تابش: آقا مطالعه آثار دکتر شریعتی را منع نمیکرد
شرق در شماره امروز از زندگی مرحوم آیت الله خاتمی نوشته و از توقع اهل سنت مجلس در استفاده از اهل سنت در ترمیم کابینه خبر داده است.
تابش: آقا مطالعه آثار دکتر شریعتی را منع نمیکرد
روزنامه شرق در شماره امروز و به مناسبت سالگرد ارتحال آیت الله روح الله خاتمی، نماینده ولی فقیه و امام جمعه اسبق یزد، صفحه ای را به بیان خاطرات شخصیت ها و بستگان از وی اختصاص داده و در یادداشتی به قلم محمدرضا تابش، نوه آن مرحوم از فرزانگی و تواضع او یاد کرده است.
تابش در بخشی از این یادداشت نوشته است: «بُعد فرزانگی وجود ایشان نیز منحصربهفرد بود؛ تا آنجا که در پیام حضرت امام(ره) به مناسبت ارتحال ایشان، بر روشنبینی و فرزانگی ایشان تأکید شده بود. آیتالله خاتمی با وجود آنکه از روحانیون بلندمرتبه بود، در همان زمانی که برخی از علما تحصیل در دانشگاه را جایز نمیدانستند، مشوق دانشجویان بود و تقریبا همه فرزندان دختر و پسر ایشان تحصیلات عالی داشتند. ایشان در سالهای دور که بسیاری از روحانیون با روزنامه و رادیو مخالف بودند، از همان شمارههای ابتدایی روزنامه اطلاعات، این نشریه را مطالعه و آرشیو میکردند و این آرشیو الان در کتابخانه اردکان موجود است.»
این نماینده مجلس با اشاره به حشر و نشر جوانان با ایشان نوشته است: «در همان سالها که برخی از علما انتقاد از دکتر شریعتی را به مرز تکفیر او رسانده بودند، «آقا» تقریبا تمام کتابهای مهم دکتر شریعتی را خوانده بود و با وجود اینکه به برخی از نظرهای ایشان نقد داشتند، اما مطالعه آثار دکتر شریعتی را منع نمیکردند و در میان اصحاب ایشان که بسیاری از آنها، جوانان بودند، خیلیها کتابهای دکتر شریعتی را میخواندند و درباره آن از «آقا» سؤال میپرسیدند و جواب میگرفتند.»
رهبر انقلاب: هیچکس در این سطح از علما مثل آیتالله خاتمی ندیدم
این روزنامه در صفحه 6 بخشی از بیانات رهبر انقلاب درباره آیت الله خاتمی را بازنشر ساخته و از قول ایشان به این نکات اشاره کرده است:
– انس ما با ایشان خیلی زیاد بود. خصوصیات ایشان یک خصوصیات کمنظیری بود. بینش ایشان و فکر ایشان در آن سالها مثل یک روحانی جوان بود. ما آنوقت خیلی جوان بودیم؛ ایشان با حداقل ٣٠ سال اختلاف سنی همان جور فکر میکرد و همانجور حقایق و واقعیات را میدید که ما که طلبه بودیم و جوان و پرشور بودیم توی مسائل اجتماعی و سیاسی و اینها فعال بودیم، همانجور میدیدیم. این یک نقطه امتیازی بود که من حقیقتا هیچکس را در این سطوح از علما و در این سطح علمی و سنی مثل مرحوم آیتالله خاتمی ندیدم.
– وقتی که من تبعید بودم در ایرانشهر، (سال ۵۶-۵٧)، خب آدم تبعیدی خیلی دوست میدارد کسانی بیایند دیدنش، چون تنهاست و هیچکس آنجا نیست. بعضیها میآمدند. در همان شاید ماههای اول بود که من رفته بودم، شاید ماه دوم یا سوم بود، شاید هم زودتر. یکروز دیدم که آقای خاتمی از اردکان با اتومبیل با یکی دو نفر دیگر از دوستانشان آمده بودند برای دیدن من! بهقدری من تعجب کردم و به قدری شرمنده شدم که این پیرمرد این همه راه آمده است، چند ساعت هم آنجا بودند بعد هم برگشتند…. این آمدن ایشان بهقدری به ما روحیه داد و ما را تقویت و شاد کرد که دیدیم خب توی آن گوشه کشور، اون انتهای کشور، توی بلوچستان و جایی که هیچ آشنایی نداریم، دلهای باصفای دوستان عالیقدر مثل ایشان به یاد ماست و ایشان و حتی آنها را وادار میکند به دیدن ما بیایند.
داوریاردکانی: خاتمی از نوادر بود
داوریاردکانی نیز در یادداشتی که به مناسبت بیستمین سالگرد رحلت آیت الله خاتمی نگاشته بود، با اشاره به اندک بودن تعداد کسانی که مردم همه کارهایشان را یکسره خوب یا بد بدانند، آورده است: «من در مدتی قریب به ۶٠ سال میتوانستم بشنوم که مردم اردکان و یزد و همه کسانی که آقای خاتمی را میشناختند یا با ایشان سروکاری داشتند، درباره ایشان چه میگویند و به یاد نمیآورم که هرگز کسی از آن عیبها که به همهکس نسبت میدهند، به ایشان نسبت داده باشد. آیا این فضیلت بزرگی نیست که کسی ٨٠ سال عمر کند و لااقل در ۵٠ سال از عمر خود مرجع دینی و متکفل رفع مشکلات و حل اختلافات مردمان باشد و اطراف دعاوی همه راضی به حکم او و تسلیم آن باشند. آیا چنین کسی از نوادر نیست؟»
او با بیان اینکه افراد در حضور آیت الله خاتمی احساس آرامش داشتند، نوشته است: «اشخاصی شوخیهایی با روحانیت میکردند که معمولا در حضور اشخاص و شخصیتهای روحانی دیگر به زبان نمیآوردند، اما آقای خاتمی که ظریف و حاضرجواب بود، از شوخیهایی که گاهی هم لبه تیزش متوجه طلاب و روحانیت بود، پریشان و مکدر نمیشد و غالبا پاسخهای مناسب و بجا میداد یا میگفت چندان بد هم نگفتهاند.»
برای نخست وزیر هم بیشتر از دو میوه نگیرید
روزنامه شرق در همان صفحه به نقل خاطراتی از زبان «سیده مریم خاتمی»، «سیده فاطمه خاتمی» و پاسدار ویژه آیتالله پرداخته که در بخش هایی از آن آمده است:
– رفتارشان نسبت به خانواده واقعا ممتاز بود و یکی از صفات پسندیده ایشان، فرقنگذاشتن بین فرزندان مخصوصا ترجیح نداندن فرزندان ذکور بود. در محیط کوچکی که ما زندگی میکردیم، تعصب و خرافه و افتخار به داشتن پسر، گریبانگیر اکثر مردم بود، ولی حتی یکبار احساس اینکه دختریم و کمتر از پسران، به ما دست نداد.
– ایشان علاوه بر مشغلههای زیاد و تدریس، به امور خانواده نیز مشغول بودند، گوسفندان را خودشان تیمار میکردند، شیرشان را میدوشیدند و همچنین به طبیعت و زیباییهای طبیعت نیز علاقه داشتند؛ چنانکه آبیاریکردن و کشاورزیکردن و کاشت گل و گلکاری از کارهای مورد علاقه ایشان بود.
– آخرین خاطرهای که از پدر به یادم مانده است، از آخرین روز زندگی اوست. شب آخر عمرشان من و خواهرم در بیمارستان شهدای تجریش تهران کنار ایشان بودیم. من بیشتر شب را بیدار بودم. فقط میدیدم لبهای ایشان تکان میخورد، ولی نمیفهمیدم چه میگفتند، دو، سه بار کمکشان کردم تا دستشویی رفتند، فقط یکبار گفتند چرا پاهایم اینطور بیحس شد. بهزحمت راه میرفتند در همان حال بارها از من عذرخواهی کردند که من چقدر به شما زحمت دادم. صبح که برای نماز صبح وضو گرفتند و بر سر سجادهشان آمدند، دیدم آقا نماز را ایستاده میخواند؛ همان نشاط قبلی؛ چنانکه گویی این او نیست که دچار مریضی شده است و بعد از نماز با همان شور همیشگیاش مشغول تعقیبات نماز شد
– همیشه ما انتظار روزهای تعطیل را میکشیدیم؛ زیرا معمولا در روزهای تعطیل آقا غذا طبخ میکردند و اوقات فراغت را با بچهها به بازی میپرداختند.
– به یاد دارم حدود شش سال داشتم که به عروسی یکی از اقوام دعوت شدیم. من با لباس بسیار ساده و معمولی، در آن مجلس حاضر شدم اقوام نزدیک که همسنوسال من بودند، لباسهای فاخر و جواهراتی داشتند. این مسئله موجب شد من بهانهگیری کنم. آن شب وقتی از مسجد به منزل آمدند و متوجه ناراحتی من شدند، علت را پرسیدند. سپس مرا در آغوش گرفته و با عبای خود پوشاندند. آنگاه به شرح داستان زندگی حضرت خدیجه پرداختند که آن ثروت عظیم را در راه تبلیغ اسلام خرج کرد و خود زندگی بسیار محدودی داشت و نیز به معرفی شخصیت حضرت زهرا(س) و سختیهایی که در آن مقام متحمل شدند و عزت ماندگار و مقام ایشان نزد خدا برایم تعریف کردند و در پایان گفتند، دخترم تو متعلق به این خاندان هستی و نباید ظواهر زندگی برایت اهمیت داشته باشد. بهقدری در کودکی تحتتأثیر کلام و جذابیت و معنویت ایشان قرار گرفتم که تأثیر کلام ایشان را احساس کردهام و ظواهر و تجملات دیگر برایم هیچگونه جلوهای ندارد.
– یک روز بنا بود نخستوزیر به یزد بیاید. رفتیم خدمت آقا تا راجع به پذیرایی ایشان صحبت کنیم. ایشان گفتند فقط سیب و پرتقال بگیرید. ما خواستیم برویم میوه بگیریم، یکی از برادران دفتر آقا گفت که لیموشیرین را اضافه کنید ما گفتیم جواب آقا با خود شما؛ ایشان قبول کردند. وقتی میوه خدمت میهمانان آوردیم آقا خیلی ناراحت شدند و به ما گفتند مگر نگفتم سیب و پرتقال بگیرید. ما گفتیم فلانی به ما گفته که لیمو اضافه کنید. آقا گفتند بگویید او بیاید. ما او را خدمت آقا بردیم. آقا به او گفت: شما با اجازه کی لیمو اضافه کردید. او گفت: آقا! نخستوزیر آمده، زشت بود که سیب و پرتقال باشد. برای همین بنده، لیمو اضافه کردم و پول آن را هم خودم میدهم. آقا فرمودند شما بیخود کردهاید، چه پولی میخواهید بدهید، دیگر تکرار نشود.
کابینه را با اهل سنت ترمیم کنید
شرق در صفحه 2 از نامه فراکسیون اهل سنت به رئیس جمهور درباره بهکارگیری نیروهای نخبه اهل سنت در ترمیم کابینه خبر داده که در بخشی آمده است: «همچنانکه استحضار دارید، مردم خوب و فهیم اهل سنت کشور ازجمله کردها، ترکمنها و بلوچها در انتخابات گذشته بیش از ۸۰ درصد به شعارها و برنامههای جنابعالی رأی دادند و مطابق اطلاعیه ۱۰مادهای خود قول استفاده از نیروهای خوب اهل سنت ازجمله کرد، ترکمن، بلوچ و فارس را در کابینه و مسئولیتهای کلیدی کشوری و استانی دادید…. انتظار عامه مردم و جامعه اهلسنت کشور این است که نسبت به معرفی نخبگان اهلسنت به مجلس شورای اسلامی جهت مسئولیت وزارتخانههای فوق اقدام عاجل مبذول فرمایید».
دیگر عناوین برگزیده «شرق» امروز:
حسن غفوریفرد: عدهای خواستند دلیل استعفای وزیر ارشاد را به مسئله کنسرتها ارتباط دهند؛ اما مسئله خیلی مفصلتر از این چیزها بود.