گفتگو با مصحح «حکمت الاشراق»

 

مصاحبه‌ با آقای محمّد ملکی مصصّح مجموعۀ«سیزده جلدی» آثارِ شهاب‏الدین یحیی سهرَوَردی

باور: محمّد ملکی (جلال‌الدّین) پیش از تصحیح مجموعۀ«سیزده جلدی» آثار سهروردی، تصحیح و تحقیق رساله اسرارالصلاه(الکشف عن ماهیه الصلاه) ابن­سینا؛ فصوص الحکمه فارابی (با شرح استاد جلال‌الدّین آشتیانی)؛ مکررات مدرس افغانی در ادبیات عرب؛ رسالۀ طهاره أهل کتابِ ابو عبدالله زنجانی؛ الفقه الأکبر، ابوحنیفه در کلام؛ رسالۀ بقای نفسِ محمد کیشی؛ کلمه طیبه، میرزا حسین نوری؛  ثمرات الحیات، مرحوم سید محمود امامی و چند رساله دیگر را در پرونده خود دارد. افزون بر این­ها «کتاب‌شناسی توصیفی فلسفۀ نفس»، «درامتداد وحی وعرفان»، «در امتداد فلسفه و عرفان»، «دانشنامۀ علامۀ آشتیانی»، «خاتم اولیاء از دیدگاه ابن عربی و علامه آشتیانی» و چندین مقالۀ علمی و پژوهشی، از دیگر تألیفات ایشان است. کتاب «بامداد اشراق: احوال، آثار، منابع و مبانی فلسفۀ اشراق» و ترجمۀ «حکمه الإشراق»را نیز در دست انتشار دارد. گفتگوی ما را به مناسبت انتشار اولین جلد از «مجموعه سیزده جلدی» آثار سهروردی با مقدمه­ای از دکتر حسین نصر، در ادامه بخوانید.

جناب ملکی لطفاً مختصری از زندگی و تحصیلات‌تان بگویید.

 

 

 

 

 

 

 

یا رب از عین عنایت نظری کن که مرا/ نرود بی­مدد لطف تو کاری از پیش

زندگی­نامۀ من چیز خاصی برای گفتن ندارد. همین قدر بگویم: یک سال پیش از انقلاب، طلبگی را از مدرسۀ شیخ عبدالحسین تهران آغاز کردم، پس از اندکی، آن مدرسه را رها کرده، در مهر ماه سال 1357 رهسپار قم شدم، البته این زمانی بود که درس دبیرستان را در دبیرستان میرداماد تهران سپری کرده بودم. با شروع درس و بحث آغازین متون حوزه، از قبیل ادبیات عرب و دیگر دروس همسو را آغاز کردم و مدت چهار الی پنج سال در محضر علامه مدرس افغانی به درس‎آموزی ادبیات عرب مشغول شدم. سپس طبق معمول حوزه مشغول دروس سطح و سپس خارج شدم. در همین ایام دوره لیسانس ادبیات فارسی را در دانشگاه پیام نور مرکز تهران به پایان رساندم، و به دنبال آن یک دوره ویرایش را در مؤسسۀ فرهیختگان تهران گذراندم. مدتی ادامه تحصیل در دانشگاه را رها کردم تا به تکمیل دروس حوزه در مرحله خارج بپردازم و مدت ده الی دوازده سال در درس خارج فقه و اصول برخی از آیات عظام شرکت کردم. چند سال پیش کارشناسی ارشد رشتۀ «عرفان و تصوّف»را از دانشگاه «ادیان و مذاهب» اخذ کردم و سپس در مقطع دکتری در همین دانشگاه مشغول شدم. چند سالی نیز در حوزه‏های اهل سنت تحصیل کردم و موفق به دریافت اجازه نامه علمی از چهار نفر عالمان آن دیار شدم اما به پاس علاقه‏ای که به «علوم عقلی» داشتم و از همان آغاز تحصیلاتم چُنین بود، از سال 1375 تحقیق و تحصیل در فلسفه و عرفان را به جدّ دنبال کردم. البته پیش از این تاریخ، متون اولیه و معمول فلسفه از جمله بدایه‏الحکمه، نهایه‏الحکمه و شرح منظومه در فلسفه و تمهید القواعد در عرفان را خوانده بودم و در ادامه کتاب‏های فلسفی دیگر نیز خواندم. تاکنون حدود شصت عنوان اثر اعم از: تألیف؛ تصحیح و تحقیق؛ ترجمه؛ مقاله و ویرایش از این کمترین چاپ و منتشر شده است که یک عنوان آن همین مجموعه الحکمه الاشراقیّه است که جلد اوّل آن چاپ و جلد دوم و سوم نیز در بهار سال 1392 چاپ خواهد شد.

چه شد که تصمیم گرفتید مجموعه آثار شیخ اشراق را تصحیح کنید؟

در پانزدهم شهریور سال 1382 خورشیدی پس از مدتی، دوباره سعادت زیارت جناب آقای علامه جلال‌الدین آشتیانی (ره) سیّد و سالار مصححان حوزه فلسفه و عرفان، در منزلش دست داد. ایشان فرمود: «ای کاش، کسی پیدا می‌شد تمام آثار این شیخ را احیا می‌کرد.» بنده خدمت استاد عرض کردم: بخشی از کار را مرحوم کربن انجام داده، کافی نیست؟ فرمودند: «آنچه آن مرحوم کار کرده همۀ آثار شیخ نیست، و در ثانی کار فلانی نه کافی است و نه کامل.» سخن آن بزرگ‌مرد که در واقع آرزوی او بود در جان و دل من نشست، ولی بی‌آنکه سخنی در این‌باره بگویم پس از مدتی رخصت خواستم، ولی این حرف مدام در ذهنم بود که به نوعی آرزوی آن حکیم الاهی را برآورده کنم. تا این­که به این نتیجه رسیدم که بسامان شدن این کار نیازمند تمهیدات دراز دامنی است. از آنجاکه شرح حکمت اشراق قطب‏الدین شیرازی را پیشتر خدمت استاد محمدحسین حشمت‌پور می­خواندم، به این سمت کشیده شدم و تصمیم گرفتم همه کارهایم را کناری نهم و کار تصحیح آثار سهرَوردی را شروع کنم گرچه می‏دانستم کار بسیار دشواری است. نخست برآن شدم که پیش از آغاز تصحیح و تحقیق، آثاری را که دربارۀ شیخ اشراق نوشته شده و از علمیّت کافی نیز برخوردارند مطالعه و بقیه آثار ولو به ظاهر کم‌ارزش را، تورقی کنم تا با فضای فکری سهروردی بیشتر آشنا شوم و با آن انس بگیرم و این کار را کردم و ابتدا از زندگی‏نامه وی شروع کردم و سر از افکار و اندیشه‏های وی درآوردم. سرانجام، کار جدّی و مستمر از مهرماه سال 1386 آغاز شد، و در ضمنِ تصحیح و تحقیق به جمع‌آوری چاپ‌های متعدّدِ آثار چاپ شده و نسخه‌های خطی آثار وی مشغول شدم. در این میان، سیاهه بسیاری از کتابخانه‌ها از جمله کتابخانه‌های ترکیه، هند، مصر، سوریه و ایران با واسطه و بی‌واسطه تهیه کردم، تا اینکه 52 نسخه از رساله‌های شیخ را جمع‌آوری کردم. بخشی از این نسخ را که شاید به ده عنوان نرسد، مرحوم کربن ـ خاک بر او خوش باد ـ احیا کرده است. سه رساله دیگر هم توسط جناب آقای دکتر نجفقلی حبیبی «عزّتش مستدام» تصحیح کردند و این اواخر هم شرح تلویحات ابن کمّونه را به بهترین وجه تصحیح و تحقیق کرده‏اند و در ضمن کتاب التلویحات را نیز جداگانه چاپ کرده‏اند. «توفیقات­شان افزون باد». مرحوم آقای دکتر ضیایی هم شرح شهرزوری را کار کرده‌اند و دیگران نیز شرح قطب‌الدین را چاپ و منتشر کرده‎اند، ولی برخی از این‌ها آثار شیخ محسوب نمی‌شود. بنده ممحض در احیای آثار خود شیخ شدم.

البته در این بین، سیاهه‌ای از آثار خطی سهروردی تهیه شده که در «جلد سیزدهم» این مجموعه‌ با عنوانِ نسخه‎شناسی آثار شیخ اشراق، به چاپ خواهد رسید. همچُنین حاصل مطالعه نسبتاً طولانی آثار شیخ و آثاری که درباره شیخ نوشته شده، در دو کتابِ در امتداد وحی و عرفان، و بامداد اشراق: احوال، آثار، منابع و مبانی فلسفه اشراق است که اولی منتشر شده و دومی در دست انتشار است.

با توجه به اینکه مرحوم کربن به غیر حکمه الاشراق، بخش الاهیات کتاب‌های المشارع و المطارحات، کتاب التَّلویحات اللُّوحیّه و العرشیّه و کتاب المقاومات را تصحیح و تحقیق کرده‎اند، همچُنین سه رساله دیگر شیخ اشراق به ویرایش آقای دکتر نجفقلی حبیبی توسط انجمن فلسفه چاپ شده و همینطور در چند دهه اخیر دانشمندان دیگری مانند دکتر پورجوادی و پرفسور حسین ضیایی با به دست آوردن نسخ جدید برخی از متونی را که حتّی چاپ علمی داشت به صورت کامل‌تری ویراسته‏اند، حال با این اوصاف تصحیح دوباره این آثار چه ضرورتی داشت؟

همان گونه که اطلاع دارید کار مرحوم کربن ـ خاک بر او خوش باد ـ نه کامل است و نه کافی؛ ایشان همان‏طور که اشاره کردید، تنها بخشی از آثار شیخ را را تصحیح و تحقیق کرده و بخش‌های دیگری از همان آثار، مثل منطقیات و طبیعیات کتاب‏های المشارع و المطارحات، کتاب التَّلویحات و کتاب المقاومات را وانهاده است. همین مقدار هم که اِحیا شده، افزون بر کهنگی حروف و ساختار ظاهری کتاب، از نظر محتوا نیز خالی از اشکال نیست. البته این یک امر طبیعی است، از این­ها گذشته شماری از آثار شیخ تاکنون اِحیا نشده‌اند. بر همین اساس، لازم می‌نمود آثار چاپ شده و ناشده وی دوباره تصحیح و یکدست در قالب «مجموعه‌ای» عرضه شود. افزون بر این­که، بنده نخست بر این تصمیم بودم، آن بخش از آثاری که احیا نشده تصحیح، و بقیه آثار تصحیح شده را نیز از نو حروف‌چینی و در یک مجموعه چاپ و منتشر کنم. امّا پس از تأمل، به این نتیجه رسیدم که این کار به عللی ناشدنی است و یا دست‌کم از اینجانب برنمی‌آید، و هماهنگی بین بزرگوارانی که این آثار را احیا کرده‏اند و همچنین ناشران این آثار و چگونگی جمع بین این موارد، برای بنده مقدور نبود. غیر از این موارد، همان‏گونه که جناب دکتر سیّد حسین نصر نیز فرموده‏اند تاکنون آثار خیلی از فیلسوفان ایرانی در قالب «مجموعه آثار» آن هم به طور کامل و یک دست منتشر نشده است و آثار شیخ نیز از این امر مستثنا نیست و این کار، یکی از نیازهای جامعه علمی و فلسفی ماست که آثار یک فیلسوف ایرانی آن هم مثل شیخ اشراق می‏بایست در یک مجموعه کامل تحقیق و منتشر شود. إن‏شاءالله بنده بر آنم این کار را دربارۀ آثار شیخ اشراق به سرانجامی برسانم. در ضمن کاری که بنده انجام می‏دهم تقریباً کاری است که تاکنون کمتر شده است. به عنوان مثالحکمه الاشراق با چهارده نسخۀ بنیادی و حدود پانزده نسخۀ غیر بنیادی مقابله شده و علاوه بر این، مزیّن به حواشی دَه نفر از حکماست که هرکدام از این حواشی مثل حاشیه ملاصدرا و آیت الله عابدی شاهرودی، را می‏توان یک رساله مستقل ارزشمند قلمداد کرد. ضمن این­که همه این متون با تعلیقه­های تحقیقی و ارجاعی انتشار می­یابد و در آن سعی شده همه مصادر و منابع سخنان شیخ استخراج شود. ضمن اینکه تعلیقه­ها مزایای دیگری نیز دارند که به جایش توضیح خواهم داد.

دلیل اینکه نام­گذاری این مجموعه «سیزده جلدی» به الحکمه الأشراقیّه، چیست، با توجه به اینکه التنقیحات فی اصول الفقه، به عنوان تنها اثر اصولی شیخ، ذیل «الحکمه الاشراقیه» نمی‌گنجد؟

ابتدا تصمیم بنده بر آن بود که مجلدات را همین‌طوری که اشاره فرمودید با عناوین خود کتاب‏ها تدوین کنم، یعنی عنوان خود کتاب را روی جلد بگذارم. بعد دیدم در اروپا هم آثار فیلسوفان غرب و دیگران هم این‏طور است که بر روی مجموعه آثار، یک عنوان کلّی می‌گذارند. پژوهشگران عرب نیز چُنین کرده‏اند. کار اصولی نیزهمین است که وقتی آثار یک فیلسوف به صورت مجموعه در کنار هم قرار می‏گیرند یک عنوان کلی برایش انتخاب می­شود. «الحکمه الأِشراقیّه» از آن جهت انتخاب شد که اساس و اُصول حکمت وی بر «اشراق و نور» استوار است و اغلب آثار او حکمی و فلسفی است ‌و در گذر زمان نیز پسوند اشراق هم به مکتب او و هم به خودش الصاق شده است، چنان که هنگام نام بردن از سه مکتب عمده فلسفۀ اسلامی می­گویند، مکتب مشاء، اشراق و متعالیه. و بنده نخواستم نام اختراعی از خودم بگذارم، همین رایج­ترین نام را برگزیدم. ضمن اینکه، زیبایی این نام نیز مدّ نظرم بود.

با توجه به اینکه شماری از آثار شیخ، مانند کتاب التَّلویحات اللوحیّه والعرشیّه یا کتاب المشارع و المطارحات و آثاری که با این سبک و سیاق تألیف شده، صرفاً مشائی محض و از سویی هم اشراقی خاص نیستند، طبعا گنجاندن این بخش از آثار وی ذیل عنوان کلی «الحکمه الأِشراقیّه» مسامحه‌ای به همراه دارد.

بله درست است، دلیل این مسامحه و انتخاب این عنوان نیز این است که، بنده بر این باورم که سیر تفکر سهرَوَردی در بسیاری از آثارش، حتّی در آثار یاد شده نیز، بُن مایه اشراقی دارد. از طرفی هم بنا براین بود که همه آثار گونه‌گون وی، ذیل یک عنوان فراگیر که تقریباً بخش اعظم آثار وی را پوشش دهد، تدوین شود. از این‌رو، عنوان «الحکمه الأشراقیّه» نسبت به عناوین دیگر، مناسب این مجموعه با همه گونه‌گونی آن، تشخیص داده شد.

با توجه به اینکه همه آثار شیخ در تصحیح شما در «سیزده جلد» تدوین شده است، نخست مروری بر عناوین اختصاصی این مجلدات داشته باشید و سپس بفرمایید آیا تغییرات احتمالی در تعداد مجلدات وجود دارد یا نه؟

جلد اول:کتاب حکمه الإشراق، بخش منطق؛ جلد دوم: کتاب حکمه الإشراق، بخش حکمت؛ جلد سوم: کتاب التَّلویحات اللوحیّه و العرشیّه؛ جلد چهارم: کتاب المقاومات (هر سه بخش)، کتاب اللَّمحات فی الحقائق و الأَلواح العمادیه؛ جلد پنجم: منطق کتاب المشارع و المطارحات؛ جلد ششم: طبیعیات کتاب المشارع و المطارحات؛ جلد هفتم: الاهیات کتاب المشارع و المطارحات؛ جلد هشتم و نهم: رسائل عربی (فلسفی، عرفانی)؛ جلد دهم: الواردات و التقدیسات و دیوان شیخ؛ جلد یازدهم: رسائل فارسی (عرفانی فلسفی)؛ جلد دوازدهم: التنقیحات فی اصول الفقه، و جلد سیزدهم: نسخه‌شناسی تفصیلی آثار شیخ اشراق.

شیخ رساله‌هایی را که با عنوانِ رساله إلی الملوک مشهورند به پادشاهان نوشته است. این رساله‏ها با خمیر مایۀ اخلاقی، و سفارشاتی به ملوک است که با مردم مدارا کنند. برخی از مفسران نیز بخش‏هایی از این رساله‏ها را در تفسیرهای خود آورده‏اند. چند سال پیش آیت‏الله جوادی آملی «عزّتش مستدام» در درس تفسیر قرآن خود قسمت‏هایی از آن رسائل را خواندند و مفاد آن را ستودند. البته تا به امروز  نتوانستم این رساله‌ها را پیدا کنم، ولی پس از پی‎گیری‎های مداوم الآن می‌دانم کجاست، ولی هنوز به آن رساله‌ها دسترسی پیدا نکرده‌ام تا ببینم حجمش چقدر می‌شود. از این‌رو احتمال دارد تا پایان کار، که چیزی به آن نمانده، تغییراتی در تعداد مجلدات ایجاد شود، ولی تاکنون چُنین احتمالی قوّت نگرفته است. احتمالاً سیزده جلد با فهرست نهایی قطعی خواهد شد.

چه روشی را در تصحیح پی گرفتید؟

بنده پیش از اینکه این کتاب را تصحیح کنم، کتاب فصوص الحکمه فارابی را با شرح علامه آشتیانی تصحیح کرده‌ام و چاپ شده و همچنین اسرار الصلاه ابن سینا را نیز تصحیح و ترجمه کرده‌ام و چند اثر دیگر که همه چاپ شده‏اند. ولی در حکمه الاشراق با دو محور اساسی سروکار داشتم که خیلی سخت بود؛ یکی تصحیح اصل متن حکمه الاشراق، و دیگری حواشی و تعلیقات بر این متن. تصمیم و روش بنده این نبود که چند تا نسخه بگذارم کنار هم و بگویم نسخۀ«الف» و «ب» این و این را دارد و در پاورقی اختلاف نسخه‏ها را ثبت کنم. بلکه نظرم این بود که تلاش کنم و شاید بتوانم با یک تحقیق همه‏جانبه در پیرامون متن مورد نظر، متنی نزدیک یا تقریباً همان متنی که شیخ اشراق نوشته، ارائه دهم، و این کار احتیاج به وقت و تلاش بیشتر داشت. از این­رو، بیش از سی نسخه دیده شده و لذا حدود شش سال تمام روی دو جلد حکمه الاشراق وقت گذاشته شده است، و عمده روش بنده در این کار، تصحیح و تحقیق همه جانبه است. به این معنا که در این روش افزون بر اینکه متن تصحیح می‎شود تمام مباحث پیرامونی آن متن نیز در قالب پانوشت‎ها می‎آید که إن‎شاءالله در جلد دوم حکمه الاشراق نمونه‎اش را ملاحظه خواهید کرد.

ابتدا کار تصحیح و تحقیق به چندین مرحله تقسیم شد که به برخی از آن‏ها اشاره می‌کنم: ابتدا متن کتاب حروف‌چینی و حواشی ملاصدرا استنساخ و دیگر حواشی بازخوانی شد. سپس کار مقابله را آغاز کردم. در نهایت آنچه به نظر بنده، دقیق‌ترین و مناسب‌ترین گزینه بود، انتخاب و در متن قرار داده شد؛ به‌طوری که در تصحیح حکمه ‌الاشراق نسخه خاصی را اصل قرار ندادم و در بازیافت کلمات مناسب، هر‌آنچه به نظرم صواب می‌آمد در متن قرار دادم و بقیه موارد اختلافی را در پانوشت آورده‌ام. این مرحله در واقع همان مرحله موسوم به «مقابله‌ای و تلفیقی» است.

از آنجا که بخشی از عبارات کتاب حکمه ‌الاشراق بسیار پیچیده است و این موارد بی‌توجه به ادبیات و تجزیه و ترکیب نحوی به درستی فهمیده نمی‌شود، پس از کار مقابله، متن مورد نظر را یک­بار با نگاه ادبی خواندم ببینم کجا گیر ادبی دارد و هر جا که لازم بود درپاورقی تذکرات ادبی هم داده شده تا به فهم متن کمک کند. به گونه‏ای که در مواردی متن به طور کامل تجزیه و ترکیب شده تا متن برای خواننده به خوبی فهم شود.

در مرحله سوم، متن را با توجه به معنا و مفهوم و با مراجعه مکرّر به شرح‌های حکمه ‌الاشراق و آثار فلسفی همسو، بررسی کردم و تلاش کردم تا صحیح‌ترین عبارات و کلمات از میان نسخه‌های موجود انتخاب شود که نزدیک به آنچه مصنف آورده، باشد و سپس در ادامه همین مرحله، متن برای چندمین بار خوانده شد و در جایی که تردید داشتم از استاد نازنینم علامه عابدی شاهرودی کمک می‏گرفتم و ایشان نیز از هیچ گونه کمکی در فهم متن دریغ نمی‏فرمودند و در واقع گره‏گشای موارد کور متن بودند.

در مرحله چهارم، پس از آنکه همه پانوشت‌ها و تعلیقات که با دقت تمام، در جای خود گنجانده شد، با نسخه اصل مقابله و همراه متن، ویرایش ادبی، ساختاری و علمی شده است و تمام مصادر متن و تعلیقات به ویژه تعلیقات ملاصدرا استخراج و به متن اصلی نشانی داده شده است.

در مرحله پنجم، مواردی که سهروردی به کلمات پیشینیان خود، استناد کرده و یا مطلبی از آنان به‌ویژه از حکمای مشّاء نقل کرده و در هیچ جا نشانی نداده و حتی نامی نیز از کتابی یا مؤلّفی نبرده از آثار پیشینیان یافته و با ذکر مصدر نشانی داده شد که این کار بیشترین وقت حقیر را در این تحقیق گرفت.

در مرحله ششم، متن، پانوشت‌ها و تعلیقات با دقت تمام، همه جانبه و با توجه به همه مراحل فوق بازبینی و ویرایش نهایی شده است.

در پانوشت‌های کتاب به حواشی و مطالبی پرداخته شده است که از اهمیت فراوانی برخوردارند، به‌طوری‌که کاری که بر روی متن انجام شده نماد تصحیح، و این حواشی نماد تحقیق است.

بنده در این تصحیح یک کار دیگری نیز انجام داده‌ام و آن این است که تمام آثار شیخ اشراق را همانند یک شبکه به هم وصل کرده‌ام. چطوری، به این معنا که شما فرض کنید مسئله‌ای را شیخ در کتاب حکمه الاشراق آورده و درباره آن بحث کرده است. به عنوان مثال مباحث نفس را در فصلی از این کتاب طرح می‌کند. در این تحقیق به خواننده نشان داده شده که این بحث را شیخ اشراق در دیگر آثار خود در کجا آورده است، به این صورت تمام آن دسته آثار شیخ که درباره مسئله نفس بحث کرده به همدیگر نشانی داده شده است. در نتیجه خوانده می‏تواند یک جا به مباحث نفس در آثار شیخ اشراق دسترسی پیدا کند. افزون بر این، به آثار مربوط دیگر نیز نشانی داده شده است. به عنوان مثال به مباحث نفس ملاصدرا در اسفار، یا کتاب القَبسات میرداماد و یا آثار ابن سینا نیز نشانی داده شده است. نکته دیگر که خیلی مهم است، این است که بنده مستندات شیخ را هم استخراج کردم، یعنی شیخ معمولاً در نقل‌ قول‌ها نام فیلسوف خاصی را نمی‌آورد، می‌گوید مشّائین چنین گفته‌اند. حالا کجا گفته‌اند خدا می‏داند. ایشان آدرس نداده و علمای قدیم چنین دأبی داشته‌اند، تا آنجا که در توانم بود، تمام مستندات و نقل قول‌های شیخ را مستندسازی کردم و در پانوشت کتاب، بدان‌ها اشاره کردم. در نتیجه در پانوشت‏ها اقوالی از ملاصدرا به عنوان نماینده مکتب حکمت متعالیه و اقوالی از ابن سینا و دیگر مشائیان که در حکم نمایندگی فلسفه مشاء را دارند در ذیل مباحثی از متن شیخ به عنوان نماینده کامل فلسفۀ اشراق گنجانده شده که این کار و پانوشت‎ها در واقع محل تلاقی سه حکمتِ «مشّاء، اشراق و متعالیه» است.

همچنین بنده برای نشان دادن اهمیّت آثار شیخ (به ویژه کتاب حکمه الاشراق)، این مسئله را بررسی ‌کردم که پس از شیخ چه کسانی به این کتاب استناد کرده‌اند، این یکی از ویژگی‌های این تحقیق است که در جاهای دیگر کمتر دیده شده است و یا دست کم، بنده ندیده‏ام. فیلسوفان بزرگی که پس از شیخ آمده‌اند مثل میرداماد، ملاصدرا، شمس‌الدین شهرزوری، قطب‌الدین شیرازی، فخر رازی، خواجه نصیرالدین طوسی و … تمام آثار این‏ها را بررسی کرده‌ام و در این پاورقی نشان داده‌ام که مثلاً خواجه نصیرالدین طوسی، ملاصدرا و علامه طباطبایی چقدر به این کتاب استناد کرده‌اند. به عنوان مثال تمام نُه جلد اسفار ملاصدرا، کتاب القبسات میرداماد، آثار شهرزوری، بدایه‏الحکمه، نهایه‏الحکمه و تعلیقات مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم سبزواری و آقای علی مدرس بر اسفار و آثار برخی دیگر از حکمای بزرگ تأثیرگذار به دقت دیده شده است و هرجا آن­ها به ویژه ملاصدرا در اسفار و آثار دیگرش به کلمات شیخ استناد کرده در پانوشت‏ها به آن­ها اشاره کرده و نشانی دادم. این نکته‌ای است که تا آنجا که توانسته‌ام این ویژگی را در این تحقیق برجسته کردم. این‎ها که فیلسوف بوده‌اند، حتی در میان عرفا نیز کسانی چون قصیری در شرح فصوص‌الحکم، ابن ترکه اصفهانی در تمهیدالقواعد، فنّاری در مصباح‌الانس و صدرالدین قونیوی در آثار خود، که از بزرگترین عارفان اسلامی هستند به کتاب‌های شیخ به ویژه به حکمه الاشراق و کتاب المشارع و المطارحات و تلویحات استناد کرده‏اند و استنادات این‌ها را نیز در جلد دوم الحکمه الاشراقیه یک به یک آورده‌ام. طبیعی است برخی از اینان به نقل و یا نقد آثار وی پرداخته‌اند و در برخی موارد مباحث خود را با کلمات شیخ اشراق مستند کرده‌اند و الخ.

دربارۀ حواشی که بر حکمه الاشراق سهروردی نگاشته شده به‌خصوص دربارۀ حاشیه آیت‌الله علی عابدی شاهرودی قدری صحبت کنید. ضمن اینکه تا جایی­که می­دانیم مرحوم علامه طباطبایی بر حکمه الاشراق حاشیه­ای ننگاشته­اند در این­باره هم توضیح بفرمایید.

این حواشی که در کتاب حکمه الاشراق آمده متعلّق به دَه یا دوازده فیلسوف بزرگ عالَم اسلام است، به چهار قسم تقسیم شده است. بنده تمام تلاش خود را به­کار گرفتم تا تمام حواشی که بر حکمه الاشراق و هر کتاب دیگری از سهروردی نوشته شده به نوعی در این تحقیق بگنجانم و خدا را شکر چنین نیز شده است. در ضمن این را هم بگویم در پایانِ هر حاشیه نام آن صاحب حاشیه آمده است. آن حواشی که در پایانش نام کسی نیامده متعلّق به بندۀ حقیر است. اما از میان حواشی جدیدترین حاشیه از آن جناب استاد علی عابدی شاهرودی است.حاشیه ایشان، حاشیۀ«مبنا بر مبنا» است. یعنی شیخنا الاستاد با توجه به مبنای فلسفی خودش، مبنای شیخ اشراق را نقد کرده است، و نه تنها حاشیه بر متن شیخ اشراق است، بلکه حاشیه بر حواشی ملاصدرا هم هست. استاد در این حواشی خود نیز با توجه به مبنای فلسفی خود، آمده مبنای ملاصدرا را هم نقد کرده است. از این موارد گذشته در حواشی ایشان مبانی فلسفه غرب نیز نقد شده است. به­عنوان مثال ایشان نوع نگاه به «علم حصولی و حضوری» را نقطه آغاز جدایی فلسفۀ اسلامی با فلسفه غرب به ویژه فیلسوفانی مثل کانت و دکارت می‏داند که به تفصیل به این مسئله پرداخته‏اند. این حاشیه­ها برای اوّلین بار است که در ضمن حکمه الاشراق چاپ و منتشر می‏شود.

یکی دیگر از حواشی متعلّق به حضرت علامۀ طباطبایی «قدِّس سره» است. درست است که ایشان رأساً حاشیه‏ای بر حکمه الاشراق ننوشته‏اند، ولی حقیر تمام بدایه و نهایه الحکمه و تعلیقات این فیلسوف عظیم الشأن بر اسفار ملاصدرا را مطالعه و هر جا خود رأساً نقدی و یا توضیحی بر کلمات شیخ آورده در ذیل آن مطلب در حکمه الاشراق و یا در تلویحات و یا کتاب مشارع و المطارحات آورده‏ام، و دیگر اینکه تعلیقات ایشان بر اسفار مطالعه و مورد دقت قرار داده‏ام و هر جا که ملاصدرا نقدی یا نقلی از شیخ آورده و علامه نیز نقدی و یا تکمیلی بر آن نوشته در ذیل بخش مربوطه آمده است.

یکی از دشواری‌های کار تصحیح، اختلافات میان نسخ است، در تصحیح کتاب حکمه الاشراق از چند نسخه استفاده کردید و معیار انتخاب نسخه‌ها چه بوده است؟

بنده نخست پس از پایان کار نسخه شناسی، نسخه‏ها را به «بنیادی و غیربنیادی» تقسیم کردم. بنیادی همین نسخه‌های خطی است. نسخه‌های غیر بنیادی همان نسخ چاپی و سنگی، مثل نسخه چاپی کربن و ضیایی، و چاپ سنگی حکمت اشراق قطب‏الدین شیرازی است که این نسخه‌ها اصل نیستند. همان‎طور که می‏دانید در تصحیح چندین نوع روش هست و در انتخاب نسخه‌ها هم این روش‏ها تأثیر می‌گذارد. بعضی مصححان نظرشان این است که باید نسخۀ دیرین را که طبعاً نزدیک‏ به زمان مؤلف است اصل قرار داد، یعنی تاریخ کتابت نسخه‌ها را ببینیم و هر کدام نزدیک به زمان مؤلف است اصل قرار دهیم. بنده این روش را نمی‌پسندم. اینجا چند احتمال است، احتمال اوّل آنکه شاید آن نسخه در زمان خود مؤلف نوشته شده باشد ولی شاید آن شخص سواد نداشته یا خطاط ماهری نبوده است. شاید اصلاً کاتب بوده و تند تند می‌نوشته که پول بیشتری به دست آورد، یعنی شغل‏اش این بوده است نه دغدغه‏اش. ازاین‌رو، عقیده مصححانی که قدیم‌ترین نسخه، یعنی نسخۀ نزدیک به زمان مؤلف را اصل قرار می‌دهند، دچار اشکالاتی است. لذا شیوه بنده این بوده که این پانزده نسخه «بنیادی»را یک دور از اول تا آخر نگاه و مطالعه کرده‌ام تا ببینم کدام یک، نسبت به دیگری کم‌غلط‌تر است و با دقت نوشته شده، بعد از بررسی چهار نسخه را مناسب­تر از بقیه تشخیص دادم. لذا در تصحیح حکمه الاشراق به نسخه خاصی اتکا نکرده‌ام، ولی در جایی که اختلاف زیاد بود به این چهار نسخه اعتماد کرده‌ام و نسخه خاصی را اصل قرار نداده‌ام.

یکی از ویژگی‌های این مجموعه، مقدمه شماست که اشاره دارد به زندگی‌نامه‌ و جریاناتی که بر سهروردی گذشته است.

ـ این مقدمه که در ابتدای جلد اول آمده به نام «از پیله تا پرواز»، خلاصه مقدمه‌ای است که در کتاب بامداد اشراق آمده است. اینجا دویست و خورده‌ای صفحه شده است. آن‌جا بیش از این حرف‌هاست. تقریباً خلاصه کرده‌ام که جلد اول بیش از این حجیم نشود. تا به امروز از ابن خلّکان و ابن خلّدون گرفته تا ابن ابی عصیبه و دیگر کسان، از دیرزیان، که برای شیخ زندگی‌نامه نوشته‌اند، بسیاری از مستندات آنان همان شش صفحه‌ای است که شمس‌الدین شهرروزی در کتاب تاریخ‌الحکما نوشته است. البته این شش صفحه را هم بنده در مقدمه جلد اوّل به طور کامل آورده‌ام. طبعاً زندگی این حکیم جوان ایرانی که بر اثر حسادت عالمان حلب شهید شد با شش صفحه حل نمی‌شود. لذا یک سال تمام طول کشید تا حدود سیصد صفحه زندگی‌نامه کامل برای شیخ نوشتم. در این زندگی‌نامه، ماه به ماه زندگی‌ وی را پیگیری کردم. اگر بگویم بیش از دویست منبع دیده‏ام به گزاف سخن نگفته‏ام. البته تمام منابعی که دیده‏ شده در کتاب‏نامه بامداد اشراق آمده است. در کتاب‏نامه حکمه الاشراق به اختصار بسنده شده تا کتاب بیش از حد حجیم نشود. ویژگی آن این است که بنده محدوده تاریخی شاهان هم‌عصر شیخ را که سلجوقیان و ایوبیان باشد، مطالعه کردم تا در فضایی قرار بگیرم که شیخ در آن زندگی می‎کرد، چون تا آن فضا و محدوده زمانی مشخص نشود و تفکر حاکم بر آن زمان نیز در هاله‎ای از ابهام می‎ماند و این هاله بر زندگی شیخ نیز سایه می‏اندازد و لذا آن فضا باید روشن می‏‎شد تا زندگی شیخ نیز تا حدودی روشن ‏شود. و چگونگی ارتباط شیخ را با آنان به ویژه با امیران محلی سلجوقی و ایوبی و غیره را بررسی کردم و زوایای تاریک زندگی وی را با کمک گرفتن از تاریخ آن دو سلسله، تا حدودی روشن کردم، علاوه بر این، بیشتر آثاری که درباره شیخ نوشته شده و خود آثار با این نگاه، مطالعه و گویی گام به گام زندگی وی را پیگیری کردم تا یک زندگی‏نامه کامل از وی تهیه کنم که در مقدمه بامداد اشراق چاپ خواهد شد. مهمتر از این، مسئله مذهب شیخ است که برخی او را شافعی مذهب دانسته‎اند که این مطلب بی‎اساسی است و بنده ذیل عنوان «آیین سهروردی» این موضوع را به تفصیل بررسیده‎ام.

توصیه شما به جوان‌ترهایی که از حوزه و دانشگاه قدم در راه تصحیح نهادند چیست؟

بنده در جایگاهی نیستم که توصیه‏ای بکنم و به یقین کوچکتر از این حرف‏ها هستم، ولی مایلم این مسئله را به جوانان فرهیخته و آن کسانی که دل­شان برای ایران و تمدن ایرانی می‏سوزد، عرض کنم که نیاکان عالم و دانشمندان این سرزمین، درباره همه مسائل و معارف اسلامی آثاری دارند که شاید امروزه به ندرت و به سختی بتوان شاهد خلق آثاری همانند آنها بود. چون خلق چنین آثاری طبیعتاً محصول حوزه و دانشگاه است، وضعیّت علمی این دو مرکز نیز بر همگان روشن است. دیگر این­که این‏ها میراث تمدن بزرگ ایران زمین و افتخار ملی ما ایرانیان است که در نقاط دیگر دنیا کمتر به چشم می‎خورد. بر این اساس شایستۀ پژوهشگران است که کمر همّت برگیرند و این میراث کهن را که در قالب نسخ خطی در کتابخانه‏ها خاک می‏خورد احیا نمایند؛ حتی آثار فارابی و ابن سینا با همه شهرت­شان به طور کامل چاپ انتقادی نشده است چه برسد به آثار کسانی که گمنام هستند. درست است که مختصری در آثار فارابی کار شده است و یک محقق عرب کار کرده و دیگران هم کار کرده‌اند، مثل آل یاسین و دیگران، ولی باز این‌ها پراکنده است. آثار فارابی را می‌توان در شش جلد جمع کرد. بعضی از نسخه‌هایش را بنده دارم که چون زمانی تصمیم داشتم انجام دهم جمع‌آوری کردم بعد به دلایلی منصرف شدم بعضی آثارش اصلاً چاپ نشده است. جوانان همت کنند گرچه کار بسیار سختی است. بنده این را هم بگویم کسی که می‌خواهد این کار را بکند افزون بر ویژگی‎های خاص خود این کار، باید دو ویژگی عمده داشته باشد. اول عشق و صبر و حوصله، و دیگری اهلیّت این کار را داشته باشد، یعنی واقعاً این کار کشنده است. نه اینکه خودم این کار را انجام داده‌ام می‌گویم، بلکه آن‌هایی که کار تصحیح کرده‌اند می‌گویند. اگر صبر و حوصله و اهلیّت و عشق نباشد این گونه کارها به سرانجامی نمی‌رسد. این کار بزرگ‌ترین خدمت به این سرزمین پر از علم و دانش است. این‏ها افتخارات ما هستند. این‎ها ذخایر عظیم ما هستند، ولی با کمال تأسّف به این­کار اهمیّت داده نمی‌شود. آثار کار نشده فراوان داریم. بنده برای این دو جلد حکمه ‌الاشراق شش سال شبانه‌روزم را صرف کردم. الان بقیه‌اش هم ادامه دارد. که إن‏‎شاءالله به توفیق ارباب توفیق به سرانجامی خواهید رسید.
تصحیح جدید آثار شیخ اشراق

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.