فرشاد مؤمنی: اخلاق در برقراری عدالت اسلامی فراموش شده است
«دین آنلاین» با این عناوین اقتباسی، روزنامه « شرق » را مرور کرده است: «تقوا با ارزشهای حقخواهی، عدالتجویی و مهربانی، از سلامت اخلاقی انسان دفاع میکند»، «ملک عبدالله ذاتا و عاقلانه، عقیدهای به وهابیهای تندرو نداشت و خود نیز در معرض ناراحتی بود/گروههای تندروی داخلی به آتش اختلاف با عربستان دامن میزنند»، «در سالهای١٣٨۴ تا ١٣٩٢ با بیسابقهترین سطح فروپاشی طبقه متوسط درآمدی و بیشترین فشار بر فقرای جامعه روبهرو بودهایم/یکی از مهمترین عوامل انحطاط مسلمین، برخورد سهلانگارانه و کمکاری در زمینه عدالت بوده است/راه نجات از فقر و نابرابری غیرمتعارف، بازگشت به قانون اساسی و اجرای بدون تنازل آن است»، « کتاب «نقش آزادی در تربیت کودکان» از شاهکارهای دکتر بهشتی است/پیشگیری از آزادی برای ترس از تضعیف ارزشها، تلقی غیرعالمانه، غیراسلامی و غیرقرآنی است»، «بازسازی و بازیابی هنری، پیشنیاز درمان مبتلایان به بیماری بداخلاقی»، «تا پیوست فرهنگی کذایی از تنور درآید، سالها از برقراری تماس تصویری با اپلیکیشنها گذشته است»، «ماهیت زندگی، تعالی و بالندگی است و ماهیت زیستن، تنازع بقا و زندهمانی است»، « الازهر طی نامه ای از آیت الله کاشانی تقاضا کرده بود شناسایی اسرائیل توسط دولت ایران را ملغی کند/آیت الله کاشانی: زخم وجود دولت اسراییل،روی دول اسلامی را زشت کرده و آثارش جز با جراحی از بین نمی رود» و «نجف، اسطورهایتر از کوفه کوچک و تلخ و ناجوانمرد»
تقوا با ارزشهای حقخواهی، عدالتجویی و مهربانی، از سلامت اخلاقی انسان دفاع میکند
این روزنامه در یادداشت «پادزهر آسیبهای اخلاقی» به قلم حبیبالله پیمان، به اندک بودن انسان های دارای درک صحیح از مفهوم تقوا پرداخته و دلیل این سخن را، نبود آثار و برکات تقوا در زندگی فردی و اجتماعی دانسته است.
در بخش هایی از این یادداشت آمده است:
« …. بهراستی تقوا چیست و چگونه حاصل میشود که اینهمه نتایج خوب و برکات برجسته درپی دارد؟ اکثرا تقوا را ترس و پرهیز از خدا و ارتکاب گناه معنا میکنند؛ با این تعریف، فردِ متقّی کسی است که از ترس گرفتارشدن به عذاب الهی و آتش دوزخ، از نزدیکشدن به گناه و محیطهای آلوده به بیاخلاقی و معصیت، دوری میگزیند؛کنشی منفعلانه که اگر قرار باشد نتیجه بدهد، شخص باتقوا باید هرچهبیشتر از تعامل با افراد و قشرهای مردم جامعه خودداری کند و چون بهندرت میتوان محیطی کاملا پاک بهلحاظ اخلاقی و دینی یافت که شخص در آنجا کار و زندگی و تحصیل و کسب درآمد کند، پس نهایتا چارهای جز انزوا و عزلتگزینی و پناهگرفتن در غار تنهایی یا دژ درونی خویش نخواهد داشت. این کار معنایی جز گریز از زندگی و پناهبردن به خاموشی و مرگ در بر ندارد. نارسابودن این تعریف از تقوا، یک دلیل دیگر هم دارد؛ دوریگزیدن از محیطهایی که در آنها آدمی به انجام اَعمال خلاف اخلاق و ارزشها وسوسه میشود، باعث نمیشود وسوسهها ذهن و احساس و روان شخص را رها کنند.
نمونههای زاهدانِ آلودهدامن هرگز نادر نبوده و نیستند و در تاریخ ادبیات از آنها به فراوانی یاد شده است. اگر تقوا صرفا پرهیز نیست، پس چیست و چه کارکردی دارد که طبق وعده خدا باید نتایجی آنچنانی به بار آورد؟
تقوا حفاظت از خویشتن است در برابر آسیبهای اخلاقی؛ به عبارت دیگر، تقوا شخص را در برابر ابتلا به فساد، گناه و دیگر انواع آسیبها و بیماریهای فکری و روحی و اخلاقی ایمن میکند.
عمل نیک اخلاقی و تولید ارزشهای سودمند برای خود و دیگر انسانها، در واقع «پادزهر» و «پادتن» بیماریها و آسیبهای اخلاقی و وسوسههای ارتکاب گناه و مصیبتاند. بههمینخاطر قرآن میان تقوا و نیکوکاری، تلازم برقرار کرده است و آن نوع نیکوکاری که انسان را در برابر آلودهشدن به فساد، خیانت، جنایت، دزدی، دروغ، فریبکاری، ظلم، تجاوز و خشونت نسبت به دیگر انسانها، حفاظت میکند به گفته قرآن، فقط حاصل چرخاندن سر به سوی مشرق و مغرب و این قبله یا آن قبله نیست، بلکه همراه با ایمان، تولید و بخشش ارزشهای پایه زندگی مادی و معنوی مردم است؛ بلکه کمک به یتیمان و بینوایان، از راهماندگان و آزادی اسیران است که در عصر بعثت از مظاهر برجسته و شایع فقر و ستم و فساد و تجاوز و استثمار و زورگویی و استبداد بودند، و هم امروز هم به همان صورت یا در اشکال متفاوتی در جوامع بشری مشاهده میشوند….
اقدام بعدی، ایستادگی برای اجرای قسط و عدالت در جامعه است؛ هرچند برضد نزدیکان خودِ فرد یا خویشان و نزدیکان او انجام شود؛ کاری بس دشوار که بهندرت صاحبان ثروت و سرمایه و قدرت، به آن تن میدهند. شهادت و حکم به عدل و حق از مظاهر تقوا هستند و درعینحال به ایجاد ایمنی و تقوا در برابر انحرافهای اخلاقی، کمک میکنند. قاضی هنگام داوری یا شاهدی هنگام شهادت در دادگاه، در بیان حقیقت و دادن شهادت و رأی به حق و عدل درباره فرد یا جمعی که با آنها در اختلاف و دشمنیاند، مردد میشوند، اگر بر تمایلات نفسانی خود غالب آمده، احساسات و عواطف خصمانه را از خود دور نگاه دارند و اجازه ندهند وجدان آنها آلوده شود و تحت تأثیر قرار گرفته از حق منحرف شوند، این مجاهدت اخلاقی و نفسانی، پدیدآورنده سپر ایمنی یا تقوایی هستند که این همه بر اهمیت آن تأکید شده است.
کوشش درونی که با تولید ارزشهای حقخواهی، عدالتجویی، مهربانی و خیرخواهی در منش و وجدان فرد از سلامت اخلاقی وی دفاع میکند.»
ملک عبدالله ذاتا و عاقلانه، عقیدهای به وهابیهای تندرو نداشت و خود نیز در معرض ناراحتی بود/گروههای تندروی داخلی به آتش اختلاف با عربستان دامن میزنند
شرق در صفحه ۳، به گفتگوی آیت الله هاشمیرفسنجانی با پایگاه خبری فرامنطقهای العهد (وابسته به حزبالله لبنان) اشاره کرده و این عناوین را مورد توجه قرار داده است:
– حمله عربستان به یمن یک مقدار خامی مسئولان جدید است. اگر ملک عبدالله بود این اتفاقات نمیافتاد.
– رابطه ایران و جهان عرب الان بد است و غیر از بعضی از کشورها که بالاخره یک حالت میانهای دارند ولی یک حدی را حفظ میکنند؛ من بد میبینم.
– ما در زمان جنگ تقریبا همینجوری بودیم؛ یعنی اینها همه پشتیبان صدام بودند غیر از سوریه که خودشان از پیش هم بهخاطر اختلاف دو شعبه حزب بعث با هم مسئله داشتند و ما با سوریه همکاری میکردیم و خوب بود؛ لیبی تا اواخر جنگ در کنار ما بود ولی دیگر بقیه اینجور نبودند. مصر و دیگران در عراق ارتش داشتند و جنوبیها همه پایگاه نظامیشان و بندرهایشان و راههایشان همهچیز آنها در اختیار عراق بود برای حمله به ما.
– من کاملا آن موقع میدانستم که اگر عربستان را حل کنیم با بقیه آسان میشود؛ خیلی خوب با عربستان من مسئله را حل کردم؛ البته آن موقع ملک عبدالله بود که در آن زمان ولیعهد بود؛ مرد عاقلی بود و خیلی با اینها که الان هستند تفاوت داشت و ذاتا هم عقایدی به این وهابیهای تندرو نداشت و خودش هم در معرض ناراحتی بود.
– شرایط خوبی که ما با عربستان پیدا کردیم بقیه کشورهای عربی هم همینطوری شد و به مسابقه افتادند و روابط خوبی داشتیم؛ خوب هم بود یعنی در شرایطی بودیم که ما مثلا حجمان تعطیل شده بود که برای کشور انقلاب اسلامی بد بود که مردمش حج نروند. امام اواخر جنگ ما را جمع کرد و گفت درست نیست ما که کشور انقلاب اسلامی هستیم حجش تعطیل شود، این مثل نماز است برای ما و بروید این را حل کنید.
– این توصیه امام(ره) کمک کرد در آن راه توانستیم خوب پیش برویم و حل شد؛ و خیلی جاها مسائلمان در آن موقع حل شد. همانها حالا برعکس شده یعنی آن ظرفیت عربستان با پول بیشتریکه جمع کرده و الان شده آن طرف؛ اینجا هم ما یک گروههای تندرویی داریم که به آتش اختلاف دامن میزند؛ منتها اینها حرف میزنند و عمل ندارند؛ حرفی میزنند. بههرحال وضع خوبی نیست و باید این مسئله حل شود.
در سالهای١٣٨۴ تا ١٣٩٢ با بیسابقهترین سطح فروپاشی طبقه متوسط درآمدی و بیشترین فشار بر فقرای جامعه روبهرو بودهایم/یکی از مهمترین عوامل انحطاط مسلمین، برخورد سهلانگارانه و کمکاری در زمینه عدالت بوده است/راه نجات از فقر و نابرابری غیرمتعارف، بازگشت به قانون اساسی و اجرای بدون تنازل آن است
روزنامه شرق در صفحه ۹ به انعکاس گفتگو با دکتر «فرشاد مؤمنی»، استاد اقتصاد دانشگاه علامهطباطبایی و عضو مؤسسه دین و اقتصاد، پرداخته و نظرات وی درباره برابری و عدالت با رویکرد اسلامی و آسیبشناسی عدالت اجتماعی را بازتاب داده است.
مهسا علیبیگی در مقدمه این گزارش آورده است: « برابری و عدالت، آنقدر واژههای آشنایی هستند که فکر کنیم معنیشان را میدانیم و متضادهایشان را میشناسیم. با وجود این، کافی است گشتی در اخبار دنیا بزنیم تا متوجه شویم چه برداشتهای متفاوتی از برابری و عدالت در سرتاسر جهان هست و چه مناقشات سیاسیای که هر روز بر سر این موضوع برپا نمیشود. در کشور خودمان هنوز هم دولت محمود احمدینژاد را با گفتمان عدالتش میشناسند. با این همه نامآشنایی، اما هنوز کسانی هستند که معتقدند عدالت و برابری هم در تعریف و هم در اجرا، در ایران دچار سوءبرداشتهای زیادی است.»
در بخش های از این گفتگو می خوانیم:
-از عمر مطرحشدن شعار برابری و عدالت در عصر روشنگری، تاکنون بیش از دو قرن میگذرد. دلیل جذابیت این شعار پس از قرنها چیست؟
*در بین متفکران علوم انسانی و اجتماعی نوعی اتفاقنظر درباره اینکه در قرن بیستویکم مسئله علوم اجتماعی از آزادی به عدالت انتقال پیدا کرده است، وجود دارد، زیرا در اثر انقلاب دانایی که دستاوردهای خود را بهطور فزاینده از ربع آخر قرن بیستم ظاهر کرده، جهان به شکلی بیسابقه با نابرابریها چه در درون کشورها و چه در بین کشورها روبهرو بوده است. بهعنوان مثال، «دیوید راتکاف» در اثر ارزشمند خود «ابرطبقه» تصریح میکند در سال ٢٠٠٩ مجموع ارزش خالص داراییهای حدود هزار نفر از ثروتمندترین مردم جهان، تقریبا دو برابر ارزش داراییهای ٢,۵ میلیارد نفر از فقیرترین همنوعان ما در مقیاس جهانی است. او در این کتاب بهصراحت عنوان میکند این روند در گستره و عمق، در حال افزایش است و باید این مسئله را یکی از جدیترین تهدیدهای ملی و بینالمللی در نظر گرفت. پس یک وجه اهمیتیافتن ضرورت توجه به ژرفکاوی در زمینه عدالت اجتماعی، به این واقعیت در دنیای امروز ما برمیگردد، اما وجه دیگر این مسئله که بهطور اختصاصی به ایرانیها مربوط میشود، این است که ما از نظر دینی، در زمره عدلیه به حساب میآییم، یعنی جزء ادیانی هستیم که عدل در اصول دینمان آمده است. متأسفانه در کشوری که چنین بنیه اعتقادیای دارد، تجربه دوره سالهای ١٣٩٢-١٣٨۴ را داشتهایم که در آن با بیسابقهترین سطح فروپاشی طبقه متوسط درآمدی و بیشترین فشارها بر فقرای جامعه روبهرو بودهایم. این درحالی است که در این دوره، با بیشترین امکانات مادی در طول تاریخ معاصر ایران روبهرو بودهایم که ناشی از افزایش بهای نفت بود. با وجود این، شاخص فلاکت در ماههای پایانی دولت احمدینژاد نسبت به ماههای آغازین مسئولیت او، دو برابر شد.
– اتفاقا عدالت، شعار محوری دولت احمدینژاد بود. چرا پروژه عدالت احمدینژاد شکست خورد؟
*دولت احمدینژاد دانش چگونگی برپایی عدالت اجتماعی را دستکم گرفته بود، یعنی آنها دنبال برپایی عدالت بودند اما رویههایی را پیش گرفتند که ضدعادلانهترین مناسبات قابل تصور را در جامعه ایران حاکم کرده است. ما میتوانیم از منظر اسلامی و با اسلوب روششناختی آیتالله شهید دکتر بهشتی، بیدقتیهای دولت قبل در این زمینه را نشان دهیم تا با این تبیینها بتوانیم هدیهای را در اختیار دولت جدید قرار دهیم. متأسفانه باید تأکید کنم چون در دولت قبل بهطرز غیرمتعارفی از مسئله عدالت بد دفاع شد، گویی دولت جدید میترسد با مطرحکردن بحثی درباره عدالت همه آن بدنامیها، سوءتفاهمها و سوءگمانهایی که در این زمینه وجود دارد، متوجه او شود. در اینجا باید مشفقانه به دولت جدید گوشزد کنم چه از نظر اسلامی و چه از نظر شواهد تجربی، عدالت اجتماعی غیرقابل کنارگذاشتن است. جمعبندی تجربههای توسعه در قرن بیستم نشان میدهد در قرن بیستویکم برای نیل به توسعه، عدالت اجتماعی یک متغیر ابرتعیینکننده محسوب میشود. بنابراین برخورد سهلانگارانه با مسئله عدالت چه شکل بد دفاعکردن داشته باشد مثل دولت احمدینژاد و چه شکل غفلت و نادیدهگرفتن داشته باشد مثل دوره دکتر روحانی، هر دو اینها برای کشور خسارتبار است. مشفقانه به دولت گوشزد میکنم نیمی از دوره ریاستجمهوری دوره یازدهم گذشته است و باید این غفلت در چارچوب برنامه ششم توسعه جبران شود.
-چرا دکتر بهشتی؟
*یکی از مهمترین مشخصههای ادیان توحیدی تأکید جدی آنها بر مسئله عدالت و برپایی سراپرده عدل در این دنیاست. در اسلام، هم در قرآن و روایات، ابعاد عدالت بهطور مفصل هم از نظر ضرورت و هم از نظر مؤلفهها و تکیهگاههای اصلی آن، مورد بحث قرار گرفته است. اگرچه میتوانیم از وجوه تشابه و تفاوت موجود میان دیدگاه ادیان توحیدی به مسئله عدالت اشاره کنیم مثل اینکه همه ادیان توحیدی تأکید دارند عدالت، مساوات نیست و چیزهایی از این قبیل، اما مسئله اساسیتر این است که در میان اندیشهورزان اسلامی نیز در اعصار مختلف دیدگاه واحد و یکسانی درباره عدالت وجود نداشته است. طی قرن بیستم تعدادی از نظریهپردازان، متفکران و اسلامشناسان بزرگ در ریشهیابی آنچه خود انحطاط مسلمین میخواندند، ازجمله نکتههایی که مورد توجه قرار دادهاند، رابطه طرز نگاه به مسئله عدالت با طرز عملکرد اقتصادی و اجتماعی جوامع مسلمانان و عقبافتادگی نسبتا محسوس آنها از کشورهای پیشگام، در این زمینه بوده است. در میان متفکران و اسلامشناسان بزرگ قرن بیستم چهار نفر دقتنظر و ژرفاندیشی بیشتری در این زمینه کردهاند؛ آیتالله شهید سیدمحمدباقر صدر، آیتالله شهید مرتضی مطهری، آیتالله شهید دکتر سیدمحمد حسینیبهشتی و امام موسیصدر. آنها روی این مسئله که یکی از مهمترین عوامل انحطاط مسلمین برخورد سهلانگارانه و کمکاری در زمینه عدالت بوده است، اشتراک نظر دارند و هرکدام از آنها دیدگاههای بدیع و منحصربهفردی را در این زمینه عرضه کردهاند. در میان این چهار نفر نیز از نظر من، دکتر بهشتی از نظر الگوی تبیینی در زمینه عدالت اجتماعی، بحثهای بسیار روشمندتر و جامعتری دارند. در اسلوب روششناختی دکتر بهشتی دقتنظرهای منحصربهفردی وجود دارد که یکی از آنها این است که ایشان علاوه بر اینکه مانند همه فقیهان و اسلامشناسان درباره ابعاد چیستی و چرایی مسئله عدالت اجتماعی بحثهای قابل اعتنایی را مطرح کردهاند، یک گام اساسی دیگر روبهجلو برداشتهاند. به همین خاطر در چارچوب نظامسازی و برپاکردن یک نظام اقتصادی مبتنی بر عدالت اجتماعی، رویکرد ایشان کاملا میتواند ثمربخش باشد. وجه امتیاز ایشان این است که به مسئله دانش چگونگی برپایی عدالت توجه داشتهاند. برای نشاندادن اهمیت این موضوع باید گفت پس از جنگ جهانی دوم در کشورهای در حال توسعه چند ده کوشش برای حرکت به سمت توسعه عادلانه تجربه شد که در میان آنها تجربههای موفقیتآمیز بسیار کم است. از دل واکاوی این تجربهها میتوانیم ببینیم چگونه ضعف در دانش چگونگی برپایی عدالت اجتماعی، توانسته خسارتبار باشد. حتی در کشورهایی که اراده صادقانه برای برپایی عدالت اجتماعی وجود داشته، ناتوانی در صورتبندی دقیق چگونگی حرکت به سمت عدالت اجتماعی، منشأ هزینهها و خسارتهای بزرگی شده است.
-آنچه تحت عنوان عدالت اجتماعی تاکنون مطرح شده، با عدالت اسلامی از دیدگاه دکتر بهشتی چقدر قرابت دارد؟
*دکتر بهشتی وقتی مسئله عدالت اجتماعی را مطرح میکنند، براساس استناد به آیات قرآن، تأکید میکنند یکی از مهمترین فلسفههای بعثت انبیا مقابله با تحریف بوده است. به اعتبار این موضوع که مسئله عدالت اجتماعی مسئلهای سرنوشتساز است و میتواند مورد انواع تحریفها و سوءبرداشتها قرار گیرد، ایشان در اسلوب روششناختی خود پنج متغیر را بهعنوان متغیر کنترلی مطرح کردهاند که براساس آنها میتوانیم داعیههای مربوط به عدالت اجتماعی را مورد ارزیابی و محک قرار دهیم و بنابراین به آنهایی کمک کنیم که ولو با نیت خوب برخورد ناقص، سطحی یا نارسایی از عدالت اجتماعی در دستور کار برنامهریزی و اجرا قرار میدهند.
فکر میکنم مرور این پنج متغیر برای فهم ریشههای اصلی شکست دولت احمدینژاد در این زمینه و همینطور برای حرکت به سمت یک الگوی راهگشا برای آینده کشور مفید باشد.
۱-شفافیت در فرایندهای تصمیمگیری و تخصیص منابع
اولین مسئلهای که ایشان بهعنوان متغیر کنترلی مطرح میکنند، مسئله شفافیت در فرایندهای تصمیمگیری و تخصیص منابع است. ایشان در این زمینه بحثهای بسیار روشنگر و منحصربهفردی در کتاب «بانکداری، ربا و قوانین مالی اسلام» ارائه کردهاند. ایشان با منطق قرآنی نکتههایی را مورد توجه قرار دادهاند که متفکران غیرمسلمان با آزمون و خطاهای بیشمار و پرداخت هزینههای سنگین، به گوشههایی از آنها دست پیدا کردهاند.
۲- مشارکت
متغیر کنترلی دوم، مسئله مشارکت است. متغیر کنترلی مشارکت نباید امری تزئینی و تبلیغاتی باشد. باید برنامهریزی عملیاتی برای این موضوع داشته باشیم. اینکه کسانی قصد عدالت کرده و جلو شکلگیری احزاب سیاسی را در ایران سد کنند، از منظر منطق قرآنی با شرحی که به صراحت در قرآن آمده و دکتر بهشتی هم آن را تفسیر کردهاند، یک امر ضدعادلانه و ظالمانه است و امکان سراپرده عدل را مخدوش میکند.
۳- کارایی و بهرهوری
متغیر کنترلی دیگر، مسئله کارایی و بهرهوری است. از راهنمایی دکتر بهشتی میتوان فهمید که نمیشود به سمت برپایی عدالت رفت بدون اینکه علممحوری، قانونمحوری و برنامهمحوری در دستور کار باشد و بخواهیم محصول اینها کارایی و بهرهوری باشد و از جنبه سلبی هم نمیتوان به کارایی و بهرهوری دست پیدا کرد مگر اینکه یک برنامه ملی مبارزه با فساد طراحی شده باشد که مشخصه اصلی آن نیز پیشگیری از فساد باشد نه برخورد انفعالی و تزئینی با مسئله فساد اقتصادی.
۴- آزادیهای مشروع و قانونی
مؤلفه چهارم، آزادیهای مشروع و قانونی است. از دیدگاه دکتر بهشتی، مسئله عدالت اجتماعی فقط در جوامع آزاد قابلیت تحقق دارد.
۵- اخلاق
متغیر کنترلی پنجم، مسئله اخلاق است. شهید بهشتی میگویند عدل اخلاقی زیربنای انواع دیگر عدل است. این جمله چند دلالت دارد؛ یکی اینکه کسانی صلاحیت برپایی عدالت اجتماعی را دارند که ابتداییترین صلاحیتهای اخلاقی را در وجود خودشان ریشهدار کرده باشند. بنابراین اگر کسانی خود را به روشهایی مثل هتاکی، دروغگویی، هتک حریم دیگران، پروندهسازی، اتهامزنی، برچسبزنی و از این قبیل مجهز کردهاند و میگویند میخواهیم عدالت اجتماعی را برپا کنیم، معلوم است که درک عمیقی از عدالت اجتماعی ندارند.
….
درحالحاضر در جامعه چه رویکردهایی نسبت به عدالت اجتماعی وجود دارد و کدامیک از این رویکردها، به رویکرد دکتر بهشتی نزدیکتر هستند؟
از نظر اصولی رویکرد دکتر بهشتی نسبت به عدالت اجتماعی، بهصورت یک سیستم در قانوناساسی ما متجلی شده است. بنابراین اگر بخواهیم در کلیترین حالت، به این سؤال جواب دهیم، پاسخ این است رویکردی که پایبندتر به قانوناساسی جمهوری اسلامی است، به این رویکرد نزدیکتر است، یا به عبارت دیگر، راه نجات از نابرابریها و بیعدالتیهای کنونی و فقر و نابرابری غیرمتعارف بازگشت به قانون اساسی و به تعبیری، اجرای بدون تنازل قانوناساسی است به این شرط که به پنج متغیر کنترلی که اشاره کردم، توجه شود و سیاستهای متناسب با آن در حوزههای سیاست، اجتماع و فرهنگ هم بهطور همزمان در دستور کار قرار گیرد، یعنی ما مشارکت و آزادیهای مشروط و قانونی را یک حق همگانی به حساب بیاوریم و عدل اخلاقی را مدنظر قرار دهیم و… .
در میان آنچه بهعنوان رویکردهایی به سمت عدالت اجتماعی در تجربه پس از انقلاب اسلامی در دستور قرار گرفته است، میتوان گفت بیشترین قرابت با اندیشه دکتر بهشتی، در دوره سالهای جنگ تحمیلی دیده میشود. در آن زمان به جای اینکه رویکردهای سفلهپرورانه و رانتجویانه برای عدالت در دستور کار قرار گیرد، رویکردهای تولیدمحور و مبتنی بر مشارکت حداکثری شهروندان، در دستور کار قرار داشت. البته در دورههای پس از جنگ با تفاوتهای معنیدار، رویکرد مسلط، رویکرد تعدیل ساختاری بوده؛ یعنی رویکردی که در آن حق براساس آرای دلاری سنجیده میشده است. این مسئله در بعضی دورهها کمتر و بعضی دورهها شدیدتر بوده است اما همه دولتها در همان مسیر بودهاند و بنابراین هیچکدام در کاهش فقر و برپایی برابری و عدالت اجتماعی، موفقیت قابل اعتنایی نداشتهاند.
کتاب «نقش آزادی در تربیت کودکان» از شاهکارهای دکتر بهشتی است/پیشگیری از آزادی برای ترس از تضعیف ارزشها، تلقی غیرعالمانه، غیراسلامی و غیرقرآنی است
در همان صفحه و در کنار گفتگو با دکتر فرشا مومنی، یادداشتی با عنوان «شهید بهشتی و مسئله آزادی» منتشر شده و در آن آمده است:
«درباره پنج متغیر کنترلی که دکتر بهشتی در زمینه برپایی عدالت مطرح کردهاند، میتوان به چند نکته اشاره کرد. در مسئله شفافیت در فرایندهای تصمیمگیری و تخصیص منابع، شهید بهشتی در کتاب «بانکداری، ربا و قوانین مالی اسلام»، عدم شفافیت را مشخصه کلیدی سیستمهای ربوی و ظالمانه میدانند. عدم شفافیت، همزاد رانتیشدن اقتصاد است و اگر دولتی بخواهد عالمانه و صادقانه از اقتصاد سیاسی رانتی عبور کند، حتما باید یک برنامه شفافسازی تخصیص منابع را طراحی کند. از این زاویه، میتوانیم بخش بزرگی از شکست پروژه عدالت در دولت احمدینژاد را توضیح دهیم، چون دولت او متأسفانه بیسابقهترین سطوح عدم شفافیت در زمینه تخصیص منابع را در میان دولتهای پس از انقلاب اسلامی، تجربه کرده بود.
درباره متغیر کنترلی مشارکت باید گفت از نظر قرآن، یکی از فلسفههای بعثت انبیا برپایی عدالت محسوب میشود اما تعبیری که در این زمینه قرآن استفاده میکند، این است که پیامبران فرستاده میشوند «لیقومالناس بالقسط» یعنی ماجرای نیل به عدالت اجتماعی، نمیتواند امری غیرمشارکتجویانه باشد. از منظر قرآن مشارکت ریشه در فطرت انسان دارد و هرکس بخواهد عالمانه و صادقانه به سمت تحقق عدالت اجتماعی برود، حتما باید زمینههای مشارکت فعال سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شهروندان را فراهم کند. وقتی از این زاویه واقعیتهای ایران را ارزیابی میکنید، میبینید، امروز بیش از ۶٠درصد جمعیت فعال ایران با دلایل موجه یا ناموجه، هیچ نقشی در تولید ملی ندارند. طبیعی است وقتی مشارکت اقتصادی مردم اینگونه باشد، نابرابری، ربا، رانت و فساد تا این درجه فراگیر میشود.
مشارکت نمیتواند در یک حوزه وجود داشته باشد و در حوزه دیگر نباشد. وقتی مشارکت اقتصادی تا این درجه فاجعهآمیز باشد، معلوم است که مشارکت سیاسی و اجتماعی اوضاع بهتری ندارد.
درباره متغیر کنترلی کارایی و بهرهوری در دولت احمدینژاد، ما با خطاهای راهبردی در این زمینه مواجه بودیم. در این دوره با اتکا به رویههای علمگریزانه و برنامهگریزانهای که در دستور کار قرار داشت، به کارایی در ایران بیشترین صدمه وارد شد. کافی است شما را، به گزارشی که در مهرماه ١٣٩٢ در مرکز پژوهشهای مجلس انتشار پیدا کردتوجه دهم. در این گزارش، هشت سال مسئولیت دولت احمدینژاد با هشت سال دولت قبل مقایسه و مشاهده شده که در دوره ٩٢-٨۴ برای دستیابی به هر یک واحد رشد اقتصادی در مقایسه با دولت قبلی، پنج برابر دلار نفتی بیشتر تخصیص پیدا کرده است. این یعنی در این دوره، ما با بیسابقهترین سطوح تجربهشده ناکارآمدی، ضدیت با بهرهوری و گسترش و تعمیق فساد مالی روبهرو بودهایم.
درباره مؤلفه آزادیهای مشروع و قانونی، یکی از شاهکارهای دکتر بهشتی کتاب «نقش آزادی در تربیت کودکان» است. دکتر بهشتی در این کتاب میگویند: «نقش خداوند بهعنوان مبدأ هستی و آفریدگار فعال به ما یرید، نقش پیامبران بهعنوان رهبران و راهنمایان امت، نقش امام بهعنوان زمامدار امت و مدیر جامعه، نقشی است که باید به آزادی انسان لطمه وارد نیاورد» و ادامه میدهند: «اگر این نقشها بخواهد به آزادی انسان لطمه وارد کند، برخلاف مشیت خداوند عمل شده است». بنابراین وقتی کسانی در این زمینه سهلانگاری میکنند و آزادیهای مشروع و قانونی را با هر بهانه و توجیهی محدود میکنند، باید بدانند بیعدالتی، ظلم، فساد و ربا را گسترش میدهند.
در این زمینه تعابیری از شهید مطهری به یادگار مانده که شنیدنی است. ایشان در کتاب «گفتارهایی درباره جمهوری اسلامی» بر این مسئله تأکید میکنند همواره کسانی که میخواهند علیه آزادی کاری انجام دهند پشت ارزشها پنهان میشوند و معمولا محدودکردن آزادی به بهانه حراست ارزشها، صورت میپذیرد.
شهید مطهری میگویند تجربه من و مطالعاتی که در تاریخ اسلام داشتهام، این موضوع را گوشزد میکند کسانی که صادقانه آزادی را بهنفع ارزشها محدود میکنند، باید به این واقعیت توجه داشته باشند هنگامی که آزادیهای مشروع و قانونی دچار اختلال میشوند، اولین قربانی، ارزشها هستند. بنابراین کسانی که از ترس تضعیف ارزشها، آزادی را مطرح میکنند، باید بدانند این تلقی غیرعالمانه، غیراسلامی و غیرقرآنی است. منطق قرآن به شرحی که از اسلامشناسان بزرگ نقل شده، این است که اگر آزادیهای انسانها سلب شود، چیزی از انسانیت آنها باقی نمیماند.
درباره متغیر کنترلی اخلاق وجه فردی مطرح شد اما یک وجه بسیار مهمتر این موضوع که از این زاویه هم دولت احمدینژاد قابل بررسی است، وجه سیستمی آن است یعنی برای مثال، اگر دولتی سیاستهایی را در دستور کار قرار دهد که منشأ بیسابقهترین رکودها و تورمها شود، با توجه به اینکه در شرایط رکودی یا تورمی یا ترکیبی از اینها ما با سقوط ارزشهای اخلاقی روبهرو میشویم، معلوم میشود آن دولت از نظر اخلاق صلاحیت کافی در زمینه سیاستگذاری نداشته است.
اگر بهخاطر داشته باشید، در دولت احمدینژاد وقتی گفته میشد میخواهیم از طریق واردکردن شوک به قیمت حاملهای انرژی، عدالت ایجاد کنیم یکی از بحثهای کلیدی که ما اقتصاددانها با دولت مطرح میکردیم این بود که میگفتیم درباره اصل این مسئله که سیاست شوکدرمانی یک سیاست تورمزا و رکودآفرین است، تقریبا هیچیک از اقتصاددانهای صاحب صلاحیت، تردیدی ندارند و دراینباره اتفاقنظر وجود دارد.
مؤلفه دیگر در عدل اخلاقی ضرورت طراحی برنامه ملی برای مبارزه بیامان با حاکمیت سرمایه است. از نظر سیاستگذاری اقتصادی و اجتماعی، اگر ما به سمت حاکمیت سرمایه برویم یعنی به سمت برپاکردن آن مناسبتهایی برویم که حق با آرای دلاری تعریف شود، در جامعه هر فرد فارغ از صلاحیتهای فردی خود، به آن اندازه صاحب حق شمرده میشود که سرمایه در اختیار دارد و انسانها بهماهوانسان، صاحب حق شناخته نمیشوند، این هم یک نیروی محرکه بزرگ بیاخلاقی در جامعه است و باید به آن توجه ویژه کرد.»
بازسازی و بازیابی هنری، پیشنیاز درمان مبتلایان به بیماری بداخلاقی
حسین عبدالهاشمپور در یادداشتی با عنوان «بازسازی هنری» که در صفحه «هنر» به چاپ رسیده، به اهالی جامعه هنری توصیه می کند برای نائلآمدن به نقد درون و شکستن خود، از خود آغاز کنند.
در بخش هایی از این یادداشت می خوانیم:
«امروز و چند روز پیشِرو، بیش از هر زمان دیگر در سال، تزکیه نفس، بازیابی فطرت انسانی و بازگشت به اصول اخلاقی و دینی، مورد توجه است؛ خاطرتان باشد ١۵ بهمنماهی که گذشت، وقتی همینجا برایتان نوشتم «ایرانی در وضعیت اورژانسی»، کم نبودند دوستانی که خرده گرفتند اگر امروز حال ایرانی خوب نیست، نباید سیاهنمایی کرد؛ گفتند اگر دروغ و بداخلاقی دورهمان کرده، ماحصل دوران است و میگذرد! از شما چه پنهان، به این حجم خوشبینی غبطه خوردم و دوست هم داشتم باور کنم دور نیست صبحی که چشم باز کنیم و ببینیم ایران طلایهدار جامعه مدنی است؛ همه با لبخند به هم نگاه میکنند و شایستهسالاری مجالی برای اختلاس نگذاشته است… .حتی با وجود چنین خوشباوری شیرینی هم، عقل میگوید باید که هنر، جامعه امروز را آینهداری کند؛ نشاندادن، صفت مشترک هنر و آینه است؛ جامعه امروز ما آنسان در وجوهات متعدد کجومعوج است که دیگر نیازی بهکاریکاتور نیست، انعکاس واقعگرایانه این روزهایمان، خود نمایش کاریکاتور است.
برای نائلآمدن به این نقد درون و شکستن خود، جامعه هنری باید از خود آغاز کند؛ حال هنر ما مانند دیگر اعضای جامعه، خوش نیست، بهگمانم چون حال هنرمندانمان خوب نیست، شنیدن چنین جملاتی که «هنرمندان چشم دیدن یکدیگر را ندارند»، برای مردم عادی و «منیتها» سبب شده باورپذیری اجتماع از نقش اصلاحگری هنر در جامعه کمرنگ شود….
کاش مانند گروههای محیطزیستی که داوطلبانه نایلون زباله به دست میگیرند و در ساحل دریا و دامان جنگل زباله جمع میکنند (که خود نماد جامعه تحولخواه ایران است)، هنرمندان هم روابط میان خویش را غبارروبی و پاکیزه کنند… بازسازی و بازیابی هنری میتواند پیشنیاز درمان ایرانی در بستر بیماری بداخلاقی باشد… شاید اینروزها بهترین فرصت است.»
تا پیوست فرهنگی کذایی از تنور درآید، سالها از برقراری تماس تصویری با اپلیکیشنها گذشته است
در صفحه «آی تی» شرق، گزارشی با عنوان «تماس تصویری همچنان ممنوع» به چاپ رسیده و در آن به بسته ماندن امکان تماس تصویری خطوط تلفن همراه تا آینده ای نامعلوم اشاره شده است؛ آینده ای که تا همتی در خصوص پیوست فرهنگی نشود، همچنان مبهم و بی زمان خواهد بود.
در این گزارش آمده است:
«بیش از دو سال از ممنوعیت و قطعشدن تماسهای تصویری تلفن همراه میگذرد و هنوز تصمیمی برای تعیین تکلیف این موضوع اتخاذ نشده است. اوایل سال ١٣٩٢ بود که بهدنبال پارهای مسائل به تنها اپراتور ارائهدهنده خدمات نسل سه در آن دوران اینگونه ابلاغ شد که لازم است تماسهای تصویری خود را مسدود کند و به این ترتیب تماسهای تصویری، که بخش عمدهای از جذابیت سیمکارتهای رایتل را شامل میشدند، تا آیندهای نامشخص در محاق قرار گرفت.
اما از همان زمان که بحث محدودیت تماسهای تصویری مطرح شد، این نکته نیز اعلام شد که در آینده با ارائه پیوست فرهنگی و مشخصشدن ضوابط، ارائه این سرویس ازسر گرفته خواهد شد.
حال بیش از دو سال میگذرد و در این مدت وزرای مختلفی از «نامی» گرفته تا «واعظی» در اینباره اظهارنظر کردهاند. حتی پیوستهای فرهنگی مختلفی در وزارت ارتباطات و شورایعالی فضای مجازی تدوین و برای ریاستجمهوری ارسال شده است اما همچنان سرنوشت این سرویس مشخص نیست.
این در حالی است که اکنون نرمافزارهای ارتباطی موبایل بهراحتی برای کاربران خود امکان استفاده از تماسهای تصویری را فراهم کردهاند. نکته دیگر آنکه اگرچه اپراتورها تأکید دارند تماسهای تصویری بخش قابلتوجهی از درآمدهای آنها را دربر نخواهد گرفت، اما در شرایطی که نرمافزارهای ارتباطی موبایل در رقابت شدید با اپراتورهای تلفن همراه قرار گرفتهاند و بعضا حاشیه سود اپراتورها را با مخاطراتی همراه میکنند، قطعا ارائه سرویسهای جدیدی مانند تماس تصویری در توان رقابتی اپراتورها بیتأثیر نخواهد بود. البته در این مدت بارها از سوی مسئولان مختلف درباره تدوین پیوست فرهنگی و حل این مشکل اظهارنظرهایی شده و وعدههای مختلفی داده شده است اما همچنان دسترسی به این سرویس برای کاربران میسر نیست.
به گزارش «ایسنا»، در آخرین اظهارنظرهایی که درخصوص پیوست فرهنگی انجام شده، علیاصغر عمیدیان، معاون وزیر ارتباطات و رئیس سازمان تنظیم مقررات ارتباطات، اردیبهشتماه سال جاری در اینباره بیان کرد: چندیپیش وزارت ارتباطات پیوست پیشنهادی خود را به ریاستجمهوری ارسال کرد و حال از سوی دفتر ریاستجمهوری این پیوست به مرکز ملی فضای مجازی ارجاع داده شده تا آنها هم نقطهنظرات خود را روی این پیوست اعلام کنند.
او با بیان اینکه در گذشته درباره اینترنت باندپهن موبایل قسمت اول این پروسه انجام نشده، گفت: ما بهدلیل ارزشی که برای فرهنگ خانواده و فرهنگ ایرانی – اسلامی خود قائل هستیم، براساس پیوستی که پیش از این از سوی شورایعالی انقلاب فرهنگی برای MMS ابلاغ شده بود، پیوستی را با کمک مشاوران مختلف تدوین و تکمیل و آن را به دولت ارسال کردیم. اکنون نیز همانطور که اشاره شد، مدتی است دولت، پیوست ارسالی را به مرکز ملی فضای مجازی فرستاده است.
او ادامه داد: در مرکز ملی فضای مجازی نیز با حضور معاون بررسیهای فنی و صدور پروانه سازمان تنظیم مقررات ارتباطات، جلساتی تشکیل شده است و روی مشکلاتی که در پیوست بود کارهای کارشناسی صورت گرفت و اکنون پیوست نهایی که بنده بهتازگی دیدم، مشکل خاصی نداشته و قرار است این هفته با نماینده ما نهایی شود.
او در پاسخ به این سؤال که در چه تاریخی احتمال تصویب این پیوست وجود دارد، میگوید: فکر میکنم حداکثر ظرف یک تا دو ماه آینده این پیوست نهایی شود و احتمالا در اولین یا دومین جلسه شورایعالی فضای مجازی نهایی خواهد شد؛ چراکه اکنون همه اتفاقنظر دارند که باید این پیوست هرچه سریعتر نهایی شود. تاکنون نیز در این زمینه منتظر کار کارشناسی بودیم که ما نیز در گذشته حسب وظیفه دولتی خود در این زمینه اقداماتی انجام دادیم و پیوست پیشنهادی خود را ارسال کردیم که حال با بررسی مجدد این پیوست با متصدیان مرکز ملی فضای مجازی، امیدواریم بحث پیوست فرهنگی در جلسات آینده شورایعالی فضای مجازی به نتیجه برسد.
دبیر شورایعالی فضای مجازی نیز چندیپیش در گفتوگو با رسانهها در این زمینه اینگونه بیان کرده بود: بهزودی پیوست فرهنگی تصویب و به اپراتورهای موبایل برای ارائه این خدمات، ابلاغ میشود. محمدحسن انتظاری با تأکید بر اینکه این پیوست در مراحل نهایی کار قرار دارد و با بیان اینکه سعی شده در پیوست فرهنگی بحثهای ایجابی هم مدنظر قرار داده شود و صرفا اقدامات سلبی انجام نشود، گفت: براساس آییننامه تدوینشده، افراد باید با مسئولیت خودشان وارد شبکههای نسل سوم و چهارم شوند.
او ادامه داد: شورایعالی فضای مجازی این دیدگاه را ندارد که افراد قصد انجام کار مجرمانه دارند؛ ما در این پیوست با این دیدگاه جلو رفتهایم که بستری فراهم شود تا مردم به امور ارتباطی و نیازهایشان بپردازند. با این دید که این تکنولوژی ابزار جرم خواهد بود، به موضوع نگاه نکردهایم.»
ماهیت زندگی، تعالی و بالندگی است و ماهیت زیستن، تنازع بقا و زندهمانی است
شرق در صفحه ۱۴، یادداشت «معنای زندگی در سپهر تربیت معنوی» به قلم بهنام قبادی، کارشناسارشد تعلیموتربیت را به چاپ رسانده و بر نقش بی بدیل تعلیم و تربیت در مدرسه و وجود الگویی برای سرمشق گیری زنان و مردان جامعه تاکید کرده است. در این یادداشت می خوانیم:
«شرایط و مقتضیات معیشت برای بشرِ هزاره سوم بهگونهای سامان یافته است که معنای «معنای زندگی» آدمی را در هالهای از ابهام فرو برده است؛ بهطوریکه فقدان معنا در زندگی یا دستِکم، داشتن تصوری روشن از معنای زندگی، حلقه مفقوده زندگی انسان عصر کنونی شده است. در چنین بسترِی، زندگانی که وجوهِ بارز آن، نهادن اصل آدمی در کمانَک و مغفولگذاشتن حقیقت هستی وی، بستن چشم وجودبین و گشودن چشم موجودنگر او، اِنگاشتن آدمی بهمثابه چرخدندهای فاقد شعور از ماشینآلات یک کارخانه، ارتباطنداشتن و همکلامی انسان با طبیعت و زنجیره اصلی زندگی، رشد سریع تکنولوژی، بیتفاوتی نسبتبه دین، گسترش دیدگاههای طبیعتگرایانه نسبتبه معنای زندگی، توجهنداشتن به غنای معنوی زیباییهای طبیعی و نهایتا حضور کمرنگ خداوند در سایهسار زندگی است، آدمی از خلوتکده دلِ خویش جدا شده و با نهانگاه خویشتنِ خویش، بیگانه شده است. به دیگر سخن، برآیند چنین معیشتی، بودنِ آدمی در معنای غیراصیل آن خواهد بود.
چنین بهنظر میرسد که آدمی به معنا در زندگی، سخت نیازمند است و از فقدانش نیز بهشدت رنج خواهد برد؛ معنایی که به تعبیر فرانکل باید کشف شود تا فرد عمرِ گرانمایه خود را به آن آویزد. وی همچنین، معتقد است: «معنا» چیزی است که قصد و منظور یک موقعیت را مشخص میکند و پرسشی را درمیافکند که طالب پاسخ است. ازسوی دیگر وقتی که معانی کشف شدند، «ارزشها» نیز زاده میشوند؛ ارزشهایی که مبنای کردار آدمی هستند و حسِ معنا را در فرد تقویت میکنند. به دیگر سخن، معانی، «چرایی» و ارزشها، «چگونگی» زندگی آدمی را پاسخ میگویند. مفهوم زندگی بیانگر گونهای از بودن است؛ بودنی که بودن صرف نیست، بلکه هدفی دارد و پیامی خاص را دنبال میکند. بودنی که نمود آن تفکر و تعالی است و آدمی در آن، بهدنبال خلق «هستی» و «خویشتن خویش» است.
ازاینرو، چنین بودنی و چنان نمودنی جز از انسانی وارسته و آراسته به ویژگیهای یک انسان سالم، ساخته نیست. به دیگر سخن، گویی در بطن مفهوم زندگی، متنی از معنا انگاشته شده است که جز گونههای بشری، سایر گونههای زیستی قادر به فهم آن نیستند. در مقابل، مفهوم زیست نیز قابل تأمل است! غنای معنا در مفهوم مذکور در مقایسه با مفهوم زندگی بسیار ناچیز است؛ بهطوریکه ماهیت زندگی، تعالی و بالندگی و ماهیت زیستن، تنازع بقا و زندهمانی است.
بیان تفاوتهای این دو شیوه از «بودن» بر صاحبان اندیشه پوشیده نیست و بینیاز از بیان است. یکی از نهادهای فرهنگی و زیربنایی موجود در هر جامعه، که بهمثابه زیرساختی کلیدی برای تحقق و شکوفایی ارزشها پیشگام و بسیار مؤثر است، نظام تعلیموتربیت است؛ نظامی که یکی از دغدغههای غایی آن، فراهمکردن بسترهای تربیتی لازم، برای درک ارزشهای معنوی و کسب تجارب ارزشمند است. همچنین، یکی از مهمترین و بنیادیترین اصول تربیتی نظام تعلیموتربیت، که بهنوعی معنابخش سایر اصول تربیتی نیز است، «اصل معنویت» و برحسب کارکرد، «تربیت معنوی» است. به این معنا که آشناسازی فراگیران عرصه تعلیموتربیت با ارزشهای معنابخش به زندگانی نوع بشر با هدف پرورش شخصیت سالم (بهنحوی که آدمی به خویشتنِ خویش برسد و از خصایل قوی و غنی بهرهمند شود) محور و مدارِ اصل معنویت را تبیین میکند.
بدون تردید نهاد تعلیموتربیت یکی از مهمترین و مؤثرترین سازوکارهایی است که در سوقدادن آدمی از «بودن» در معنای زندهمانی به «هستی»، در معنای زندگانی، میتواند ایفای نقش کند. افزون بر این، بهرهگیری از میراثهای فکری، فرهنگی و معنوی در هر جامعهای منوطبه وامگیری از نظام تعلیموتربیت آن جامعه است و اهمیت این مطلب تا جایی است که شفلر، از انتقال فرهنگ به نوباوگان جامعه، بهمثابه عنصری انسانساز در بستر تعلیموتربیت یاد میکند و آن را پیششرط لازم برای انسانشدن آدمی میداند.
فرهنگی که به این نوباوگان منتقل میشود، پیامی دارد؛ پیامی که اگر خوب شنیده شود و نیز خوب پاسخ داده شود، از سویی، آدمی را متصف به صفات انسان سالم میکند و از سوی دیگر، در یافتن معنای زندگی او راهگشا خواهد بود، چراکه ماهیت و محتوای این پیام چیزی جز آراستن خویشتنِ خویش به ارزشها، نیست. بسیاری از فیلسوفان اگزیستانس و روانشناسان وجودگرا، درصدد روشنگری مفهوم معنی زندگی و مؤلفههای زندگی «معنیدار»، برآمدهاند. باوجوداین، صاحبنظرِ مسلم این عرصه، ویکتورامیل فرانکل (١٩٩٧-١٩٠۵)، عصبشناس، روانشناس، روانپزشک و فیلسوف نامی است. وی با نگرشی انسانگرایانه در مکتب لوگوتراپی، «داشتن معنایی برای زندگی» را اصلیترین وجه شخصیتِ انسان سالم قلمداد میکند. افزون بر این، آزادی و اختیار، خودآگاهی، مسئولیتپذیری، ارزشمداری (خلاقیت، عشق، رنج) و یکتایی و بیهمتایی نیز سایر وجوه شخصیتِ انسان سالم از منظرگاهِ فرانکل است. کوتاه سخن اینکه، تجلی ویژگیهای مذکور در نهال وجود آدمی بهگونهای شایسته، جز از نهادهای تربیتی بهطور عام و نهاد تعلیموتربیت بهطور خاص، که محور و مدار آن را حضور معلمانِ توانمند و «مربیانی فرهیخته» با منظرگاههای معنوی در تربیت تشکیل میدهند، ساخته نیست.
به دیگر سخن، ازآنجاییکه بخش قابلتوجهی از زمان فراگیران (شهروندان فردای کشورمان) در محیطهای آموزشی و تربیتی (مدارس) میگذرد و نیز با توجه به این نکته که، الگوپذیریهای ارزشی و نگرشی فراگیران در فرایند «دانشآموزی»، بیشتر متأثر از الگوهای نگرشی مربیان و معلمان است، تلاش برای پیریزی وجوه یک شخصیت سالم، برای تجربه یک زندگی سرشار از معنی، از طریق تعلیموتربیت، بهویژه از همان سالهای آغازین تحصیل را باید غنیمت شمرد و نهایت اهتمام را نسبتبه آن مبذول داشت و سلامت و سعادت جامعه را از این طریق، مراقبت کرد. پرواضح است که نقش نظامِ تعلیموتربیت، در آشناسازی فراگیران با ارزشهای والا و معنوی و نهادینهکردن آنها از سویی و فراهمکردن بسترهای لازم، برای تعالی و آراستن شخصیت نونهالان امروز و شهروندان فردا به مؤلفههای یک انسان سالم از سوی دیگر، بر کسی پوشیده نیست.
پیریزی شالوده شخصیت سالم از همان اوانِ کودکی، در نهادِ نهال آدمی، از طریق آشناسازی فراگیران با «الگوی شخصیت سالم»، با بهرهگیری از بینش معنوی معلمان و مربیان فرهیخته، برای احساس معنا در زندگی بزرگسالی و حس سرشاربودن و نیز کاستن از آلام بشری ِناشی از رنجِ فقدان معنا در زندگی، بیانگر اهمیتی بس تأملبرانگیز است؛ چراکه انتظارِ داشتن شهروندانی سالم و متعادل از نقطهنظر روانی، آگاه و مسئول و نیز جامعهای پویا و پایدار در آینده، در گروِ داشتن یک نظام آموزشی متعهد و پویا و البته، مربیانی فرهیخته است که به «تربیت معنوی»، بهمثابه اصلی بنیادین و اساسی در نظر و عمل توجه میکنند؛ چهکه در این صورت، میتوان از فردای این نونهالان، انتظار داشتن شهروندانی سالم و بهنجار و نهایتا معنوی را، منطقی دانست.»
الازهر طی نامه ای از آیت الله کاشانی تقاضا کرده بود شناسایی اسرائیل توسط دولت ایران را ملغی کند/آیت الله کاشانی: زخم وجود دولت اسراییل،روی دول اسلامی را زشت کرده و آثارش جز با جراحی از بین نمی رود
شرق در صفحه ۱۸ از دل تاریخ معاصر، به اعتراض دول عرب به ایران به خاطر به رسمیت شناختن اسراییل گفته و به فعالیت های آیت الله کاشانی و جبهه ملی برای قطع رابطه با این رژیم در دهه ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ شمسی پرداخته است. در این گزارش آمده است:
«محمد مصدق، در دوران نخستوزیری، روابط سیاسی و دیپلماتیک ایران را با دو دولت قطع کرد. اول انگلیس که در ماجرای ملیشدن صنعت نفت صدمات زیادی به ایران زد و پس از آن با رژیم اسرائیل؛ روز ۱۶تیرماه ۱۳۳۰ دولت ایران به نخستوزیری مصدق در اوج درگیری با دولت انگلیس برای اجرای قانون ملیشدن نفت، روابط سیاسی و دیپلماتیک خود را با رژیم اسرائیل قطع کرد….
در سال ۱۹۴۸ میلادی، ۱۳۲۷ شمسی، طرح تقسیم کشور فلسطین در مجمع عمومی سازمانملل تصویب و تشکیل دولت اسرائیل اعلام شد. ایران جزء کشورهایی بود که به ورود اسرائیل به سازمانمللمتحد بهمنظور «حفظ مناسبات دوستانه با کشورهای عرب» رأی منفی داد. اما پس از آن به دلایل مختلف – که یکی از آنها تعداد زیاد اتباع ایرانی در فلسطین ذکر شده – دولت ایران اسرائیل را بهصورت «دفاکتو» شناسایی میکند….
همزمان با جنبش ملیشدن صنعت نفت و تشکیل کابینه توسط دکتر محمد مصدق، بار دیگر موضوع روابط ایران و اسرائیل مطرح شد. کشورهای عربی به مقامات دولت مصدق اطلاع دادند که در صورت بازپسگیری شناسایی اسرائیل از سوی دولت ایران، آنها نیز در جریان اختلافات ایران و انگلستان بر سر مسئله نفت، از موضع ایران حمایت خواهند کرد.
درخواست الازهر از کاشانی
دوره نخستوزیری دکتر مصدق در هشتم اردیبهشت ١٣٣٠ آغاز شد. براساس اسناد وزارت امور خارجه ایران، از همان زمان روزنامههای جهان عرب فعالیتی پیگیر را در جهت لغو شناسایی اسرائیل توسط ایران آغاز کردند:
در ٢۴ اردیبهشت گزارشی از اقدامات علمای «الازهر» برای جلوگیری از بهرسمیت شناختهشدن اسرائیل توسط ایران در روزنامه «المصری» قاهره چاپ شد: «علمای الازهر بیانیه مفصلی برای ارسال به آیتالله کاشانی آماده کردهاند که در آن از اقدامات آیتالله کاشانی، رئیس روحی جمعیت فدائیاناسلام، در راه اسلام و مسلمین و در راه خدمت به میهن خود تمجید و قدردانی کردهاند و گفتهاند که خدمات درخشان ایشان به اسلام و عربیت و نبردشان با استعمار و موقعیت ممتازی که در بین هممیهنان خود دارند و میل و رغبت کابینههای مختلف ایران در انجام تقاضاهای ایشان، الازهر را بر این واداشت که از او بخواهند و تقاضا کنند اقدامات صادقانه نماید که دولت ایران شناسایی اسرائیل را که در تمام کشورهای عربی، مخصوصا مصر تأثیر بسیار بدی داشته است، ملغی کند. علمای الازهر با خواهش انجام این تقاضا، معتقدند که این عمل در راه تحکیم روابط دوستانه بین ایران و دول اسلامی و عربی که به وحدت کلمه و اتحاد ملل عربی و اسلامی علاقهمندند، قدم مؤثری خواهد بود. علمای الازهر تصمیم دارند امروز این بیانیه را برای آقای آیتالله کاشانی ارسال دارند. همچنین از دانشجویان هیأت اعزامی اسلامی در الازهر هم بیانیهای به همین مضمون به روزنامه المصری رسیده که آن را برای آیتالله کاشانی فرستادهاند».
در ٢٩ اردیبهشت در مقالهای با نام «دولتهای شرقی و اسلامی اعراب را نادیده گرفتهاند و اسرائیل را شناختهاند» که در روزنامه «النذیر» حلب (سوریه) چاپ شد، سؤال شده: «آیا میتوانیم از پیشوای ایران که تخت انگلستان را لرزانیده، امیدوار باشیم که کاری کند تا ایران شناسایی خود را نسبت به دولت اسرائیل پس بگیرد؟»
نطق ضد اسرائیلی حسین مکی
در اوایل خرداد، حسین مکی، در نطقی در مجلس شورای ملی، به موضوع شناسایی اسرائیل در زمان محمد ساعد بهشدت حمله کرد و انجام این عمل را فقط با دریافت رشوه از سوی نخستوزیر وقت (ساعد) امکانپذیر دانست. او در سخنان بسیار کوتاه خود گفت: «جبهه ملی از اول موافق نبوده و نیست».
براساس اسناد وزارت خارجه، سخنان مکی در مطبوعات سوریه انعکاس یافت. در مقاله «شناسایی دولت ایران از کشور اسرائیل» که در روزنامه «الفیحا» دمشق چاپ شد، آمده است: «هنگامی که در سال ١٩۴٩دولت ایران، اسرائیل را بهرسمیت شناخت، ما هیچ شک نداشتیم که دستهای بیگانه در کار است؛ زیرا روابط مشترک تاریخی و وحدت دین و علوم و ادبیات، مانع از آن بود که برادران ایرانی ما خودبهخود به اعراب شمشیر بکشند و با چنین کاری گذشتهای را که آن همه دانشمندان و فقهای ایران نقش عظیم در آن داشته و در ساختن کاخ تمدن عظیم اسلامی بار گرانی به دوش کشیدهاند، فراموش کنند. ما از اینکه ترکها اسرائیل را شناختند، هیچ تعجب نکردیم، زیرا همیشه چنین کارهایی را میکردند و آخرین آنها برگرداندن نهر«جعجع» بود، ولی چون ایرانیان با عمل خود روابط کهن را نادیده گرفتند و آن کار را کردند، به عرب صدمه زیادی زدند. به این جهت است که از شنیدن سخنان آقای مکی که در پارلمان ایران گفت: شناسایی اسرائیل از طرف ایران با رشوه صورت پذیرفته، هیچ دچار شگفتی نشدیم و نیک میدانیم که در آن موقع هم، جبهه ملی که در رأس آنها دکتر مصدق بود، با این شناسایی مخالفت کرد».
روز هفتم خرداد، روزنامه «الحوادث» بغداد به نقل از تهران گزارش داد: «حسین مکی که به منزله دست راست دکتر مصدق میباشد، در مجلس شورای ملی اظهار کرده شناسایی دولت اسرائیل از طرف ایران در سال ١٩۴٩ به وسیلهدادن رشوه انجام شده و جبهه ملی در موقع خود با این شناسایی مخالفت کرده و هنوز هم با آن مخالف است». چند روز بعد روزنامه «الیقظه» بغداد در شماره مورخ ١٣ خرداد خود از روحانیون عراقی خواست آنها هم به پیروی از علمای مصر، سوریه و لبنان به آیتالله کاشانی نامهای در باب قطع روابط بین ایران و اسرائیل بنویسند.
در ٢۵ خرداد، «جوانان مجاهد» بغداد نامهای به آیتالله کاشانی نوشتند: «عموم ملت عراق با اختلاف طبقات، مندرجات عرایضی را که از کشورهای عربی و اسلامی دایر به قطع روابط بین دولت مسلمان ایران و دولت موهوم اسرائیل تقدیم حضور مبارک گردیده، تأیید میکنند. امروزه ایران مرکز خطرناکی برای جاسوسی علیه دولتهای عربی شده است و حال آنکه دولتهای مزبور اسرائیل را محاصره اقتصادی کرده تا بهاین وسیله آن را فقیر و بالاخره از پای درآوردند. شناسایی دولتِ یهود از طرف دولت مسلمان ایران ضربه مهلکی بر پیکر دولت اسلامی و عربی است، زیرا یهودیان از دیر زمان دشمنان حقیقی ما هستند و امروزه میخواهند «حجرالاسود» را به دریا افکنند و مرقد جدتان، پیغمبر (ص) را ویران کنند. بدینوسیله استدعا داریم نفوذ مذهبی و سیاسی خود را در نزد میهنپرست غیرتمند، دکتر مصدق، بهکار ببندید تا هرگونه ارتباطی را بین ملت مسلمان ایران و یهودیان قطع کنند. ملت عراق با کمال بیصبری در انتظار اعمال درخشان شماست، اقدام فرمایید و خودداری نکنید. خداوند شما را در جهاد مقدس آزادی ایران مسلمان و رفاه آن موفق فرمایند».
در همان زمان در روزنامه «الشرق» بیروت گزارشی از فعالیت سیاسی ایران در بین ملل عرب برای یافتن همکاری در مبارزه با انگلیس چاپ شد. براساس این گزارش «دولت ایران یادداشتی به دبیرخانه «لیگ عرب» جامعه عرب و نیز به حکومتهای جامعه عرب بهصورت جداگانه ارسال کرده است و راجع به وخیمشدن وضعیت بین ایران و انگلستان سؤال کردهاند دولت ایران اعتقاد دارد از واجبات دول شرقی است که همدیگر را برای تأمین مصالح، پشتیبانی و کمک نمایند و از دست زورگویان و مستعمران نجات دهند».
زمینهچینی برای قطع رابطه
چندی بعد در روزنامه «الهدی» سوریه نیز گزارشی از ارسال نامه از سوی آیتالله کاشانی به افرادی در سوریه، چاپ شد. در ابتدای این گزارش از اقدام ایران در قطع رابطه با اسرائیل سپاسگزاری شده و سپس درباره نامه کاشانی آمده است: «به عونالله موفق شده و چاههای نفت را تصرف کردهایم. وقتی روح ملتی چنین وضعی را پیدا کند، دیگر پس نمینشیند و شایسته است که ما از چنین روحیهای پیروی کنیم و دستهایی را که گلوی ما را میفشارند، دور سازیم و شرائین حیاتی خود را در اختیار بگیریم». آقای کاشانی در پایان نامه از مردم سوریه تشکر کردهاند.
محمود طاهراحمدی در فصلنامه «گنجینه» اسناد در مقاله اسنادی پراکنده از نهضت ملیشدن نفت ایران مینویسد: «محمدامین الحسینی»، مفتی فلسطین، در نامهای به دکتر مصدق ضمن اعلام تهنیت به مناسبت پیروزی عظیمی که به دست دکتر مصدق به انجام رسیده است، نوشت: «هیأتهای اسلامی به پا خواسته «رجال الازهرشریف»، «شبانالمسلمین»، «اخوانالمسلمین»، «هدایت اسلامیه»، «جماعت شباب محمد» و «اتحاد گروههای اسلامی»، شما را در مبارزه نیکوی خود، تأیید میکنند». مصدق نیز پاسخ داد: «ملت ایران در این قدم خطیری که برداشته است، خیلی احتیاج به ادعیه عموم مسلمانان و مخصوصا به دعای آن جناب دارد».
حدود یک هفته بعد روزنامه عراقی «النصر» خبری با این عنوان چاپ شد: «آیا ایران نماینده خود را از تلآویو خواهد خواست؟» و در ادامه آن نوشته شده بود: «از منبع موثقی خبر یافتهایم که دولت ایران در نظر دارد آقای صفینیا، نماینده سیاسی خود در تلآویو را که پس از شناسایی اسرائیل به آنجا فرستاده بود، فراخواند تا روابط میان ایران و دولتهای اسلامی و عرب محکمتر شود و در موقعی که دولت ایران ناچار از مراجعه به شورای امنیت[درباره اختلاف با دولت انگلیس بهدلیل ملیشدن نفت] باشد، موافقان بیشتری به دست آورد».
در همان روز خبرنگار ویژه «رویتر» و «الاهرام» از تهران گزارش داد: «به قراری که از محافل سیاسی اینجا آگاهی یافتهایم انتظار میرود ایران شناسایی خود را نسبت به اسرائیل ملغی کند تا چنانچه دولت ایران بخواهد در باب [نفت] به شورای امنیت مراجعه نماید، از تأیید دول عربی اطمینان داشته باشد. در محافل نامبرده اظهار میشود که انتظار میرود آقای «کاظمی»، وزیر امور خارجه، لایحه قانونی راجع به الغای شناسایی اسرائیل را تقدیم مجلس شورای ملی نماید. اخیرا اخباری انتشار یافته بود دایر به اینکه عدهای از دول اسلامی به ایران اشعار داشته بودند که درصورت الغای شناسایی اسرائیل، نظر ایران را در سازمان ملل متحد تأیید خواهند کرد. یکی از منابع مطلع ایران اظهار کرده است که دولت ایران قریبا آقای رضا صفینیا، نماینده خود در اسرائیل را احضار خواهد کرد و این نخستین قدمی است که دولت ایران در راه الغای شناسایی اسرائیل خواهد برداشت و بدین وسیله احساسات نیکوی خود را نسبت به دول عربی ثابت خواهد کرد. به قرار معلوم دولت ایران پس از احضار نماینده سیاسی خود در اسرائیل، وزیر مختار خود در اردن را مأمور حفظ حقوق اتباع ایران در اسرائیل خواهد نمود که عده آنها اکنون بیش از ٣٠٠ نفر نیست».
عدم شناسایی یا مشکلات مالی
تا اینکه سرانجام در صبح روز شانزدهم تیر در جلسه مجلس شورای ملی، «باقر کاظمی» وزیر امور خارجه، اعلام کرد: «عرض کنم به جهت اینکه دولت ایران دیروز تصمیم خودش را اجرا کرد و ژنرال کنسولگری که در بیتالمقدس بود را منحل کرده و رسیدگی به کار آنها را به سفارت [ایران در امان] محول کرد. از این طرف هم دولت مصمم نیست راجع به شناسایی رسمی اسرائیل اقدام دیگری کند و نمایندهای هم از اسرائیل در ایران قبول نکرده و نخواهد کرد».
اما براساس اعلامیه رسمی دولت ایران، تصمیم به انحلال کنسولگری ایران در بیتالمقدس، به دلیل مشکلات مالی اتخاذ شده بود، زیرا وزارت امور خارجه بهدلیل کاهش منابع اساسی عایدات ایران همچون نفت و بهمنظور صرفهجویی ارزی و اقتصادی، به انحلال پارهای از سفارتخانهها و نمایندگیهای سیاسی ایران در خارج مبادرت ورزید. همان روز، دستور تلگرافی انحلال کنسولگری به بیتالمقدس ارسال شد و کارمند کنسولگری به سرعت سرکنسولی را تعطیل کرد و روز بعد هم به مراجعان و خبرنگاران جراید و نماینده وزارت خارجه اسرائیل موضوع گفته شد.
در هفدهم تیر، رویترز گزارش داد: «سخنگوی وزارت امور خارجه ایران امروز اعلام داشته که به کنسول ایران در اسرائیل دستور داده شده کنسولگری ایران در آنجا را منحل کند. ناظران سیاسی معتقدند این اقدام، قدم اولی است که دولت ایران در راه الغای شناسایی دفاکتو اسرائیل برداشته و بعد از آن در نظر دارد راجع به اختلاف مربوط به نفت به سازمانملل شکایت کند. ناظران در تهران معتقدند که الغای شناسایی اسرائیل برای جلب تأیید دول عربی بوده است».
در همان زمان «محسن المؤمن»، خبرنگار روزنامه المصری، مصاحبه مفصلی با آیتالله کاشانی کرد. در بخشی از این مصاحبه، کاشانی در پاسخ به سؤالی راجع به خطرناکبودن وجود اسرائیل برای ایران و عالم اسلام، گفت: «به نظر من خطر سیاسی و جنگی برای ایران ندارد ولی نسبت به کشورهای اسلامی – عربی خطر زیادی دارد و وجود این دولت پوشالی به منزله زخمهایی است که روی دول اسلامی را زشت کرده و جز با عمل جراحی نمیتوان آثار این زخمها را از بین برد».
تا اواخر دی ١٣٣٠ امور مربوط به ایرانیان در اسرائیل به سفارت ایران در ترکیه ارجاع داده میشد. در واقع تا پایان دوره نخستوزیری دکتر مصدق، کمافیالسابق روابط ایران و اسرائیل از طریق سفارتخانههای دو کشور در ترکیه ادامه یافت.
پس از سرنگونی دولت ملی دکتر مصدق در دوران محمدرضاشاه مناسبات میان ایران و اسرائیل از سر گرفته شد و مئیر عزری، بهعنوان نخستین سفیر سیاسی اسرائیل به ایران آمد.
نجف، اسطورهایتر از کوفه کوچک و تلخ و ناجوانمرد
سعید برآبادی در یادداشتی با عنوان «آن ضریح نخستین در شهری به نام نجف» که در صفحه آخر این روزنامه منتشر شده است، از سیمای نجف و بازرسی های امنیتی متعدد و صفای حرم علوی گفته است. در این یادداشت آمده است:
« نجف شهر اسطورههاست؛ اسطورهایتر از کوفه که کوچک است و تلخ و ناجوانمرد. نجف، بزرگ است، بزرگ نبوده، بزرگی را در آن به خاک سپردهاند و حالا عریض و طویل شده، تجاری شده، صنعتی هم لابد! اما قلب تپندهاش هنوز بارگاه اوست؛ بازارها از سراسر شهر تاب میخورند تا به ضریحش برسند، بزرگترین قبرستان جهان در کنارش آرمیده، با پیغمبران و شایستگان و او، شهید زندهای است که در نجف ایستاده و شاهد فروپاشی تمدن بزرگ بینالنهرین است. زائران امام اول، برای دیدنش از هزار گیت عبور میکنند، از هزارویک ایست بازرسی که اتوبانهای منتهی به نجف را احاطه کرده. از فرودگاه ١٠دقیقهای بیشتر تا حرم راه نیست، اما آنقدر ایست بازرسی هست که برای رسیدن، اشتیاق دیوانهوار با گرمای نجف گره میخورد و زائران را به صدا درمیآورد.
درست شبیه دُرِ نجف که سوغاتی ایرانیهاست از آن خطه، شهر بر فراز تپههای کوتاهی قرار گرفته و میدرخشد. خیابانهای منتهی به حرم؛ همانهایی که به میدان جمهوری و خیابان آزادی میرسند، شیک و مجلسی شدهاند، با چند برند معتبر. از مسجدهای معروف، هر یک راهی تا حرم هست که زائران پیاده آن را گز میکنند، سوغاتی میخرند، میایستند، نماز میخوانند و زیر سایههای نخل مینشینند. شهری که زمانی یک نگین معماری بینظیر بوده، امروز در آستانه فراموشی است؛ خانهها ویران شدهاند، معماری عربی شهر در حال نابودی است و خانههایی که متولد شدهاند کاملا معمولی و سرامیکشدهاند. نخلها به خارج از شهر رفتهاند و خیابانها در حال آسفالتکشی تازهاند. دور حرم اما همان است که بود، همان بازارها و بازارچهها با سوغاتیهای گرانقیمت و زائرانی که نه از گرما مینالند و نه از شلوغی. امیدوار به زیارت امیرالمؤمنین(ع)، پناهنده شهری شدهاند که امنیتش را ایرانیها فراهم کردهاند. آنسوی بارگاه شاه مردان، قبرستان بزرگی است که روایت شده، تمام مؤمنان جهان روزی در آن خواهند آرمید، از حضرت آدم که بابی از ابواب حرم امامعلی(ع) به نام اوست تا شهدای جنگهای پیدرپی سرزمین فرات. در این کوچههای شطرنجی اما کسی گم نمیشود، هیچ زائری به این شهر نمیآید، جز آنکه با میهماننوازی خوب نجفیها و سیدها روبهرو شود؛ مردمانی که فارغ از ملیت و مذهب، دوستدار ایرانیها، هندوها، لبنانیها، سوریها، ترکها و کردها بودهاند. اتحاد بزرگ مسلمانان به دور ضریح طلایی اولین امام شیعیان، درست در چنین روزی شکل میگیرد و تا سه روز پیوسته برقرار است تا صدای ملکوتی قرآن، صحن آینهکاریشده او را در شبهای قدر، نورباران کند.
در صفحه «اندیشه»، این عناوین به چشم میخورد:
یادداشت «قدرت، سلطه و نقد»، بخشی از کتاب «پویایی نقد» اثر حسن قاضیمرادی
معرفی کتاب «هیتلر و نازیها» نوشته دیوید اف کرو و ترجمه مستوره خضراعی
معرفی کتاب «انسان اجتماعی» نوشته رالف دارندرف و ترجمه ضیا تاجالدین
دیگر عناوین منتشر شده در روزنامه امروز، از این قرار است:
یادداشت «رموز پیوند علی (ع) با خانه پروردگار» به قلم احمد مسجدجامعی، وزیر پیشین فرهنگ و ارشاد اسلامی
یادداشت « شهید بهشتی و مسئله آزادی»
گزارش «سناریوهای عربی علیه توافق هستهای ایران»؛ تنظیم کننده: اکبر قاسمی
گزارش «سناریوی تکراری کوچ کتابها از مصلا» با موضوع انتقال نمایشگاه کتاب به «باغ کتاب» /تنظیم کننده: عسل عباسیان
گزارش «۳۰ میلیون حساب جعلی در شبکه بانکی»؛ تازهترین افشاگری از تخلفات پنهان بانکیها
گزارش « عمر کامل آل سواد، دومین متهم دکل گمشده؛ جزئیات تازه از پرونده دکل نفتی مفقود شده
مولاوردی اعلام کرد: مذاکره با دانشگاه مفید قم برای بازپژوهی حقوق زن
انتشارات خوارزمی به سازمان تبلیغات اسلامی واگذار نشده است
رئیسکل دادگستری فارس: ۶۶٠ پرونده در رابطه با روزهخواری تشکیل شده که منجر به صدور احکامی ازجمله جریمه نقدی شده است
داعش ١١١ کودک را در موصل ربود
«دین آنلاین» با این عناوین اقتباسی، روزنامه « شرق » را مرور کرده است: «تقوا با ارزشهای حقخواهی، عدالتجویی و مهربانی، از سلامت اخلاقی انسان دفاع میکند»، «ملک عبدالله ذاتا و عاقلانه، عقیدهای به وهابیهای تندرو نداشت و خود نیز در معرض ناراحتی بود/گروههای تندروی داخلی به آتش اختلاف با عربستان دامن میزنند»، «در سالهای١٣٨۴ تا ١٣٩٢ با بیسابقهترین سطح فروپاشی طبقه متوسط درآمدی و بیشترین فشار بر فقرای جامعه روبهرو بودهایم/یکی از مهمترین عوامل انحطاط مسلمین، برخورد سهلانگارانه و کمکاری در زمینه عدالت بوده است/راه نجات از فقر و نابرابری غیرمتعارف، بازگشت به قانون اساسی و اجرای بدون تنازل آن است»، « کتاب «نقش آزادی در تربیت کودکان» از شاهکارهای دکتر بهشتی است/پیشگیری از آزادی برای ترس از تضعیف ارزشها، تلقی غیرعالمانه، غیراسلامی و غیرقرآنی است»، «بازسازی و بازیابی هنری، پیشنیاز درمان مبتلایان به بیماری بداخلاقی»، «تا پیوست فرهنگی کذایی از تنور درآید، سالها از برقراری تماس تصویری با اپلیکیشنها گذشته است»، «ماهیت زندگی، تعالی و بالندگی است و ماهیت زیستن، تنازع بقا و زندهمانی است»، « الازهر طی نامه ای از آیت الله کاشانی تقاضا کرده بود شناسایی اسرائیل توسط دولت ایران را ملغی کند/آیت الله کاشانی: زخم وجود دولت اسراییل،روی دول اسلامی را زشت کرده و آثارش جز با جراحی از بین نمی رود» و «نجف، اسطورهایتر از کوفه کوچک و تلخ و ناجوانمرد»مرور مطبوعات/ سهشنبه ۱۶ تیر/ روزنامه شرق