سایه‌روشن‌ها و حاشیه‌های زندگی اولیاءالله

در نوشته پیش‌رو دوازدهمین شماره دو فصلنامه علمی-پژوهشی پژوهشنامه عرفان را پی‌ می‌گیریم. مقالات این شماره عبارتند از: نگاهی به عرفان مانوی و تطبیق آن با عرفان و تصوف اسلامی، «خیال» از دیدگاه ابن عربی و مولوی، پژوهشی در حقیقت قرب به خدا در اسلام، شهادت از دیدگاه مولوی، سازگاری اختیار انسان با توحید افعالی در پرتو مبانی عرفانی ملاصدرا، زبان عرفان از منظر ذات گرایان و ساختارگرایان با نظر به دیدگاه علامه طباطبائی، سایه روشن ها و حاشیه های زندگی اولیاءالله در تصوف و عرفان اسلامی.

نخستین مقاله، «نگاهی به عرفان مانوی و تطبیق آن با عرفان و تصوف اسلامی» نوشته فرشته جعفری است. وی معتقد هست که آیین مانوی که ازسوی مانی بنیان نهاده شد، آیینی است گنوسی که جزء فرقه های عرفانی به شمار می‌رود. اصل اساسی این آیین، هبوط روح از عالم علوی و گرفتاری آن در عالم ماده است، و رسالت انسان در این دنیا این است که با زهد و امساک از این دنیای پلید مادی دست بردارد تا با پاکی باطن، روح علوی گرفتار خود را از آن نجات بخشد. آرا و عقاید مانوی در میان فرقه های اسلامی نیز تاثیراتی برجای نهاده که این تاثیر را در میان صوفیان مسلمان بارزتر دانسته اند. علاوه برآن میان عقاید مانوی و آرای عرفانی اسلامی، مشترکات و مشابهاتی به چشم می خورد. در این پژوهش ابتدا تحقیقی در زمینه مانویت و عقاید آن صورت گرفته و پس از آن به بررسی تاثیر مانویت بر آداب و رسوم صوفیان پرداخته شده و مقایسه ای تطبیقی میان عقاید و آرای مانوی و عقاید عارفان مسلمان صورت گرفته است.
دومین مقاله «"خیال" از دیدگاه ابن عربی و مولوی» اثر قاسم کاکائی و ابراهیم رضایی است. نگارندگان معتقدند که در آثار ابن عربی، ازجمله فتوحات مکیه و فصوص الحکم و در مثنوی معنوی مولانا، اصطلاح «خیال» به معانی متعددی ظاهر شده است. ابن عربی، سیاهه روشن تر و مفصل تری از خیال، هم به عنوان یکی از قوای پنج گانه نفس و هم به مثابه یکی از ساحات گسترده وجود، ارائه می دهد؛ و درنهایت، او به حیث آفاقی و انفسی خیال، به منزله گستره وقوع تجربیات دینی، توجه بیشتری مبذول کرده است. ازسوی دیگر، مولوی به جنبه دنیوی و نفسانی خیال نظر دارد که با تعبیه و تشکیل صور متکثر، راهبنه طی طریق عرفانی است. پس میان این دو عارف در شعب معانی خیال اختلافی وجود ندارد، اما هریک به جنبه ای از جنبه های آن پرداخته است. ابن عربی آن را در حوزه تتبع علمی حفظ می نماید و مولوی در حوزه تحقیق عقلی با آن ستیز می کند.
سومین مقاله «پژوهشی در حقیقت قرب به خدا در اسلام» اثر اسماعیل علی خانی است. وی برآن است که از موضوعات مهم درباره انسان، سعادت و کمال است. از نگاه اسلام این سعادت چیزی جز تقرب به خدای متعال نیست؛ تقربی ارزشی، سلوکی و از راه عمل به شریعت، که با واژگان قرآنی «فوز»، «فلاح»، «عند» و «لقاء» بیان می شود. از پرسش های مطرح درباره این موضوع اینکه این نزدیکی به چه معنا و از چه سنخی است و چه رخ می دهد که به سالک الی الله مقرب می گویند؛ آیا تحولی حقیقی و کمالی در او رخ می دهد یا تشریفاً او را مقرب می خوانند؟ شاخصه های این قرب چیست؟ هدف این پژوهش بیان چیستی قرب به خدا و ویژگی های آن است. در اسلام این سلوک عرفانی و کمالی، تحولی حقیقی و وجودی است و با به فعلیت رسیدن استعدادهای ذاتی شخص با سیر و حرکت اختیاری برق آسا یا متوسط یا کُند، در قالب هجرت به سوی خدای متعال و دگرگونی درونی، یافتن حیات طیبه و وارد شدن به عالم نور جلوه می کند و امری حقیقی، تشکیکی و اکتسابی است.
چهارمین مقاله «شهادت از دیدگاه مولوی» از عبدالرحیم عناقه و محمد زمانی است. این پژوهش با روش اسنادی در صدد بررسی دیدگاه مولانا در زمینه شهادت است. بررسی ها نشان داده است که مولانا شهادت را مرگ آگاهانه و اختیاری انسان برای نیل به سرچشمه نور و هستی می داند. او شهید را عاشق والامقامی می داند که با حرکتی ارادی به خاطر هدفی مقدس جان را نثار معشوق می کند. معرفت و ایمان، در انسان عشق پدید می آورد؛ و عشق باعث شجاعت و درنهایت منجر به جانبازی عاشق برای رسیدن به معشوق می گردد. معشوق حقیقی خود خریدار جان جانبازانی است که در راه وصالش تمام بلاها و مشقات را به جان خریده اند. به عقیده وی جانبازی و فداکردن جان ارزشش بستگی به ارزش کسی دارد که برایش جان می بازد. وی میزان قدر و منزلت هر فرد به ویژه عاشق را هم سنگ محبوب و معشوق او معرفی می کند. به همین سبب معتقد است که چون معشوق شهید، ارزشمندترین موجود یعنی خداوند است؛ شهید جایگاه بلند و شریفی دارد. از نظر پیر بلخ کشنده نفس چه در جهاد اصغر باشد یا جهاد اکبر، شهید محسوب می شود، چراکه در هردو عاشق به مشاهده معشوق رسیده پس از فنا به مقام بقا نائل گشته ضمن رهایی از رنج نزد حق رزق و روزگاری شیرین دارد.
پنجمین مقاله «سازگاری اختیار انسان با توحید افعالی در پرتو مبانی عرفانی ملاصدرا» نوشته محمدکاظم فرقانی و ابراهیم راستیان است. آنها معتقدند در طول تاریخ، متفکران مسلمان براساس مبانی مقبول خود تلاش کرده اند، سازگاری اختیار انسان با توحید افعالی را تبیین کنند. ملاصدرا براساس مبانی عرفانی خود که همان وحدت شخصی وجود و تشکیک در مظاهر است، تلاش می کند که توحید افعالی و اختیار انسانی را تبیین کند. براساس تمایز احاطی که از لوازم تشکیک در مظاهر است، تمام مراتب مافوق بعینه در مرتبه مادون حاضر است. حضرت حق نیز که فوق تمام تعینات است، بعینه در تمام مراتب مادون خود حاضر است.از سوی دیگر، مرتبه مادون، با لحاظ تعینش در مرتبه مافوق حاضر نیست. براین اساس، انسان جسمانی که از بالاترین مرتبه تعینات نازل شده است، تمام مراتب مافوق را در خود دارد. همچنین، هر نشئه نیز گرایش های خاص خود را به همراه دارد. درنتیجه، انسان که از بالاترین مرتبه نازل شده، برخلاف سایر موجودات، تمام گرایش های الهی و عقلی و حیوانی را دارا می باشد و بالطبع چنین موجودی مضطر به اختیار است. براساس تبیین فوق می توان بیان کرد، همان طور که اِسناد اراده و افعال به انسان جسمانی، حقیقی است، اِسناد اراده و افعال انسان به خدا نیز حقیقی می باشد.
ششمین مقاله «زبان عرفان از منظر ذات‌گرایان و ساختارگرایان با نظر به دیدگاه علامه طباطبایی» اثر علی فلاح رفیع است. نگارنده معتقد است که بحث و بررسی در زمینه متعلق تجربه عرفانی، برخورداری از واقعیت یا عدم آن، ازجمله مباحث مهم فلسفی در دین بوده است. درصورت اثبات واقعیت متعلق تجربه عرفانی می توان سخن از ویژگی ها و صفات آن به میان آورد. این موضوع به ویژه از قرن 19 به این سو در مغرب زمین مورد توجه فیلسوفان دین قرار گرفت. مسئله اصلی در این زمینه اثبات امر متعالی و به تعبیر متکلمان در حوزه ادیان ابراهیمی «وجود خداوند» است. درصورت اثبات ذات و واقعیت داری در تجربه عرفانی سخن از وجود خداوند و اثبات آن به میان می آید. درصورت عدم اثبات متعلق تجربه عرفانی و یا اثبات واقعیت ناداری آن، اثبات وجود باری از راه این استدلال منتفی است. نظریه پردازان در این زمینه در یک نگاه کلی به دو دسته ذات گرایان و ساختارگرایان قابل تفکیک هستند. دسته اول به عینیت تجربه عرفانی قائلند، درحالی که گروه دوم عینیت متعلق تجربه عرفانی را منکر هستند. در این نوشتار با طرح موضوع متعلق تجربه عرفانی به نقد مهم ترین نظریه های فلسفی در مغرب زمین پرداخته شد و سپس با طرح نظریه علامه طباطبائی و ذکر مبانی فلسفی وی در این زمینه کاری تطبیقی صورت گرفت.
هفتمین مقاله «سایه‌روشن‌ها و حاشیه‌های زندگی اولیاءالله در تصوف و عرفان اسلامی» از امیرحسین همتی است. وی معتقد است با رشد و تقویت نظریه ولایت در تصوف و عرفان اسلامی، پیرامون زندگی اولیاءالله و خصوصاً درباره نحوه زندگی قطب، سایه‌روشن‌هایی فراوان و حواشی‌ای گوناگون نیز شکل گرفت. هرکدام از این سایه روشن‌ها، بخشی از کنجکاوی مردم برای آشنایی هرچه بیش تر با اولیاء الله و چگونگی زندگی ایشان را بیان می کنند. این حواشی، اموری متعدد نظیر نحوه زندگی اولیا، مسکن و مدفن اقطاب، مرگ قطب و چگونگی انتخاب جانشین، میزان قدرت اولیا در تصرف احوال و امور خارجی، سیر و سیاحت ایشان و مسائلی نظیر آن را شامل می‌شوند. در این مقاله سعی برآن خواهد بود تا ضمن تبیین مهم‌ترین نمونه‌های این سایه‌روشن‌ها، معروف‌ترین مسائل مرتبط با این مفاهیم، مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرند.

در نوشته پیش‌رو دوازدهمین شماره دو فصلنامه علمی-پژوهشی پژوهشنامه عرفان را پی‌ می‌گیریم. مقالات این شماره عبارتند از: نگاهی به عرفان مانوی و تطبیق آن با عرفان و تصوف اسلامی، «خیال» از دیدگاه ابن عربی و مولوی، پژوهشی در حقیقت قرب به خدا در اسلام، شهادت از دیدگاه مولوی، سازگاری اختیار انسان با توحید افعالی در پرتو مبانی عرفانی ملاصدرا، زبان عرفان از منظر ذات گرایان و ساختارگرایان با نظر به دیدگاه علامه طباطبائی، سایه روشن ها و حاشیه های زندگی اولیاءالله در تصوف و عرفان اسلامی.مروری بر نشریات ادیان و عرفان (1)

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.