کوچیدن از ادبیات تعلیمی به ادبیات تسهیلی

به بهانه بررسی کتاب «مل و مشکلش با هزار کفش»

مهدی فردوسی مشهدی

من در این یادداشت کوتاه می‌گویم کتاب «Mel» و بسیاری از همانندهای این کتاب، به سنت ادبیات تعلیمی وابسته‌اند و در چارچوب آن سنت، بر آنها نمی‌توان خرده گرفت؛ مگر اندک تغییری در روایت یا لحن یا پیام یا ارتباط فصول و پلان‌های قصه، اما پیش‌نهادم به نویسندگان آثاری از این دست، کوچیدن از قلمرو ادبیات تعلیمی به سوی سرزمین ادبیات تسهیلی است. این‌جا به تناسب مجال و با توجه به موضوع (اخلاق دینی)، فقط به سه شرط از شروط آثار تسهیل‌گرانه درباره اخلاق برای کودکان؛ یعنی «فرانگری»، «واژه‌شناسی» و «پرسش‌گری» اشاره و با توجه به محتوای کتاب «Mel» تأکید کرده‌ام که هر یک از این شروط، یک آسیب (نقیصه) ادبیات تعلیمی را رفو و یک کمبود (نقص) ادبیات تعلیمی را جبران خواهند کرد. با توجه به اینکه این پیش‌نهاد و دعوی درازدامن است و من برخی از اضلاع آن را در نوشته‌های دیگری مطرح کرده‌ام، امیدوارم در «خودارجاعی» نزد خواننده گرامی معذور باشم.

اطلاعات کتاب‌شناختی

Zomorodi, Somayeh (2020), Mel And His Trouble With One Thousand Shoes, Illustrated by N. Broomand, California, USA, PROLANCE.

 

نویسنده محترم خانم سمیه زمردی این کتاب را ملهَم از آیه 37 سوره اسراء درباره راه رفتن «متکبرانه» سامان داده است و بی‌شک حُسن سلیقه ایشان را در انتخاب شخصیت داستان (هزارپا) مرتبط با این موضوع، باید ستود!

چکیده ماجرا این است که هزارپایی به نام مِل در مزرعه‌ای زندگی می‌کند. او هزار تا پا دارد و می‌خواهد برای هر یک از پاهای خودش کفشی داشته باشد. تا اینکه 950 کفش در رنگ‌ها و اندازه‌های گوناگون فراهم می‌کند و پس از تلاش بسیار می‌تواند پنجاه کفش دیگر هم فراهم بیاورد. هیچ کس در آن مزرعه به اندازه مل کفش ندارد. مل هر روز پس از اینکه بیدار می‌شود کفش‌هایش را تمیز می‌کند و با دیگران بازی نمی‌کند تا مبادا کفش‌هایش کثیف شوند و می‌گوید: همه این کفش‌ها برای من است و من داراترین حشره‌ام، اما خوش‌حال نیست؛ زیرا رفیقی ندارد.

روزی مل با کفش‌هایش متکبرانه[1] راه می‌رود که حلزون به او می‌گوید: «وای! تو خیلی خوش‌بختی، اما خدا می‌گوید: مفتخرانه[2]روی زمین راه نرو! فقط او بهتر می‌داند و این دنیا آزمایش است». مل با خنده می‌گوید: مهم نیست. من از همه بهترم؛ سپس سرش را بالا می‌گیرد و می‌دود و می‌رود. او می‌بیند که دیگر حشرات بادبادک‌بازی می‌کنند و دوست دارد به آنها بپیوندد، اما نمی‌تواند کفش‌هایش را تنها بگذارد.

شبی پروانه به خانه مل می‌آید و می‌گوید: برخیز که سیل می‌آید، اما مل می‌گوید: نمی‌توانم هزار کفشم را تنها بگذارم؛ حتی با خودش می‌گوید: این دروغ و ترفندی برای دزدیدن کفش‌های من است. سرانجام سیل کفش‌های مل را برد و خودش در آب فرو می‌رود، اما پروانه او را از آب بیرون می‌کشد و به خانه برمی‌گرداند و مل از رفتارهایش پشیمان می‌شود و تصمیم می‌گیرد که متواضع[3] باشد و از همه عذرخواهی می‌کند.

 

داوری درباره این داستان، پس از توصیف و تفسیر و تحلیل آن امکان‌پذیر است[4]. بر پایه توصیف پیش‌گفته که فقط به داستان ناظر بود نه نویسنده و زمینه‌های فکری‌اش، نوبت به تفسیر آن می‌رسد. این داستان چندلایه نیست، بلکه صریح و مستقیم به مخاطب می‌گوید: متکبر نباش وگرنه، دوستانت را از دست خواهی داد. بنابراین، ناقد از جهد تفسیری در این‌باره بی‌نیاز است، اما تحلیل آن بی‌شک به الگویی نیاز دارد و باید در چارچوبی ویژه صورت بگیرد[5]. این داستان محتوایی اخلاقی را از قرآن برگرفته و این محتوا را با روی‌کردی گرایش‌بنیاد[6]؛ با مخاطب در میان آورده است؛ یعنی عواطف مخاطب را برمی‌انگیزد تا پیام (لزوم کردار متواضعانه) را به او منتقل کند. به تعبیر دیگر، این داستان نمونه‌ای از هزاران مصداق سنت تعلیمی در ادبیات (این‌جا ادبیات کودک) و تعلیم‌گرایی[7] در هنر است که با تحریک عاطفی و ترغیب ارادی مخاطب، به تعلیم معرفتی او می‌پردازد.

شاهد روی‌کرد گرایش‌بنیاد این داستان، صراحت در بیان پیام و پایان ناخوش (عواطف منفی) آن برای قهرمان است. مخاطبی که خود را جای مِل فرض می‌کند، تنها ماندن و بی‌رفیق شدن را خوش نمی‌دارد. هم‌چنین بر پایه پیام صریح گنجیده در متن، خداوند متکبر را دوست ندارد؛ پس التزام عملی به تواضع برای تبدیل این عواطف منفی به عواطف مثبت لازم است.

بنابراین، کتاب در چارچوب سنت تعلیمی و بر پایه ارزش‌های ادبیات نصیحت‌گو و پندآموز، چیزی کم ندارد، بلکه پیام را در قالب داستانی مرتبط عرضه می‌کند و به عنصر صراحت در این سنت، ملتزم می‌ماند و از دید من، ممتازتر از دیگر آثار مشابه در این قلمرو است.

باری، پیش‌نهاد من به نویسندگان کتاب‌هایی از این دست، کوچیدن از قلمرو ادبیات تعلیمی به سوی سرزمین «ادبیات تسهیلی[8]» است[9]. ادبیات تسهیلی بر پایه روی‌کردی دانش‌بنیاد[10] (نه گرایش‌بنیاد) به پرورش اخلاقی می‌پردازد. غایت تسهیل‌گر (نه تلقین‌گر / القاگر)، ورزیدگی و پروردگیِ کودک و نوجوان در آگاهی و گواهی و داوری اخلاقی و به تعبیر دیگر فراهم آوردن زمینه برای تحقق معرفت (آگاهی از مسئله)، قدرت (توانایی حل مسئله) و خلاقیت (سنجش‌گری پاسخ‌های مسئله) در اوست.

برای پرهیز از کلی‌گویی و عرضه نمونه‌ای به نویسندگان ادبیات دینی کودک و نوجوان، نقد این داستان در چارچوب ادبیات تفکر نقادانه با توجه به دست‌کم سه شرط تسهیل‌گری اخلاقی یا فکرورزی و تفکرپروری درباره اخلاق دینی، عرضه می‌شود تا خواننده گرامی سرنخ‌ها را بگیرد و چنانچه با دعوی نویسنده موافق باشد، آنها را دنبال کند.

 

1. فرانگری

با توجه به اینکه چنین کتاب‌هایی معطوف به متن مقدس سامان می‌یابند، نخستین شرط تسهیل‌گری اخلاقی (این‌جا و به تناسب موضوع کتاب اخلاق دینی)، آشنایی نسبی فراگیری و فرانگرانه خود نویسنده با ادبیات متن مقدس است؛ یعنی اگر منبع اصلی نویسنده قرآن باشد، دست‌کم همه آیات مرتبط را درباره موضوع اثرش باید گردآوری کند و با تفسیر آنها آشنا باشد. به تعبیر دیگر، تمرکز بر یک آیه از قرآن بریده از کل متن، به نگاهی جزیره‌ای می‌انجامد و این نگاه دست‌کم دو آسیب دارد: یکی تفسیر به رأی و یکی بهره نبردن از ظرفیت‌های تسهیل‌گرانه خود آیات. مقصود از فرانگری، نگاهی از فراز به موضوع در متن مقدس است که از گزینش‌گرانگی جلوگیری می‌کند.

برای نمونه، قرآن درباره همین موضوع راه رفتن متکبرانه یا متواضعانه، فقط یک آیه ندارد، بلکه در چهار آیه با دنباله‌ها (ذیل‌ها)ی گوناگونی به آن می‌پردازد:

  1. خرامان بر زمین گام نزن؛ زیرا هرگز نمی‌توانی زمین را بشکافی و هرگز در بلندی به کوه‌ها نمی‌رسی[11]؛
  2. رخ از مردم برنتاب و بر زمین خرامان گام نزن که خداوند هیچ خودپسند نازنده‌ای را دوست نمی‌دارد[12]؛
  3. در گام زدن میانه‌رو باش و بانگت را فروبکش؛ زیرا بانگ خران ناپسندترین بانگ‌هاست[13]؛
  4. بندگان خداوند کسانی‌اند که بر زمین آهسته و نرم گام می‌زنند و اگر بی‌خردان [چیزی] به آنان بگویند، بی‌گزند پاسخشان می‌دهند[14].

چنان‌که گفته شد گزینش یک عضو (آیه) از خانواده آیات موضوعی و گاهی اندامی از یک عضوِ خانواده آیات، افزون بر برداشت نادرست به بی‌بهره ماندن از گنجایی خود آیات با روی‌کردی تسهیل‌گرانه است. برای نمونه، همین آیه 37 سوره اسراء دنباله نیکویی برای ساخت داستانی اثربخش دارد؛ زیرا یکی از راه‌های رفع خصلت نازندگی و فخرفروشی، مقایسه موضوع (متعلَق) فخرفروشی با دیگری است. این‌جا قرآن به باد و بروت کسانی نظر دارد که به توهم بلندی دچارند. بنابراین، شکوه کوه را پیش چشم آنان می‌آورد و از این طریق بادشان را تنظیم می‌کند. سه آیه دیگر نیز ذیل‌هایی در این‌باره دارند که مجال پرداختن به آنها این‌جا نیست، بلکه مقصود تأکید بر کل‌نگری است که از آسیب (نقیصه) گزینش‌گری جلوگیری می‌کند و حتی شاید به رفع کمبود (نقص) اثر کمک کند. اگر مِل با شخصیتی خرامان‌تر از خودش مقایسه می‌شد، داستانی اثربخش‌تر پدید می‌آمد.

 

2. واژه‌شناسی

دومین شرط، ایضاح مفهومی کلیدواژگان مرتبط و آشنایی با میدان معناشناختی آنهاست. برای نمونه، مفهوم‌های کِبر، فَخر، عُجب و خُیَلاء در یک میدان معناشناختی جای می‌گیرند. عُجب به معنای شگفتی‌زدگی درباره خود، فَخر به معنای نازندگی به داشته‌های خود و کِبر به معنای برتر‌پنداری خود از دیگری است[15].

کتاب به مفهوم تکبر نظر دارد، اما در عمل به عُجب یا فَخر می‌پردازد. شخصیت داستان درباره داشته‌هایش به خود می‌نازَد. به تعبیر دیگر، نویسنده در پی روایت داستانی درباره تکبر است، اما به آیه در بردارنده مفهوم فخر (خودسِتایی) استناد می‌کند و بر پایه پاره دیگری از محتوای کتاب، شخصیت به عُجب (خودپسندی) دچار است. این مفاهیم اخلاقی بدین شیوه به یک‌دیگر آمیخته‌اند. ترکیب «مرحاً» در آن آیه، به معنای «خرامان» و «نازنده» است نه متکبر خودخواه.

رفتار «متکبرانه» (Arrogantly) در برابر رفتار «متواضعانه» (Humble) است و این تقابل به‌درستی در متن کتاب دیده می‌شود، اما رفتار «مفتخرانه» (Proudly) با رفتار متکبرانه یکی فرض شده است:

روزی مل با کفش‌هایش متکبرانه[16] راه می‌رود که حلزون به او می‌گوید: «وای! تو خیلی خوش‌بختی، اما خدا می‌گوید: مفتخرانه[17]روی زمین راه نرو! فقط او بهتر می‌داند و این دنیا آزمایش است».

 

مرح کمابیش با بطر و خُیلاء به معنای سرمستی و بی‌خردی مرادف است. این هیجان روانی موجب می‌شود انسان اندام‌هایش را برجسته کند و به اصطلاح بادی به غبغب بیاندازد و سینه‌اش را ستبر کند و در راه رفتن جِلف نباشد، بلکه بنازَد و بروَد. بنابراین، تعبیر خرامان معادل مناسبی در این‌باره است.

توجه به مفاهیم به‌ویژه مفاهیم یاد شده در متن مقدس که ریزه‌کاری‌ها و دقائق فراوانی دارد و بی‌شک معانی واژگانش بدون بافت و سیاق متن فهم‌ناپذیرند نیز از یک آسیب جلوگیری و یک کمبود را جبران می‌کند؛ یعنی آسیب تشخیص نادرست و کمبود تجویز درست. به تعبیر دیگر، با فرض اینکه چنین کتاب‌هایی برای پیرایش مخاطب از رذیلت‌های اخلاقی و آرایش او به فضیلت‌های اخلاقی سامان می‌یابند، به این نکته نباید بی‌اعتنا بمانند که تشخیص و شناخت درست خصلت‌های بد با تجویز و پیش‌نهاد درست خصلت‌های خوب، رابطه‌ای مستقیم و پیوندی ناگسستنی دارد.

برای نمونه، افتخار کردن و لاف زدن درباره داشته‌های خود از نداشتن هم‌دلی[18] سرچشمه می‌گیرد و تکبر کردن و برتر دانستن خود از اختلالی در عزت نفس[19] و خودپسندی و خودشیفتگی فرد برمی‌آید و هدف‌گذاری برای رفع هر یک از اینها، در تغییر پی‌رنگ داستان تأثیر می‌گذارد[20].

 

 3. پرسش‌گری

سومین شرط حداقلی تسهیل‌گری اخلاقی، به پرسش گرفتن مخاطب درباره مفاهیم و مصادیق اخلاقی است. پرسش‌گری نیز از یک آسیب جلوگیری می‌کند و یک کمبود را از میان می‌برَد. آسیب فراگیر در زمینه اخلاق‌ورزی کودکان، کنش مقلدانه و پذیرش منفعلانه است و پرسش‌گری به پویایی و فعال شدن فکر آنان کمک می‌کند و به جای کرنش‌گری و انفعال از آنان می‌خواهد که با درنگ به گزینش‌گری بپردازند و به تعبیر دیگر، اصلاح رفتار را از مجرای انتخاب[21] کودک آسان می‌کند و از التزام به عادت بی‌درنگ جلوگیری می‌کند. از سوی دیگر، ناتوانی یا کم‌توانی او را در استدلال تحلیلی[22] و دلیل‌آوری به سود فلان و بهمان گزاره اخلاقی، از میان می‌برَد.

نویسنده قهرمان داستان را خوار و پشیمان می‌کند تا مخاطب از سرنوشت او عبرت بگیرد، اما خواری او بر اثر غرق شدن، موضوعی نیست که وی درباره‌اش مدعی بوده باشد و به خودش بنازد، بلکه او فقط به کفش‌های فراوان و پاکیزه‌اش می‌نازید و درباره بی‌نیازی خود از دیگران ادعایی نداشت و حتی با فرض اینکه چنین پایان ناخوشی، کیفر نازیدن و فخرفروشی باشد، تأثیرش در مخاطب از نوع تأثیر عاطفی است؛ زیرا او را از چنین پی‌آمد ناگواری می‌هراساند.

پرسش‌گری درباره مضامین قصه، یک‌سره از متن این کتاب غایب است که اگر حاضر می‌بود، کم‌مایگی یا بی‌مایگی فکری مخاطب را جبران می‌کرد؛ زیرا پرسش‌ها، مجهولات را آینگی می‌کنند و مجهولات با معلومات پیشین می‌آمیزند و فرزندی به نام «جواب» می‌زایند و جواب حتی اگر ناقص و نادرست باشد، باز بر اثر تناسل و توالد دوباره مجهولات و معلومات و دگردیسی آنها در بستر «تفکر»، جای خود را به جواب‌های کامل و درست خواهند داد.

پانوشت‌ها

[1]. Arrogantly.

[2]. Proudly.

[3]. Humble.

[4]. تقییم (داوری یا ارزش‌داوری) اثر پس از توصیف، تفسیر و تحلیل رواست. در این‌باره، ر.ک: مهدی فردوسی مشهدی، «الگوی نقد چارتایی ادبیات کودک و نوجوان»، نقد کتاب کودک و نوجوان، ش 22، تابستان 1398.

[5]. درباره الگوی تحلیل در این‌باره، ر.ک: مهدی فردوسی مشهدی، « الگوی تحلیل ادبیات دینی کودک و نوجوان»، گاه‌نامه نقد ادبیات کودک، ش 3، ص 229 به بعد.

[6]. Affective / Emotional / sentimental.

[7]. Didacticism.

[8]. Facilitation.

[9]. درباره این نوع از ادبیات، ر.ک: مهدی فردوسی مشهدی، «سبک زندگی با القاء و تلقین»، نقد کتاب کودک و نوجوان، ش 21، بهار 1398.

[10]. Doxastic / Cognitive.

[11]. «و لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً» (اسراء، 37).

[12]. «وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ» (لقمان، 18).

[13]. «وَ اقْصِدْ فی‏ مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمیرِ» (لقمان، 19).

[14]. «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» (فرقان، 63).

[15]. «انَّ العجب بالشیء شده السرور به حتى لا یعادله شیء عند صاحبه، تقول: هو مُعجب بفلانه، إذا کان شدید السرور بها، وهو معجب بنفسه، إذا کان مسرورًا بخصالها و لهذا یقال: أعجبه، کما یقال: سُرَّ به، فلیس العجب من الکِبْر فی شیء، وقال علی بن‌عیسى: (العجب: عقد النفس على فضیله لها ینبغی أن یتعجب منها، ولیست هی لها) ر.ک: ابوهلال عسکری، الفروق اللغویه، ص 248. «الکبر: هو استعظام النّفس ورؤیه قدرها فوق قدر الغیر». ر.ک: محمد غزالی، احیاء علوم الدین، ج 11، ص 60.

[16]. Arrogantly.

[17]. Proudly.

[18]. Empathy.

[19]. Self-esteem.

[20]. برای آگاهی بیش‌تر در این‌باره، ر.ک: مهدی فردوسی مشهدی، «کاستی و کارمایه پرورش هوش اخلاقی»، نقد کتاب اخلاق، علوم تربیتی و روان‌شناسی، ش 1، 1394.

[21]. Choice.

[22]. Analytical Reasoning.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.