ایران کاشان نیست | مهدی فردوسی مشهدی

اشارتی به خاستگاه نظری و عملی آیین مداراستیز فرحة الزهراء

مهدی فردوسی مشهدی: این نوشتار کوتاه، پس از اشارتی به خاستگاه نظری و عملی آیین کمابیش رایج «عید الزهراء»، بر این نکته تأکید می‌کند که ایران کشوری است در بردارنده برخی از اقلیت‌های دینی و مذهبی جهان، نه چاردیواری اختیاریِ شیعیان کاشی‌مشرب دوره ایلخانان. بنابراین، اهانت به بزرگان هیچ دین و مذهبی در این قلمرو متکثر و متنوع، روا نیست؛ دست‌کم به این سبب که ایران یک‌سره کاشان نیست.

کاشان دست‌کم از سده هفتم قمری؛ یعنی دوره ایلخانی تا امروز، آرام‌گاهی را منسوب به پیروز نهاوندی معروف به ابولولو یا بابا شجاع‌الدین قاتل خلیفه دوم عمر بن‌خطاب، در بردارد. مولانا جلال‌الدین محمد بن‌محمد بلخی، از مسافر غریبی به نام «عُمَر» یاد کرده است که در شهر کاش (کاشان)؛ مهد شیعیان تنوری، به دکان نانوایی رفت تا نانی بخرد، اما نانوای شیعه غیرت‌مند کاشی، هنگامی که نام او را شنید، او را به نانوایی دیگری حواله کرد (پاس داد) و نانوای دیگر هم به نانوای دیگر و… . آن بی‌چاره نمی‌دانست که برای گرفتن نان در آن شهر، باید خودش را «علی» معرفی کند نه «عمر» وگرنه، او را به بازی می‌گیرند و به او نان نمی‌فروشند.

«چون به یک دکان عُمر بودی، برو

در همه کاشان ز نان محروم شو

ور به یک دکان علی گفتی، بگیر

نان از این‌جا بی‏‌حواله و بی زَحیر» [1]

این نوشتار کوتاه، پس از اشارتی به دلیل نظری و علت عملی آیین کمابیش رایج «عید الزهراء»، بر این نکته تأکید می‌کند که ایران کشوری است در بردارنده برخی از اقلیت‌های دینی و مذهبی جهان، نه چاردیواری اختیاریِ شیعیان کاشی‌مشرب آن زمان. بنابراین، اهانت به بزرگان هیچ دین و مذهبی در این قلمرو متکثر و متنوع، روا نیست؛ زیرا ایران یک‌سره کاشان نیست.

امروز 24 مهر 1400 با نهم ربیع الاول 1443 مقارن است. شیعیانی که در مناسک دینی و مذهبی خود به مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی التفات می‌کنند، بی‌گمان این عبارت نویسنده را در فصل نُهم کتاب، درباره نُهم ربیع اول دیده‌اند:«روز نهم، روز عید بزرگ و روز عید بَقْر (شکافتن) است و از برای آن شرح بزرگی است که در جای خود ذکر شده». به گفته او اطعام و نوپوشی از مستحبات این روز به شمار می‌رود.

بَقر؛ یعنی شکافتن و باز شدن به‌ویژه شکافتن شکَم [2]. آن «شرح مفصل یا بزرگی» که شیخ عباس به آن اشاره می‌کند، در برخی از منابع رِوایی آمده است؛ منابعی که با کنایه‌هایی بلیغ‌تر از تصریح، نُهم ربیع اول را روز شکافته شدن شکم عُمَر بن‌خطاب دانسته و تا 72 خصلت برایَش برشمرده و از آن با چند نام یاد کرده‌اند. چند تا از این نام‌ها از دیگران معروف‌ترَند؛ مانند «روز رَفع قلم»، «روز غدیر دوم»، «روز شادی شیعه»، «روز رفتن سلطان منافق»، «روز قهر بر دشمن» و «روز مباهله». هم‌چنین این روز نزد توده شیعیان به «عید الزهراء» یا «فرحه الزهراء» معروف است. مقصود از غدیر دوم و فَرَح شیعه روشن است، اما «رفع القلم» چیست؟

«یوم رفع القلم»؛ یعنی روزی که فرشتگان نویسنده اعمال آدمی، هیچ گناهی را برای شیعیان ثبت نمی‌کنند؛ یعنی روز آزادیِ عمل و روز بی‌حساب و کتاب.

نخستین سند این روایت، کتاب زوائد الفوائد پسر علی بن‌موسی بن‌جعفر بن‌طاوس است که در سده هفتم و هشتم می‌زیست و این کتاب را در سده هشتم نوشت. پس از او حسن بن‌سلیمان حلی آن را نقل کرده است که در سده هشتم قمری می‌زیست. بنابراین، هیچ منبع روایی پیش از سده هشتم چنین روایتی را در برندارد. محدثان بعدی، روایت را از همین منابع برگرفته‌اند؛ چنان‌که محمدباقر مجلسی این روایت را از همان دو کتاب نقل کرده است [3].

درباره نفرت‌پراکنی و تفرقه‌انگیزی این مناسک شادی، توضیح می‌دهم، اما کسانی که به آن معتقدند، نخست باید اثبات کنند عُمر بن‌خطاب نهم ربیع اول درگذشته است و اگر سند آن روایت صحیح باشد، تأسیس چنین عیدی از دید آنان توجیه‌پذیر می‌نماید، اما به‌واقع خلیفه دوم چه زمانی کشته شده است و آیا راویان این روایت، معتبرَند؟

خود محمدباقر مجلسی پیش از نقل این روایت، دیدگاه علی بن‌ابراهیم کفعمی، محمد بن‌ادریس حلی، محمد بن‌محمد نعمان (شیخ مفید) و پنج مورخ و محدث دیگر را در این‌باره آورده است. همه آنان گفته‌اند: عمر بن‌خطاب 26 ذی‌الحجه سال 23 هجری، کشته شد. او می‌افزاید: «نزد توده مردم در روزگار و قلمرو جغرافیایی ما [یعنی ایران دوره صفویه]، معروف است که نهم ربیع روز قتل عمر بن‌خطاب است [4]».

باری، به گفته محمد بن‌ادریس حلی، همه مورخان و سیره‌نویسان اجماع کرده‌اند که روز قتل خلیفه دوم، 26 ذی‌الحجه بوده است نه نهم ربیع.

روایت یاد شده را از سه طریق نقل کرده‌اند که راوی اصلی هر سه، احمد بن‌اسحاق است، اما راویانی که از او نقل کرده‌اند، در هیچ منبع رجالی نام و نشانی ندارند؛ یعنی «مجهول»اَند و خبر و روایتی با این میزان راویِ مجهول، به‌غایَت سُست و ضعیف است.

افزون بر اینها، همین عبارت «یوم رفع القلم» در روایت، بر جعلی بودنش گواهی می‌دهد؛ زیرا با چند آیه قرآن به‌ویژه آیات هفتم و هشتم سوره زِلزال (فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ)، ناسازگار است تا چه رسد به آن 71 نام دیگر که درباره هر یک از آنها، حرف و حدیث فراوان است. چنین روایت ناسازگاری را باید به دیوار کوفت!

اینکه محمدباقر مجلسی می‌گوید: «نهم ربیع نزد توده مردم در روزگار و قلمرو جغرافیایی ما به روز قتل خلیفه دوم معروف است»، شاهد (نه دلیل) فراگیری آیین روز بقر در آن دوره است. پژوهش‌گران فراوانی درباره تسنن‌ستیزی صفویان و تأثیر سیاست صفوی در جعل احادیث بحث کرده‌اند. سنت تسنن‌ستیزی و نفرت‌پراکنی فرقه‌ای و لعن و تکفیر و تبرّی صفویان در دوره خودشان هم به حدی از افراط و گزاف‌کاری رسید که شاه اسماعیل دوم، سرانجام از شیعیان متعصب و لاعن، بیزاری جست و گفت: «مرا با طبقه تبرایی که لعن را سرمایه معاش ساخته‌اند، صفایی نیست».

مقصود او، گروهی معروف به «تبرائیان» بود که پس از پیدایی حکومت صفویه، در کوچه‌ها و راه‌ها، علی بن‌ابی‌طالب (ع) و جانشینان و خاندان ایشان را می‌ستودند و خلفای پیش از ایشان را می‌نکوهیدند و حتی اگر کسی آن خلفا را لعن نمی‌کرد، او را می‌کشتند. به گزارش اسکندربیک ترکمان، منشی و مورخ شاه عباس صفوی اول، کشمکش‌های فراوانی میان تولائیان و تبرائیان پیش آمد و کار به جایی رسید که شاه اسماعیل دوم؛ یعنی سومین شاه صفوی که خود از شیعیان بسیار متعصب بود، «حکم کرد که رسم تبری در کوچه‌ها و محلات مسلوب بوده مِن بعد تبرائیان ترک آن امر نمایند [5]».

به گفته برخی از محققان، آیین روز «بقر» یا به تعبیر رایج نزد توده شیعیان، «عمرکشان» دست‌کم از سده هفتم قمری برگزار می‌شد و در دوره صفویان گسترش یافت [6]، اما شماری از محققان معتقدند اطلاعی از برگزاری این آیین (ناظر به خلیفه دوم) در دوره صفویه در دست نیست؛ یعنی خلیفه ملعون این آیین عمر بن‌سعد بن‌ابی‌وقاص از مسببان کشته شدن حسین بن‌علی (ع) امام سوم شیعیان است که با عمر بن‌خطاب خلیفه دوم، مشتبه شده است [7].

بنابراین، اصل تبری از خلفا به‌ویژه در دوره صفویان نمودهای عملی فراگیری داشت، اما آیین روز بقر ناظر به قاتل حسین بن‌علی (ع) در آن دوره برگزار می‌شد نه مقتول فیروز نهاوندی. بر پایه تاریخ منابعِ نخستینِ روایت جشن روز بقر که پیش از پیدایی سلسله صفویه به همت غالیانی چون قاسم طبرانی نصیری نوشته شده‌اند، چنین منقولاتی نه از سیاست سیاه صفویان، بلکه از عداوت سرخ شیعیان، سرچشمه می‌گیرند. شیعیانی که امروز به آیین مذکور در مفاتیح الجنان ملتزمند، هم به روایتی غالیانه و مجعول استناد می‌کنند، هم در تسنن‌ستیزی از صفویان پیشی می‌گیرند.

باری، التفات شیعیان امروز به تاریخ درگذشت خلیفه دوم و موضوع «واحد» بودن امت مسلمان و التزام آنان به اخلاق دین‌داری و مدارای مذهبی، موجب می‌شود که از نفرت‌پراکنی و تفرقه‌انگیزی دست بکشند و شعائر مستهجن عید مجعول بقر و رفع قلم را، فروبگذارند.

اعاذنا الله من شرورِ انفسِنا و سیئاتِ اعمالِنا!

 

پانوشت

[1]. محمد بلخی، مثنوی معنوی، د 6، بخش 97.

[2]. عبدالرحیم پوری شیرازی، منتهی الارب فی لغه العرب، «بقر».

[3]. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 31، ص 120 به بعد؛ ج 95، ص 353.

[4]. همان، ص 119.

[5]. اسکندربیگ ترکمان، عالم‌آرای عباسی، به کوشش ایرج افشار، ج 1، ص 214.

[6]. مسلم نجفی و هادی وکیلی، «تأملاتی تاریخی درباره نهم ربیع»، مطالعات اسلامی: تاریخ و فرهنگ، شماره 85، پاییز و زمستان 1389.

[7]. ژان کالمار، «آیین‌ها و اقتدار تشیع: تحکیم تشیع صفوی مذهب پرطرف‌دار و مردمی»، ترجمه ید‌ الله‌ آقـاعباسی‌، تئاتر، پاییز و زمستان 1379، شماره 24 و 25، ص 75.

مطالب مرتبط
منتشرشده: ۱
  1. کیهان کو

    عرض ادب و احترام
    مطلب خیلی عالی و خوبی برای من جوان شعیه
    اما یک چیز ذهن من را چند وقتی هست که درگیر کرده و اونم در مورد صیغه هست که در شبکه های اجتماعی اطلاعاتی رد و بدل میشه که به نظر من هیچ چیزش به شعیه نمی خوره اگر مقاله ای در این مورد هم بنویسید ممنون میشم

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.