الهیات طبیعی معاصر و خدای شخص‌وار

روزبه زارع

موضوع کانونی در فلسفه دین، خداست و فلسفه دین بیش از هرچیز بر موضوع خدا تمرکز دارد. فلاسفه در طول قرن‌ها به دنبال دلیلی برای باور به وجود خدا گشته اند. آنها این را هم مد نظر داشته اند که چه چیزی می‌توان درباره خدا فهمید؛ بنابر این، یکی از محورهای اصلی مرتبط با خداشناسی، بحث از «مفهوم خدا» (Concept of God) می‌باشد که با بحث صفات خداوند (Attributes of God) هم گره خورده است. در بحث از مفهوم خدا، در پی پاسخ به این پرسش هستیم که به دنبال اثبات یا شناخت چه خدایی هستیم.

حتی قائلین به وجود خدا هم در شرحی که از او می‌دهند اتفاق نظر ندارند و گاهی در میان پیروان یک دین هم چنین اختلافاتی به چشم می‌خورد. تلقّی‌های متنوعی درباره مفهوم خدا وجود دارد که «خداباوری» (Theism) یکی از آنهاست. معمولاً اعتقاد اصلی این ادیان را اینطور تعریف می‌کنند: باور به اینکه فقط یک خدا (الله) وجود دارد؛ آنطور که یهودیان، مسیحیان و مسلمانان به آن قائل هستند. بین فیلسوفان دین، خدا، معمولاً به عنوان خدای ادیان ابراهیمی درنظر گرفته می‌شود؛ اما حتی وقتی از مفهوم خدا در ادیان ابراهیمی یا توحیدی (Monotheistic) یاد می‌کنیم، باید به اختلافات جزئی‌تر توجه داشته باشیم.

ممکن است گمان شود که خدای مورد نظر ادیان توحیدی، مفهوم واحد و مشترکی دارد. از منظر بحث درباره مفهوم خدا، ادیان توحیدی حداقل به دو شاخه تقسیم می‌شوند: ۱) خداباوری کلاسیک یا متعارف (Classical Theism) و ۲) خداباوری شخص‌وار (Personal Theism).

خداباوری کلاسیک، دیدگاه پذیرفته شده و رسمی ادیان ابراهیمی بوده و توسط متفکرین برجسته‌ای مانند ابن سینا، آکوئیناس و مایمنیدز، طرح و از آن حمایت شده است. در طول قرن‌ها، باور به وجود خدا تقریباً معادل پذیرش خداباوری کلاسیک به حساب می‌آمد. اما بخصوص در دهه‌های اخیر، تصویر دیگری از خدا در میان خداباوران ارائه شده که در این نوشته از آن با عنوان خداباوری شخص‌وار یاد می‌کنیم. کلیت این دیدگاه، با وجود اختلافات جزئی، مورد حمایت شماری از برجسته‌ترین فیلسوفان خداباور معاصر از جمله سوئین‌برن، پلنتینگا و کریگ است. نزاع اصلی میان این دو تصویر، در تغییرپذیر یا تغییرناپذیر (Immutability) دانستن خدا است که به نوبه خود پای صفات دیگری مانند بساطت (Simplicity) را پیش می‌کشد. اختلاف بین این دو دیدگاه، هم به نحوه خوانش از متون مقدس و هم به تحلیل‌های فلسفی-الهیاتی وابسته است.

توجه به این تمایز، به خصوص از این جهت اهمیت پیدا می‌کند که اهم آثار حوزه الهیات طبیعی (Natural Theology) که در دفاع از خداباوری و مقابله با الحاد جدید (New Atheism) نگاشته می‌شوند، کمابیش، از خداباوری شخص‌وار دفاع می‌کنند. از سوی دیگر، تصویری که در فلسفه اسلامی از خدا ارائه می‌شود، در خداباوری کلاسیک جای می‌گیرد و توجه به این تمایز، می‌تواند زمینه تطبیق خداباوری مورد نظر حکمای مسلمان را با جریان اصلی خداباوری معاصر در مسئله مفهوم خدا فراهم نماید.

نکته دیگری که در این بحث باید به آن توجه داشته باشیم، این است که گاهی در خداباوری، بر تمایز میان خداوند و مخلوقات تکیه می‌کنیم و خداباوری را در مقابل دیدگاه‌های همه خدایی (Pantheism) یا همه در خدایی (Panentheism) درنظر می‌گیریم. از آنجاییکه مفهوم «تشخّص» برای اشاره به تمایز شیئ متشخص از سایر اشیا به کار می‌رود، نباید اصطلاح «خدای متشخص» -که به معنای خدای متمایز از سایر موجودات است و در مقابل همه خدایی و همه در خدایی قرار دارد- را با «خدای شخص‌وار» اشتباه گرفت. به تعبیر دیگر، هم خداباوران کلاسیک و هم خداباوران شخص‌وار بر تمایز خدا از مخلوقات تأکید دارند و از همین رو، خدای آنها متشخص است.

با این توضیح روشن می‌شود که «خداباوری کلاسیک» و «خداباوری شخص‌وار» فقط برچسب‌هایی هستند که به منظور توجه دادن به اختلاف مهمی که معمولاً مغفول می‌ماند، ساخته شده اند. این اختلاف، به جواز راهیابی تغییر در خداوند بازمی‌گردد. یعنی اگر قائل به راه داشتن نوعی از تغییر در خداوند باشیم، در سبد کلیِ خداباوری شخص‌وار قرار گرفته ایم و اگر هرنوع تغییر را در خدا محال بدانیم، در زمره قائلان به خداباوری کلاسیک قرار داریم.

حتی در یک نگاه سرسری و بررسی اجمالیِ متون مقدس ادیان ابراهیمی، اینطور حاصل می‌شود که خدا معمولاً با اصطلاحات شخص‌وار توصیف می‌شود. و از سوی دیگر، روشن است که خداوند صفاتی دارد که اشخاص عادی فاقد آنها هستند. مثلاً اینکه خداوند دانای کل است و همه آنچه که دانستنی است را می‌داند؛ که به نوبه خود باعث می‌شود فاقد تفکر (دانستن امور مجهول با استفاده از آنچه از پیش می‌دانیم) باشد. اما حتماً واجد صفاتی هم هست که اشخاص به آنها متصف می‌شوند.

شاید دقیق‌ترین رویکرد در این مناقشه این باشد که بگوییم کاربرد شخص‌بودن برای خدا از این جهت مناسب نیست که صفاتی هستند که معمولاً اشخاص واجد آنها هستند که در خدا نیست و صفات مهمی در خدا وجود دارد که در اشخاص یافت نمی‌شود و تمثیل یا استعاره شخص‌بودن در مورد خدا، می‌تواند از همین جهت گمراه‌کننده باشد؛ هرچند حتماً صفات مشترکی میان اشخاص و خدا وجود دارد که می‌توان آنها را به عنوان مصحح استفاده استعاری شخص‌بودن برای خدا درنظر گرفت.

به نظر می‌رسد در دوره معاصر، تلقی جدیدی از خدا نزد خداباوران شکل گرفته است. این تلقی جدید، تفاوت‌های ظریف و در عین حال مهمی با تصویر متعارف خداباوران از خدا دارد. به دلیل شباهت ظاهری یا واقعیِ بسیاری از ادعاها میان قائلان به هر دو تلقی، این تفکیک بسیار مغفول مانده است. از همین رو، توجه به این تفکیک و پیگیری مبانی و لوازم آن اهمیت زیادی به هنگام موضع‌گیری در مباحث معاصر خواهد داشت. بنابر این، صرف نظر از اینکه استفاده از مفهوم شخص درباره خدا به نحو تمثیلی یا استعاری می‌تواند درست باشد یا نه، باید بر همان اختلاف اصلی این دو تصویر یا تلقی از خدا (تغییرپذیری) متمرکز شد.

نگارنده قصد دارد در آینده با تفصیل بیشتر این تفکیک را پیگیری نماید و در اینجا، تنها، خواننده پیگیر را به فصل اول کتاب درآمدی بر فلسفه دین نوشته برایان دیویس ارجاع می‌دهم که به فارسی هم ترجمه شده است.

منبع: خبرگزاری مهر

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.