دو نکته دربارۀ عاشورا

در روش‌شناسی جایگاه عاشورا، با چند مسئلۀ مهم مواجهیم، که مهم‌ترین آنها، این است که آیا روش عاشورایی، در سیره و شیوۀ پیشوایان دینی، قاعده است یا استثنا. به سخن دیگر، آیا امام صادق(ع) و امام باقر(ع) هم در پی مبارزه‌ای به روش عاشورا بودند و چون نتوانستند، روش‌های فرهنگی را برگزیدند، یا روش امام حسین(ع) نیز در صورت امکان و اختیار، همان روش امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بود، ولی چون نگذاشتند، ایشان مجبور به تغییر روش شد؟ به عقیدۀ نگارنده، این سؤال، مهم‌ترین پرسشی است که عاشوراپژوهان باید به آن پاسخ بدهند. و تا موضع خود را در این مسئله روشن نکنند، در عاشوراپژوهی راه به جایی نمی‌برند.

 

یک. مرحوم محدث نوری(م1320ق) و مرحوم سید محمدباقر درچه‌ای(م1342ق) و سید محسن امین عاملی(نویسندۀ التنزیه فی اعمال الشبیه) نخستین فقهای بزرگ شیعه بودند که به‌طور گسترده و آشکارا با تحریفات عاشورا مبارزه کردند. در دورۀ ما نیز شهید استاد مطهری و استاد محمدرضا حکیمی، آسیب‌شناسی عاشورا را وارد مرحله‌ای تازه کردند. خط مشترک در همۀ این آسیب‌شناسی‌ها تصحیح گزاره‌های تاریخی و زدودن خرافات و نیز دمیدن روح حماسه به مجالس عزاداری است. استاد محمدرضا حکیمی می‌گوید: «به جز اینکه حسین(ع) در عاشورا شهید شده است، عاشورا نیز [بر اثر تحریفات] در تاریخ شهید شده و پیام اصلی عاشورا فراموش گشته است. پس در هر عاشورایی دو شهید موجود است و بر هر شهیدی، نوحه‌ای واجب.»(جامعه‌سازی قرآنی، ص88).

 

به گمان نگارنده، مسئلۀ اصلی در تحریفات عاشورا، گزاره‌های غلط یا به‌اصطلاح روضه‌های دروغ نیست؛ بلکه مهم، ریشۀ این دروغ‌ها و گزافه‌های بی‌فایده است. اکثر تحریفات و آسیب‌ها، دو سرچشمۀ اصلی و همیشه‌جوشان دارد:

 

1. نپرداختن به مسائل اصلی عاشورا.

می‌توان گفت: آسیب اصلی در «گفته‌ها» نیست؛ در «نگفته‌‌ها» است. اهل منبر و ذاکران و مداحان، معمولا در مجالس عزاداری برای امام حسین(ع)، مسائل خاصی را مطرح می‌کنند، از جمله فسق یزید، مظلومیت امام(ع)، قساوت شمر و ابن سعد و مانند آنها. این موضوعات و مسائل، هماره و با حجم فراوان در همۀ منبرهای عاشورا بیان می‌شود؛ در حالی که مسائل مهم و اصلی عاشورا اینها نیست. به همین دلیل آسیب‌شناسی عاشورا را باید از «آنچه نمی‌گویند» شروع کنیم، نه از چیزهایی که می‌گویند. تحریفات اصلی عاشورا، مبالغه در قدرت حضرت عباس(ع) یا غلو در شمار کشتگان کوفه نیست. تحریف اصلی، جدایی انداختن میان روح و کالبد عاشورا است. مثلا مادحان و سخنرانان در ایام عاشورا، وقتی می‌خواهند از زشتی اعمال یزید بگویند، به بوزینه‌بازی و شراب‌خواری او اشارات بلیغ دارند، اما اجبار به بیعت و پیمان‌شکنی و نقض صلح‌نامۀ امام حسن مجتبی(ع) و سلب آزادی از مخالفان که زشت‌ترین کارهای یزید بود و همان‌ها امام(ع) را به قیام واداشت، جایگاه مهمی در سخنرانی‌ها ندارد. از وعدۀ حکومت ری به ابن سعد، فراوان می‌گویند، اما از انگیزۀ دینی کوفیان برای جنگ با حسین چندان نمی‌گویند. می‌دانیم که همۀ لشکریان کوفه، به هوس غنائم جنگی یا وعدۀ زر و سیم، به کربلا نیامده‌ بودند؛ بلکه بیشتر آنان، جنگ با حسین را واقعا جنگ با مخالف اسلام و دین خدا می‌دانستند و حسین را آقازاده‌ای می‌پنداشتند که می‌خواهد از نسبتش با پیامبر(ص) سوء‌استفاده کند و قدرت را به دست گیرد! مشکل اصلی کوفیان نه پیمان‌شکنی آنان بود و نه دنیاپرستی‌شان. مشکل آنان فریب‌خوردگی و اعتماد به نشانه‌های جعلی بنی‌امیه بود. فتوای قضات بلندپایۀ حکومتی، مانند شریح، و هیاهوی سخنرانان مذهبی در مساجد کوفه و سوء‌استفادۀ ابن زیاد از زبان و شعائر دینی، آن چاه مهیب را برای مسلمانان کَند و شاید بسیاری از آنان که اکنون برای حضرت سیدالشهداء(ع) عزاداری می‌کنند، اگر آن روز در کوفه بودند، در دام والی کوفه می‌افتادند و با همین شوری که الان عزاداری می‌کنند، آن روز با حسین(ع) می‌جنگیدند.

 

انگیزۀ دینی و اعتقادات مذهبی کوفیان، در همۀ رجزخوانی‌ها و شعارهایی که می‌دادند، پیدا است. امام سجاد نیز، چندی پس از عاشورا، فرمود: «کلٌ یتَقرّبونَ إلی اللهِ بِدَمِه؛ یعنی خون پدرم را ریختند فقط برای نزدیک‌تر شدن به خدا.»( بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۹۸). سخنرانان و مداحان باید برای مردم توضیح بدهند که چه دست و حجمی از تبلیغات حکومتی باعث شده بود که مؤمنان چنین خطایی بکنند و قساوت با حسین و خاندانش را به جایی برسانند که تاریخ همچنان انگشت حیرت بر دهان دارد. فقط انگیزه‌های غیر مادی می‌تواند مردمی را به این‌ مقدار از جدّیت و سلحشوری برساند که هیچ رحمی به مخالفان خود نکنند. چرا امام حسین بیش از 72 نفر را(نصف آنها هم از خاندان و خویشان امام بودند) نتوانست همراه خود کند؟ اگر دلیلش دنیازدگی مردم باشد، به این معنا است که اسلام پس از 61 سال، بیش از 70 نفر را نتوانست متوجه آخرت و معنویت کند، و اگر دلایل دیگری دارد – که دارد – آن دلایل چیست؟ چه فرهنگ و تصوری از حکومت بر ذهن و فکر مردم حاکم شده بود که به آن راحتی فریب دستگاه‌های تبلیغی اموی را خوردند و فرزند پیامبرشان را قربتاً الی الله(نه برای دنیا) کشتند؟ در سخنرانی‌ها به‌تفصیل دربارۀ شجاعت و رشادت حسین و یارانش می‌گویند، اما از کوشش بسیار و شگفت امام برای جلوگیری از جنگ و پرهیز از خون‌ریزی، کمتر می‌گویند و اشاره‌وار از آن می‌گذرند. مسائل اصلی عاشورا اینها است، نه میمون‌بازی یزید یا زیبایی علی‌ا‌کبر(ع) یا بی‌وفایی کوفیان یا قساوت شمر و سنان.

 

2. بیرون آوردن عاشورا از جایگاه اصلی‌اش.

سال‌ها و بلکه قرن‌ها است که دانشمندان دین‌آگاه و دردمند می‌کوشند که خرافات و تحریفات را از عاشورا بستُرند؛ اما شوربختانه تا کنون توفیق چندانی رفیق آنان نگشته است. وقتی کسی مانند استاد مطهری، فریاد زد و از ذاکران و سخنرانان خواست که عاشورا را به داستان‌های سست و بی‌پایه آلوده نکنند، با جایگاهی که وی در جامعۀ دینی ایران داشت، گمان می‌رفت که پس از این، از شمار و حجم نابایسته‌ها و تحریفات کاسته گردد؛ اما چنین نشد؛ چنان‌که کوشش اخلاف و اسلاف وی نیز چندان به ثمر ننشست. چرا؟ پاسخ این است که ما عاشورا را قبض روح کرده‌ایم و به کالبد آن قناعت ورزیده‌ایم. از سوی دیگر می‌دانیم که کالبد بی‌جان طعمۀ جانوران می‌شود. هر مقدار هم جانوران و حشرات موذی را از آن دور کنیم، باز به آن هجوم می‌آورند و تکه‌هایی از آن را به دندان می‌گیرند. اما موجود زنده، می‌تواند از خود در برابر مهاجمان دفاع کند و طعمۀ ماران و موران نشود. عاشورا در میان ما نیز چنین سرنوشتی یافته است. مردمی که روح حق‌طلبی و عدالت‌خواهی و سلحشوری را از عاشورای حسینی گرفته‌اند، آن را همچون کالبدی بی‌جان کرده‌اند و کالبد بی‌جان، همچون سفره‌ای رنگین است برای انواع آفت‌ها و آسیب‌ها. هر آفتی را هم که از آن دور کنیم، آفت و آسیبی دیگر بر آن حمله می‌آورد. تا آنگاه که عاشورای ما غیر از عاشورای حسین است، هدف آسیب‌های بی‌شمار و آفت‌های مرگ‌بار است و هرگونه آفت‌زدایی از آن، بیهوده است؛ زیرا جسم‌ بی‌جان، گریزی از موران و ماران ندارد.

 

دو. مهم‌ترین مسائل نظری عاشورا، «هدف‌شناسی» و «جایگاه‌شناسی» است. دربارۀ موضوع اول، کتاب‌ها و مقالات بسیاری نوشته‌اند؛ اما متأسفانه دربارۀ جایگاه‌ عاشورا در تفکر دینی، بیشتر به زبان شعر و شعار، سخن رفته است و تحقیق مهمی در این زمینه سامان نیافته است.

 

دربارۀ جایگاه‌شناسی عاشورا، از دو منظر می‌توان سخن گفت: محتوا و روش. محتوای عاشورا، بیعت نکردن با ظلم، اقدام عملی علیه حاکم جائر، امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح امور امت اسلام است. محتوای عاشورا را بهتر از هر جا می‌توان در وصیت‌نامۀ امام(ع) دید که خطاب به محمد بن حنفیه است. از این منظر، جایگاه عاشورا، پهلو به پهلوی عرش می‌زند و نمونه‌ای درخشان از آزادگی و دلیری پیشوایان دینی در همۀ ادیان است.

 

در روش‌شناسی عاشورا، سخن از شیوه‌ای است که امام حسین(ع) برای مقابله با ظلم برگرفت و تا آخرین قطرۀ خون، به آن شیوه، وفادار ماند. روش امام حسین(ع) به گواهی عاشورا، قیام مسلحانه بود. بنابراین می‌توان گفت عاشورا اگرچه در محتوا تفاوتی با صلح امام حسن نداشت؛ اما در روش، با آن متفاوت است و این تفاوت، محصول شرایط زمانی و رخدادهای غیر منتظره است.

 

در روش‌شناسی جایگاه عاشورا، با چند مسئلۀ مهم مواجهیم، که مهم‌ترین آنها، این است که آیا روش عاشورایی، در سیره و شیوۀ پیشوایان دینی، قاعده است یا استثنا. به سخن دیگر، آیا امام صادق(ع) و امام باقر(ع) هم در پی مبارزه‌ای به روش عاشورا بودند و چون نتوانستند، روش‌های فرهنگی را برگزیدند، یا روش امام حسین(ع) نیز در صورت امکان و اختیار، همان روش امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بود، ولی چون نگذاشتند، ایشان مجبور به تغییر روش شد؟ به عقیدۀ نگارنده، این سؤال، مهم‌ترین پرسشی است که عاشوراپژوهان باید به آن پاسخ بدهند. و تا موضع خود را در این مسئله روشن نکنند، در عاشوراپژوهی راه به جایی نمی‌برند.

 

دیدگاه غالب این است که عاشورا، قاعده است و غیر آن، استثنا و از روی ناچاری؛ یعنی امامان بزرگوار(ع) همه قصد قیام عاشورایی داشتند اما چون زمینه و زمانه را مساعد نمی‌دیدند، به درس و بحث و گفت‌وگو با مردم و کار فرهنگی مشغول ‌شدند. در مقابل، گروهی معتقدند که رسالت اصلی پیشوایان دینی و معنوی، کار فرهنگی و زیرساختی است؛ مگر اینکه مبارزۀ فیزیکی و رو در رو و مسلحانه بر آنان تحمیل شود. این دو گروه، عاشورای سال 61 را گریزناپذیر می‌دانند؛ اما یکی، آن را روش عمومی ائمه(ع) می‌شمارد و دیگری معتقد است که اگر بیعت را بر امام حسین(ع) تحمیل نمی‌کردند و اگر خلیفه کسی بود که امکان مدارا با آن وجود داشت، امام ترجیح می‌داد که در جبهۀ فرهنگی و انسان‌سازی فعالیت کند و به جای قبضۀ شمشیر، قلم در دست بگیرد.

 

دلایل گروه اول: برخی احادیث، وقوع عاشورا و ضرورت مبارزۀ سیاسی و نظامی و رودرو با ظلم و انحصار مشروعیت در حکومت منصوص از جانب خدا.

 

دلایل گروه دوم: برخی دیگر از احادیث، سیرۀ عمومی امامان(ع، پیامبران(ع) و مصلحان، و کم‌فایدگی تغییر حکومت‌ها از راه جنگ و شورش، بدون تغییرات بنیادین فرهنگی در طبقات زیرین و میانی اجتماع. دلیل دیگری که این گروه می‌آورند این است که گرایش‌های زیدی و کیسانی(به‌ویژه شاخۀ مختاریون) تأثیر بسیاری بر شکل‌گیری گرایش اول داشته و از آنجا به میان شیعیان اثنی عشری آمده است.

 

به هر روی، این دو دیدگاه، اگرچه ظاهرا مقابل یکدیگرند، هر دو تکرار عاشورا را گاهی نیاز و ضرورت اصلاح جامعۀ دینی می‌شمارند و در ضرورت آن تردید ندارند، و نیز می‌کوشند بیشترین استفادۀ معنوی و اجتماعی را از آن بکنند.

 

 
در روش‌شناسی جایگاه عاشورا، با چند مسئلۀ مهم مواجهیم، که مهم‌ترین آنها، این است که آیا روش عاشورایی، در سیره و شیوۀ پیشوایان دینی، قاعده است یا استثنا. به سخن دیگر، آیا امام صادق(ع) و امام باقر(ع) هم در پی مبارزه‌ای به روش عاشورا بودند و چون نتوانستند، روش‌های فرهنگی را برگزیدند، یا روش امام حسین(ع) نیز در صورت امکان و اختیار، همان روش امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بود، ولی چون نگذاشتند، ایشان مجبور به تغییر روش شد؟ به عقیدۀ نگارنده، این سؤال، مهم‌ترین پرسشی است که عاشوراپژوهان باید به آن پاسخ بدهند. و تا موضع خود را در این مسئله روشن نکنند، در عاشوراپژوهی راه به جایی نمی‌برند.

رضا بابایی

مطالب مرتبط
منتشرشده: 5
  1. محجوبه

    یا حیسلام بر شما استاد نازنیناز صمیم قلب براتون از خدا می خوام در این راه نورانی ای که با مطالعه و تحقیق در مورد اجتماع و فرهنگ دینی پیش گرفتید، کمک تون کنه . اللهم اصلح کل فاسد من امور المسلمیناللهم عجل لولیک الفرج

  2. سميعي

    نمیدانم چرا کسانی که سوالات مهم را مطرح میکنند خودشان پاسخ نمیدهند؟ محافظه کاری هم حدی داره!

  3. مشتاق

    باران رحمت است ولی اگر درست هدایت نشود تبدیل به سیل مصیبت زا میشود.مردم ما به عشق علی اصغر اشکها می ریزند و نذرها می کنند غافل از اینکه در همین نزدیکیهاچند بچه بی گناه در مدرسه اشان دچار سوخته گیهای عمیق شده اند و نیازمند همدردی و کمک هستند کاش اشکی برایشان ریخته میشد و دستی به یاریشان میشتافت.

  4. صاحبي

    عالی، عالی، عالی

  5. محمد

    متن زیبایی بود،لذت بردم. امابا آن بخش از مطلب که:قائده بودنقیام امام حسین(ع) دیدگاه غالب است، موافق نیستم.به نظر می رسد نویسنده محترم در این فقره اغراق فرمودند.

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.