یک مترجم: روشنفکران امروز ما هنوز مستقیم یا غیرمستقیم زیر سیطره اندیشه کمونیستی هستند
اعتماد در آخرین شماره هفته به گفتگو با مترجم کتاب «امید علیه امید» پرداخته و یادداشت هوشنگ ماهرویان درباره روشنفکران روس در دوران شوروی را به چاپ رسانده است.
روزنامه اعتماد در صفحه 7 گفتگوی محسن آزموده با «بیژن اشتری» مترجم کتاب «امید علیه امید» پیرامون «روشنفکران روس در عصر استالین» را به چاپ رسانده است.
آزموده در مقدمه این گفتگو با اشاره به پر کشش بودن سرنوشت روشنفکران روس برای اهل فرهنگ ایرانی نوشته است: «سرنوشت روشنفکران پر شور روس تحت حاکمیت کمونیسم، تراژیک و دردناک بود.
کتاب «امید علیه امید» نوشته «نادژدا ماندلشتام» روایت همین ماجراست. بیژن اشتری مترجم این کتاب تا کنون آثار مهمی درباره تاریخ روسیه در قرن بیستم منتشر کرده که با او درباره زمینه و زمانه روشنفکران روس در عصر استالینیسم و اهمیت «امید علیه امید» به گفتگو پرداخته ایم.»
اشتری با اشاره به تفاوت روشنفکر روسی و روشنفکر اروپایی، از قول نیکالای بردیاییف فیلسوف و اندیشمند روسی اوایل قرن بیستم می گوید: «غربیها هرگاه روشنفکران روسیه را با مفهوم غربی روشنفکران یکی تصور بکنند، دچار اشتباه خواهند شد. روشنفکران به مفهوم غربیاش افرادی هستند که به کار و خلاقیت روشنفکرانه، به معنای عام این کلمه مشغولند و اینها طیف وسیعی را شامل میشوند؛ به عبارتی هر فردی که به کار فکری مشغول است روشنفکر نامیده میشود؛ اما روشنفکران روسی پدیدهای خاص روسیه هستند که اخلاق، رفتار، عادات و حتی قیافه ظاهری خاص خودشان را داشتند و از دیگر گروههای اجتماعی کشور قابل تمییز بودند…. اینها هم از اولیای کلیسا متنفر بودند و هم از دولت مستبدی که هیچ توجهی به اصلاح وضعیت رفاهی و معیشتی تودههای مردم نداشت وحقوق انسانی آنها را به راحتی پایمال و منکوب میکرد.»
او معتقد است «رهبران اولیه شوروی و بنیانگذاران آن حکومت، خودشان از زمره روشنفکران بودند. لنین، تروتسکی و بوخارین به عنوان تئوریسینهای انقلاب اکتبر و رهبران این انقلاب از پسزمینههای فکری غنی برخوردار بودند که پایه و بنیادش مبتنی بر مطالعات و تحقیقات مداوم آنها در کتابخانههای عمومی شهرهای اروپای غربی بود. لنین خودش بیش از هر کس دیگری به نقش کلیدی روشنفکران روس در براندازی نظام تزاریستی واقف بود. او در این زمینه حتی از مارکس هم جلوتر زد.»
در بخش های دیگری از این گفتگو می خوانیم:
– لنین که خودش به قدرت روشنفکران در تهییج مردم علیه ظلم و بیعدالتی آگاه بود به روشنفکران پس از انقلاب همچون یک قشر اجتماعی معاند و خطرناک نگاه میکرد…. بسیاری از روشنفکرانی که رژیم وجودشان را «بلااستفاده» تشخیص داده بود، به دلیل برخوردار نشدن از جیره و کوپن از گرسنگی مردند.
– تنها تفاوت بارز میان روشنفکران دوره لنین و روشنفکران دوره استالین این بود که گروه نخست حداقل از این آزادی برخوردار بودند که به همان سبک و سیاقی که خود میپسندیدند محصولات فکری خود را پدید آورند اما به تدریج روشنفکران شوروی حتی از این آزادی در سبک محروم شدند و کار به جایی رسید که نویسنده نابغهای مثل ایزاک بابل صرفا به خاطر اینکه حاضر نبود در نگارش داستانهایش از سبک تحمیلی رژیم- سبک «واقعگرایی سوسیالیستی»- استفاده کند به دستور استالین زندانی و اعدام شد. شدت خفقان تا حدی بود که صرف حمایت روشنفکران از رژیم کفایت نمیکرد، بلکه آنها باید به همان سبک و سیاقی که رژیم میخواست آن را تبلیغ میکردند.
– استالین از حیث جایگاه طبقاتی از یک اقلیت ستمدیده و تحقیرشده برخاسته بود و همچنین این نکته را دریافته بود که در یک رژیم مستبد بحث درباره موضوعات فکری (حتی موضوعهایی که هیچ ارتباطی هم به سیاست ندارند) موجب تقویت روحیه نقادانه در بین مردم میشود و همین میتواند اقتدار رژیم را به خطر بیندازد.
– اگر ملتی واجد روحیهای انتقادی شود آن وقت ممکن است از این ابزار برای نقد قدرت حاکم بهره بگیرد و در نتیجه پایههای حکومت استبدادی را به لرزه درآورد.
– ما در تاریخ کشورمان حزبی را داشتهایم که مهمترین حزب سیاسیمان بوده است. منظورم حزب توده ایران است. در مقطعی از تاریخ به قول یکی از مورخان ایرانی قریب صددرصد روشنفکران ایرانی یا عضو حزب توده بودند یا سمپات این حزب. طبیعتا آنچه که مربوط به جامعه شوروی و به ویژه دوره استالین میشود برای ما ایرانیها جالب توجه است. هیچ اندیشهای به اندازه اندیشههای چپ و کمونیستی بر روی روشنفکران ما تاثیرگذار نبوده و به نظر من روشنفکران امروز ما نیز به صورت مستقیم یا غیرمستقیم هنوز تا حدی در زیر سیطره این اندیشه قرار دارند.
ماندلا یا لنین مساله این است/ عصر تندروی و رادیکالیسم تمام شده است
اعتماد در بخش دیگری از صفحه 7 نیز به موضوع «روشنفکران روس در دوران شوروی» از دید هوشنگ ماهرویان پرداخته و زیر عنوان «ماندلا یا لنین مساله این است» نوشته است: «روسیه در قرن نوزدهم از نظر فکری و فرهنگی بسیار غنی است. بعد از انقلاب است که بزرگانی چون تولستوی جای خود را به نامهایی چون چنگیز آیماتوف میدهند که اصلا قابل طرح نیستند. این امر به این دلیل است که انقلاب دموکراتیک روس به وسیله لنین دچار سقط جنین شد.»
نگارنده با اشاره به ایجاد شرایط بسیار سخت در دوره لنین و استالین، تبعید یا کشته شدن را سرنوشت روشنفکران موضع گرفته در مقابل آن شرایط خشن برشمرده و نوشته است: «درسی که روشنفکری ما از این میتواند بگیرد بسیار است. روشنفکری ما میتواند بیاموزد که رادیکالیسم و تندروی مثمر ثمر نیست و باید با اعتدال جامعه را به رشد رساند. با خشونت نمیتوان جامعه را پیش برد. لنین وقتی به حاکمیت رسید خشونت را حاکم کرد. اما ما در قرن بیستم چهره صلح طلب و اعتدالجویی مثل نلسون ماندلا را داریم که بعد از ٢٨ سال زندان هم شکنجهگران و هم زندانبانهایش را بخشید. روشنفکر ما باید از این تجربه تاریخی نتایج مثبتی بگیرد. زمانه ما عصر رفرم و اصلاح است و عصر تندروی و رادیکالیسم تمام شده است و باید به اعتدال روی آورد.»
اعتماد در آخرین شماره هفته به گفتگو با مترجم کتاب «امید علیه امید» پرداخته و یادداشت هوشنگ ماهرویان درباره روشنفکران روس در دوران شوروی را به چاپ رسانده است.مرور مطبوعات/ پنجشنبه 20 اسفند / روزنامه اعتماد