذاهب مورد ستم، بیشترین اهتمام را در پیشرفت کشور و کاهش تنش‌های قومی و مذهبی داشته‌اند. ولی این موضوع در گذشته و حال به جای آنکه یک نقطه قوت تلقی شود، به عنوان یک نقطه ضعف بزرگ مورد سوءاستفاده قرار گرفته و باعث به حاشیه راندن آنان از مشارکت سیاسی برای آبادانی کشور شده است.

از طرفی، با وجود آنکه همانند گذشته، در یک داستان تکراری بار دیگر گروه داعش عامل اصلی جنایات اخیر پس از سلطه طالبان معرفی شد و این گروه تروریستی نیز رسما مسئولیت آن را به عهده گرفت و سران طالبان نیز که پیوسته بر مبارز با داعش تأکید می‌کرد و اینکه اجازه نخواهد داد گروه مستقلی به نام داعش در افغانستان پا بگیرد، بر پیگیری و مجازات عاملان این جنایات بزرگ ضد بشری تأکید کردند، ولی متأسفانه، همانند دوران گذشته، تاکنون هیچ گام مثبتی در این راستا برداشته نشده است. حتی متأسفانه در کمال ناباوری، سران طالبان به جای برگزاری مراسم ترحیم برای شهدای حوادث تروریستی و یا اعلان عزای عمومی، دقیقا پس از عملیات ضد انسانی تروریستی در قندوز و قندهار، بدون توجه به سوگواری مردم افغانستان، مراسم تجلیل از عاملان انتحاری را با حضور بازماندگان آنها برگزار کردند. یعنی تجلیل از کسانی که از زمان پیدایش طالبان تاکنون عملیات انتحاری گسترده را علیه مردم افغانستان و احیانا نیروهای خارجی انجام داده بودند. در این مراسم با شکوه که از طریق رسانه‌ها نیز پوشش داده شد، به خانواده عاملان انتحاری هدایای نفیسی از قبیل زمین و غیره وعده شدند. همین مسائل در کنار برخی مسائل دیگر باعث ابهام بیشتر درباره ماهیت عملیات تروریستی اخیر و همین‌طور درستی انتساب عملیات به داعش می‌شود که در صورت تداوم این نوع سیاست، آینده‌های مبهم و بلکه تاریکی در انتظار مردم افغانستان بود و روشن است که در نهایت شعله‌های آتش‌های فتنه‌های برافروخته‌شده دامن همه را خواهد گرفت و دنیای تاریکی حتی برای کشورهای ذینفع در افغانستان جدید را رقم خواهد زد.

جمع‌بندی و نتایج

آنچه روشن است که تحولات چهل ساله اخیر افغانستان و منطقه نقش مهمی در پیدایش برخی از گروه‌های تندرو فعال کنونی داشته است. چنانکه القاعده و داعش زایده و برخی گروه‌های شناخته‌شده‌ی دیگر زایده همین تحولات چند دهه‌ی اخیر است. در این میان، علی‌رغم برخی اختلافات مذهبی و سیاسی میان گروه‌های تندرو، تعاملات گسترده و مثبت آنان بر هیچ کسی پوشیده نبوده و یک موضوع خدشه‌ناپذیر است که در راستای اهداف و مبانی مشترک، پیوسته این گروه‌ها را به نوعی همسویی با همدیگر سوق می‌دهد. چنانکه آنان در نوع عملیات علیه مخالفان نیز از شگردهای همدیگر فراوان الگوبرداری دارند. به همین جهت هرچه زمان می‌گذرد با شیوه‌های جدیدی از عملیات ضد انسانی این گروه‌ها مواجه می‌شویم که بیشتر ریشه در تعصبات کور مذهبی و قومی آنان دارد. ضمن آنکه طی این مدت فراوان مشاهده شده است که هرگاه در یک نقطه مشکلی برای یکی از این گروه‌ها به وجود آمده است، در جاهای دیگر پناهگاه امنی برای آنان به وجود آمده و در یک حرکت همسو، بیشتر آنان با حضور متمرکز در مکان جدید فصل دیگری از فعالیت خود را آغاز کرده‌اند. در شرایط جدید این خطر بیش از همه متوجه مردم افغانستان است و اگر خرد جمعی در سطح ملی و بین‌المللی در یک اقدام انسان‌دوستانه و به دور از تنش‌های زیادی‌خواهانه، هرچه زودتر برای نجات مردم افغانستان از بحران‌های پیش‌زو چاره‌ای نیاندیشند، ممکن است در آینده نزدیک دامنه بحران‌ها به فراتر از افغانستان نیز گسترش یابد و مناطق دیگر را نیز تحت تأثیر قرار دهد.

به امید آنکه عقلانیت و درایت و مدیریت و انسانیت و درک آگاهانه از شرایط زمانه به دور از هرگونه تعصب کور مذهبی و قومی و غیره، بر تعاملات سیاسی و اجتماعی حاکم گردیده و پیش از آنکه فرصت‌های حیاتی از دست برود، زمینه برای برپایی حکومت عادلانه با مشارکت فراگیر تمامی اقوام و مذاهب فراهم گردد و در یک تفاهم عاقلانه و همکاری مسئولانه و اقدام انسان‌دوستانه، به دور از هر نوع سرسپردگی به بیگانه، امنیت سراسری در افغانستان به وجود آید. چرا که تنها از این طریق امید می‌رود افغانستان از بحران‌های گسترده‌ای که طی چند دهه اخیر دامنگیر آن شده است نجات یافته و آینده درخشانی برای نسل‌های بعدی خود ترسیم گردد.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.