می‌توان جامعه فرهنگی را ترک کرد؟

بیخو پارخ

جامعه فرهنگی به اعضایش احساس ریشه‌داری، ثبات وجودی، آسانی معاشرت و احساس تعلق به یک جامعه پویا با اصل و نسبی کهن و رازآلود می‌بخشد. همه اینها به این دلیل محقق می‌شود که جامعه فرهنگی مصنوع آگاهانه انسان نیست و عضویتش انتخابی نیست و هیچ کس حتی خودمان نمی‌توانیم آن را خاتمه بدهیم.

عقاید و دیدگاه‌هایی که انسان‌ها درباه معنا و اهمیت زندگی بشر، فعالیت‌ها و روابط زندگی پیدا می‌کنند به صورت عرف، عادات و رفتار درمی‌آید که زندگی شخصی و اجتماعی آنها را تنظیم می‌کند چنین سیستم اعتقادات و رفتارهای مبتنی بر آن را فرهنگ می‌نامیم و گروهی از مردم که بر محور فرهنگ مشترکی متحد شده باشند، جامعه فرهنگی را تشکیل می‌دهند. اخلاق و فرهنگ رابطه مستقیم دارند زیرا هر سیستم اخلاقی در چارچوب یک فرهنگ بزرگ‌تر قرار دارد که به وسیله آن تغذیه می‌شود و تنها وقتی تغییر می‌کند که تغییری در فرهنگ ایجاد شود. تغییرات فرهنگی تدریجی، جزیی با درجات متفاوت و در برخی جنبه‌ها صورت می‌گیرد. فرهنگ به طرق مختلف همه نهادهای اجتماعی را تحت تاثیر قرار می‌دهد و به همان نسبت عمیقا از آنها در محتوا و متن تاثیر می‌پذیرد. تولد و رشد در یک جامعه فرهنگی به معنای این است که تحت نفوذ عمیق هم محتوای فرهنگ و هم بنیان‌های جامعه
آن هستیم.
انسان‌ها با مجموعه‌ای از توانایی‌ها و تمایلات مربوط به نوع انسان متولد می‌شوند و به وسیله فرهنگ خود به آدم‌های اخلاقی و عقلانی تبدیل می‌شوند. فرهنگ انسان را در قابل نفوذ‌ترین دوران زندگی یعنی کودکی شکار و شخصیت او را شکل می‌دهد. همه عقاید و عادات و رفتارهای فرهنگی به ‌طور ناخودآگاه به صورت بخش غیرقابل انفکاک از شخصیت انسان درمی‌آید که گاهی حتی با کندوکاو دقیق هم قادر به کشف آنها نیستیم. با وجود این از آنجا که فرهنگ به خاطر تاثیر از نهادهای دیگر جامعه مثل اقتصاد، سیاست و تکنولوژی در معرض تغییر است، نمی‌تواند چنان صاحب انسان شود که مانع ظهور دیدگاهی منتقدانه نسبت به عقاید و رفتارها و عادات فرهنگی در ما بشود.

جوامع فرهنگی شبیه انجمن‌های داوطلبانه مثل کلوپ، احزاب سیاسی یا گروه‌های فشار نیستند و تشبث آنها با این انجمن‌ها کاملا نادرست است. ذات جوامع فرهنگی ابزاری نیست که برای پیشبرد منافعی طراحی شده باشند و اگر موفق نشدند بتوان آنها را منحل کرد. همچنین جوامع فرهنگی برعکس انجمن‌های داوطلبانه ساخته فکر بشر نیست بلکه اجتماعاتی تاریخی با حافظه جمعی مفصل از نزاع‌ها و دستاوردها و رفتارهای سنتی کاملا جا افتاده هستند. ما به آن نمی‌پیوندیم بلکه در آن متولد می‌شویم و بیشتر از یک عضو آن بلکه قسمتی از آن هستیم. هویت انجمنی ما البته انتخابی است درحالی که هویت فرهنگی ما میراثی است که ممکن است آن را قبول یا رد کنیم. ما عمیقا توسط اجتماع فرهنگی خود شکل می‌گیریم و ارزش‌ها و آرمان‌های آن در ما نهادینه می‌شود. ما چنین نسبتی با انجمن‌های داوطبانه خود نداریم. اگرچه ممکن است ما جامعه فرهنگی خود را ترک کنیم ولی شکل ترک شبیه خروج از عضویت انجمن‌ها نیست. به عبارت دیگر وقتی ما از عضویت جمعیتی استعفا می‌دهیم دیگر به آن کاری نداریم ولی این کار را نمی‌توانیم با جامعه فرهنگی خود بکنیم. ممکن است از شرکت در زندگی جمعی جامعه فرهنگی خود بپرهیزیم،کاری کنیم که دیگران از ما برخی انتظارات را نداشته باشند یا خارج از جامعه فرهنگی خود ازدواج کنیم ولی هیچ یک از اینها نمی‌تواند همه پیوند‌های ما را با جامعه فرهنگی خودمان قطع کند و حداقل برخی پیوندها مثل آیین‌های مذهبی، موسیقی، غذا و غیره باقی می‌مانند. حتی وقتی ما جامعه فرهنگی را ترک می‌کنیم روابط‌مان و دوستان نزدیک و چیزهای مورد علاقه دیگر را بجا می‌گذاریم و همین چیزها ما را به درجات مختلف وابسته نگه می‌دارد. اگر بر فرض محال ما بتوانیم وابستگی خود را هم به فرهنگ و هم به جامعه فرهنگی از میان ببریم، اعضای فرهنگ‌های دیگر ما را با آن فرهنگ و جامعه‌اش می‌شناسند و همین امر کندن از جامعه فرهنگی را برای ما غیرعقلانی و دشوار می‌کند. مثلا اگر دیگران من را به عنوان یهودی یا سیاه ببینند و تحقیر کنند هر قدر هم که من خودم را طور دیگری ببینم، عقل و منافع من حکم می‌کند که در عین حفظ فاصله انتقادی با جامعه فرهنگی خودم، راهی برای اتحاد استراتژیکی با آن پیدا کنم.
جامعه فرهنگی نقشی در زندگی انسان بازی می‌کند که انجمن‌های داوطلبانه نمی‌توانند آن نقش را داشته باشند. جامعه فرهنگی به اعضایش احساس ریشه‌داری، ثبات وجودی، آسانی معاشرت و احساس تعلق به یک جامعه پویا با اصل و نسبی کهن و رازآلود می‌بخشد. همه اینها به این دلیل محقق می‌شود که جامعه فرهنگی مصنوع آگاهانه انسان نیست و عضویتش انتخابی نیست و هیچ کس حتی خودمان نمی‌توانیم آن را خاتمه بدهیم. همان‌طور که اگر انجمن داوطلبانه شبیه جامعه فرهنگی رفتار کند، سرکوبگر می‌شود و در اهدافش شکست می‌خورد، جامعه فرهنگی هم وقتی مثل انجمن داوطلبانه بشود، شکننده و مشروط می‌شود، اسیر منافع و ترجیحات انسانی می‌شود و منظور اصلی‌اش را از دست می‌دهد. هم جامعه فرهنگی و هم انجمن‌های داوطلبانه جای مناسب خودشان را در زندگی دارند و باید با تمایل مکرر برخاسته از دیدگاه لیبرالی برای کاهش اهمیت جامعه فرهنگی در مقابل انجمن‌های داوطلبانه مقابله شود.
ترجمه و تلخیص: دکتر منیرسادات مادرشاهی

منبع: اعتماد

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.