منزوی از پدر میگوید
سیدمرتضی ابطحی
علینقی منزوی پسر بزرگ علامه آقا بزرگ طهرانی بود که در دوازدهم اسفند 1348 شمسی (1389قمری) از دنیا رفت. وی آثار متعددی در زمینه تاریخ اسلام و فهرستنگاری آثار شیعه از خود به یادگار گذاشته است.
من علینقی منزوی فرزند مرحوم حاجآقا بزرگ تهرانی(منزوی) در شهر سامره سال ۱۳۰۲(برابر شناسنامه) ولی برابر آنچه مرحوم پدرم به خامه خودشان در جُنگ دستی که از ایشان بر جای مانده است(در برگ ۱۳ب) نوشتهاند روز دحوالارض ۲۵ ذیقعده سال ۱۳۰۰خ زاده شدهام. روز دحوالارض […] و یکی از چهار روز مقدس سال است که میرداماد کتاب «چهار روز» را که در ذریعه ج ۲۵، ص ۳۰۲ ص ۲۴۵ و ج۱ ص ۴۰۷ ش ۲۱۱۸ آمده در باره آنها نگاشته که در افسانههای مسیحی روز تولد مسیح، و در افسانههای کهنتر میترائیستها روز تولد مهر است.(ن.ک: تجارب مسکویه؛ ترجمه فارسی، ج۵، ص ۱۴۰). پدرم میفرمود من بدین مناسبت نام تو را عیسی نهادم لیکن مادر نپذیرفت و تو علینقی نامیده شدی.
حال چرا پدرم به سامرا کشانده شده بود، خود داستانی است از پدرم. پدرم در سال ۱۲۹۳ه.ق در پامنار تهران چشم به جهان گشوده بودند و پدرانش تا آنجا که ما میدانیم از ۱۲۵۰ه.ق روزگار فتحعلی شاه در پامنار زیستهاند. نیای پنجم ما به نام محسن در رشت علاقههایی(مال و منال)داشته است ولی آنچا که میدانیم از پنجمین نیا به این سو همه تهرانی بودند. پدرم در ۲۰ سالگی به مازندران و مشهد سفر میکند و در این سفرها به ناهنجاریهای جامعه پی میبرد و در ۱۳۱۳ه.ق سفری به عراق عرب میکند. در کرمانشاه خبر قتل ناصرالدین شاه را میشنود. در این سفر در نجف با نامدارترین استاد خود، حاج میرزا حسین نوری و صاحب «فصل الخطاب» و «مستدرک الوسایل» آشنا میشوند. ایشان از مشروطهخواهان به گونهای جانبداری میکنند که دل پدرم را میربایند. پرد به تهران برمیگردد و در سفر دوم در ۱۳۱۵ه.ق برای ماندن به نجف میروند و به مقام شاگردی مراد خود حاج میرزا حسین نوری میرسند. پنج سال بعد یعنی در ۱۳۲۰ه.ق حاجی نوری در میگذرد و مشروطهخواه بزرگ آخوند ملامحمد کاظم خراسانی مقام رهبری و آزادیخواهان آن روز نجف را احراز میکند. پدرم در «طبقات» خود(نقبا ص۵۷۳-۵۷۶) اشاره به جشنی میکند که آن روزها در مدرسه حاج میرزا حسین خلیلی از سوی مشروطهخواهان برپا شده است.
آخوند خراسانی در ۱۳۲۹ه.ق در میگذرد و مشروطهخواهان و شهر نجف بی پدر میشوند. پدرم میگفتند پس از مرگ ایشان مشروطه خواهان به سه گروه تقسیم شدند: عدهای میگفتند غلط بود و سخنان خود را پس گرفتند. میرزا حسین نائینی که کتاب «تنبیه الامّه» را در تأیید مشروطیت نگاشته و چاپ کرده بود، خود و یارانانش نسخههای چاپی را میخریدند و میسوزاندند. گروه دوم راه مشروطهخواهی خود را دنبال میکردند و در رأس آنان در تهران شهید مدرس بود، گروه سوم دلسردشدگان بودند. اینان بدون این که با مشروطیت ستیز کنند کناره گرفته راه خود را پیش گرفتند. پدرم میگفت من چون قدرت رفتن به تهران را نداشتم، در این گروه سوم بودم. ایشان به شهر دور افتاده سامرا پناه برده و به تحقیقات علمی خود پرداختند. این بود که فرزند محله پامنار تهران پس از فراگیری درسهای دینی و گذر از مسائل سیاسی، به سامره رسید و من آنجا چشم به جهان گشودم.
– چگونه شد که پدرتان رشته درس فقاهتی را رها کردند و به این رشته از تحقیقات پرداختند؟
نوشتههای جرجی زیدان در جامعه سربسته عراق نقشی بسیار مهم داشته است. کتابهای جرجی زیدان که به زبان عربی بود، به نجف میرسد و تکانی به جامعه بسته روحانی ما میدهد. روحانیت که نمیدانست اسلام شناسی در اروپا تا چه اندازه پیشرفت کرده، ناگهان از دیدن کارهای جرجی زیدان به زبان عربی تعجب میکند. پدرم و سید حسن صدر و شیخ محمد حسین کاشف الغطا سه یار همکار به این نتیجه رسیدند و قرار میان خود گذاردند که کارهایی در جهت پاسخگویی به برداشتهای جرجی زیدان انجام دهند. این قرار در شرح حال پدرم تألیف شهید عبدالرحیم محمد علی و در چند جای دیگر مانند الذریعه ج ۲۴، ش ۱۵۳۳ ص ۲۹۶ ثبت شده است.
– جرجی زیدان چه گفته بود؟ توضیح بیشتری بدهید.
جرجی زیدان مانند همه مسیحیان پس از رنسانس به ملیّت بیش از مذهب بها میداد. او یک مسیحی بود با اندیشههای تند ناسیونالیستی عرب. ناسیونالیسم در نیمه سده نوزدهم خاورمیانه عربی را فرا میگیرد. عربها به ملیگرایان ضد رژیم حاکم که ترکان عثمانی بودند تبدیل میگردند. یکی از کانونهای فرهنگی عرب ضد ترک، لبنان بود. لبنان از نظر جمعیتی تقریبا چنین بود: در کرانههای دریا عربهای سنتی که نسبتا از حمایت ترکان بهرهمند بودند میزیستند. شیعیان در کمره کوهها و مسیحیان در ارتفاعات کوهها، آنجا که کمتر در دسترس فاتحان عرب بود جای داشتند. من در ۹ سالی که در لبنان تبعید اختیاری بودم و بیشتر کلههای کوه لبنان را گشتم با آن که ده سال از سلطه ترکان سنی گذشته بود، هنوز بازماندگان آن مسیحیان در ارتفاعات حضور خاص خود را داشتند، گورستانها و موزههای ایشان پر از آثار مسیحی باستانی بود. در واقع نتیجه اجرای قانون نژادپرستانه عمر خطاب که «حق ذمه» را به ادیان سامی اختصاص داد و ادیان آریایی، مانوی، بودایی، هندوی، کنفوسیوسی را از حق حیات محروم کرد…
برگردیم به وضع لبنان: در ۱۸۵۰م. جنگ بالکان آغاز میشود و به شکست عثمانیان میانجامد که پیامدهایش در جامعه لبنان دیده میشود. اروپائیان دولت عثمانی را وامیدارند تا امیری مسیحی برای مسیحیان لبنان برگزیند. ارتفاعات مسیحینشین لبنان با واتیکان پیوندی مستحکمتر برقرار میکنند. آمد و شد میان لبنان نو که در راه استقلال گام بر میداشت با اروپا بیشتر میشود. مدرسهها به روش نوین باز میشود. چاپخانهها برپا میگردد. هم پای آن ناسیونالیسم عرب به ویژه در لبنان و مصر نیرو میگیرد. نخست در لبنان سپس در سوریه و مصر و در آن روزگار یعنی دهههای نخستین سده ۱۴ه.ق نوبت عراق رسیده بود که از جرقههای مراکز فرهنگی و چاپخانههای آن سرزمین متأثر گردد. احزاب سیاسی ملیگرا در عراق و دیگر کشورهای عربی برپا میشد.
جرجی زیدان مسیحی عرب زاییده آن تنشهاست و آثارش را میشناسید: یکی تاریخ آداب اللغه العربیه و دیگری تاریخ التمدن الاسلامی و آنگاه رشته داستانهای تاریخی او است که بر پایه فلسفه ناسیونالیستی عرب و ضدیت با ترکان و دیگر اقوام مسلمان غیر عرب و کوچک شمردن اقلیتهای مسلمان ناسنّی بود. دیگر ویژگی کارهای جرجی زیدان به زبان عربی بودنش بود. تا آن هنگام خواندن کتاب به زبانهای فرهنگی در نجف مکروه بود و رواجی نداشت. با رسیدن کارهای جرجی زیدان به نجف، علما به این نکته رسیدند که در اروپا پژوهشهای اسلام شناسی انجام شده است و برخی از نتایج کار آنان دلخواه ایشان نیست. به ویژه برداشتهایی که این مسیحی عرب از آن پژوهشها کرده است. جرجی زیدان تز ویژه و مکتبی خاص نداشت. او یک مسیحی با تمایلات تند ناسیونالیستی عرب بود. او تربیت شده مدرسه ناسیونالیسم عرب بود و گاهی مسیحیت او زیر شعاع عربیّت او قرار میگرفت.
– در لبنان؟
در لبنان و مصر. اصلش لبنانی و تربیت شده قاهره بود. مصر نیز به سبب حضور اقلیت مسیحیان قبطی و مدرسههای آنان پس اشغال ناپلئون، کانون روشنفکرانهی ناسیونالیستی عرب و خواهان استقلال از خلافت ترکهای عثمانی شده بود. خصلت ناسیونالیستی تند جرجی زیدان موجب شده بود که غیر عربها و اقلیتهای مسلمان ناسنّی را در تحقیقات خود کوچک بشمارد و توجهی به فرهنگ غنی شیعین که عمدتا ایرانی بودند، نکند.
– آن قرار ی که آن بزرگواران میان خود گذاردند چه بود؟ کار پاسخگویی را چگونه میان خود تقسیم کردند؟
کار بدین گونه تقسیم شد که سید حسن صدر کتابی در پیشگامی شیعیان در همه دانشها و فنون که عموما زیر فشار مرکز خلافت عرب بود بنگارد، که حاصل کارش کتاب «تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام» بود. او نشان داد که پایهگذاری هنرهای اسلام از شیعیان است. مثلا نخستین کتاب پزشکی یا کیمیا یا… را شیعیان نگاشتهاند. من مدتی این کتاب را جزو برنامه درسی دانشجویانم در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران نهاده بودم و از ان امتحان میگرفتم. شخص دوم محمد حسین کاشفالغطا بود که کتبی در خردهگیری به برداشتهای جرجی زیدان نگاشت که چاپ یکم آن در آرژانتین که عرب مسلمان مهاجر بسیار دارد انجام گرفت. سومین آنان پدرم بود که تعهد کرده بود کتابی در تألیفات شیعه بنگارد که حاصل کارشان دو دوره کتاب «الذریعه الی تصانیف الشیعه» در ۲۹ مجلد + فهرست و «طبقات اعلام الشیعه» بود که ۱۵ مجلد آن تا کنون چاپ شده است. او نشان داد این اقلیّت که در نظر جرجی زیدان اندک شمرده شده بود چه نقشی در فرهنگ اسلامی و حتی بشری داشته است.
– یک مقدار درباره «الذریعه» بگویید؟ شیوه کار؟ منابع کار؟ ابزار کار؟
شیوه کار ایشان روش سنتی بود. نخست یک مجلد از برگهای سفید را میان حروف الفبا تقسیم کردند و هر کتابی یافتند به جای خود معرفی کردند. سپس دریافتند که آن یک مجلّد تنگ است و آنرا در شش مجلّد به ترتیب حروف نگاشتند و این شش مجلد بود که در پاکنویس و چاپ در ۲۹ مجلد منتشر گشت و سپس فرزندانش سه مجلد فهرست اعلام ذریعه را بدان ملحق نمودند.
منابع کار ایشان کتابخانهها بود. نخست کتابخانههای عراق، سپس کشورهای دیگر که به مسافرت رفتهاند، از ایران و کشورهای عربی خاورمیانه، فهرستهایی از کتابخانهها. با توجه به این که آن روز فهرست از کتابخانهها بسی اندک بود.
ابزار کار ایشان کتابخانه شخصی ایشان بود که طی سالها فراهم آمده بود. از نظر شمار اندک تا پیرامون پنج هزار مجلد را داشت و از نظر کیفیت کتابخانه از کتابهای مرجع و تاریخ ادبیات و تذکره و کتابهای رجال غنی بود. این کتابخانه بسیار مورد علاقه ایشان بود. شبها تا دیرهنگام در آن کار میکردند و گاهی همانجا میخوابیدند. ایشان این کتابخانه را وقف کرده و وصیت کرده بود که پس از مرگ در همانجا به خاک سپرده شود و همانگونه عمل گشت و طبق وصیت من متولی آن کتابخانه هستم.
– اکنون کتابخانه در چه وضع است؟
دورادور از آن اطلاع داریم. هنوز صدام مصادرهاش نکرده. نخست من آن را زیر چتر حمایتی حضرت آیتالله خوئی که سه سال افتخار شاگردی معظم له را در نجف داشتم نهاده بودم و اکنون زیر سایه آیتالله سیستانی میباشد.
– بازگردیم به شما.
من فرزند اول از همسر دوم ایشان بودم که دختر آقا سید احمد زوارهای دماوندی بود، که در طبقات اعلام قرن چهاردهم، نقبا ص ۹۴ معرفی شده است. همسر یکم ایشان دختر شیخ علی قزوینی بود که او نیز در نقبا، ص ۱۴۹۱ معرفی شده است. این خانم پیش از ازدواج دوم پدرم در کاظمین درگذشته بود. از او دو دختر و یک پسر داشتند. پسر به نام محمدباقر در جوانی درگذشت و دختران تا چند سال پیش زنده بودند و از آنان فرزندان و نوادگانی باقی مانده از آن میان آقای مهدی بهشتیپور نویسنده و ژورنالیست و پرکاران سندیکای مطبوعات پیش از انقلاب بود.
– از همسر دوم چند فرزند؟
از همسر دوم، من و سه برادر بودیم و سه دختر. پسران به ترتیب من با احمد که حاضر نشسته، به کتابشناسی میپردازیم. دکتر مهندس محمدتقی متولد ۱۳۱۵ه.ش که استاد دانشکده فنی دانشگاه تهران است و اکنون با خانوادهاش در لوسآنجلس آمریکا است… فرزند چهارم که در واقع سوم و بزرگتر از محمد تقی بود، دکتر محمد رضا، دامپزشک در ارتش ایران بود. پس از لو رفتن شبکه حزب توده (۱۳۳۳ش.) او که چند بار پیش از آن به زندان رفته و تا فلکالافلاک را دیده بود گریخت. در لبنان به وسیله اتابکی دستگیر و تحویل شاه داده شد و در قزل قلعه زیر شکنجه شهید شد.
– او تودهای بود؟
نمیدانم. نخستین بار که او را گرفتند در خانه دکتر مصدق پاسداری میکرد. ما او را جزو افسران مصدقی میشناختیم. پس از ۲۸ مرداد و سقوط مصدق بازداشت و به فلکالافلاک برده شد. پس از یازده ماه زندان از ان پرونده تبرئه شد و رفت سر پست خود پس از لو رفتن شبکه حزب توده او گریخت و پنها شد و با گذرنامهای که مشخصات خواهرزاده ما مهدی بهشتیپور را داشت در لبنان دستگیر شد و یک هفته پس ازتحویل در قزل قلعه زیر شکنجه کشته و در همانجا دفن شد و اعلام کردند که فرار کرده است. شاهدان قتل او هنوز زندهاند….
—-
متن کامل این مصاحبه که علی دهباشی در سال 1376 با علینقی منزوی انجام داده است، در صفحات ۳۰۷ تا ۳۱۰ کتاب مقالات دکتر علینقی منزوی آمده است.
علینقی منزوی پسر بزرگ علامه آقا بزرگ طهرانی بود که در دوازدهم اسفند 1348 شمسی (1389قمری) از دنیا رفت. وی آثار متعددی در زمینه تاریخ اسلام و فهرستنگاری آثار شیعه از خود به یادگار گذاشته است.