چالش‌های امام صادق با جریان‌های فکری ناهمسوی شیعه

محمدعلی خرمی: گروهی معتقدند رنجی که امام جعفرصادق علیه‌السلام از سوی زیدیه متحمل شدند، کمتر از رنجی نبود که از طرف خلفای عباسی به آن حضرت تحمیل شد.

برای بررسی چالش‌های امام صادق علیه السلام با گروه زیدیه، همزمان با ایام شهادت آن حضرت با  حمیدرضا شریعتمداری به گفتگو نشستیم.

این استاد دانشگاه معتقد است امام صادق در برابر این گروه مبارزه ایجابی را برگزید و تلاش کرد هویت شیعه را در برابر تندروی‌ها حفظ کند.

از حمیدرضا شریعتمداری استاد مطالعات تشیع در دانشگاه ادیان و مذاهب پرسیدیم: 

روش برخورد امام صادق علیه السلام با زیدیان و چالش‌هایی که حضرت با این گروه داشتند چه بود؟

ما باید سه مسئله را از هم تفکیک کنیم. یک مسئله جریان‌های فکری «زیدیه» است، چنانکه مستحضر هستید، پیش از این‌که «زید» ظهور کند و محوریت زید در کار باشد، این گروه فکری وجود داشتند؛ یعنی جریان‌هایی بودند که گاهی از بدنه اصلی شیعه تندروتر بودند، گاهی هم کندروتر.

در قبال خلافت شیخین و خلافت عثمان،‌ در مورد این‌که امام باید نص داشته باشد، این‌که نص امیرالمؤمنین جلی بوده یا خفی، امامت بعد از امام حسن (ع) و امام حسین (ع) چگونه خواهد بود و غیره دیدگاه‌هایی وجود داشت که اصطلاحاً به آن‌ها «اسلاف زیدیه» می‌گفتند.

بعد که زید قیام کرد و تجمعی پیرامون او شکل گرفت، این‌ها به زید پیوستند و هسته‌های اصلی زیدیه را تشکیل دادند.

بحث دیگر بحث خود زید و قیام زید است. و بحث دیگر بحث قیام‌هایی هستند که به «زیدیه»‌ موسوم شدند و لزوماً همه آن‌ها ایدئولوژی زیدیه را نداشتند. در انقلابی‌گری با زیدیه همراه بودند ولی لزوماً در همه اصول با زیدیه همراه نبودند.

در زمان امام صادق (ع) اسلاف زیدیه هستند که مطرح بودند. مثل «زیادبن منذر» یا «حسن‌بن صالح» این‌ها شخصیت‌هایی هستند که مطرح بودند.

مورد دیگر برخورد امام است با جریان قیام زید و قیام‌هایی که بعد از زید از سال ۱۲۲ تا زمان شهادت امام صادق (ع) در سال ۱۴۸ اتفاق افتاده‌است. این‌ها را باید از هم تفکیک کرد.

«حسن‌بن صالح» و «زیادبن منذر» افراد باسوادی بودند. زیادبن منذر روایت‌های زیادی از امام باقر (ع) نقل کرده، و البته گفته می‌شود که از طرف امام هم نفرین شده‌است. ایشان کسی است که با «تقیه» خیلی مخالف بوده، و نسبت به شیخین هم موضع تکفیر داشته‌است. در حالی که ائمه ما چنین موضعی را نداشتند. یعنی دو تندروی داشته؛ یکی تندوری سیاسی و انقلابی که تقیه را قبول نداشته، و یک تندروی دیگر در مورد شیخین.

فرقه «جریریه» هم که به «سلیمان بن جریر» منسوب است با «تقیه» مخالف بوده و آن تهمت معروف که در نوبختی آمده است توسط اینها مطرح شد که: ائمه شیعه تقیه را وضع و جعل کردند که هیچ موقع اشتباهاتشان معلوم نشود و هیچ موقع در تنگنا قرار نگیرند.

این‌ها یک جریان علمی هستند که برخورد با آن‌ها یک برخورد علمی است. در برابر دعوت آنها به قیام جریان، جریان سیاسی است.

ائمه ما عموماً در مسائل مختلف حد میانی و اعتدال را دنبال می‌کردند. نه خلافت خلفا را تکفیر کردند، نه از مسئله نص بر امامت دست کشیدند، نه به شورای امامت رفتند.

امام صادق (ع) در بحث‌های که با اسماعیلیه پیدا کردند، خصوصاً در اواخر عمر مبارکشان و بعد از ایشان امام کاظم (ع) و به‌طور کلی با جریان‌هایی مثل اسماعیله که موضع غالی داشتند، موضع امامان ما عموماً میانه داشتند. همکاری با دستگاه‌های خلافت را به صورت حداقلی می‌پذیرفتند و مرزگذاری با آن‌ها را رعایت می‌کردند و دنبال این نبودند که هر فرصتی پیش آمد، از هر مسیری و طریقه‌ای و راهی برای رسیدن به قدرت و حکومت.
استفاده شود

در این میان تکیه امام صادق (ع) بیشتر بر اقدامات ایجابی بوده تا اقدامات سلبی.‌ امام دنبال این بوده‌اند که موضع درست را بیان کنند و جامعه شیعه را حفظ کرده و به شیعه عمق فکری و معرفتی بدهند.

 

چرا روش‌های ایجابی بیشتر مورد توجه ائمه قرار گرفت؟

شیعه در زمان امام باقر (ع) و امام صادق (ع) چند چیز را دارد تجربه می‌کند: یکی این‌که دارد توسعه کمّی پیدا می‌کند، دوم این‌که دارد عمق فکری و معرفتی خودش را پیدا می‌کند، و سوم این‌که دارد هویت و مرزبندی خود با سایر فرق را پیدا می‌کند. البته این مرزبندی، به عنوان مرزبندی اجتماعی و فیزیکی نیست، به عنوان مرزبندی‌های فکری و عقیدتی است.

طبیعتاً اقتضای گسترش کمی و آن شالوده فکری و معرفتی و هویت پیدا کردن، این است که ائمه و به‌خصوص امام باقر (ع) و امام صادق (ع) تمرکزشان روی این مسئله باشد. به دست گرفتن قدرت و حکومت طبیعتاً برای آنان اولویت ندارد و این وضعیتی است که ادامه دارد تا زمان ظهور امام زمان که آن‌ها اصالت را به قوام و دوام جامعه شیعی، و عمق و ژرفا پیداکردن تفکر شیعی می‌دادند. این بدان معنا نیست که آنان از سیاست بیزار بودند، یا قدرت را منفی می‌دانستند، یا مبارزه را قبول نداشتند؛ و بدین معنا نیست که حضرات بر ستم‌هایی که می‌شود چشم ببندند و قلبا به این امر راضی و خشنود باشند و در دلشان هیچ بغض و دشمنی نداشته باشند.

اولویت، حفظ جامعه شیعه و قوت معرفتی پیداکردن بوده است. مبارزه آن‌ها هم معطوف به مبارزه فکری و فرهنگی بوده سیاست کادرسازی، نیروسازی و جامعه‌سازی را دنبال می‌کردند.

یعنی مدل‌های دیگری از سیاست‌ورزی و مبارزه‌کردن را دنبال می‌کرده‌اند و عملاً در تاریخ بیش از هزار و دویست ساله می‌بینیم، که همین مسیر درست بوده‌است.

ما وقتی اسماعیلیه را می‌بینیم، متوجه می‌شویم که همه تلاش‌شان به باطنی‌گری و ایجاد تشکیلات قوی سری و مخفی برای جذب دیگران، و به‌دست گرفتن قدرت بوده‌است. امروز اسماعیلیه در چه وضعیتی است؟

زیدیه که معقول‌تر و سنجیده‌تر عمل کرده و از بسیاری از تندروی‌ها برحذر بوده و حتی از برخی تندروی‌های ما هم برکنار بوده، چون تمرکز اصلی‌ش را روی سیاست و قدرت و مبارزه گذاشته بود آن تمایز فکری و معرفتی کافی در بحث‌های کلامی و نظری را نداشت.

مشغول‌شدن به سیاست و قدرت و حکومت و مبارزه، این‌ها را دستکم در مقایسه با مذهب شیعه اثنی‌عشری، خیلی عقب نگه داشته‌است.

 

آن چالشی که به شکل خاص امام صادق (ع) در برخورد با این فرقه با آن مواجه گردید چه بود؟

این گروه‌ها مردم را به مبارزه دعوت می‌کردند. شرایطی بود که ظلم و تعدی بنی‌امیه و بعدها بنی‌عباس، شدید بود و جامعه اسلامی به‌طور کلی و جامعه شیعی به‌طور خاص انتظار قیام و مبارزه را می‌کشید.

در چنین فضای انقلابی، حفظ کشتی شیعه و تشیع و عبوردادن به سلامت آن از این طوفان‌های داخلی که شما را به سمت مبارزه سوق می‌دهند کار دشواری است. از طرفی شرایط تحت کنترل امویان و عباسیان است، و همه رفتارها را زیر نظر دارند تا بهانه و مستمسکی پیدا کنند تا بنیان را به‌هم بریزند و از طرفی بخشی از جامعه تصور نادرستی از انقلابی‌گری دارد و قیام را انتظار می‌کشد. این‌ها چالش عمده بود.

«منصور عباسی» بارها گفته بود که خیلی از شیعیان را کشتم ولی رأس آن‌ها و سر آن‌ها هنوز هست و بارها تصمیم گرفته بود که امام را به شهادت برساند ولی موفق نشده بود. این‌ها برای امام و شیعیان تنگناهای شدیدی است.

تنگنای دیگر در مرزبندی با غلات است محور تشیع امام است و امام هم فرد خاصی است و مثل علمای دینی بقیه مذاهب نیست، منطقش منطق الهی است، جایگاه خاصی دارد، علم لدنی و عصمت دارد. از طرفی مردم جوامعی که تحت فشار قرار می‌گیرند و از کلیت جامعه طرد می‌شوند، به سمت خیال‌پردازی و غیب‌باوری‌های عجیب و غریب می‌روند. میل به غلو هم یک میل طبیعی است. پس از یک سو میل به غلو در برخی از شیعیان وجود داشت.

از سوی دیگر نیز میل به تحقیر باطن دین وجود داشت.

به هرحال این انتظارهای نابجا هم تنگنای دیگری بود که امام باقر و امام صادق (ع) با آن‌ها روبه‌رو بودند.

سخت‌ترین کار برای این دو امام بزرگ‌وار، نگه‌داشتن شیعه در مرز اعتدال و میانه‌روی بود. هم در بحث انقلابی‌گری و از آن طرف خمود و بی‌تفاوتی و بی‌انگیزگی و هم در بحث تحقیر باطنی دین و مقامات معنوی غیبی ائمه که از طرفی شأن امام حفظ شود و از طرفی جایگاه امام تا حد علمای ابرار پایین نیاید، و از طرفی مقام امام به مقام انبیا و مقامات الوهی سرایت نکند.

خروج از اعتدال در هردوی این فضاها، دو اشکال داشت: یک اشکال واقعی که از مبانی درست شیعی فاصله‌گرفتن بود، و اشکال دوم هم اشکال اثباتی بود. وقتی که در انقلابی‌گری تندروی می‌شود،‌ یعنی کل جامعه شیعه در معرض اضمحلال و نابودی قرار می‌گیرد.

غلو، هم بالابردن مقام و شأن ائمه از آن‌چه هستند به شئون نامقبول و نامطلوب است، و هم به معنای زیاده‌روی در دشمنی با دشمنان اهل بیت. اگر این غلو دامن زده‌شود و تندروی شود، این مستمسکی برای قدرت حاکمه و همچنین اهل سنت است که شیعه را انواع بدعت‌ها و دگراندیشی‌ها متهم کنند.

شاید چالش دیگر هم همان هویت‌بخشی به شیعه و ترسیم ساختی مستقل برای شیعه بود. وقتی شما به سمت هویت می‌روی، هویت یعنی مرزبندی، ولی در عین حال شما حواست هست که این مرزبندی به معنای مرزبندی فیزیکی نباشد،‌ نمی‌خواهید جامعه شیعه را از بقیه مسلمان‌ها جدا کنید. مسلمان‌ها را تبدیل کنید به یک اقلیتی در برابر اکثریت.

وقتی در دل توده مسلمان‌ها گرایش‌های مختلفی وجود دارد، جبهه‌بندی‌های فکری و معرفتی مختلفی وجود دارد که همه زیر یک خیمه، یک بیرق و یک مجموعه دارند عمل و رفتار می‌کنند و شما می‌خواهی، به یک جمعی نشان بدهی که شما مرزبندی‌های خودتان را دارید، شاخصه‌های خودتان را دارید،‌ اما در عین حال می‌خواهید که از آن جامعه جدا نشوید، این بسیار کار سختی است و لذا ائمه دائم روی آموزه‌های شیعی ما تاکید می‌کنند، از آن‌طرف هم مکرر می‌گویند که از توده مسلمان‌ها جدا نشوید، از نمازخواندن پشت سر آن‌ها فاصله نگیرید، وقتی بیشتر مساجد و مراکز مذهبی دست آن‌هاست، از آن‌ها جدا نشوید، از آن‌های فاصله نگیرید که اگر این‌گونه شود، کم‌کم به حاشیه رانده می‌شوید و کم‌کم مجموعه‌ای جدا از قاطبه مسلمان‌ها شناخته می‌شوید.
من معتقدم یکی از سخت‌ترین چالش‌هایی که امام با آن مواجه بود، این بود که می‌خواست تشیع یک وجه تمایز داشته باشد،‌ اما این وجه تمایز آن‌گونه نباشد که در عالم خارج، به صورت یک جامعه جداشده القا شود. بدشان نمی‌آمد یک جامعه شیعه متمایز داشته باشند، اما نه به معنای یک مجموعه آموزه‌ها و بحث‌ها و اعتقادات، به معنای مجموعه‌ای از انسان‌هایی که در ارزش‌های اخلاقی، معنوی و دینی، و عبادی از همه متمایزتر هستند.

دلیل این تحلیل شما چیست؟

وقتی می‌گفتند: «کونُوا دُعَاهَ النَّاسِ بِغَیرِ أَلْسِنَتِکمْ» یعنی می‌گفتند اگر شما بخواهید آموزه‌های خاص مذهبی خودتان را به کرسی بنشانید، راهش بحث و جدل کردن نیست. راهش این نیست که دائم تبلیغ کرده و سر ستیز پیدا کنید. راه اصلی‌اش این است که شما در تقوی که گوهر دین است، در اخلاق و در معنویت از دیگران پیشی بگیرید. بعد به‌جایی برسید که به قول امام صادق (ع) شیعیان بشوند: «انُوا أُمَنَاءَ عَشَائِرِهِمْ» یعنی عشیره سنی می‌گوییم ناموس و اموال‌مان را به کی بسپاریم؟ رازمان را به کی بگوییم؟ به کسی بدهیم و بگوییم که می‌دانیم شیعه است اما، از همه امین‌تر و با تقوی‌تر است. از همه خداترس‌تر است. حالا این می‌تواند در غالب فرد باشد و می‌تواند در قالب جامعه باشد. بیش از ۸۰ درصد روایاتی که در آن از کلمه شیعه استفاده شده روی ارزش‌های عملی و اخلاقی متمرکز است.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.