توهین به مقدسات و برخورد دوگانه در افغانستان

در سالیان اخیر رسم بر این بوده که به محض پخش گزارش یا شایعه‌ای مبتنی بر اهانت به مقدسات مسلمانان،  واکنش‌هایی تند و خشم‌آگین در افغانستان به راه افتد.

 

ماجرای به آتش کشیدن قرآن مجید به دست تری جونز، کشیش آمریکایی، یا آنچه درباره رویدادی مشابه در بگرام افغانستان شایع گردید، نمونه‌هایی از این قضایا اند که به خشونت‌های جدی کشیده شد و در برخی موارد قتل بیگناهان را در پی داشت مانند حمله به دفتر سازمان ملل در شهر مزار شریف در اپریل ۲۰۱۱.

اینکه حکم سوزاندن قرآن در شریعت اسلامی چیست و با مرتکبان آن چگونه باید رفتار کرد و اگر این عمل در کشوری مسلمان یا غیر مسلمان رخ دهد چه تفاوت‌هایی خواهد داشت، از مباحث محل مناقشه میان فقها و صاحب نظران شرعی بوده است، اما ظاهرا در چنین مواقعی کسی به سخنان فقهی وقعی نمی‌نهد، و گویا "از شافعی نپرسند امثال این مسایل".

طبق عرف جهانی، اهانت به مقدسات ملت‌ها عملی غیر اخلاقی و زشت به شمار می‌رود که معمولا از سوی سازمان ملل و سران کشورها مورد نکوهش قرار می‌گیرد و تکرار آن، برهم زنندۀ نظم و امنیت و زمینه ساز نفرت و دشمنی میان ملت‌ها به شمار می‌رود، و از این رو کسی از اهل درایت به چنان حوادثی روی خوش نشان نمی‌دهد.

در موارد پیشین، در دیگر کشورهای اسلامی عمدتا به تظاهرات مسالمت آمیز یا واکنشهای رسمی نهادهای مرتبط بسنده شد. در افغانستان اما، واکنش نشان‌دهندگان در برخورد با این گونه مسایل بهایی به احکام فقهی ندادند و محکومیت‌های رسمی از سوی رهبران و سیاستمداران جهان را هم به چیزی نخریدند.

عناصر و گروه‌هایی در این میان بودند که به نظر می‌رسید، با وجود عصبانیت ظاهری/نمایشی‌شان، از چنین رویدادی چندان ناخشنود هم نیستند، زیرا فرصت سود آوری برای به دست گرفتن نبض خیابان و جلو داری تحرکات سیاسی- اجتماعی برای شان فراهم آمده بود، که پیش از آن به این آسانی برای شان میسر نبود.

در همان زمان، شماری از ناظران این موضوع را به پرسش گرفتند که چرا باید به خاطر جرم شخصی در آن سر دنیا، کسانی در اینجا، که هیچ نقشی در ماجرا نداشته اند، به قتل برسند؟ اساسا چه توجیهی شرعی برای قتل بیگناهان وجود دارد؟

شماری از تحلیل گران به این باور بودند که این واکنش‌های تند و آتشین در دفاع از مقدسات مسلمانان نیست، زیرا پیروان هر دین و آیینی راه‌های بهتر و اخلاقی تری برای معرفی مذهب خود و ارائه چهره ای نیکو از آن دارند، مانند کمک به تداوی بیماران، رسیدگی به مستمندان، کمک به بی سرپناهان، توسعۀ آموزش و راه های بی‌شمار دیگر، که می‌تواند بهترین روش دفاع و جوابی قاطع به کسانی باشد که انگشت اتهامی متوجه آن دین و پیروانش می کنند.

در عمل، برخی گروه‌های اسلامی در دیگر کشورها از این شیوۀ تمدنی بهره گرفتند و با راه اندازی برنامه‌هایی جذاب از قبیل پخش شیرینی و هدایای مختلف میان غیرمسلمانان، خواستند به آن کشیش ماجراجو و کسانی که با او همنوایی داشتند نشان دهند که پیام قرآن دشمنی و خشونت نیست.

آنچه در افغانستان نیت و انگیزۀ خشونت طلبان را زیر سوال برده، برخورد دوگانه شان با حادثۀ سوختن و به آتش کشیده شدن قرآن مجید است.

هنگامی که این عمل منتسب به تبعه کشورهایی باشد که به سازمان ناتو تعلق دارند – و معمولا کشورهای همسایۀ افغانستان با آنان در تقابل هستند – حتی اگر ماجرا تنها یک شایعه باشد، گروه‌های یاد شده همۀ دستگاه‌های تبلیغاتی خود را به راه می اندازند تا جوانان احساساتی را به جوش و خروش آورند و اهل منابر را با خود همصدا کنند و فضایی از خشم و التهاب را در سطح جامعه بگسترانند که جایی به هیچ بحث و بررسی نماند.

اما هنگامی که عمل به آتش کشیدن قرآن از سوی طالبان و گروه های وابسته به کشورهای همسایه انجام پذیرد، هیچ صدایی به محکومیت بلند نمی‌شود، چه رسد به واکنش‌های تندتر در مقابل آنان.

پرسش این است که اگر در اثر عملیات انتحاری در مسجد جامعی در قندوز یا در پی حمله به مکتبی در غزنی، قرآن به آتش کشیده شود و یا اگر برای کشتن مقام‌های دولتی مواد انفجاری در قرآن جاسازی گردد، آیا این قرآن سوزی با آن قرآن سوزی تفاوت دارد؟

یا نه، اصل ماجرا این است که چون واکنش نشان دادن به این اعمال در چنین سیاقی سود سیاسی ندارد، باید از کنارش به سادگی گذشت و تنها منتظر ماند که چه زمان سرباز نادانی در میان نیروهای ناتو دست به این کار می‌زند تا هیاهوها به راه افتد و منبرها به خروش آیند و بازار رسانه ها داغ شود.

تا کنون بارها در اثر عملیات طالبان که در مساجد یا مکاتبی در افغانستان یا پاکستان انجام یافته، حرمت مسجد شکسته شده و قرآن هم در آتش سوخته و نمازگزاران بیگناه به قتل رسیده اند، اما نه تظاهراتی در واکنش به آن اعمال صورت گرفته و نه اصحاب منابر به محکومیت آنها پرداخته اند و نه خشم همگانی را در پی داشته است.

شماری از اصحاب منابر، در گفتگویی که نگارنده با شماری از چهره‌های مشهور شان داشت، این عذر را پیش کردند که واکنش به طالبان و هواداران شان خطرآفرین است و نمی‌توان با آنان در افتاد.

اما همین عده از سخن گفتن بر ضد حکومت و نیروهای جامعۀ جهانی و موسسات حقوق بشری و بقیۀ کسانی که اهل دست زدن به خشونت نیستند، هیچ ابایی نشان نمی‌دهند. گویا گفتن سخن حق در برابر سلطان ظالم مصداقی ندارد جز افتادن به جان شیر بی یال و اشکمی که نامش حکومت است و زورش به کسی نمی رسد!

برخورد دوگانه که در قدیم به آن "یک بام و دو هوا" می گفتند یکی از معیارهایی است که می‌توان با آن رد پای سیاست و اجندای حزبی را در غوغاهایی که به نام دفاع از مقدسات دینی به راه می افتد، نشانه یابی کرد. شاید غور و تعمق در این پدیدۀ تامل برانگیز بتواند به کارگیری ابزاری دین در آوردگاه سیاست و منفعت در افغانستان را به شکل آشکارتری نشان دهد و افکار عمومی را در باز شناختن شعارهای غرض آلود از طرح های مثبت و سازنده یاری رساند.
در سالیان اخیر رسم بر این بوده که به محض پخش گزارش یا شایعه‌ای مبتنی بر اهانت به مقدسات مسلمانان،  واکنش‌هایی تند و خشم‌آگین در افغانستان به راه افتد.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.