با مدعیان طب اسلامی برخورد کنید

اعتماد در اولین روز هفته از سوء اثر اقدامات مدعیان طب اسلامی بر دین مردم گفته و در کنار گزارش برگزاری ششمین همایش «مهر مولانا»، به شرح دلایل نامساعد بودن آموزش فلسفه در ایران پرداخته است.

با مدعیان طب اسلامی برخورد کنید
روزنامه اعتماد در صفحه 16 یادداشت علی شکوهی با عنوان «بازگویی یک تجربه تلخ پزشکی» را به چاپ رسانده و با اشاره به تجربه ناموفق خود در مراجعه به  مقوله طب سنتی و طب اسلامی، نوشته است: «برخی از آنان که درصدد احیای اندیشه‌های نواخباری‌گری به نام بازگشت به معارف اهل‌بیت هستند، مدعی‌اند که تمام علم پزشکی حاصل وحی و معارف رسیده از ائمه اطهار است و بنابراین منشأ همه علوم را باید در روایات خودمان جست‌وجو کنیم. اینان نیز به ضرورت ‌توجه به پزشکی اسلامی و سنتی تاکید دارند و موجب گرمی بازار آن می‌شوند.»
 
او عدم وجود رابطه جدی میان مدعیان طب سنتی و طب اسلامی با دستگاه بهداشت و پزشکی کشور را سبب تکرار ادعاهایی دانسته که در نهایت به بدبینی بخشی از مراجعان، به اسلام و مدعیان طب اسلامی منجر خواهد شد.
 
نگارنده با شرح اقدامات آنانکه در قم مدعی طب اسلامی بوده و حتی حساب خود را از طب سنتی و مثلا کتاب قانون بوعلی‌سینا هم جدا کرده و صرفا با تکیه بر روایات اقدام به درمان می‌کنند، از دادگاه ویژه روحانیت خواسته تا مانع ضربه به اصل دین و باور دینی مردم شده و نوشته است: «ما مخالف طب سنتی و اسلامی نیستیم. اگر کسانی مدعی هستند که در معارف دینی ما پزشکی وجود دارد باید ابتدا پزشکی بخوانند و بعد از متون دینی هم ممیزات نمونه مورد نظر خودشان را استخراج و بیان کنند. بر این اساس ما معتقدیم که وزارت بهداشت باید پزشکی با گرایش طب اسلامی را تقویت کند اما دست مدعیان طب اسلامی را که هیچ سررشته‌ای در امور پزشکی ندارند، از این حوزه کوتاه کند.»
 
 
مولانا، یک صوفی با ویژگی‌های مشخص
اعتماد در صفحه 6 گزارش محسن آزموده و عاطفه شمس از سخنرانی مصطفی ملکیان، نصرالله پورجوادی و عطا انزلی در ششمین همایش «مهر مولانا» را منتشر ساخته و در مقدمه ای زیر عنوان «مولوی پرستیدنی نیست» آورده است: «با وجود شهرت مولانا جلال‌‌الدین محمد بلخی در ایران و صد البته در جهان، انسان امروزین و به ویژه فرد ایرانی هنوز تکلیف خودش را با او روشن نکرده است. از سویی برخی مولوی و چهره برجسته معاصرش شمس تبریزی را با نسبت‌های ناروا تخطئه می‌کنند…. از سوی دیگر هم شاهد اظهارنظرهای متعصبانه و «ناسیونالیستی افراطی» نسبت به مولانا هستیم که به جنجال ایرانی بودن یا ایرانی نبودن او دامن می‌زنند یا مثل هر نگاه افراطی دیگری او را از هر گونه نقد و انتقادی مبرا می‌دانند. این هر دو گرایش افراطی و فریطی در حالی صورت می‌گیرد که متاسفانه با وجود همه ادعاهای مذکور همچنان کمیت ما در عرصه مولاناپژوهی سخت می‌لنگد….»
 
 
مالکیت درباره مولانا معنادار نیست
مصطفی ملکیان، استاد فلسفه و فلسفه اخلاق و دین‌پژوهی در سخنان خود به این نکات پرداخته است:
 
 – مالکیت به معنای یک امر اعتباری فقط به اشیا تعلق می‌گیرد و هرگز نمی‌توان ارتباط انسان را با اشخاص یعنی با کسان در برابر اشیا ارتباط مالکیت تلقی کرد. مولانا یک شخص است نه یک شیء، بنابراین اصلا مالکیت درباره او معنادار نیست که بگویم مولانا از آن من است یا از آن دیگری…. مولانا از آن کسی است که زندگی او را مولانا بهتر کرده است.
 
– نه به لحاظ فلسفی صرف، نه به لحاظ اخلاقی و نه به لحاظ مصلحت اندیشانه، اصلا فخرفروشی به هیچ کسی و حتی فخرفروشی به شخص خود به صلاح نیست و از لحاظ فلسفی نیز استدلالی به سود آن وجود ندارد. بنابراین، به اعتقاد من درپاسخ به اینکه مولانا از آن کیست باید گفت از این منظر، از آن هیچ کس نیست و از آن همه است.
 
– اگر منصفانه به شخصی مثل مولانا نگاه کنیم، باید بگوییم ایشان یکی از صاحبنظران و متخصصان طب روحانی و معنوی است. در واقع، امثال مولانا، شمس تبریزی و شخصیت‌هایی- به گمان من- بزرگ‌تر از اینها مثل بودا و لاوتزه طب روحانی را بر بشر عرضه کردند.
 
– مولانا پرستیدنی نیست. مولانا انسانی است بالاتر از من و بسیار بالاتر از من و به دلیل همین والاتری که در او تمیز می‌دهم به او رجوع می‌کنم اما فقط بالاتر از من است و تاییدی بر خطاناپذیری او نیست.

– در آموزه‌های مولانا بسیاری از مطالب مبتنی بر علم قدیم است اما ما امروزه می‌دانیم که آنها دیگر اعتبار ندارند…. اسطوره‌های زیادی در آثار مولوی وجود دارد که نمی‌توان و نباید بدون تامل آنها را پذیرفت…. باید در آثار عارفان، افسانه‌هایی را که در باب شخصیت‌های قبل از خود نوشته‌اند حذف کنیم…. در بیانات عرفای ما و از جمله مولانا نیز مبالغه وجود دارد اما این خطای گوینده نیست، من شنونده باید از آن فهم و تفکر برخوردار باشم که معنای نهفته در آن را درک کنم.
 
 

مولانا؛ از تصوف خانقاهی تا عرفان جهانی
عطا انزلی، استادیار دانشگاه میدلبری و پژوهشگر حوزه عرفان‌پژوهی و دین‌شناسی، به عنوان دیگر سخنران این همایش گفته است:
 
– یکی از علل گسترش نهاد تصوف در تاریخ تمدن اسلامی این بوده که متصوفه تنها قشر تحصیلکرده نخبگان را جذب خود نکردند، بلکه از اقشار مختلف اعم از بازاری و اصناف و جوانمرد و هنرمند و شاعر و با سواد و بی‌سواد را جذب کردند. یعنی نهاد تصوف در همه این اقشار اجتماعی تاثیر گذاشتند و این به گسترش آن کمک می‌کند.
 
– نمی‌توان با قطعیت گفت رابطه خود مولانا و شمس مثل رابطه مرید و مراد بوده است. چهره‌هایی چون مولانا قالب سازند و چندان در قالب‌ها قرار نمی‌گیرند. یعنی این تنش در رابطه مولانا و شمس هست و نمی‌توان گفت قالب مرید و مرادی چنان که گفتم در رابطه مولانا و شمس صدق می‌کند، اما در همین تنش مشخص است که رابطه مرید و مرادی چه ویژگی‌هایی دارد. یعنی استاندارد و معیار این بوده که یکی مرید و دیگری مراد باشد. چنان که غزالی نیز وقتی به تصوف می‌گراید با جایگاهش به عنوان یک فقیه و عالم دچار تنش می‌شود.

– در اواخر دوره صفویه تصوف مورد حمله فقها واقع می‌شود. این حمله بدان سبب است که تصوف امری است که مرتبط با گذشته سنی ایران است. یعنی با قوت گرفتن تشیع در دوره صفویه، اموری که مربوط به گذشته سنی ایران بوده، مورد هجمه و نقد قرار می‌گیرد…. عرفان همان مضامین تصوف است منهای نظام اجتماعی آن. به عبارت دیگر عرفان در دوره قاجار یعنی بعد از صفویه به پدیده‌ای مدرسه‌ای بدل می‌شود. یعنی تصوف به عنوان یک نهاد اجتماعی خانقاه سرکوب می‌شود، در حالی که عرفان در مدارس سنتی باقی می‌ماند.
 
 

مولانا: حکیم یا صوفی؟
نصرالله پورجوادی، استاد فلسفه و پژوهشگر عرفان و تصوف نیز در سخنانی خاطرنشان ساخته است:

– پرسش از اینکه مولانا حکیم است یا صوفی، بر این مبناست که مسلم است مولانا فیلسوف نبوده است. او را با قدری مسامحه می‌توان حکیم خواند. اما در گذشته چنین خوانده نمی‌شده است. پاسخ بنده این است که مولانا در اصل یک صوفی بوده و تصوف او نیز ویژگی‌های مشخصی داشته است.

– نخستین ژانری که در عالم اسلام پیدا شد، زهاد بودند. بر این اساس یکی از نخستین ژانرهای ادبی و نگارشی که پدید می‌آید، کتاب الزهد است. البته ژانرهای دیگری نیز چون تفسیر، حدیث  و سیره نیز در قرون دوم و سوم هجری پیدا شد. اما شاهدیم که در این سه قرن، حدود صد کتاب الزهد نوشته شده است. این اهمیت مساله زهد را نشان می‌دهد. البته ژانر زهد عموما در مناطق مربوط به بین‌النهرین و شامات دیده شده است.
 
– در تصوف، مکتبی از قرن چهارم هجری پدید می‌آید به نام مکتب نوحلاجی که جنبه نظری تصوف را شکل می‌دهد. یعنی بعد از اینکه حسین بن منصور حلاج را به دار می‌آویزند، مکتب نوحلاجی شکل می‌گیرد. مهم‌ترین خصوصیت مذهب نوحلاجی مساله عشق است. بعد از عشق مساله حسن مطرح می‌شود. عشق البته موضوعی است که قبل از حلاج هم دیگران درباره‌اش بحث کرده‌اند، مثل ابوالحسین نوری که محاکمه می‌شود و کارش به اعدام می‌رسد، اما اعدام نمی‌شود.
 
– یکی از اختلافات شمس تبریزی و مولانا در این بوده است که شمس تبریزی به شاهد نظر می‌کرده و در آثارش در این زمینه بحث شده است، در حالی که مولانا با این رسم موافق نبوده است. البته مهم‌ترین شرط این رسم آن بوده که نظر از روی هوی و هوس نباشد. نظری که از روی هوی و هوس باشد، باطل و حرام است. به همین دلیل معتقد بودند که این رسم کار هر کسی نیست.
 
 
 
به دانشجوی فلسفه مجال فکر کردن داده نمی شود
اعتماد در صفحه 16 بخش دیگری از یادداشت های محسن آزموده زیر عنوان «فلسفه در خیابان» را با موضوع «استقلال فکری، شرط فلسفه‌ورزی» منتشر ساخته و با نامساعد خواندن وضعیت آموزش فلسفه در ایران، سرنوشت جویندگان فلسفه در دانشگاه را چنین توصیف نموده است: «جذب بدنه فرتوت و بی‌ربط نظام دانشگاهی»، «سرخورده و در پی تغییر رشته» یا «مهاجرت».
 

او یکی از علل این وضعیت را روش آموزش فلسفه در ایران دانسته و می نویسد: «آنها که در ایران آموزش رسمی فلسفه را تجربه کرده‌اند، می‌دانند که در کلاس‌های رسمی و دانشگاه‌ها اساسی‌ترین دستمایه برای فلسفه‌ورزی یعنی اندیشیدن و تفکر آموخته نمی‌شود. فراتر از آن اساسا به دانش‌آموز یا دانشجو مجال فکر کردن داده نمی‌شود و هرگونه اظهارنظر او در گام نخست با تحقیر مواجه می‌شود…. حتی دانشجو در برابر اساتید هم مجال عرض اندام ندارد، چه برسد به فلاسفه‌ای که نام هر یکی‌شان برای تحقیر هر دانشجوی تازه‌واردی بسنده است. روشن است که وقتی دانشجو نتواند بیندیشد و اصولا جسارت فکر کردن نداشته باشد، کارش به شرح و توضیح آنچه دیگران گفته‌اند، خلاصه می‌شود و نتیجه تکرار مکررات است. حال آنکه فلسفه‌ورزی اصولا یعنی توان اندیشیدن و مستقل اندیشیدن.»*
 
 
* نگارنده در یادداشت «چرا ما فیلسوف معاصر نداریم؟» نیز که در تاریخ ‌شنبه‌ 6 شهریور ۱۳۹۵ در همین روزنامه به چاپ رسید، به این موضوع اشاره نموده بود: «آموزش فلسفه در ایران از سویی در تداوم روش‌های کهن و سنتی آموزش حکمت در مدارس و حوزه‌های قدیم نیست و اساسا خود را در گسست از آن تعریف می‌کند و از سوی دیگر نیز به بنیادهای آموزشی فلسفه جدید توجه ندارد…. در کلاس‌های خشک و رسمی دانشگاه‌ها اساسی‌ترین دستمایه برای فلسفه‌ورزی یعنی اندیشیدن و تفکر آموخته نمی‌شود و فراتر از آن اساسا به دانش‌آموز یا دانشجو مجال فکر کردن و سوال کردن داده نمی‌شود و هرگونه اظهارنظر او در گام نخست با تحقیر سرکوب می‌شود…. و اینچنین است که اندیشه‌ای نو در سپهر جهان جدید خلق نمی‌شود و فیلسوفی معاصر که به مسائل زندگی انسان جدید از منظری نو و با مفاهیمی تازه نگاه کند، به منصه ظهور نمی‌رسد.»
 
 
 
دیگر عناوین برگزیده «اعتماد» امروز:
 
حسن روحانی: تضعیف و تخریب دولت حرام است؛ خدا نیامرزد افرادی را که تزریق یأس و ناامیدی در قلوب مردم می‌کنند. یأس کفران حق و نعمت خدا است./ وجود رقابت‌های جناحی و حزبی در چارچوب قانون و در زمان مناسب خود با مراعات اخلاق دینی و اسلامی اشکالی ندارد./ به تعبیر مقام معظم رهبری اعتدال اسلام است؛ بنابراین مسیر ما باید مسیر تعادل باشد، افراط و تفریط نه تنها در بحث سیاست داخلی بلکه در تفکر و اندیشه و دید نسبت به داخل جهان نیز نباید وجود داشته باشد.
 
 
 

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.