دین‌داری و خشونت: روانشناسی چه می‌گوید؟

فاطمه سلیمانیه

فاطمه ‌سلیمانیه کارشناس روانشناسی بالینی است و در این یادداشت کوشیده تا نشان دهد که بر اساس یافته‌های موجود، دین نقش روانی متفاوتی در جوامع عرب و غیر عرب، و شیعه و سنی ایفا می‌کند؛ به گونه‌ای که شاید بتوان ادعا کرد که «تشیع» در کاهش خشونت در جوامع اسلامی نقش دارد.

این روزها، در پی وقوع اتفاقات پاریس، ملموس و ناملموس و عریان یا پنهان، گزاره‌هایی مطرح می‌شود که نقطه‌ اشتراک آن‌ها در مرتبط کردن «دین‌داری» و «خشونت» است. آیا دینداران، خشن‌تر هستند؟ آیا دین‌داری، به خشونت دامن می‌زند؟ آیا دین، منبعی برای مجاز شمردن اعمال خشونت یا مشروع دانستن کاربرد خشونت است؟
هر دو سوی این معادله، یعنی «خشونت» و «دینداری»، مفاهیمی ماهیتاً میان رشته‌ای هستند. هر دوی این مفاهیم، می‌توانند از زاویه‌ی دید جامعه‌شناسی، فلسفه، تاریخ، علوم سیاسی و بسیاری دیگر از رشته‌های علوم انسانی مورد مطالعه قرار گیرند. یکی از این زاویه‌های دید، بررسی این مفاهیم از منظر روانشناختی است. نگاهی به ادبیات تحقیقات روانشناختی، می‌تواند پاسخی – هر چند موقتی و نسبی- به پرسش ارتباط میان خشونت و دینداری ارائه دهد. در ادامه، تلاش می‌کنیم به برخی از نتایج پژوهش‌هایی که در ایران بر روی این موضوع صورت گرفته‌است اشاره کنیم.
برای پاسخ دادن به این سوال ابتدا به سراغ پژوهش‌هایی که در داخل کشورمان صورت گرفته می‌رویم. نتایج این مطالعات اغلب نشان می‌دهند که دینداری، کاهش خشونت را در پی دارد. به عنوان مثال در پژوهشی[1] که بر روی زندانیان زندان قم صورت گرفته، دینداری نه تنها عاملی کاهنده در خشونت زندانیان، که به عنوان نوعی روان‌درمانی مورد استفاده قرار گرفته است. در این پژوهش، میزان اثرگذاری نوعی درمان دینی- روانشناختی به نام «درمان یکپارچه توحیدی» بر کاهش رفتارهای بزهکارانه و پرخاشگرانه آنها بررسی شده‌است. «درمان یکپارچه توحیدی»، درمانی است مبتنی بر آموزش مهارت‌های زندگی بر پایه آموزه‌های اسلامی و با تکیه بر تعمیق رابطه با خداوند یکتا. نتایج این پژوهش کاهش 90 درصدی رفتارهای مجرمانه را در گروهی که این درمان را دریافت کرده‌اند نشان می‌دهد.
در پژوهشی دیگر[2] در شهر یزد، «رابطه بین دینداری والدین با خشونت فرزندان پسر دبیرستانی» بررسی شده‌است. یافته‌های این تحقیق نیز نشان می‌دهد که هر چه میزان دینداری والدین بالا برود،خشونت فرزندان کاهش می‌یابد. همچنین این پژوهش نشان می‌دهد که دینداری پدر بیش از مادر سبب کاهش خشونت فرزندان پسر می‌شود.
در شهر اهواز نیز مطالعه‌ای مشابه[3] صورت گرفته که “اثر دینداری والدین را بر میزان خشونت آنان نسبت به فرزندان” سنجیده است. در این پژوهش بُعد پیامدی و مناسکی از بُعد عاطفی و اعتقادی دینداری تفکیک شده است؛ به این معنا که بعد پیامدی و مناسکی به میزان پایبندی والدین به انجام مناسک دینی مانند نماز جماعت و دیگر مناسک به خصوص مناسک جمعی دینی تعبیر شده‌ و بعد اعتقادی ناظر به اعتقاد به خداوند، روز قیامت و حقانیت پیامبر و قرآن و بعد عاطفی شامل حس معنویت و ترس از خدا و روز قیامت است. یافته‌های این پژوهش گویای آن‌ است که دینداری والدین به طور کلی سبب کاهش اعمال خشونت نسبت به فرزندان می‌شود. در تفکیک ابعاد دین نیز بعد اعتقادی بیشترین تأثیر را در کاهش خشونت داشته، در حالی‌که میان بعد مناسکی و خشونت نسبت به فرزندان رابطه معناداری وجود نداشته ‌است. نتایج بسیاری از پژوهش‌های مشابه نیز مؤید همین معنا، یعنی تأثیر مثبت دین بر سلامت روان و تاثیر منفی آن بر اعمال خشونت است.
اکنون سؤال دیگر آن است که آیا در زمینه‌ متفاوت دیگر کشورهای اسلامی نیز نتایج پژوهش‌های روانشناختی فوق در زمینه‌ای متفاوت تأیید می‌شود؟ در سال 2007 در میان دانشجویان مدرسه علوم اسلامی دانشگاه موصل عراق، پژوهشی روانشناختی[4] صورت گرفته که موضوع آن “سنجش رابطه دینداری را با سلامت روان” بوده‌ است. یافته‌ها نشان می‌دهد که زنان دیندار از سلامت روان بالاتری برخوردار بودند، ولی در مردان چنین رابطه ای مشاهده نشد و دینداری در مردان سبب افزایش سلامت روان نشده است.
زیاد برکات[5] استاد روانشناسی دانشگاه قدس در سال 2006 در میان دانشجویان این دانشگاه، پژوهشی دیگر انجام می‌دهد تا “رابطه سازگاری روانی و اجتماعی را با التزام دینی” بررسی کند. این پژوهش رابطه‌ای میان این دو متغیر نمی‌یابد. به بیانی دیگر التزام دینی سبب افزایش یا کاهش سازگاری روانی اجتماعی در میان دانشجویان دختر و پسر دانشگاه قدس نبوده است.
در پژوهشی دیگر در سال 1999، غلاب و الدسوکی[6] “رابطه دینداری اعتقادی و دینداری ظاهری” را با “خشونت” در دانشجویان دانشگاه‌های مصر مطالعه کرده‌اند. یافته‌های این پژوهش که میان 454 نفر از دانشجویان دانشگاه‌های مصر صورت گرفته نشان می‌دهد که رابطه دینداری ظاهری و خشونت مثبت بوده است. به بیانی دیگر افرادی که از نظر ظاهری دیندارتر بوده‌اند، خشونت بیشتری داشته‌اند.
با بررسی این یافته‌ها به نظر می‌رسد که میان جامعه عربی مسلمان و جامعه‌ایرانی و شیعی در این زمینه تفاوت‌هایی وجود دارد. در چنین شرایطی است که بیش از پیش کمبود پژوهش‌های تطبیقی در میان جوامع اسلامی در سنجش ارتباط میان دینداری و خشونت، انواع آن و عوامل مؤثر بر این ارتباط ضروری به نظر می‌رسد. به عنوان مثال می‌توان پرسید که در تیپ کشوری عربی چون عراق با تکثر مذهبی، آیا می‌توان از تفاوت معنادار ارتباط میان خشونت و دینداری سخن گفت؟ آیا می‌توان از تمایز ابعاد روانشناختی و ساختار شخصیتی عربی و غیرعربی در تحلیل این رابطه سخن گفت؟ پاسخ این پرسش‌ها و پرسش‌های مشابه، اگر همواره اهمیتی شایان توجه داشته ‌است، امروز و در شرایط فعلی، وظیفه‌ جدی روانشناسان منطقه است تا با انجام این پژوهش‌های تطبیقی، کلیشه‌های غیر واقعی را در این زمینه بشکنند. ادای وظیفه‌ای که با رویکرد آگاهی‌بخش و حکیمانه‌ نبوی قرابت دارد.
1. شریفی نیا ،محمد حسین (1387)،«بررسی اثر بخشی درمان یکپارچه توحیدی در کاهش بزهکاری زندانیان»، دو فصلنامه مطالعات اسلام و روانشناسی، سال اول،شماره دوم
2. پارسا مهر،مهربان، فایزه دیوبنده (1390)، «بررسی رابطه دینداری والدین با خشونت فرزندان پسر دبیرستانی شهر یزد»،مجله روانشناسی و دین،سال چهارم،شماره اول،بهار 90،صفحه 81 تا 87
3.یعقوبی دوست،محمود،حلیمه عنایت(1392)، «بررسی رابطه میزان دینداری والدین با خشونت آنان نسبت به فرزندان»، مجله روانشناسی و دین، سال هفتم، شماره دوازدهم، بهار و تابستان 92
[4]www.iasj.net   Iraq academic scientific journals
[5]برکات، زیاد(2006)، «الالتجا نحو الالتزام الدینی و علاقته بالتکیف النفسی و الاجتماعی لدی طلبه جامعه القدس المفتوحه»،جامعه القدس المفتوحه
[6]همان

فاطمه ‌سلیمانیه کارشناس روانشناسی بالینی است و در این یادداشت کوشیده تا نشان دهد که بر اساس یافته‌های موجود، دین نقش روانی متفاوتی در جوامع عرب و غیر عرب، و شیعه و سنی ایفا می‌کند؛ به گونه‌ای که شاید بتوان ادعا کرد که «تشیع» در کاهش خشونت در جوامع اسلامی نقش دارد.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.