گزارش کتاب/ فلسفه و تمدن در قرون وسطی

نویسنده مائوریس دیولف استاد فلسفه در دانشگاه لواین و هاروارد، عضو آکادمی‎های بروکسل و مادرید

Philosophy and civilization in the middle ages

ترجمه و تلخیص:مجتبی پاشا

     نویسنده در این کتاب در واقع فلسفه را با دیگر عوامل تمدن از جمله دین، هنر، علوم ،سیاست، اجتماع  و غیره  به عنوان یک مجموعه ارگانیک در نظر می‎گیرد و بازتاب تمدن را در فلسفه قرون 12 و 13  به ویژه فلسفه مدرسی ورابطه آن با الهیات را بررسی می کند. نویسنده فلسفه عقلیه، متافیزیک وفلسفه اجتماعی راکه با زندگی سیاسی و مذهبی مرتبط است و نیز مفهوم پیشرفت انسانی و  برخی از عقاید مخالف اسکولاستیک  را مطرح می نماید.

    

در مقدمه کتاب نویسنده بیان میکند ممکن نیست بدون در نظر گرفتن شرایط آن عصر بتوان شناخت مناسبی از فلاسفه‎ای چون توماس آکوییناس [1] به دست آوریم .برای درک تمدن باید به یک معیار ثابت اشاره نماییم و آن شرافت و ارزش(ماهیت) فطرت انسانی[2] است.

 

   مطالعه قرن 12 و 13 و شناخت آن از این رو ضروری است که در این دوره تمدن قرون وسطی شکل مشخص ی به خود می گیرد و اینکه در این دوره فضای فلسفی غرب تشکیل می شود.  از دیدگاه فلسفی قرن 13 مهم تر است. به سه دلیل فلسفه مدرسی مورد توجه است: اول اینکه این فلسفه دارای ابعاد ارتباطی می‎باشد دوم اینکه دارای آثاری از ایده‎های اجتماعی واخلاقی قرون وسطی می‎باشند سوم اینکه فلسفه مدرسی فلسفه آنهایی است که در راس نهضت فرهنگی قرن 13 قرار دارند.

 

     در قرن 13 گرایش به سمت تمرکز گرایی[3] به وجود آمد. شاخصه اصلی وضعیت اجتماعی و سیاسی در این دوره فئودالیسم بوده است که فرانسه نقطه شروع فئودالیسم و انگلستان و بخش‎هایی از ایتالیا و اسپانیا و آلمان و کل اروپای غربی تحت نفوذ فئودالیسم بودند.نویسنده معتقد است که بدون لحاظ کردن جایگاه پاپ نمی‎توان وضعیت اجتماعی و سیاسیی اروپا را فهمی در جریان قرن 12 یک حکومت الهی و دینی در حال شکل‎گیری بود.

 

      درخصوص بازتاب تمدن در فلسفه باید گفت در قرن 12و 13 مدارس متعددی در اطراف کلیسا ها و معابد بوجود آمد. بومی بودن این مدارس مانع یک اتحاد و یکپارچگی در روش تدریس آنها نشد و این وحدت رویه، زمینه را برای فراگیر شدن تدریس فلسفه در دانشگاها فراهم آورد.در اواسط قرن 12 فلسفه دارای مجموعه‎ای از دکترین‎ها می‎گردد ومحدوده‎های  بین علوم توضیح داده می شود.عوامل اوج‎گیری فلسفه در قرن 13  شامل موارد زیر می‎باشد: پیدایش دانشگاه پاریس و آکسفورد، وجود دو مسلک مذهبی بزرگ (دومینیکن[4] و فرانسیسکن[5]) ترجمه و چاپ تعداد زیادی از آثار فلسفی بزرگ که از شرق آمده است. اولین عامل پیشرفت تفکر فلسفی، روش شناختی و تعیین محدوده‎های هر علم می باشد(قرن12).در این قرن از جمله ایده‎های مخالف فلسفه مدرسی، ماتریالیسم، نئوافلاطونالیسم و آوروئیسم بودند.[6]نویسنده، یک ویژگی اساسی در خصوص طبقه‎بندی علم و فلسفه مدرسی را مطرح می نماید وآن، گرایش به سمت وحدت و ثبات است و همه به دنبال یک‎ هارمونی کلی می‎باشند و گرایش به این که همه چیز‎ها را با استاندارد جهانی ارزیابی نمایند.

 

      فلسفه  خوش‎بینی[7]  که یکی از دکترینهای فلسفه مدرسی است به معنای اعتماد به قدرت استدلال  و ظرفیت‎های انسانی می باشد که لازمه تحقق عملی ایده‎آل‎ها(یعنی خوشبختی) می‎باشد . ویژگی دیگری که با فلسفه خوش‎بینی مرتبط است ویژگی غیرشخصی بودن[8] این فلسفه در این واقعیت آشکار می‎شود که فلسفه مدرسی یک محصول جمعی بود و بیشتر افراد همان دکترین‎ها را توسعه می‎دادند و چیزی به آن نمی‎افزودند.

 

      در خصوص فلسفه مدرسی و روح مذهبی به نظر نویسنده  رابطه فلسفه و الهیات در سه گروه قابل تبیین است: گروه اول ناشی از اولویت اجتماعی الهیون است. دومین گروه روابط، ناشی از نفوذ فلسفه به الهیات نظری[9] بوده که تنها بر الهیات تاثیر گذاشته است. گروه سوم روابط میان فلاسفه و هدف غایی مطالعات آنها  می باشد که همان خوشبختی است.

 

     دکترین دیگر مدرسی را که نویسنده مطرح می کند ،فلسفه عقلیه[10]  می باشد . استخراج ایده‎های انتزاعی، قانون عقل می‎باشد. همانطور که عقل ایده‎های انتزاعی را از واقعیت دریافت می‎کند خوبی را نیز درک و دریافت می‎نماید. تحت تاثیر عقل عملی است که یک فعالیت خاص، بهتر تشخیص داده می‎شود. تجرّد یا انتزاع یک فعالیت اصلی عقل و خرد می‎باشد و توسط این انتزاع، معنویت روح و نیز اتحاد روح و بدن و سیستم انتخابی حکومت قابل توجیه است

 

      اسکولاستیک دارای یک فلسفه پلورالیستی است و مخالف تک‎گرایی و وحدت می‎باشد و مخالف این عقیده است که می‎گوید همه حقیقت‎ها در یک حقیقت ادغام شده‎اند.جوهر یک انسان، شخصیت آن است که ثابت می ماند. توماس و اسکولاستیک می‎گویند:"علاوه بر عرض که تغییر می‎کند،جوهر نیز در طوفان تغییر قرار دارد.  فلسفه مدرسی، وجود خدا را به عنوان شرط لازم برای توضیح اصالت وجود(واقعیت) مطرح می‎نماید.

 

     فلسفه اجتماعی یکی از آخرین لایه‎های بنای اسکولاستیک است و با اصالت فردی مرتبط است.  فلسفه اجتماعی بر دو مبنای دوگانه یعنی مبنای اخلاقی و مابعدالطبیعه استوار است( قرن 13).از دیدگاه فلسفه مدرسی، هدف این است که به زندگی ارزش انسانی دهید و انسان خوبی باشد و حکومت باید به این امر کمک کند. کشور و یا حکومت برای خوبی افراد وجود دارد و نه بر عکس.فیلسوفان قرن سیزدهم می‎گویند تمام قدرت از خدا می‎باشد. بنابراین سه سیستم قانون گذاری یعنی فئودال، مدنی و قانون شرع یا کلیسایی، نقاط مشترک مهمی دارند: از جمله منشأ الهی قدرت، تبعیت پادشاه به قانون، پادشاه خادم عدالت، دخالت جامعه در تفویض قدرت و مشارکت در دولت.

 

     اسکولاستیک، مساله تغییر وپیشرفت انسانی را مورد بررسی قرار می‎دهد.‎ثابت بودن ذات و ماهیت، قابلیت تکامل استعدادها و سازگارپذیری زندگی اجتماعی با توجه به شرایط و نیازها،از جمله اصولی است که با آن اسکولاستیک مساله پیشرفت را حل می‎نماید. روی سه ویژگی فلسفه مدرسی دیگر که با تمدن غرب در قرن 13 سازگار می‎باشد عبارتند از:اصالت فرد، اصالت اندیشه و ایده‎های تعادل و میانه‎ روی، لذا توازنی که در تمام نیروهای اجتماعی آن عصر ظاهر  می‎شود، ناشی از این میانه روی می باشد. سیستم‎های فلسفی قرون وسطی اثر خود را روی اندیشه‎های غربی گذاشته است. مطالعه و فلسفه آنها مرحله ضروری در آموزش فلسفی ما می‎باشد.

 

[1] Thomas Aquinas

[2]Human Nature

[3]Centralization

[4]Dominican

[5]Franciscan

[6]Averroism

[7] optimism

[8] impersonality

[9]Speculative Theology

[10]Intellectualism

 
نویسنده مائوریس دیولف استاد فلسفه در دانشگاه لواین و هاروارد، عضو آکادمی‎های بروکسل و مادرید

Philosophy and civilization in the middle ages

ترجمه و تلخیص:مجتبی پاشا

مطالب مرتبط
منتشرشده: ۱
  1. محسن

    سلاماز کدام متن ترجمه و تلخیص شده؟احیاناً مشکل محتوایی ندارد این ترجمه؟ مثلاً مگر «اسکولاستیک» اسم شخص خاصی است که گفته شده «توماس و اسکولاستیک می گویند»؟!ولی کتاب و مقاله انگلیسی را کار کنید، خوب است.

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.