ماهنامه «زنان امروز» به دلیل مطالب ماه های قبل توقیف شد
دین آنلاین، روزنامه های « شرق »، « اعتماد » و « عصر ایرانیان » را با این عناوین اقتباسی مرور کرده است: «خودکشی؛ روزی در تونل مترو و روزی از فراز برج میلاد/ نسبت جامعه اسلامی با خودکشی چیست؟»، «فلسفه بلایی است که جای جامعهشناسی تجربی در ایران را تنگ کرده است /با تضعیف جامعهشناسی، دو علم بسیار تقویت شدند؛ یکی روانشناسی است و دیگری فلسفه»، «موج حکومتی ضدیت با علوم انسانی نتوانست در مراجعه نیروهای حکومتی به علوم اجتماعی تغییری حاصل کند/ در دوران احمدینژاد شاهد بودیم عضو جدید به گروههای علمی دانشگاه پُست میشد»، «تقدس مآبی زاییده پوپولیسم است/وقتی با این حجم از شهرفروشی مواجهیم، دیگر کدام معماری اسلامی باقی میماند؟» و «ای کاش می شد از آوینی بپرسم چرا میخواهی معنویت از فیلمهای هیچکاک بیرون بکشی؟/ من زیباکلام هر چه باشم از فیلم «قلادههای طلا» دفاع نمیکنم»
روزنامه شرق در صفحه ۱۷ توضیحات وزارت ارشاد درباره توقیف ماهنامه «زنان امروز» را منتشر کرده و از قول سخنگوی آن وزارتخانه نوشته است: « در جلسهای که روز گذشته در هیأت نظارت بر مطبوعات برگزار شد، نتیجهگیری این بود که نشریه زنان امروز، بند ٢ ماده ۶ قانون مطبوعات را مبنیبر اینکه با نشریهای که پدیدهای مغایر با ارزشهای دینی و ملی را ترویج و توجیه کند و عفت عمومی را مورد بازی قرار بدهد، برخورد میشود، رعایت نکرده است. ترویج و توجیه پدیدهای به نام ازدواج سفید در مقالات این نشریه مورد تأیید قرار گرفته است و بهنوعی آن را پذیرفته یا حمایت کردهاند. هرگونه دفاع و توجیه درباره پدیده ازدواج سفید، مخالفت با ارزشهای ملی و اسلامی است. هیأت نظارت بر مطبوعات هم فقط وزارت ارشاد نیست که بخواهد تصمیم جداگانه بگیرد، بلکه از همه دستگاهها در این هیأت حضور دارند. تشخیص وزارت ارشاد و هیأت نظارت بر مطبوعات این بوده که این نشریه تخلف کرده است و بهدنبال توجیه و حمایت از پدیده ازدواج سفید بهعنوان پدیدهای خلاف اخلاق و ضوابط فرهنگ بومی و اسلامی بوده است.»
شرق همچنین در خصوص تأخیر صورت گرفته در بازرسی مطالب مرتبط با پدیده «ازدواج سفید» از قول حسین نوش آبادی نوشته است: «مطالبی که در نشریات چاپ میشوند در یک بازه زمانی دنبال میشوند. نباید انتظار داشت وقتی یک مطلب امروز چاپ میشود، فردا با آن برخورد کنیم. بررسی هر پروندهای زمان میبرد و نیازمند تحقیقات و کارشناسیهای دقیق است. این مطلب شش ماه پیش در نشریه زنان امروز چاپ شده است. عرفانهای کاذب و فرقههای انحرافی هم از این نوع مصادیق است. خوشبختانه ما در کشورمان از این نوع مسائل تعداد زیادی نداریم، اما حتی یک مورد آن نباید در کشوری باشد که داعیه اسلام دارد. پرونده این نشریه به دادگاه رسانه ارجاع شده و تصمیمگیری نهایی توسط این دادگاه خواهد بود.»
خودکشی؛ روزی در تونل مترو و روزی از فراز برج میلاد/ نسبت جامعه اسلامی با خودکشی چیست؟/چرا بیاعتنا به ایندست «خودکشی»ها، هر روز به «خودپروری» مشغولیم؟!
شرق در یادداشت صفحه آخر خود با عنوان «از میلاد تا میرا» به قلم وحید معتمدنژاد نوشته است: « دیری نمیپاید تا به دنیای پررمز و راز پا نهاده و چشم بگشاییم و با دغدغههای بیشمار مادر و تلاش وافر پدر، از نوزادی به کودکی و سپس به جوانی رسیده، آنگاه سوار بر آمال و آرزوهای شیرین دورانی شویم که در آن از بلوغ و نبوغ، کمال و جمال، ملک و اموال، این همه، نوید یک زندگی سرشار از امید را به ما هدیه کند. به پیش میرانیم تا سپیده، هر روز فردای بهتری را پیشرویمان روشن کند. از تاریکی نمیهراسیم که خود مکمل روز است. در شهرمان برج میسازیم تا از فراز آن بر قدرت لایتناهی او که در کوههای سربهفلککشیده البرز متجلی است خیره شویم. در شهرمان برج میسازیم تا در کنار منارههای توحید به وحدانیت او برسیم و برسیم به اینکه او فقط ناظر است بر بنده و بندگانی که در جامعه اسلامی با چه مشقتی، روزی خود از سفرهای برداشته و شبانگاهان در کنار خانواده خویش اطعام میکنند و در همین شهرمان برجی میسازیم که بر فراز آن، طعم طلا در چاشنی سفرههای رنگین فلان نکوداشت و بزرگداشت، به پسماندههای غذا، تلألو درخشان بخشیده، بیخبر از آنکه شاید، رهگذری گرسنه، هنوز در این شهر، طلا را نمیفهمد. اما گاه، بسیاری در خلوت خود به پرواز هم میاندیشیم. سخن از پرواز است، سخن از پروازی بیبرگشت است؛ سخن از به آسمانرسیدهای است که نامعلوم از «برج میلاد تهران» به زندگی ۴٨ساله خویش پایان داد و زمین را مقصود کرد! چرا هر از گاهی شاهد چنین رخدادهایی هستیم که فردی رخ به زمین کوبیده و بیرخصت از او، نقش بر زمین میشود؛ زمینی که میعادگاه وصل خالق و مخلوق است؟ و ما را چه میشود که هرروز بیاعتنا به ایندست از «خودکشی»ها، به خود و دیگران نمیاندیشیم و بیخیال از درد دیگران، به «خودپروری» مشغولیم؟!
فلسفه بلایی است که جای جامعهشناسی تجربی در ایران را تنگ کرده است/روند فلسفی ایران باستان انواع و اقسام ناسزاها را به روشنفکری دینیای میدهد که میخواهد از اسلام شروع کند/با تضعیف جامعهشناسی، دو علم بسیار تقویت شدند؛ یکی روانشناسی است و دیگری فلسفه
روزنامه اعتماد که عبارت «نمایندگان به صلاحیت خود رای دادند! » را به عنوان تیتر یک انتخاب کرده، با اختصاص عکس صفحه یک به یوسف اباذری، سارا شریعتی و حمیدرضا جلاییپور، به گزارش همایش هشت دهه علوم اجتماعی ایران پرداخته و عنوان « به جلال آل احمد و شریعتی بازگردیم» را برای این بخش برگزیده است.
سینا چگینی در مقدمه این گزارش نوشته است: « جامعهشناسی یعنی علم ارایه تحلیل معین و واقعی از مسائل معین و واقعی مردم. مردم ایران، دستکم ظرف ١٠ سال گذشته، فقیرتر شدهاند. عصر روز دوشنبه یوسف اباذری، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران، در حالی که استادان و دانشجویان کثیری برای شنیدن حرفهای او در تالار ابن خلدون دانشکده علوم اجتماعی جمع شده بودند، به تشریح مکانیزمهایی پرداخت که در پس روندهای فقیرسازی فزاینده مردم و جامعه ایران وجود دارد و از قضا هنوز هم هست. تضعیف جامعهشناسی و قالب کردن علوم و فنون بازار آزادی به همگان مکانیزمی است که در حال حاضر هم ادامه دارد؛ مکانیزمی که در پیوند با عقبنشینی دولت از انجام وظایف اقتصادی و اجتماعی خود در حق مردم است. با وجود همه حملات سالهای قبل به جامعهشناسی، گویا هنوز و تا اطلاع ثانوی، فقط جامعهشناسی توان و امکان بیان صریح و مشخص این مکانیزم و عواقب آشکار و نهان آن را دارد. اگر ثمره هشت دهه علوم اجتماعی در ایران وجود جامعهشناسانی مانند اباذری باشد، میتوان گفت جامعهشناسی و علوم اجتماعی در انجام وظیفه خود یعنی تلاش برای کاستن از آلام واقعی مردم، نه تنها شکست نخورده است بلکه در حال حاضر و در آینده نیز میتوان و باید به آن امید بست.»
نکات ذیل، گلچینی از سخنرانی یوسف اباذری، جامعهشناس برجسته و استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران است:
– دموکراسی نباید به دیکتاتوری اکثریت بینجامد. یعنی اگر کسی انتخاب شد، نباید به قوانین و قواعد اقتصادی دست بزند و دولت نمیتواند روی این قوانین مذاکره کند. بدترین دولت از نظر این نحله، دولت مداخلهگر است. آنها میگویند دست پنهانی وجود دارد که اگر بازار را رها کنید، خودش جامعه را هدایت خواهد کرد. فرض کنید به یک حزبی رای دادید؛ وقتی آن حزب سر کار آمد، نباید به اقتصاد دست بزند، این چه نوع دموکراسی است؟ حالا این دولت مدام به من بگوید من برای تو هایپرمارکت باز میکنم، تو آزادی تا جایی که میتوانی بخری، پورشه سوار شوی، تو در این زمینهها آزادی. اما به دولت نگو که بیکاری، دچار فقری، چراکه لازمه رفع بیکاری این است که دولت کاری بکند، اما دولت نباید کاری بکند و میگوید من کاری نمیکنم. اینها مسائل بسیار سادهای هستند اما ممکن است ما را به عهد باستان و حرفهای عجیب و غریب ببرد که اکنون دیگر همه از این حرفها خسته شدهاند. این مسائل بسیار ساده است. کسی که دنبال اقتصاد بازار آزاد است، میگوید در مورد اقتصاد، در مورد بیکاری، فقر و دستمزد با من حرف نزن. من اجازه نمیدهم برای افزایش دستمزد اجتماع کنید. من اجازه میدهم در قالب یک NGO، سر کچلها را بشویید، مهر و محبت بورزید، پلنگ بابلی را از مرگ نجات دهید، اما سر موارد اقتصادی با دولت حرف نزنید، چون اقتصاد یک دست پنهانی دارد که قابل مشورت نیست. این نحله را حاکمان ما پذیرفتهاند و ربطی به این جناح و آن جناح هم ندارد و سیاستها به سمت تحقق این ماجرا میروند…. هر کس هم که برای مدیریت و وزارت میآید، به دنبال همین خصوصی سازی است. این جریان دیگر چیز پنهانی هم نیست. حالا فرقی ندارد که یکی مهربانتر و یکی نامهربانتر این را پیگیری کند.
– حاصل دو قاعدهای که می گوید "چیزی به اسم جامعه وجود نداشته باشد" و "قوانین اقتصادی لایتغیر باشند"، به بیرون پرتاب کردن جامعهشناسی از دایره علوم است و این اتفاق در سطح جهان افتاد و الان نیز این مساله در ایران در حال رخ دادن است. شعر گفتن و زدن حرفهای رمانتیک در مورد این قضایا کار راحتی است، اما این یک روند عینی است که در حال رخ دادن است و همه به آن متعهد هستند. در نتیجه اینجاست که جامعهشناسی وجود نخواهد داشت.
– تحقیقات مربوط به پروژههای دولتی کلان پس از انجام، بایگانی میشوند و معلوم نیست چه میشوند. در واقع در این شرایط چیزی هم عاید جامعهشناسی میشود اما نتایج این تحقیقات قرار نیست وارد جامعه شود، چون اگر نتیجه این تحقیقات این باشد که دولت باید فلان تصمیم اقتصادی را رها کند، دولتها به هیچوجه حاضر به این کار نیستند. بنابراین نتیجه این میشود که تحقیقات تبدیل به فرم محض شدهاند. من تحقیق میکنم، پول کلانی میگیرم و بعد این، تحقیقات بایگانی یا محرمانه میشوند، چون به چیزی اشاره میکنند که نمیتوان در جامعه مدنی آن را مطرح کرد. اینکه گهگاه چیزی از این تحقیقات وارد جامعه مدنی میشود، حاصل تلاشهای شخصی افراد است و حاصل کار گروهی نیست.
– با تضعیف جامعهشناسی، دو علم بسیار تقویت شدند؛ یکی روانشناسی است و دیگری فلسفه. منظور از روانشناسی این است: این نحله میگوید جامعه مشکل دارد اما از نظر آن، مشکل کجاست؟ مشکل در فرد است، نه در جامعه. چه کسی باید به این فرد رسیدگی کند؟ روانشناسی. چرا ایرانیان بالاترین میزان مصرف قرصهای روانپزشکی را دارند؟ برای اینکه نمیتوانند مسائل خود را ابراز اجتماعی کنند.
– ابراز اجتماعی یعنی اینکه من بگویم فقیرم، خانه ندارم، شهرم آب ندارد. به عقیده این نحله اینها را نه دولت که بازار باید درست کند. حاصل این فرآیند، اتمیزه شدن افراد است. رواج رمالی نتیجه آن است که فرد در پی آن است که کسی به او بگوید چه بر سر تو خواهد آمد. همبستگی اجتماعی یعنی اینکه در جامعه اصناف بتوانند مردم را مجتمع کنند و بین دولت و ملت میانجی باشند…. اصناف میخواهند به دولت بگویند ملت این مطالبه را دارد و به ملت بگویند دولت این مطالبه را دارد…. صنف و دولت در معنای دورکیمی، اخلاقیاند. این نحله نئولیبرال، بدترین اتهامات را به دولتی میزند که میگوید من قصدی اخلاقی دارم و به چنین دولتی نسبت فاشیسم و داعش و غیره میدهند. بنابراین ابتدا باید ببینیم چه اتفاقاتی دارد میافتد و پس از آن درباره کاستیهای علوم اجتماعی صحبت کنیم. کاستیای در جامعهشناسی وجود ندارد بلکه این نحله دیگر جایی برای جامعهشناسی قایل نیست.
– علم دومی که با تضعیف جامعهشناسی تقویت میشود، فلسفه است. خود من هم در این قضیه یعنی در تقویت فلسفه نقش داشتم. اما فلسفه الان دارد بلایی سر جامعه ایران میآورد که جا را برای جامعهشناسی تجربی تنگ کرده است. حالا چرا فلسفه؟ هرچه جامعهشناسی به مساله اتمیزه شدن افراد میپردازد، فلسفه میگوید من به بنیانها میپردازم و به دنبال مقولات جدید هستم. گرایشهای رسمی و محافظهکار دانشگاهها نیز میگویند مقولات جامعهشناسی کافی نیستند و ما باید مقولات جدیدی بیاوریم. از کجا میآورد؟ از شکلی از فلسفه. این جریانها ناشی از سوءنیت یک عده و افراد نیست، داستان این نیست که عدهای سوءنیت دارند و میخواهند انحصار ایجاد کنند، بلکه وقتی شما جامعهشناسی را رها کنید، معلوم است که فلسفه جای جامعهشناسی را خواهد گرفت.
– به طور کلی، سه روند فلسفی در ایران فعلی وجود دارد؛ یکی فلسفه ایران باستان که بنیاد را ایران باستان و ایرانشهر میداند. معتقد است ما باید از دوره ایران باستان شروع کنیم و انواع و اقسام ناسزاها را به روشنفکری دینی میدهد که میخواهد از اسلام شروع کند. شیوه بروز اجتماعی این دسته، طرفداران کوروش کبیر است که در جامعه هم حضور دارند و تجسم همین دسته هستند. روند دیگر، نئولیبرالهای ایرانی هستند که به جامعهشناسی با بدترین زبان فحش میدهند و آن را ایدئولوژیهای جامعهشناسی میدانند. به نظر آنها چیزی به نام جامعه وجود ندارد. وقتی شما بگویید چیزی به نام جامعه وجود ندارد، اگر تحقیق جامعهشناسی هم بکنید چون ساخت به شکلی است که دولت نباید به هیچوجه در زندگی مردم مداخله کند، این تحقیق کارایی نخواهد داشت. ماجرای اندیشه و اصرار بر اندیشه، در پی درست کردن مقولات است. بی توجه به اینکه این علوم و مقولات جهانی هستند و ایرانی و فرنگی ندارد، اما درمقابل جامعهشناسی به جهان تجربی میپردازد.
– روند سوم همان جامعهشناسی محافظه کاری است که اکنون رواج دارد. شعار این دسته آن است که مرگ جامعهشناسی یا چیزی به نام جامعه وجود ندارد. نکته جالب اینجاست که ایران باستانیها با نئولیبرالها در لیبرالیسمشان مشترکند. فلسفه لیبرالی با محافظه کاران در این شریکند که چیزی به نام جامعه وجود ندارد. با وجود اینکه این سه فلسفه خیلی پرطمطراق هستند، بهشدت با هم شریکند و مخالفتهایشان با هم بر سر بهتر بودن مقولات خودشان در مقایسه با مقولات دیگری است. در و تخته آنها با هم جور است. وقتی بنیانهای علم تجربی جامعهشناسی را میزنید، چنین جریاناتی به راه خواهد افتاد. میتوان نشان داد این سه روند در اصلیترین اصول با هم شریکند.
– روانشناسی، از طیف رمال تا بزرگترین روانکاوان، بازارشان سکه است، فلاسفه که حرفهای عجیب و غریبی میزنند بازارشان سکه است، اما جامعهشناسی، مردمشناسی و علومی که تجربی هستند که میخواهند دخالتی در زندگی مردم کنند، جایی برایشان وجود ندارد. اگر ما این نکات را نفهمیم، مدام بر سر هم خواهیم زد و مفاهیمی از این طرف و آن طرف خواهیم آورد که به نفع هیچ کس نیست.
– ضعف آموزش که دانشگاه های ما به آن دچار شده اند، پدیدهای سیستمیک است و نتیجه نیت خوب یا بد این و آن نیست. منکر آن نیستم که عدهای دلشان بیشتر برای دانشگاه میسوزد و عدهای کمتر، منتها در برابر چنین سیستمی خلعسلاحاند. بنابراین، مشکل ما این نیست که متفکر وارد نمیکنیم، متفکر صادر نمیکنیم. در دنیای جامعهشناسی ایران، کسی جای کسی را تنگ نکرده است. منتها مساله بر سر این است که جایگاه از دست رفته است. دولت نیازی به جامعهشناس برای شناخت مردم ندارد. مردم هم اگه جامعهشناسی بیابند که مشکلاتشان را به دولت بگوید، دولت میگوید نمیتوانم.
– خطاب من واقعا به نسل آینده است. جایی نیست به شما کمک کند. به شریعتی و آل احمد برگردید. در خانههایتان کتاب بخوانید. تکنولوژی را هم دور بیندازید. کتاب بخوانید و زیاد دور و بر کامپیوتر نگردید. جامعهشناس امروز باید عمیقا برگردد به ریشههایش و شروع به خواندن کند. به منابع اصلی رجوع کنید. محکومید این کار را بکنید وگرنه از بین میروید. باید بخوانید تا بتوانید به واقعیت پاسخ دهید.
– کاری که هیتلر با تانکهایش نتوانست بکند، خانم مرکل با بانکهایش میکند.
– مردم دارند به سمت جامعهشناسی میآیند. این شکل از سیاست نئولیبرال چنان تلفاتی در بین مردم داده است که آنها اتفاقا نیازمند جامعهشناسی هستند.
– آلمانها دارند به یونان میگویند سیاست انقباضی را اجرا کنید. سیاست انقباضی یعنی حق ندارید به بهداشت پول بدهید، در ایران مرتب دنبال این هستند که بهداشت را خصوصی کنند. همین بحث درباره آموزش هم صادق است. دولت در ایران میگوید من پول ندارم. این یک سیستم فکری است که دولت میگوید من پول ندارم و کاری نمیتوانم بکنم.
موج حکومتی ضدیت با علوم انسانی نتوانست در مراجعه نیروهای حکومتی به علوم اجتماعی تغییری حاصل کند/ در دوران احمدینژاد شاهد بودیم عضو جدید به گروههای علمی دانشگاه پُست میشد/ دولت مدعی مدیریت جهانی، اساتید برجسته را از حضور در میهن یا دانشگاه محروم کرد/تهاجم نرم، بی صدا و اداری بنیادگراهایِ ضد علوم انسانی به نقاط کانونی نظام دانشگاهی خطرناک است
نکات ذیل، گلچینی از سخنرانی حمیدرضا جلاییپور در همایش هشت دهه علوم اجتماعی ایران به روایت روزنامه اعتماد است:
– هماکنون در فضای عمومی ایران اندیشه ورزی جامعه شناسانه، جمعیت شناسانه و مردم شناسانه به راه افتاده است. تداوم این «جامعهشناسیدن» در آینده میتواند به «داشتن اندیشه جامعه شناسانه» از سوی ایرانیان کمک کند.
– سه، چهار دهه پیش بخش قابل توجهی از نیروهای اجتماعی برای رویارویی با مشکلات و آسیب های اجتماعی به نسخههای ناسیونالیستی یا سوسیالیستی یا اسلام سیاسی مراجعه میکردند. الان اغلب نیروهای اجتماعی و حکومتی برای رویارویی با آسیب های اجتماعی به علوم اجتماعی و تحقیقات متناظر با آن مراجعه میکنند. این تغییر چنان قوی است که حتی موج حکومتی ضد علوم انسانی در دولت نهم و دهم نتوانست در فرآیند این تغییر اثر قابل توجهی بگذارد، اگر چه اخلال ایجاد کرده است.
– بخش قابل توجهی از گفتار علوم اجتماعی گفتاری انتقادی است. ولی جالب اینکه هماکنون گفتار منتقدانه اجتماعی هم از «نقد» فراتر رفته و به «بازسازی جامعه» نیز فکر میکند. بهترین علامتی که این تغییر گفتار را نشان میدهد این است که چهار دهه پیش، از دل گفتار انتقادی «انقلاب» بیرون آمد و حاملان گفتار انقلابی توجه زیادی به پس از انقلاب و پیامدهای آن برای بازسازی جامعه نداشتند، اما هماکنون از درون گفتار انتقادی علوم اجتماعی به جای انقلاب، گفتار «اصلاحات» غلبه بیشتری دارد. در گفتار اصلاحات نقد هست ولی فراتر از نقد، به بازسازی کم هزینه جامعه نیز فکر میشود.
– یکی از آسیبهایی که علوم اجتماعی را رنج میدهد تهاجم نرم، بی صدا و اداری بنیادگراهای ضد علوم انسانی به نقاط کانونی نظام دانشگاهی است. یکی از تهاجم ها، خلع ید کردن عملی گروههای علمی و اساتیدشان از پذیرش اعضای جدید هیات علمی از میان فارغ التحصیلان برجسته است. در دوران احمدینژاد شاهد بودیم عضو جدید به گروههای علمی پست میشد. کافی است به اندیشه پشت سر سه هزار بورسیه غیرقانونی توجه کنیم. توجیه این بود که اگر چه این بورسیهها واجد شرایط علمی نیستند، اما نیروهای متعهدی هستند که میتوانند پس از فارغ التحصیلی، نیروهای وفادار به نگاه ضد توسعه و ضد علوم انسانی را در دانشگاهها تقویت کنند و زمینهای فراهم شود تا نظام از لوث وجود علوم انسانی غربی به تدریج پاک شود!
– قلب تپنده دانشگاه استاد خوب است. ولی همچنان دانشگاههای ما نمیتوانند شخصیتهای برجسته در علوم اجتماعی را به دانشگاه برای تدریس جذب کنند یا برای تدریس به دانشگاهها دعوت کنند. به عنوان مثال هماکنون شخصیت برجسته ای در اندیشه سیاسی و جامعهشناسی سیاسی مثل حسین بشیریه همچنان باید دور از دانشگاه تهران باشد. همچنان دو استاد برجسته ایرانی ماکس وبر شناس در دانشگاههای آمریکا را نمیتوانیم برای تدریس به ایران دعوت کنیم. چندین سال است علی پایا استاد روش شناسی از سفر به ایران محروم شده است (و دیگران). جالب اینکه این محرومیتها در زمانی تشدید شده بود که دولت وقت ادعای مدیریت جهانی نیز داشت!
– خواست حکومت افزایش مهارت عملی و ابزاری و نه انتقادی دانشجو است. اما با توجه به رشد آموزش و نگرش انتقادی در علوم اجتماعی و با توجه به نزدیکی دو خاستگاه رسمی و مدنی علوم اجتماعی به هم و با توجه به رشد فضای مجازی، کنترل وجه انتقادی علوم اجتماعی برای دولت غیرقابل اجرا شده است. لذا مدتی است که جناحی از قدرت از دانشگاه ترسیده و نگرش امنیتی بر دانشگاهها حاکم شده است. این نگرش امنیتی یکی از موانع رشد و تاثیر مثبت علوم اجتماعی در بستر توسعه پایدار جامعه ایران است. زیرا مهمترین عنصری که میتواند آسیب های فضای آموزش و تحقیقات و گفتار علوم اجتماعی را درمان کند، وجود یک «عرصه عمومی نقد و بررسی امن» و فعال بودن صاحب نظران و علاقهمندان در این عرصه است نه اِعمال نگاه امنیتی از بالا بر دانشگاهها.
آکادمی های موازی و موسسات آموزش علوم انسانی، واکنش به دانشگاه بسته و دانشی به افراط تخصصی شده است/دانشگاه با با طرد و توبیخ و شکل دادن به آکادمیسمی محصور، می تواند دو گانه آکادمیک – روشنفکر را ایجاد می کند/عوامفریبان به نام عمومیت بخشی به علم، آن را تملک کرده و با استفاده از ادبیات علوم اجتماعی آن را ناکارآمد میکنند
نکات ذیل، گلچینی از سخنرانی سارا شریعتی در همایش هشت دهه علوم اجتماعی ایران به روایت روزنامه اعتماد است:
– از ما پرسیده شده است دستاوردهای هشت دهه علوم اجتماعی در دانشگاه چه بوده است؟ تمایل دارم پیش از هر چیز به این سوال پاسخ دهم که نخستین دستاورد، همین هشت دهه است. هشت دهه وجود، به معنای هشت دهه پایداری است. هشت دهه پایداری در جامعه بیثبات ما. این دستاورد کمی نیست. در جامعهای که جوانمرگی در دورههایی به قاعده بدل میشود؛ جوانمرگی آدمها، نشریات، نهادها و در مواردی رشتهها…
– میخواهم از نسبت دانشگاه و علوم اجتماعی دانشگاهی با جامعه صحبت کنم، از ضرورت گشایش دانشگاه به سمت جامعه و از کاربست این علوم در جهت فهم مسائل اجتماعی. پرسشم این است: دستاوردهای علوم اجتماعی در- خارج دانشگاه چیست؟ هر سال، هر ترم، صدها و هزاران دانشجوی علوم اجتماعی، از دانشگاه فارغالتحصیل میشوند، این فارغالتحصیلان علوم اجتماعی، پس از دانشگاه، به کجا میروند؟ پس از خروج از دانشگاه، چه نقشی در علوم اجتماعی ایفا میکنند؟ برخی پس از تحصیل در درون دانشگاه مشغول به کار میشوند اما اغلب به متن جامعه بازمیگردند. یا در نهادهای اجتماعی، مشغول به کار میشوند یا در خانه مشغول خدمت. به این ترتیب، فارغالتحصیلان علوم اجتماعی، علوم اجتماعیای منتشر، سیال و خارج از نهاد دانشگاه را عمومیت بخشیدهاند. این نیروهای علوم اجتماعی در خارج دانشگاهند که دانش علوم اجتماعی را به یک مطالبه مدنی بدل کرده و در ترویج ادبیات، مفاهیم و تحلیلهای آن موثر بودهاند و در حالی که ما در درون دانشگاه، بیشتر درگیر مسائل اداری، تمایزات رشتهای یا امواج فکری هستیم، آنها، مستقیم و بیواسطه با مسائل اجتماعی درگیرند و به عنوان فارغالتحصیلان علوم اجتماعی، در معرض پرسشها ومسائل واقعی هستند.
– پدیدههایی چون موسسات آموزش علوم انسانی که در سالهای گذشته خارج از دانشگاه به وجود آمدهاند، یا «آکادمی موازی» که درمتن دانشگاه شکل گرفت وحتی مواردی چون دعوت از اساتید علوم انسانی تا رشتههای خود را دریک روز، یا طی یک ورکشاپ، تعلیم دهند…، همه در واکنش به دانشگاهی بسته و دانشی به افراط تخصصی شده است.
– شریعتی نمونه خوبی از این موقعیت «در- خارج» از دانشگاه است. مقصودم فرد علی شریعتی است و نه اندیشه وی. علی شریعتی، نخست دانشجوی فلسفه دانشگاه تهران و بعد دانشجوی ادبیات دانشگاه مشهد. رتبه اول میشود و به عنوان بورسیه برای اخذ دکترا به خارج میرود و در بازگشت، پس از دوره دبیری، استاد تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد است. قبل و بعد دانشگاه، همواره خارج از دانشگاه حضوری فکری، اجتماعی و سیاسی نیز داشته است. از زمان ورود به دانشگاه، به عنوان نویسنده و مترجم شناخته میشده است و همچنین به عنوان زندانی سیاسی. در طول زندگی دانشگاهیاش همواره به دلیل فعالیتهای فکری خارج از دانشگاه، تذکر دریافت کرده، در مواردی توبیخ شده یا از آن ممانعت به عمل آمده است. در نهایت در جریان جشنهای دو هزار و ۵٠٠ ساله، اجبارا به بخش تحقیقاتی وزارت علوم به تهران منتقل میشود و بعد بازنشستگی اجباری در سی و چند سالگی. از اینجا زندگی پس از دانشگاه شریعتی شروع میشود. و اگر پیش از آن کل فعالیت خارج از دانشگاه شریعتی به چند سخنرانی در دیگر دانشگاهها محدود بود، با خروج از دانشگاه این فعالیتها بسط و گسترش چشمگیری مییابد. شریعتی امکان ورود به حوزه عمومی را با خروج-اخراج از دانشگاه یافت و اجبارا زیرزمین ارشاد را به کلاس درس بدل کرد. یک آکادمی موازی، یک جامعهشناسی پوبلیک. اما این دانشگاه بود که مسبب و مولد این جریان موازی شد. این دانشگاه بود که اخراجیهایش را آفرید. هنوز هم میآفریند. این دانشگاه بود که با شکل دادن به آکادمیسمی محصور و با طرد و توبیخ کردن هر نوع خروج از محدوده و گرایش به سمت جامعه، دو گانه آکادمیک- روشنفکر را ایجاد کرد.
– دانش علوم اجتماعی در جهت تحلیل مسائل اجتماعی و فهم جامعه امروز یک نیاز است. اگر دانشگاه با ارجحیت دادن فعالیتهای درون دانشگاهی و به رسمیت نشناختن هرگونه موقعیت «در- خارج» از نهاد، نتواند یا نخواهد به این نیاز پاسخ دهد و میان دانش تخصصی و مسائل اجتماعی رابطه برقرار کند، در بهترین حالت، این روشنفکران منتقد خارج از دانشگاهند که به این نیاز پاسخ خواهند داد و بار دیگر دوگانه آکادمیک-روشنفکر در درون و در خارج دانشگاه ساخته خواهد شد. این دو گانه خوبی نیست. این دوگانه به نوعی نشاندهنده خنثی بودن دانش آکادمیک، ناکارآمدی آن و محصور و منزوی بودن این دانش است. این دوگانه نشان از ناتوانی دانش دانشگاهی در جهت برقراری ارتباط با متن جامعه دارد. تصور غلطی است اگر فکر کنیم که اصل «خنثی بودن ارزشی» به دانشی بیشناسنامه، بیمصداق، ناکارآمد و ضرورتا بیربط با متن جامعه میانجامد. میتوان به شکل موردی، نشان داد که همه جامعه شناسان بزرگ، چطور با مهمترین پروندههای اجتماعی جامعه خود درگیر بودند. گفتم که در بهترین حالت این روشنفکران منتقدند که به نیاز کاربست دانش اجتماعی در متن جامعه پاسخ میدهند اما در بدترین حالت، این عوامفریبانند که به نام عمومیت بخشی به علم، آن را تملک میکنند، از ادبیات علوم اجتماعی استفاده میکنند تا ناکارآمدش کنند.
تقدس مآبی زاییده پوپولیسم است/ شیوه بازخوانی اسلام و ایران در جهان مدرن، از اصلیترین سوالات است/ وقتی با این حجم از شهرفروشی مواجهیم، دیگر کدام معماری اسلامی باقی میماند؟
اعتماد در بخش دیگری از صفحات روزنامه امروز به سخنان دیگر شخصیت های شرکت کننده در همایش پرداخته و از قول دکتر یونس نوربخش، رییس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران آورده: «متاسفانه مسوولان ما هنوز نیاز جدی به علوم اجتماعی را احساس نکرده و هرگز شرایط لازم برای رشد و شکوفایی علوم اجتماعی در ایران وجود نداشته است. بهتر است در تقویم ایران اسلامی، روزی هم با عنوان علوم اجتماعی نامیده شود تا ضمن معرفی این رشته و تکریم دانشمندان آن، ضعفهای موجود نیز مجال بررسی و نقد پیدا کنند».
این روزنامه در روایت سخنان دکتر عباس آخوندی وزیر راه و شهرسازی نوشته که وی در سخنرانی خود روی دو مساله «هویت ملی» و «شهروندی» به عنوان دو معضل اساسی امروز جامعه ایران تاکید داشت و گفت: «دانشگاه باید درباره روندهای موجود در جامعه هشدار بدهد؛ همانطور که استادان دانشگاه تهران در دهه ۵۰ بارها راجع به کالایی شدن جامعه هشدار دادند و با موشکافی اتفاقات از ادامه آن روند ابراز نگرانی کردند.» وی ضمن اشاره به تحلیل خود از بنیادگرایی در منطقه از جمله موضوعالقاعده بر مبنای مساله بحران هویت، اظهار کرد در ایران نیز با در نظر داشتن خطرات بحران هویت، یکی از اصلیترین سوال این است با جهان مدرن چگونه مواجه شویم و بازخوانی اسلام و ایران در جهان مدرن چگونه صورت میگیرد؟ او از دلایل به وجود آمدن این مساله به رشد لجامگسیخته شهرنشینی در دهههای اخیر، افزایش تعداد شهرکها و حجم شهرهای بزرگ، سرعت بالای مدرنیزاسیون و گسترش ارتباطات مجازی اشاره کرد. آخوندی همچنین به حق شهروندی و پیچیدگی و دشواری پیاده کردن آن در عمل پرداخت و با تاکید بر اینکه حق دسترسی آزاد به اطلاعات نخستین حق شهروندی است و ضمن اشاره به شهر بدقواره تهران که نه هویتی برای آن مانده و نه شهروندان از جهت نور، هوا، صدا، زمین و آب آسایش دارند، افزود: «بسیاری این موضوع را به قوانین معماری، ساخت و ساز یا پلیس ساختمان محدود میکنند ولی اگر همین دسترسی آزاد به اطلاعات در کشور جاری بود شاهد این حجم از شهرفروشی نبودیم. وقتی حقوق شهروندان خرید و فروش میشود دیگر کدام معماری اسلامی باقی میماند؟»وزیر راه و شهرسازی در بخش دیگری از اظهاراتش با نقد دولت قبلی و خصوصا بیانضباطی اجتماعی، تقدسمآبی زاییده عوامگرایی، پوپولیسم مطلق و منطق نادرست گفتهها و عملهای آن دولت، به مشکلاتی جانسخت در جامعه پرداخت که در طول دهه گذشته به وجود آمدهاند و حل آنها نیازمند سیاستگذاریهای اجتماعی کارآمد است.
قابل توجه است که این روزنامه در انعکاس سخنان حجتالاسلام احمد احمدی که حاوی انتقاد به دولت گذشته بود، محافظه کاری کرده و سخنان ایشان را در هفت خط فیصله داده است. هر چند خودسانسوری روزنامه اعتماد برای خوانندهای که در پی مطالعه گزارش کامل این همایش است، سودی ندارد اما حتما به طول عمر دوازده ساله این روزنامه کمک خواهد کرد.
ای کاش می شد از آوینی بپرسم چرا میخواهی معنویت از فیلمهای هیچکاک بیرون بکشی؟/ من زیباکلام هر چه باشم از فیلم «قلادههای طلا» دفاع نمیکنم
اعتماد در صفحه ۱۰ به گزارش مناظره متشنج مسعود فراستی و صادق زیباکلام پرداخته و ذیل عنوان « هیاهوی بسیار به بهانه شهید آوینی» می نویسد: « مسعود فراستی و صادق زیباکلام روز گذشته به مراسم سالروز شهادت مرتضی آوینی در دانشکده هنرهای زیبا دعوت شدند و هر کدام تا نهایت به دفاع از مواضع خود پرداختند. به گزارش خبرنگار «اعتماد»، مناظره با حرفهای مسعود فراستی منتقد سینما شروع شد، او به این موضوع اشاره کرد که آوینی یک نظریهپرداز سینمایی بوده است که مدرنیزم را خوب میفهمید اما اصلا
پست مدرن نبود. او گفت: «مرتضی آوینی در دو سال آخر حیاتش که من نیز با وی همراه بودم بهشدت مورد حمله هر دوطرف روشنفکر و به اصطلاح مذهبی روشنفکر بود و همچنان نیز هست. امروز اینها سعی میکنند مرتضی را به یک گرایش سیاسی متعلق بدانند و از آن زاویه به او نگاه کنند اما باید دانست که مرتضی کار سیاسی نکرد و هیچ گرایش سیاسی نیز نداشت. وی به مردم و به جنگ دفاعی اعتقاد داشت. سیاسیونی که میخواهند از جناحبندی مرتضی سود ببرند سودی نخواهند برد چرا که این یارکشی سیاسی بیارزش بوده و مرتضی همواره مستقل بوده وهست.» صادق زیباکلام، استاد علوم سیاسی و عضو هیات علمی دانشگاه تهران نیز گفت که انتظار داشته از او در مورد مذاکرات لوزان و آینده اصلاحات بپرسند چرا که اطلاعاتش از آوینی فقط در این اندازه است که میداند او یک سید شهید است.
او گفت: «من از سینما چیزی نمیدانم، اما ای کاش آوینی را میدیدم و از او میپرسیدم چرا میخواهی معنویت از فیلمهای هیچکاک بیرون بکشی. اشکالی ندارد از هیچکاک خوشت بیاید؛ خیلیها خوششان میآید و به خاطر این مساله کسی به تو گیر نمیدهد که از هیچکاک خوشت میآید یا نمیآید.»
مسعود فراستی نیز در پاسخ به زیباکلام گفت: «چهار سال پیش در خدمت زیباکلام بودیم، به نظرم او از چهار سال پیش یک قدم هم جلو نیامده است، من اگر جای این دکتر عزیز بودم هیچوقت پایم را در این جلسه نمیگذاشتم و پیرامون مسالهای که سررشتهای در آن ندارم صحبت نمیکردم و بحث به این جدیای را به شوخی نمیگرفتم. ایشان و طرفداران ایشان در ژست سینمای انتلکت ماندهاند و بیدلیل و بیهیچ تخصصی میخواهند پیرامون این قضیه صحبت کنند. عزیز من شما پیرامون مسائل سیاسی (که باز در آن هم صاحب نظر نیستی) صحبت کن. (این حرفها با تشویق حضار مواجه شد)
زیبا کلام در جواب فراستی گفت: «بله ما چهار سال پیش همدیگر ر ا دیدیم، ایشان یادش رفته که چهار سال پیش برای چه آمدند دانشگاه اصفهان؛ ایشان در آن شرایط از« قلادههای طلا» دفاع کردند. (جمعیت سوت و کف زدند) من زیباکلام هر چه باشم از فیلم «قلادههای طلا» دفاع نمیکنم؛ ولی این آقا که خود را به آوینی چسباند تا مطرح شود باید پاسخگوی رفتارش باشد. من هر چه باشم از قلادههای طلا دفاع نمیکنم.» فراستی در جواب گفت که برای بحث در مورد فیلم قلادههای طلا به اصفهان نرفته بودند و تاکید کرد: «آن موقع ما برای فیلم انتلکت مورد علاقه شما «جدایی نادر از سیمین» به اصفهان رفتیم.» او در اینجای بحث کمی مکث کرد و خطاب به زیباکلام گفت: «من فیلم قلادههای طلا را دفاع تمام قد نکردم بلکه از دو مدیوم قابل دفاع حرف زدم و هنوز هم روی حرف خودم هستم. یکی از صحنههایی که درخارج گرفته شده که کاملا سینمایی و استاندارد است و اینکه این فیلم وقتی در مورد مخالفش و کسانی که مخالف ایده فیلمساز هستند صحبت میکند، با احترام با آنها برخورد میکند و به نظرم این فیلم در نهایت فیلمی وحدت طلبی است.» او خطاب به زیباکلام گفت: «من به فیلم قلادههای طلا نیمستاره دادم ولی شما باید موضع خود را مشخص کنید؛ شما یک روز طرفدار هاشمیرفسنجانی هستید و فردا مخالفش. آدمهایی که فیلمهای مورد علاقهشان فیلمهای سطحی، انتلکت و نازل هستند که کارگردانشان مثل شما هم از اپوزیسیون میخورند هم از پوزیسیون و حزب باد هستند. مثل شما ناگهان ضد جنگ میشوند. آقای زیبا کلام جنگ دو حالت دارد؛ یک جنگ تهاجمی و یک جنگ دفاعی. وقتی شما مورد تهاجم قرار میگیرید نمیتوانید منفعل باقی بمانید و با ژست روشنفکری خود را ضد جنگ وانمود کنی. ولی من طرفدار آن جنگ دفاعی هستم و وقتی ملت مورد هجوم قرار میگیرد بهترین جنگ دفاع است که شما از آن بدتان میآید. شما حتی یک روز آمدید در دانشکده فنی از فیلم «٣٠٠» دفاع کردید. به نظرم حتی نظریه پرداز هم نیستید.» به گزارش خبرنگار ما زیبا کلام در مقابل سوال مجری که به او فرصت برای جواب دادن میداد، گفت: «ترجیح میدهم جواب ندهم اصلا حرفی ندارم.»
در این شماره روزنامه اعتماد همچنین این مطالب منتشر شده است:
خودنمایی استخر و سونا در ۴۰ درصد خانههای شمال تهران
نمایندگان به صلاحیت خود رای دادند!
یادداشت « حرفه معلمی از تقدس تا تنزل»
گزارش « الزامها و تهدیدهای حرفه معلمی»
خودنمایی استخر و سونا در ۴۰ درصد خانههای شمال تهران
رییس ستاد کل نیروهای مسلح: جنایات آل سعود سزاوار تنبیه سختی است
روایت یک نماینده از لکنت وزیر کشور؛ رحمانیفضلی را تهدید به استیضاح کرده بودند
ابوبکر بغدادی نمرده است
موافقت اسد با توقف بمباران حلب
گارد ملی عربستان در مرز یمن مستقر شد
بمباران فرودگاه صنعا همزمان با فرود هواپیمای ایرانی
مروری بر عناوین «عصر ایرانیان»
روزنامه عصر ایرانیان که با مدیرمسئولی «بیژن نوباوه وطن» خبرنگار پیشین صدا و سیما و نماینده کنونی مجلس به انتشار شماره ۱۶۰۰ خود نزدیک می شود، این عناوین را در شماره امروز خود منتشر کرده است:
سیدمجید کمالی: نشان استاندارد فرهنگ طراحی می شود
آیت الله یزدی: اساتید حوزه نسبت به تحولات بین المللی بی تفاوت نباشند
نماینده مردم سمنان: شکایت از پلیس عربستان با قید دو فوریت تصویب شود
چاه های نفت، راز بزرگ حمله به یمن
دروغ جدید رسانه ها فاش شد؛ شیطنت علیه سیدحسن نصرالله
در اقدامی هماهنگ صورت گرفت؛ اعتراض نویسندگان مطرح غربی به تجلیل از شارلی ابدو
دین آنلاین، روزنامه های « شرق »، « اعتماد » و « عصر ایرانیان » را با این عناوین اقتباسی مرور کرده است: «خودکشی؛ روزی در تونل مترو و روزی از فراز برج میلاد/ نسبت جامعه اسلامی با خودکشی چیست؟»، «فلسفه بلایی است که جای جامعهشناسی تجربی در ایران را تنگ کرده است /با تضعیف جامعهشناسی، دو علم بسیار تقویت شدند؛ یکی روانشناسی است و دیگری فلسفه»، «موج حکومتی ضدیت با علوم انسانی نتوانست در مراجعه نیروهای حکومتی به علوم اجتماعی تغییری حاصل کند/ در دوران احمدینژاد شاهد بودیم عضو جدید به گروههای علمی دانشگاه پُست میشد»، «تقدس مآبی زاییده پوپولیسم است/وقتی با این حجم از شهرفروشی مواجهیم، دیگر کدام معماری اسلامی باقی میماند؟» و «ای کاش می شد از آوینی بپرسم چرا میخواهی معنویت از فیلمهای هیچکاک بیرون بکشی؟/ من زیباکلام هر چه باشم از فیلم «قلادههای طلا» دفاع نمیکنم»بررسی مطبوعات/ چهارشنبه ۹ اردیبهشت (۲)