رهبری و ریاست جمهوری زنان در نگاه قرآن

در قرآن، آیاتى وجود دارد که مى‌‌توان بر جواز ولایت زنان به آنها استدلال کرد. روشن است چنانچه دلالت این آیات کامل باشد، هر خبرى که مخالف آن باشد اعتبار نخواهد داشت. این مقاله به بررسی این آبات می‌پردازد.

در قرآن، آیاتى وجود دارد که مى‌‌توان بر جواز ولایت زنان به آنها استدلال کرد. روشن است چنانچه دلالت این آیات کامل باشد، هر خبرى که مخالف آن باشد اعتبار نخواهد داشت.

۱. قرآن

الف. جریان ملکه سبا

در قرآن، در سوره نمل، از قول هدهد نقل شده که با تعجب مشاهده کرده در سرزمین سبا، که مردم آن خورشید پرستند، زنى حکومت مى‌‌کند: «تملکهم امرأه»

سلیمان پس از آگاهى از این حکومت، نامه‌‌اى به حاکم آن‌‌جا نوشت و او را دعوت به تسلیم کرد.

هدهد نامه را در درون قصر ملکه سبا انداخت.

بلقیس بزرگان حکومت را براى مشورت گرد هم آورد و از آنان نظر خواهى کرد. آنان قدرت و توانایى حکومت را مطرح کردند که مى‌‌توانند به خوبى با هر قدرتى در بیفتند و به نبرد بپردازند. ولى ملکه، سخن حکیمانه‌‌اى گفت:

«إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَهً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّهَ أَهْلِها أَذِلَّهً وَ کَذلِکَ یَفْعَلُونَ»[1]

«پادشاهان هنگامى که وارد منطقه آبادى شوند آن را به فساد و تباهى مى‌‌کشند، و عزیزان آن‌‌جا را ذلیل مى‌‌کنند; [آرى] کار آنان همین گونه است.»

ملکه سبا، دستور داد براى جلوى گیرى از خطر هجوم دشمن، هدایایى براى سلیمان ارسال شود، تا ببینند آیا او اهل دنیاست و یا دنبال حقیقت است. کارگزاران و سران کشور اعلام کردند هر تصمیمى که ملکه بگیرد براى آنان قابل پذیرش است.

استدلال به این آیات این گونه است: خداوند این موضوع را مطرح کرده و حکومت ملکه سبا را نادرست معرفى ننموده است. بلکه سخن حکمت آمیز وى را در باره ویژگى پادشاهان در هنگامى که وارد مناطق مسکونى مى‌‌شوند آنها را ویران مى‌‌کنند، تأیید کرده «وَ کَذلِکَ یَفْعَلُونَ» و عقل و درایت ملکه را نیز ستوده است.

شمارى از مفسران «کذلک یفعلون» را ادامه سخن بلقیس و گروهى سخن خدا دانسته‌‌اند، مانند: قمى[2]، فیض کاشانى[3]، حویزى،[4] ابن قتیبه[5] و این نظر از سعید بن جبیر[6] و عبد الله بن عباس نقل شده است[7] و برابر روایتى که ذکر خواهد شد، عقل ملکه سبا به جهت این اظهار نظر مورد تأیید قرار گرفته است.

یکى از مفسران و از اعضاى مجلس خبرگان قانون اساسى، در زمان تدوین قانون اساسى جمهورى اسلامى، در سخنرانى خود در مدرسه فیضیه قم، براى بیان موقعیت سیاسى و اجتماعى زنان در اسلام، به جریان ملکه سبا اشاره کرد و یادآور شد که قرآن با آن مخالفت نکرده است. به نظر مى‌‌رسد در مجلس خبرگان تدوین قانون اساسى، این موضوع مطرح بوده است.

بر خلاف آن‌‌چه مشهور است که زنان کم عقل هستند، ملکه سبا در این‌‌جا زیرکى و توانائى خود را به خوبى نشان داده و در روایتى، وى جزو زنان عاقل و هوشمند معرفى شده است. برابر این نقل، در قرآن در دوازده مورد به زنان اشاره شده است و ده خصلت براى زنان در آنها بیان گردیده که از ملکه سبا به جهت عقل و درایتش ستایش شده است:

«توبه براى حواء، شوق براى آسیه و مهمان دارى براى ساره و عقل براى بلقیس و حیا براى زن موسى (دختر شعیب) و احسان براى خدیجه و…»[8]

در ادامه بیان مى‌‌کند: خداوند ده چیز را به ده تن از زنان داده است، با این که در مواردى نامهاى زنان، با آن‌‌چه به آنان داده شده تغییر کرده، اما اعطائى بلقیس باز عقل ذکر شده است.

نقد استدلال و پاسخ آن

شمارى به این استدلال پاسخ داده‌‌اند که عمل ملکه سبا، حجت نیست; زیرا وى مسلمان نبوده است. اگر پس از این که با سلیمان آشنا شد و ایمان آورد، بر سر حکومت باقى مى‌‌ماند، قابل استناد بود، ولى پس از ایمان به خدا و پیروى از حضرت سلیمان، ما دلیلى نداریم که به حکومت خود ادامه داده باشد.

در پاسخ باید گفت:

نخست آن که، استناد به تأیید خداوند شده، نه به کفر و ایمان ملکه سبا. در همین داستان، آن‌‌جا که سخن از شرک و خورشید پرستى است، عملکرد مردمان آن سرزمین ناشایست انگاشته شده و از آنان دعوت شده که به پرستش خداى یگانه روى آورند:

«الاّ یسجدوا لله الذى یخرج الخباءَ فى السموات و الارض و یعلم ما تحفون و ما تعلنون.»[9]

«که چرا سجده نمى‌‌کنند براى خدایى که نهان‌‌ها را در آسمان و زمین بیرون مى‌‌آورد و آن‌‌چه را پنهان مى‌‌کنید و آن‌‌چه را آشکار مى‌‌سازید مى‌‌داند.»

اما در آیه 34 سوره نمل با تعبیر «کذلک یفعلون» سخن ملکه سبا و عقل و درایتش تأیید مى‌‌شود.

دو دیگر: چگونه است که گمان اینان وقتى رسول خدا مى‌‌شنود دختر کسرى بر مردم ایران حکومت مى‌‌کند، مى‌‌فرماید: «لن یفلح قوم ولوا امرهم إمرأه» براى به کرسى نشاندن نظر خود به آن استناد مى‌‌جویند; اما در داستان ملکه سبا، که بدون هیچ ایرادى، بلکه با تأیید و یا با تقریر، سخنان ملکه سبا نقل مى‌‌شود، قابل استناد نیست.

شهید مطهرى، در یاداشتهاى خود ادله ممنوع بودن ولایت عامه و زعامت زن را بیان کرده، سپس به بیان ادله باورمندان به ولایت و زعامت زن پرداخته و بدون اظهار نظرى به جریان ملکه سبا نیز اشاره کرده است:

«ادله کسانى که جایز مى‌‌دانند:

الف. اصل عدالت و تساوى زن و مرد در انسانیت.

ب. بیعت در اسلام با شرکت زنها بوده.

ج. قرآن داستان ملکه سبا را نقل کرده، با تجلیل از ملکه و بیان نکته‌‌هایى از زبان او، بدون آن‌‌که کوچک ترین اشاره انتقادى داشته باشد.

د. هر طبقه‌‌اى باید از خود در دستگاه ادارى مملکت، نماینده داشته باشند تا مدافع حقوق آنها باشد. زنان نیز باید طبقه‌‌اى از خودشان که واقف به دردهاى آنهاست مدافع داشته باشند… .

هـ. آمدن حضرت زهراء به مسجد و خطبه در حضور جمع خواندن. همچنین خطابه حضرت زینب دلیل بر جواز است.»[10]

ب. آیه امر به معروف و نهى از منکر

در قرآن کریم، آیات بسیارى در باره امر به معروف و نهى از منکر وارد شده است و هیچ یک از آنان را نمى‌‌توان ویژه مردان دانست; بلکه مخاطب قرآن، امت اسلامى به طور عام است، در سوره توبه در این باره مى‌‌فرماید:

«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاء بَعْضً یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ یُطیعُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزیز حَکیم»[11]

مردان با ایمان و زنان با ایمان، بعضى‌‌شان سرپرستان بعضى دیگرند به معروف امر مى‌‌کنند و از منکر باز مى‌‌دارند. نماز را برپا مى‌‌دارند و زکات را مى‌‌پردازند و خدا و رسول‌‌اش را اطاعت مى‌‌کنند. به زودى خدا آنان را مورد رحمت خویش قرار مى‌‌دهد. خداوند توانا و حکیم است.

علامه طباطبائى «اولیاء» را به سرپرستان ترجمه کرده است.[12] و ولایت در این‌‌جا را «ولایت در تدبیر» دانسته است.[13]

ایشان در مقاله ولایت و زعامت، معتقد است: ولى و اولیاء در این آیه و آیه «النَّبِىُّ أَوْلى بِالمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[14]، آیه اولى الامر[15] و آیه ولایت[16]، به معنى ولى و سرپرست است و اگر کسى آن را به معنى دوستى بگیرد، واژه را از معنى اصلى آن منحرف کرده است:

«البته جماعتى ولایت را در این آیات به معناى دوستى یا معناى یارى گرفته‌‌اند، ولى جز این‌‌که کلمه را از معناى حقیقى ماده اصلى آن سلخ نموده‌‌اند کارى انجام نداده‌‌اند.»[17]

شهید مطهرى نیز ولایت را در این‌‌جا به معنى سرپرستى دانسته است و مى‌‌نویسد:

«مؤمنین و مؤمنات بعضى‌‌شان حامى و راعى و سرپرست بعض دیگر هستند; که چه مى‌‌کنند؟ امر به معروف و نهى از منکر مى‌‌کنند.»

پس در دفاع از حقیقت، هیچ فرقى میان مرد و زن نیست، و هر دفاعى، اولین شرطاش شجاعت و قوّت و نیرومندى است[18] که زنان و مردان هر یک به سهم خود مى‌‌توانند در آن نقش آفرین باشند و از آن‌‌جا که در برخى مراتب امر به معروف و نهى از منکر، ولایت شرط است خداوند این ولایت را براى زنان قائل شده است.

در این آیه، زنان و مردانِ مؤمن، بدون هیچ تفاوتى بر یکدیگر ولایت دارند و بر همین اساس، وظیفه دارند امر به معروف نموده و از منکر نهى نمایند و پى‌‌گیر اجراى تمام احکام سیاسى و اجتماعى و اقتصادى جامعه باشند. پى‌‌گیرى و همکارى با حکومت براى مدیریت درست جامعه و انتقاد از عملکرد خلاف و نادرست حکومتها، اختصاص به گروه خاصى ندارد. چه مردان و چه زنان، باید به انجام این کار مهم بپردازند. به همین جهت بى تفاوتى در این امر، برابر روایات، باعثِ چیرگى افراد فاسد و شر بر سرنوشت مسلمانان خواهد شد.[19] در روایتِ معروف تحف العقول از امام حسین و به نقلى از امام على(ع) پس از اشاره به لعن بنى اسرائیل به جهت ترک این امر مهم، به این آیه اشاره شده که جامعه اسلامى از زن و مرد، نباید بى تفاوت باشند:

«فَبَدَاءَ اللَّهُ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ فَرِیضَهً مِنْهُ لِعِلْمِهِ بِأَنَّهَا إِذَا أُدِّیَتْ وَ أُقِیمَتْ اسْتَقَامَتِ الْفَرَائِضُ کُلُّهَا هَیِّنُهَا وَ صَعْبُهَا وَ ذَلِکَ أَنَّ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ دُعَاءُ إِلَى الإِسْلاَمِ مَعَ رَدِّ الْمَظَالِمِ وَ مُخَالَفَهِ الظَّالِمِ وَ قِسْمَهِ الْفَیْ‌‌ءِ وَ الْغَنَائِمِ وَ أَخْذِ الصَّدَقَاتِ مِنْ مَوَاضِعِهَا وَ وَضْعِهَا فِى حَقِّهَا.»[20]

پس خداوند در آغاز، امر به معروف و نهى از منکر را به عنوان یک فریضه و واجب مطرح کرده است; زیرا مى‌‌داند که هر گاه آن ادا شود و در جامعه پیاده شود، تمام واجبات، از آسان و دشوار، بر پا داشته مى‌‌شود و این به آن جهت است که امر به معروف و نهى از منکر، دعوت به اسلام است، با رد ستمگریها و مخالفت با ستمگر و تقسیم عادلانه بیت المال و گرفتن زکات از موارد وجوب آن و صرف زکات در جایگاه حق آن.

چنانچه ما تشکیل دولت و حکومت را براى امر به معروف و نهى از منکر و اجراى احکام الهى بدانیم، اهمیت مشارکت زنان در مسائل سیاسى و اثبات این حق براى آنان، بسیار روشن خواهد بود، این آیه، نشان مى‌‌دهد بر خلاف آن‌‌چه شمارى مدعى هستند، زنان بر مردان ولایتى ندارند، خداوند بیان کرده که زن و مرد بر یکدیگر ولایت دارند، چنانچه اجراى حکم شرعى نیاز به حضور زنان داشته باشد، باید در صحنه سیاسى اجتماعى و مدیریتى جامعه حاضر شوند.

جالب است که توجه کنیم برابر نقلى، امام صادق(ع) قیامهاى پس از پیامبر(ص) و قبل از ظهور امام عصر را در صورتى روا و درست معرفى کرده و فرموده از آنها حمایت مى‌‌کند که به انگیزه امر به معروف و نهى از منکر باشد. به همین جهت، حمایت از محمد بن عبد الله بن حسن را مشروط به آن دانست که مدعى مهدویت نشود و براى امر به معروف و نهى از منکر قیام کند. امام، در پاسخ عبدالله بن حسن، که از ایشان خواست با محمد بیعت کند، فرمود:

«إِنْ کُنْتَ تَرَى یَعْنِى عَبْدَ اللَّهِ أَنَّ ابْنَکَ هَذَا (یعنى محمد) هُوَ الْمَهْدِیُّ فَلَیْسَ بِهِ وَ لاَ هَذَا أَوَانَهُ وَ إِنْ کُنْتَ إِنَّمَا تُرِیدُ أَنْ تُخْرِجَهُ غَضَباً لِلَّهِ وَ لِیَأْمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ فَإِنَّا وَ اللَّهِ لَا تَدَعُکَ وَ أَنْتَ شَیْخُنَا وَ نُبَایِعُ ابْنَکَ فِى هَذَا الْأَمْرِ.»[21]

اگر مى‌‌بینى اى عبد الله که این فرزندت [محمد که قیام کرده و با او بیعت مى‌‌کنند به عنوان امامت عظمى و جانشینى از پیامبر است] و او مهدى امت است، مردود است. او، مهدى نیست و وقت آن نرسیده است [و من با آن مخالف هستم و بیعت‌‌اش باطل است.] اما اگر تو او را براى غَضَب براى خدا و امر به معروف و نهى از منکر به قیام واداشته‌‌اى (قیام‌‌اش قابل تأیید است) ما تو را تنها نمى‌‌گذاریم; زیرا بزرگ ما هستى و با فرزندت در این کار بیعت مى‌‌کنیم.[22]

موسى بن جعفر (ع) نیز در تجلیل از حسین شهید فخ، بر تلاش وى براى امر به معروف و نهى از منکر تأکید کرد و بر او درود فرستاد[23] با این که در آغاز از حضرت خواست با وى بیعت کند[24].

با توجه به این که برابر آیه شریفه، زن و مرد در امر به معروف ونهى از منکر مشترک و مسؤول و بر یکدیگر ولایت دارند، زنان حق دارند در مدیریت امور سیاسى دخالت داشته باشند و چون اکنون سخن از ولایت عظمى مطرح نیست، دخالت زنان بى اشکال خواهد بود.

در این‌‌جا، توجه به دو نکته لازم مى‌‌نماید:

1. با توجه به آیه امر به معروف و نهى از منکر، اصل عدم ولایت زنان بر مردان جایى ندارد و زنان، همچون مردان، حق ولایت دارند; زیرا اجراى احکام اسلامى از باب امر به معروف است که اجراى آن بر هر دو گروه لازم است و طبرسى، صاحب مجمع‌‌البیان، با توجه به این آیه، آن را واجب عینى مى‌‌داند.[25] شیخ طوسى نیز آن را واجب عینى شمرده است.[26]

2. در ادامه آیه، چند ویژگى دیگر براى مؤمنان ذکر شده است: پرداخت زکات و اطاعت از خدا و رسول خدا. اطاعت از خدا را عمل به دستورات الهى دانسته‌‌اند و اطاعت از رسول را هم اجراى دستورهاى حکومتى وى. بنابر این، ولایتى که زنان دارند مشروط به آن است که در مواردى دیگر، خداوند و یا پیامبرش آن را محدود نکرده باشند که اگر چنین مطلبى ثابت شد، در مَثَل به اثبات رسید زنان حق قضاوت ندارند، برابر همین آیه ولایت زنان در این مورد محدود مى‌‌شود ما در هر مورد باید دلائل مخصوص آن را بررسى کنیم، تا حکم شرعى آن را، که همان فرمان خدا و رسول است، به دست آوریم.

۲. استدلال مخالفان

الف. آیه اول

«الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضً وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ»[27]

«مردان، سرپرست و نگهبان زنان‌‌اند، به خاطر برتری‌هایی که خداوند براى بعضى نسبت به بعضى دیگر قرار داده است، و به خاطر انفاق‌هایی که از اموال‌‌شان [در مورد زنان] مى‌‌کنند.»

در شأن نزول آیه نقل شده که مردى زنش را سیلى زد، زن همراه پدرش به پیامبر شکایت کرد. حضرت لزوم قصاص را مطرح فرمود، آیه نازل شد که مردان سرپرست زنان هستند و قصاص براى زن را نفى کرد.

مخالفان، به این آیه استدلال کرده‌‌اند که زنان شایستگى زعامت و ریاست بر مردان را ندارند; زیرا برابر بیان آیه، مردان بر زنان برترى دارند[28] و برابر شأن نزول آیه مى‌‌توانند آنان را سیاست و تنبیه نمایند و براى این مطلب، در آیه دو نکته ذکر شده است.

الف. برترى مردان بر زنان که خداوند مى‌‌فرماید بعضى را بر بعضى برترى داده است. به همین جهت است که رسالت از آن مردان بوده و آنان حاکم و والى بر مردم بوده‌‌اند. حتى شمارى در ترجمه قرآن، به این نکته اشاره کرده‌‌اند که نبوت از آن مردان بوده است.

ب. جهت دومى که مردان مسؤول اداره زنان هستند این است که مردان، به زنان مهر و نفقه مى‌‌پردازند و در آمد مالى، برخاسته از توانائى مردان در کار و تلاش است.

علامه طباطبائى در تفسیر آیه به این دو نکته اشاره مى‌‌کند و مى‌‌نویسد:

«کلمه «قیم» به معناى کسى است که مسؤول قیام به امر شخصى دیگر است، و کلمه «قوام» و نیز «قیام» مبالغه در همین قیام است. و منظور از جمله:  بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضً  آن زیادت‌هایی است که خداوند به مردان داده، به جهت طاقتى که بر اعمال دشوار دارند، چون زندگى زنان یک زندگى احساسى و عاطفى است، که اساس و سرمایه‌‌اش رقت و لطافت است.

مراد از جمله:  بما انفقوا  مهریه‌‌اى و نفقه‌‌اى است که مردان به زنان مى‌‌دهند.

از عمومیت علت به دست مى‌‌آید، حکمى که مبتنى بر آن علت است; یعنى قیم بودن مردان بر زنان نیز عمومیت دارد، و منحصر به شوهر بر همسر نیست، بلکه قیمومت نوع مردان بر نوع زنان است، البته در جهات عمومى مانند حکومت و قضاوت که حیات جامعه به آن بستگى دارد، و قوام این دو، بر نیروى تعقل است، که در مردان بیش‌‌تر است، تا در زنان، همچنین دفاع از سرزمین با اسلحه که نیاز به نیروى بدنى و هم نیروى عقلى دارد که هر دوى آنها در مردان بیش‌‌تر است تا در زنان.»[29]

نقد و بررسى

از این استدلال، صاحب نظرانى پاسخ داده و در تمام بودن آن براى نفى ولایت زنان تردید کرده‌‌اند.

الف. این استدلال بر این مبناست که «قیم» به معنى سرپرست باشد; اما اگر به معنى کفالت، رعایت و… باشد استدلال به آیه کامل نخواهد بود. در لغت، قیم به معنى کفالت است; یعنى مردان کفالت و مسؤولیت زنان خود را به عهده دارند.

شیخ طوسى در معنى «قوامون» مى‌‌نویسد:

«قوله تعالى «قَوّامُونَ» و القوام على الغیر هو المتکفل بأمره من نفقه و کسوه و غیر ذلک.»[30]

قوام بر دیگرى، کسى است که متکفل و مسؤول کار اوست، از نفقه و لباس و جز آن [مانند مسکن].

قطب راوندى، در فقه القرآن، در معناى «قوامون» دقیقاً همین عبارت شیخ را آورده است.[31]

ابن براج مى‌‌نویسد:

«الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ» یعنى أنهم قوامون بحقوق النساء التى لهن على الأزواج»

یعنى «آنان مسؤول حقوق زنان مى‌‌باشند که بر مردها واجب است.»[32]

این بزرگان، «قوام» را به معنى متکفل انفاق دانسته‌‌اند و آیه دلیلى است بر وجوب نفقه زنان بر مردان که در بسیارى از کتابهاى فقهى به آن استدلال کرده‌‌اند.

ب. علامه طباطبائى و دیگران که به آیه استناد کرده‌‌اند، فضیلت بعضى بر بعضى را دلیل بر برترى تمام مردان بر تمام زنان دانسته و همین علت را کافى شمرده‌‌اند براى موضوع.

در پاسخ به این استدلال آمده است: منظور مدیریت مردان در منزل است. خداوند دو علت بیان کرده: یکى برترى بعضى بر بعض دیگر و دیگرى وجوب نفقه زن بر مرد که در ادامه آیه آمده است و این فقط مربوط به مردان است که به زنان‌‌شان باید نفقه بدهند و مهر آنان را بپردازند.

شهید مطهرى مى‌‌گوید: شاید به همین علت است که در ازدواج موقت، که نفقه مطرح نیست، مدیریت مرد بر زن هم مطرح نمى‌‌باشد.[33]

ج. استاد مطهرى، این برترى را که در آیه ذکر شده، علت مستقل نمى‌‌داند. بر این نظر است که اگر این برترى علت مستقلى بود، مناسب مى‌‌نمود که با تعبیر دیگرى مى‌‌آمد: «بما فَضَّلَ اللَّهُ الرِّجالَ عَلَى النِّساءِ» نه «بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضً».

پس یادآورى مى‌‌شود:

«در مجموع، یعنى به موجب مجموع مزایایى که دو طرف دارند، مرد به حسب خلقت براى حکومت در خانواده ساخته شده، نه زن.»[34]

د. اگر ما بگوییم تمام مردان بر تمام زنان برترى و ولایت دارند، درست نیست و تخصیص اکثر مستهجن لازم مى‌‌آید; زیرا مردان بر زنان خودشان ولایت دارند و مدیریت را در منزل خود به عهده دارند، نه بر دیگر زنان جامعه و فقط در حکومت و قضاء بر زنان ولایت دارند که در مجموع اندک است. بنابر این، ویژگیهاى مردان و وظیفه‌‌اى که در اداره مالى منزل دارند، باعث شده قوام و مدیر منزل باشند.[35]

ه. افزون بر این، در روایتى از امیر المؤمنین(ع) از پیامبر(ص) پس از نقل شأن نزول آیه ذکر شده که منظور از »قوّامون« در آیه قوامیّت مردان بر زنان در ادب است; یعنى باید مرد مراقب و مربى زن باشد که همان مدیریت در خانواده را مى‌‌رساند و با شأن نزول آن هم‌‌آهنگ است.

«أَیْ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ فِی الْأَدَبِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) أَرَدْتُ أَمْراً وَ أَرَادَ اللَّهُ غَیْرَهُ.»[36]

مردان بر زنان قیمومت دارند در ادب نمودن آنان. سپس رسول خدا فرمود: من چیزى اراده کردم (قصاص) و خداوند جز آن را اراده فرمود.

و مانند همین برداشت را مى‌‌توان از آیه 228 بقره داشت که خداوند مى‌‌فرماید: «و للرجال علیهن درجه» که این درجه و موقعیت مردان بر زنان در منزل است; زیرا دلیلى بر عمومیت از آیه استفاده نمى‌‌شود.

ب. آیه دوم

«وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدا وَ هُوَ کَظیم * أَوَ مَنْ یُنَشَّؤُا فِى الْحِلْیَهِ وَ هُوَ فِى الْخِصامِ غَیْرُ مُبینً.»[37]

و هرگاه یکى‌‌شان را به آن چه به خدا نسبت مى‌‌دهد [ولادت دختر] مژده دهند، روى‌‌اش سیاه شود، در حالى که خشم خویش را فرو مى‌‌خورد. آیا همان که در زیورش پرورند و در ستیز، سخن خویش باز نتواند گفت.

مى‌‌گویند: آیه بیان مى‌‌کند که طبیعت زن احساسى و لطیف است و در پى زیور که خود را به آن بیاراید و از منطق قوى برخوردار نیست که در هنگام بحث از آن بهره‌‌مند شود. در اصل، زنان از قوه تعقل و تفکر کم‌‌ترى برخور دارند. به همین علت نمى‌‌توان آنان را در کارهاى ادارى مهم و ولائى، مانند قضاوت به کار گرفت و این آیه به خوبى این نکته را مى‌‌رساند و از احساسات زنان و گرایشهاى آنان سخن مى‌‌گوید.

پاسخ

آیه در صدد بیان تمام ویژگیهاى زنان نیست، بلکه موضوع و جهت‌‌گیرى آیه، رد پندار کافران است که از روى تحقیر و بیزارى از دختران، آنان را به خدا نسبت مى‌‌دادند.

«وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ ×وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدا وَ هُوَ کَظیم.»[38]

و براى خدا دخترانى مى‌‌پندارند. منزّه است او. و براى خودشان آن‌‌چه را میل دارند ]قرار مى‌‌دهند[. و هر گاه یکى از آنان را به دختر مژده آورند، چهره‌‌اش سیاه مى‌‌گردد، در حالى که خشم خود را فرو مى‌‌خورد.

ج. آیه سوم

«وَ قَرْنَ فِى بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّهِ الْأُولى»[39]

و در خانه‌‌هاى خود بمانید، و همچون دوران جاهلیّت نخستین، به خودنمایى بیرون نشوید.

خداوند دستور مى‌‌دهد که زنان در خانه بمانند و مانند زمان جاهلیت تبرج و خودنمایى نکنند. این دستور خداوند با مدیریت زنان و هم صحبت شدن با مردان نمى‌‌سازد، بویژه پُست قضاوت که ناگزیر باید با متخاصم هم کلام شوند؟

پاسخ

نخست آن که: این آیه مخصوص زنان پیامبر است. آیه پیش از این، به روشنى این مطلب را مى‌‌رساند.

دو دیگر: گفت و گو با مردان در مصالح عمومى، بى گمان رواست. این نکته را به روشنى مى‌‌توان از جنگ‌هایی که به فرماندهى رسول خدا، به وقوع پیوسته دریافت. در جنگهاى رسول خدا با مشرکان، زنانى نیز حضور داشته و مسؤولیت‌هایی بر عهده‌‌شان بوده است، از جمله مداواى مجروحان. بى گمان در این مسؤولیت، با مردان هم سخن مى‌‌شده‌‌اند. و یا زنانى که براى گردآورى و ضبط حدیث، به تلاش برخاسته‌‌اند، و نام‌‌شان در تاریخ آمده، جز با هم سخن شدن با مردان، نمى‌‌توانسته‌‌اند به این امر بپردازند.

در مجموع، از آیات قرآن دلیل روشنى بر این ادعا وجو ندارد باید دنبال دیگر ادله رفت و میزان دلالت آنها را ارزیابى کرد.

 

[1] . سوره نمل، آیه 34

[2] . تفسیر قمی، ج2/128.

[3] . الاصفی، ج2/907؛ تفسیر صافی، ج4/65.

[4] . نورالثقلین، ج4/86.

[5] . تأویل مشکل القرآن/ 294، «لیس من قولها»

[6] . اعراب القرآن، نحاس، ج3/144.

[7] .  تفسیر ابن‌ابی حاتم، ج 9/2877؛ درّ المنثور، سیوطی، ج5/107؛ تفسیر السمرقندی (بحرالعلوم)، ج2/495. «قال ابن‌عباس هذا قول الله تعالی للنبی(ص) قال: و کذلک یفعلون تصدیقاً لقول المرآه قال الحسن: هذا قول بلقیس این سلیمان و جنوده کذلک یفعلون و اکثر المفسرین علی خلاف ذلک.»

[8] . »ثم ذکرهن بخصال التوبه من حواء قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا و الشوق من آسیه رَبِّ ابْنِ لِى عِنْدَکَ بَیتاً فِى الْجَنَّهِ و الضیافه من ساره وَ امْرَأَتُهُ قائِمَه و العقل من بلقیس إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیهً و الحیاء من امرأه موسى فَجأَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِى و الإحسان من خدیجه وَ وَجَدَکَ عائِلًا و النصیحه«.
مناقب آل ابى طالب، ج320/3; بحارالأنوار، ج32/43.

[9] . سوره نمل، آیه 25.

[10] . یادداشتها، استاد مطهری، ج 5/ 290.

[11] . سوره توبه، آیه 71.

[12] . قرآن در اسلام / 116.

[13] . المیزان، ج14/13.

[14] .  سوره احزاب، آیه 6.

[15] . »أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِى الأمْرِ مِنْکُمْ« سوره نساء، آیه 59.

[16] . »إِنَّما وَلِیکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاهَ وَیؤْتُونَ الزَّکاهَ وَهُمْ راکِعُونَ« سوره مائده، آیه 55.

[17] . بررسی‌های اسلامی، ج1/174.

[18] . مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج22/630.

[19] . نهج البلاغه، نامه 362/47. »لَا تَتْرُکُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْى عَنِ الْمُنْکَرِ فَیوَلَّى عَلَیکُمْ أَشْرَارُکُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا یسْتَجَابُ لَکُمْ«.

[20] . تحف العقول /237؛ بحارالانوار، ج97/79.

[21] . مقاتل الطالبیین/207; الارشاد، شیخ مفید، ج192/2; بحار الأنوار، ج 188/46 و ج277/47; سیماى کارگزاران على بن ابى طالب امیر المؤمنین، ج606/1، ویرایش دوم.

[22] . این پاسخ مناسب به کسانى است که هر گونه قیام اصلاحى را قبل ظهور مردود مى‏دانند و به روایات باب 13 کتاب جهاد وسائل الشیعه استناد مى‏کنند. وسائل الشیعه، ج35/11، ابواب جهاد العدو، چاپ اسلامیه.

[23] . بحار الأنوار، ج165/48 .«مضى والله مسلماً صالحاً صوّاماً آمراً بالمعروف ناهیاً عن المنکر، ما کان فى أهل المدینه مثله.»

[24] . همان/161، 169.

[25] . «و فى الآیه دلاله على أن الأمر بالمعروف و النهى عن المنکر من فروض الأعیان لأنه جعلهما من صفات جمیع المؤمنین و لم یخص قوما منهم دون قوم» مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج77/5.

[26] . الاقتصاد الهادى إلى طریق الرشاد، شیخ طوسى/147.

[27] . سوره نساء، آیه 34.

[28] . مسائل حرجه فی فقه المرأه، ج2/64، با عنوان اهلیه المرأه لتولی السلطه.

[29] . المیزان، ترجمه، ج 4/543.

[30] . المبسوط فی فقه الامامیّه، ج6/2.

[31] . فقه القرآن، ج2/116.

[32] . المهذب، ابن البراج، ج 2/225.

[33] . یادداشتهای استاد شهید مطهری، ج5/180.

[34] . مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج15/832.

[35] . اهلیه المرأه لتولی السلطه/ 69.

[36] . الجعفریات ـ الأشعثیات/ 107؛ دعائم الاسلام، ج 2/217.

[37] . سوره زخرف، آیه 17 ـ 18.

[38] . سوره نحل، آیه 57 ـ 58

[39] . سوره احزاب، آیه 33.

 
در قرآن، آیاتى وجود دارد که مى‌‌توان بر جواز ولایت زنان به آنها استدلال کرد. روشن است چنانچه دلالت این آیات کامل باشد، هر خبرى که مخالف آن باشد اعتبار نخواهد داشت. این مقاله به بررسی این آبات می‌پردازد. علی اکبر ذاکری:

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.