نقش دین در رابطه انسان و حیوان

اندرو لینزی

دین به سه طریقِ بنیادین بر فهم ما از روابط انسان و حیوان اثر می‌گذار­­د. نخست، سهمی است که دین در ادراکِ ما دارد. مردم گاهی به بصیرت دینی اشاره می‌کنند و منظورشان نگرش‌هایی است که عمیقاً ریشه در سنت‌های دینی‌مان دارد. و می‌تواند چشم‌اندازمان را غنی‌تر کند. چگونگی نگرش ما به دنیا مرهون گستره‌ای از عوامل است، و دین یکی از آن‌هاست.

این ادراک‌های دینی کدام‌اند؟ وقتی رابطه‌ی حیوان و انسان مطرح می‌شود، این ادراکات هم مثبت‌اند و هم منفی. بخشِ منفی‌اش برمی‌گردد به اینکه برخی ادیان گرایش دارند قدرتِ انسان بر حیوانات را بزرگ بشمارند و برقراری ارتباطی دوستانه با آنان را نادیده بگیرند. شاید شدیدترینِ این دست گرایش‌ها را بتوان در نوشته‌های توماس آکویناس یافت. که دوستی با حیوانات را ناممکن می‌دید چون موجوداتی عقلانی نیستد.

آکویناس از آنجایی که برقراری دوستی را منحصر به موجوات عقلانی می‌پنداشت، حیوانات را از «دوستی با بشر در حیات عقلانی» ناتوان می‌شمرد (Summa theologiae, Part 1, Question 65.3). این پافشاریِ مُصرانه بر عقلانیت—که، در سنت‌های دینیِ غربی، حیوانات سهمی از آن ندارند—به طرق گوناگون غالباً منجر به چنین ادراکی از آن‌ها می‌شد: عاری از ذهن یا روح جاودانه و ناتوان از برقراری ارتباط با خدا.

با وجود این که در ادیان یهود، مسیحی، و اسلام حیوانات آفریدگان خدا در نظر گرفته شده‌اند، بدین معنا که زندگی‌شان متعلِق به خداست، و حتی اینکه خدا دوستار آفریده‌هایش است، همچنان این امر که حیوانات در مقایسه با انسان‌ها جایگاه پایین‌تری دارند به قوت خود باقی است.

در متون دینی، اندک‌شواهدی یافت می‌شود که به طور خاص طرفدار ارتباط با حیوانات باشد. ارتباط با حیوانات عمدتاً در زندگی‌نامه‌ی قدیسینو اسفار مشکوک به رسمیت شناخته و ستوده می‌شد.

نمونه‌ی آشکار آن قدیس فرانسیس آسیزی است. البته بسیاری از قدیسانِ مسیحی از شرق و غرب مانند قدیس دیوید گارسیا ، قدیس کاترین، قدیس آنتونی پادوا، قدیسه کاترین سینایی، قدیسه وربورگ، قدیس گاتلاک کرولند، قدیس کلومبا، و قدیس چستر با حیوانات دوست شده بودند و ارتباطات دوستانه‌ای با آن‌ها داشتند. این ایده‌ی قدیس فرانسیس که حیوانات برادران و خواهران مایند قدرت نمادین بسیاری در مسیحت داشته ولی چنان‌که به نظر می‌رسد در عرصه‌ی عمل تأثیرش اندک بوده است.

در اسلام حیوانات و پرندگان هر کدام خود صاحب امتی دانسته شده‌اند و خدا را تسبیح می‌گویند، اما در قیاس با انسان‌ها به‌وضوح شأن پایین‌تری دارند. گوشت و پوست‌شان برای خوراک و پوشاک استفاده می‌شود. با این حال، پیامبر اسلام از پیروانش می‌خواست در هنگام کشتن‌شان رحم داشته باشند. پیامبر می‌گفت: «مهربانی با هر جنبنده‌ای پاداش خواهد داشت.»

رابطه‌ی بین انسان و حیوان در سنت‌های ادیان شرقی بسیار قوی‌تر در نظر گرفته شده است. چنان که جینیسم، هندوئیسم، و بودیسم همگی کیهان‌شناسی‌هایی عرضه می‌کنند که در آن به‌روشنی بین انسان و حیوان پیوند برقرار است. از اصلی‌ترین مفاهیم حیوان‌شمول، اندیشه‌ی سمساره یا همان چرخه‌ی تولد و مرگ است که بیانگر پیوستاری بنیادین میان همه‌ی موجودات زنده است. همه‌ی زندگی‌ها همچون حلقه‌های زنجیرند و همه‌شان در پیوند با همدیگرند.

در این دیدگاه، حیوانات و انسان‌ها آفریده نیستند بلکه سوژه‌اند. کلِ حیات در وضعیتی از پیش‌رفت و پس‌رفت است که به دست کارما رقم می‌خورَد—به بیان ساده، قانونی اخلاقی بر پایه‌ی علت و معلول. بنابراین، چنین پنداشته می‌شود که انسان‌ها و حیوانات به‌روشنی با هم مرتبط‌اند. هر جان نه فقط یک زندگی‌نامه بلکه تباری هم دارد.

دومین نقشی که دین [در فهم ما از روابط انسان و حیوان] ایفا می‌کند ناظر بر ارزش‌هاست. دید غالبِ غرب از حیوانات این است که وجودشان در راستای خدمت به منافع انسان‌هاست. بنیان‌گذار این دیدگاه یا دست‌کم متقدم‌ترین نماینده‌ی فلسفی‌اش ارسطو (۳۸۴-۳۲۲ ق.م) بود. «پس اگر طبیعت هیچکاری را بی‌مقصود یا بیهورده انجام نداده، باید چنین نتیجه گرفت که همه‌ی جانوران را برای [خدمت] آدمی آفریده است.»

اگرچه این دیدگاهِ ارسطو به طور خاص دیدگاهی دینی نبود، تأثیر بسزایی بر متفکرانِ دینیِ پس از خود، از جمله آگوستین، آکویناس، لوتر، و کالوِن، و تفسیر آن‌ها از جایگاه حیوانات گذاشت.

درواقع دیدگاهِ ارسطو درباره‌ی هدف یا غایتِ آفرینشِ حیوانات بعدها در اندیشه‌ی یهودی و مسیحی مُبدّل به هدف خدادادی آن‌ها نیز شد. به دنبال آن، حتی متون دینی عبری و مسیحی را هم با نظر به همین مدلِ ابزارگرایانه تفسیر کردند. به این ترتیب، مثلاً مفهوم چیرگی یا استیلا در سِفر پیدایش(۱:۲۸) را به چشم مُهر تأییدِ خدا بر برتریِ انسان دیدند.

استیلا یا رادا در بافتار اصلی‌اش از قضا معنی کاملاً متفاوتی داشته است: حکم خدا به بشر برای مراقبت از دیگر مخلوقات. شواهد درستیِ این خوانش در آیه‌ی بعدی آمده است. آن‌جا به انسان‌ها هم، مانند حیوانات، رژیمی گیاه‌خوارانه داده شد، وضعیتی که صرفاً پس از هبوط و طوفان [نوح] تغییر کرد (پیدایش ۹:۳).

بنابراین اراده‌ی اصلی خدا در بخش یکمِ پیدایشْ آفرینشی صلح‌آمیز و خشونت‌پرهیز بوده است. اما نگرش آفریده‌شدنِ حیوانات به منظور استفاده‌ی ما، چه از دریچه‌ی قوانین حاکم بر طبیعت و چه از طریق مشیت الهی، چنان فراگیر شد که اساساً در جوامع غربی هنوز حیوانات را همچون ابزار، ماشین، کالا، و منبعی برای استفاده‌ی بشر در نظر می‌گیرند.

باور به اَهیمسا در ادیان شرقی، به معنای خشونت‌پرهیزی یا عدم آسیب‌ورزی، پیشینه‌ای دیرین دارد. قویاً می‌توان گفت جینیسم بود که مفهوم خشونت‌پرهیزی را به جهان آموخت؛ تأثیرش بر هندوئیسم و بودیسم مسلم است و دامنه‌اش شاید از آن هم گذر کند. بسیاری بر این باورند که اَهیمسا شریف‌ترینِ اصولِ اخلاقیِ هند است. در بیان بی‌همتای مهاویره‌ی ارجمند چنین آمده است: «چراکه مرگ بر همه‌چیز دست می‌یازد. جمله‌ی موجودات مشتاق زندگی‌اند، از درد بیزارند، دوستار خوشی‌اند، و از تباهی و نابودی می‌پرهیزند. زندگی برای همه‌ عزیز است.» (Acharanga Sutra).

این جملات نتیجه‌ی کشف معنوی ساده اما عمیقی است: تمام زندگی‌ها باحرمت، مقدس یا خدادادی‌اند. درنتیجه، زندگی ذاتاً ارزش دارد و تمام آن‌هایی که زندگی می‌کنند خواهانِ زیستن‌اند. البته نمی‌توان از این نتیجه گرفت که همه‌ی زندگی‌ها ارزش یکسانی دارند. سِمساره اصلی برابری‌خواه نیست. برعکس، آنانی که کردار ناشایست یا، به بیانی دیگر، کارمای بد داشته باشند در شکلی پست‌تر به زندگی بازمی‌گردند. [طبق این باور،] در عین حال که زندگی زنجیره‌ای درهم‌پیوسته است، انسان همچنان نمود اوج سلسله‌مراتب اخلاقی است.

سومین سهمی که دین در فهم ما از روابط انسان و حیوان دارد تأثیرش بر اَعمال است. جهان‎‌بینیِ انسان‌ها به‌روشنی بر اَعمال‌شان اثر می‌گذارد. بنابراین اَعمالِ دینی می‌توانند تجسمی از شکل فیزیکی ارتباطاتِ انسان-حیوان تلقی شوند. آیین قربانی نمونه‌ای بارز از آن است. گفته‌اند که معمول‌ترین بازنمایی از حیوانات در متون دینیِ عبریْ آن‌ها را حول محور آیین قربانی تعریف می‌کند. ولی درواقع برای آن‌ها گستره‌ای از تعاریف وجود دارد. فقط سه نمونه‌اش از این قرار است: آفرید‌گان، شرکای عهد، دارندگان روح یا حیات خدادادی. اما این امر نیز صحت دارد که حیوانات و پرندگان در متون دینی عبریْ بیشتر همچون نذوراتِ قربانی به تصویر کشیده شده‌اند.

معناومفهوم این آیین به‌سادگی به دست نمی‌آید. همان‌طور که از هر آیینی با بیش از هزار سال قدمت انتظار می‌رود، این آیین نیز به تفاسیر گوناگونی راه می‌دهد. از جنبه‌ی منفی، قربانی در رایج‌ترین شکلش فِدیه‌ای برای گناهان بشر یا فرونشاننده‌ی خشم خدایان بود.

شایان ذکر است این برداشت فقط یکی از تفاسیرِ متعدد موجود است. تفسیرِ دیگری، برای مثال، قربانی را بازگشتِ آفریده‌ی حیوانی به نزد آفریدگارش می‌بیند. درنتیجه، تفاوت بسیاری بین قربانی‌کردن حیوات و تباه‌کردن بی‌جهتِ یک آفریده وجود دارد و این عمل به شکلی متناقض دربردارنده‌ی آزادی و اتحادش با خداست. هر تفسیری را که برگزینیم، نکته‌ی درخور توجه این است که در خود متون مقدس عبری نیز به انتقادهایی از این آیین با تأکید بر بی‌موردبودن یا غیراخلاقی‌بودن‌شان برمی‌خوریم.

مزامیر ۵۰ آیات ۶ تا ۱۵ می‌گوید خدا مخالف قربانی‌ست چراکه آفریدگان متعلق به اویند: «جمع شوید ای مؤمنانی که با قربانی‌های خود با من پیمان بستید. آسمان‌ها اعلام می‌کنند که خدا عادل است، و او خودش داوری می‌کند. ای قوم من بشنوید، من سخن می‌گویم؛ ای اسرائیل، بدانید که من خدا هستم، خدای شما که علیه شما گواهی می‌دهم. من در مورد قربانی‌های شما و قربانی‌های سوختنی شما، که پیوسته تقدیم می‌کنید، شما را سرزنش نمی‌کنم. من به گاو مزرعه‌ی شما و به بُز گلّه‌ی شما احتیاجی ندارم، زیرا همه‌ی حیوانات جنگل و تمام چارپایانی که بر هزاران کوه و تپّه می‌چرند، از آن من هستند. تمامی پرندگان و تمام حیوانات صحرا از آن من می‌باشند.»

به‌نظر می‌رسد منطقِ این اعتراض چنین است که انسان‌ها نباید آنچه را که متعلق به خداست برای خود بردارند. نه‌تنها همه متعلق به اویند، بلکه او تک‌تک‌شان را می‌شناسد و مراقب‌شان است.

با این حال، ادیان شرقی قاطعانه در برابر قربانی حیوانات ایستادگی کرده‌اند، هرچند اسلام سنت قربانی در اعیاد عمده را نگاه داشته است. صد البته یهودیت و اسلام عمل کشتار حیوانات را با نام‌های شحیطه و حلال حفظ کرده‌اند. باز هم این جینیسم بود که برای اولین بار قربانی حیوانی را رد کرد و به زندگی‌ای صلح‌آمیز با تمام مخلوقات غیرانسان فرمان داد. در بودیسم ماهایانا بودیستوه برای نجات همه‌ی موجودات جان‌دار از چرخه‌ی بدبختی و مرگْ اشراق خود را به تعویق می‌اندازد:

«سوگندی خورده‌ام تا همه‌ی موجودات زنده را نجات دهم… باید آنان را از وحشتِ تولد، پیری، بیماری، مرگ، و تولدِ دوباره نجات دهم… بایستی آن‌ها را از جریان سِمساره بگذرانم… من به همه‌ی موجودات برای آزادی‌شان یاری خواهم داد.» (سوگند بودیستوه در باب رستگاری جهانی)

این پنداشت از انسان که قدرتش را در راستای نجات موجودات دیگر استفاده کند و فداکارانه هم دست به این کار بزند وجه مشخصه‌ی اندیشه‌ی جِین و بودایی‌ست، که به دنبال موکشه یا رهایی برای همه است. البته چنین نگاهی در دیگر سنت‌های دینی هم به چشم می‌خورد.

در مسیحیت آثار رهایی‌بخش مرگ مسیح همه‌ی موجودات را دربرمی‌گیرد. نمونه‌اش را در رساله‌ی به کولسیان می‌بینیم، آنجا که‌ از مسیح به عنوان «نخست‌زاده‌ی آفرینش» یاد شده است. خدا به واسطه‌ی او «همه‌چیز را با خود آشتی داد و به‌وسیله‌ی ریختن خون مسیح بر روی صلیبْ صلح و دوستی بین خدا و هر آنچه در آسمان و زمین است» برقرار کرد(۱۹-۱:۱۵).

در یهودیت تصویری از بهشت و زمینی در آینده عرضه می‌شود که در آن شیر و بزغاله در کنار هم آرام گرفته‌اند، آنجا که صلح جهانی‌ست و «هیچ بدی و گزندی در کوه مقدس خدا وجود نخواهد داشت.» (اشعیا ۶۹-۱۱:۶)

عجیب آن‌که، هیچ آیین دینی‌ای در ادیان شرقی نیست که دغدغه‌مندی برای حیوانات و انسان‌ها را به‌ یکدیگر پیوند بزند یا به‌طور خاصی به‌هم‌پیوستگی انسان و حیوان را بستاید. شاید به این دلیل که اَهیمسا آنقدر عمل پذیرفته‌شده‌ای بوده که هیچ نیازی به اختصاص آیین خاصی برایش احساس نمی‌شده است. از همین قرار، سنت‌های غربی هم هیچ آیین خاصی برای آن ندارند، جز سنت کاتولیک که برکت‌بخشی به حیوانات را همیشه شایسته می‌دانسته و احتمالاً این امر آیینه‌ی همان برکت‌بخشیِ خود خدا به مخلوقاتش در سِفر پیدایش(۲۰-۱:۲۲ ) است. موارد بالا در راهنمای خدمت‌گزاری کشیشان که سال ۱۶۱۴ نوشته شده و تا ۱۹۵۲ عملاً بدون تغییر مانده مشاهده می‌شود، که برکت‌بخشی به حیوانات و بعدتر هم خدماتی در راستای رفاه و بهزیستی حیوانات را در جماعت‌های مسیحیِ غرب میسر ساخته است.

معمولاً چنین خدماتی در روز سنت فرانسیس، چهارم اکتبر، ارائه می‌شود، که روز جهانی حیوانات نام‌گذاری شده است و اولین یک‌شنبه‌ی هر اُکتبر هم به‌عنوان شنبه‌ی بهزیستیِ حیوانات مقرر شده است. یکی از آیین‌های غیررسمی جدید به‌گونه‌ای خاص متوجه گرامی‌داشتِ روابط انسان با حیوانات همدم است. این خدمت شامل آوردن حیوان به مقابل کلیساست و آن‌جا انسانِ همدمش در برابر عموم قول می‌دهد در مراقبت و عشق‌ورزی به آن حیوان وفادار باشد، که اساساً بازتابی است از قول مراقبت خداوند در کتاب عهد قدیم چنان‌که در سِفر پیداش آمده است. پس از آن کشیش می‌گوید: «باشد که خداوندِ عهد جدیدْ عیسی مسیح در به‌جاآوردنِ عهدتان و رحمت‌ورزی به موجودات دیگر به شما لطف عطا کند» (آیین‌های حیوان، ۱۹۹۹).

در بسیاری از کلیساهای جامعِ بریتانیا و ایالات متحده‌ی آمریکا، این بزرگ‌داشت و برکت‌بخشی‌ها برگزار می‌شود. تقریباً در تمام سنت‌های دینی دنیا منابعی برای گرامی‌داشت پیوند انسان و حیوان وجود دارد. البته باید اضافه کرد بسیاری از آن‌ نگرش‌های مثبت‌ترْ تحت‌الشعاع عناصر ابزارگرایانه‌ای قرار گرفته‌اند که حیوانات را کاملاً جدا از انسان نشان می‌دهند یا وجودشان را صرفاً برای خدمت به ما پیش‌فرض می‌گیرند. بسیاری فکر می‌کنند نیاز است سنت‌های مذهبی پاسخی خلاقانه به صداهای جدیدِ حاکی از توجه اخلاقی نسبت به حیوانات بدهند، خصوصاً اکنون که چنین صداهایی در جوامع غربی بیشتر و بیشتر به گوش می‌رسند.

ارزیابیِ مجدد روابط انسان و حیوان، از رابطه‌ای متکی بر استیلای خشن به رابطه‌ای حاکی از احترام و دوستی، در قلب چنین توجهی قرار دارد. جالب این‌جاست که اگرچه دین به خاطر محافظه‌کاریِ اجتماعی‌اش معمولاً نیرویی ضدپیشرفت در نظر گرفته می‌شود، خرده‌سنت‌هایی دارد که درست همان رابطه‌ی فرزندی با حیوانات را پیش می‌نهند[همان دغدغه‌‌های نواندیشان امروزین برای به‌شمار آوردن حیواناتِ دیگر در دایره‌ی اخلاقی‌مان]. مُبلغِ باپتیست، چارلز اسپورگن، زمانی دیدگاه رولاند هیل مبنی بر این‌که شخصْ «مسیحیِ راستین نیست اگر سگ یا گربه‌اش به خاطر او حال‌ و‌ روز بهتری نداشته باشد» را بازگو کرد و گفت: «آن گفتار حقیقت دارد» (First Things First, 1885).

بسیاری بر این باورند که تمام ادیان دنیا باید همین رویّه را در پیش بگیرند.

مترجم: زینب بنی‌اسد، علی بنی‌اسد

منبع: خانه اخلاق‌پژوهان جوان

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.