مبانی و راهکارهای همزیستی و تعامل اسلام و مسیحیت ارتدوکس
در جهان معاصر و در آستانه هزارهی سوم، نوع انسان از سایه روشن «عصر تک گویی» که از آغاز در آن قرار داشت، اندک اندک به سپیده دم «عصر گفتوگو» گام مینهد؛ عصری که در آن، همزیستی و تعامل در سطح جهانی نه تنها یک امکان بلکه یک ضرورت است.
موضوع تعاملات میاندینی و همزیستی پیروان ادیان در تاریخ بشر هیچگاه به گستردگی امروز، محل بحث و نظر نبوده است؛ گویا بشر، پیش از این هرگز اهمیت تفاوت را چنین ملموس و ژرف تجربه نکرده بود. امروزه به مدد ابزارهای نوین ارتباطی، مواجهات میاندینی چنان رواج یافته است که برگ نوینی از تاریخ ادیان را ورق زده است. فرایند جهانی شدن نه تنها شناخت فزایندهای از سنّتهای دینی دیگر را برای بشر امروزین به ارمغان آورده است، بلکه رویارویی و تماس با پیروان آن سنّتها را امری متداول و فراگیر نموده است. از این رو، جای تعجب نیست که گفتوگوی ادیان به یکی از ضرورتهای اجتناب ناپذیر عصر حاضر تبدیل شده است.
در جهان معاصر و در آستانه هزارهی سوم، نوع انسان از سایه روشن «عصر تک گویی» که از آغاز در آن قرار داشت، اندک اندک به سپیده دم «عصر گفتوگو» گام مینهد؛ عصری که در آن، همزیستی و تعامل در سطح جهانی نه تنها یک امکان بلکه یک ضرورت است. این ضرورت بهویژه برای ادیانی چون اسلام و مسیحیت که گستره پیروان آنها نیمی از ساکنان جهان را در بر گرفته است آشکارتر بوده و مناقشهای در آن نمیتوان روا داشت.
گفتوگوی ادیان پیش شرط تعامل و همزیستی
اساساً گفتوگو مستلزم گشودن فضایی برای دیگری و پذیرفتن دیگری است و آنگاه که گفتوگوی ادیان مورد نظر باشد، به تناسب، محتاج گشودن فضایی برای دین دیگر و پذیرش آن خواهد بود، در غیر این صورت حقیقت دیالوگ که فرایندی دوسویه است به درستی سامان نمییابد و تلاش و تقلّای طرفین حاضر در چنین میدانی از حصار تنگ تکگویی فراتر نرفته، همچنان در چارچوب منازعه، مذاکره و مجادلات بی ثمر و پرحاشیه فرو خواهد ماند. گفتوگو، رابطه ای است که دیگری در مرکز آن قرار میگیرد نه در حاشیه. از این رو گفتوگوی ادیان نه تنها به اشتراک نهادن نگرشها با پیروان دیگر ادیان است، بلکه مواجهه با دیدگاههای متفاوت است؛ مواجههای نه از سر غلبه یافتن، دفع کردن و یا ابطال دیدگاه دیگری و اثبات برتری خود، بلکه به انگیزه کشف بینشهای جدید و شناخت بهتر خود و دیگری. شناختی که قرآن کریم از آن به «تعارف» یاد کرده است.[1]
قرآن کریم می فرماید: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ». در اندیشه قرآنی انسانها از یک مرد و زن آفریده شدهاند، تنوع و تکثر آنها عارضی است و نزد خداوند تنها تقوی است که ارزش راستین قلمداد میشود. بیتردید تقوی که عامل فروتنی و محبت نسبت به بندگان خداست هرگز با برتری طلبی و انحصارگرایی سر سازش ندارد. این منطق قرآنی استوارترین بیان برای تعامل و همزیستی ابنای بشر به رغم باورمندی به ادیان و مکاتب متفاوت است.
اگر بپذیریم بخش بسیاری از ستیزها و خشونتها، ناشی از بیخبری، ناآگاهی و ناآشنایی با واقعیتها و حقایق است، باید اذعان کنیم که شناخت صحیح یکدیگر و درک انگیزهها، گرایشها و باورها، به ایجاد و تثبیت صلح و آرامش کمک خواهد کرد .گفتوگوی اسلام و مسیحیت در راستای این هدف شکل میگیرد که طرفین گفتوگو به فهم بهتری از میراث، تجارب و آموزههای دینی یکدیگر نائل شوند و دیدگاههای همدیگر در باب واقعیت و حقیقت را بهتر درک کنند. اگر ثمره گفتوگوی اسلام و مسیحیت ایجاد شناخت متقابل و روابط سازگار میان پیروان ادیان است، طبیعی است که بدون آن نمیتوان به همزیستی مسالمت آمیز چندان امید داشت. گفتوگوی راستین و همراه با احترام و تکریم متقابل، اندیشه دینی را بارور میکند و از برداشتهای ناروای پیروان ادیان نسبت به یکدیگر میکاهد و نیز کمابیش بهره برداری ابزاری نظامهای سلطه از دیانت و اعمال قدرت نامشروع در حق بشریت به نام دین و مذهب را ناکام میگذارد و در نتیجه همزیستی و صلح پایدار میان پیروان ادیان را به ارمغان میآورد.
مبانی همزیستی مسالمت آمیز و تعامل اسلام و مسیحیت
مبانی همزیستی مسالمت آمیز و تعامل اسلام و مسیحیت را میتوان در «فطرت انسانی»، «تعالیم وحیانی» و «تجربه تاریخی» بازجست. اگر ما معتقد به همزیستی مسالمت آمیز هستیم از این روست که معتقدیم این راه هم با فطرت بشری همخوان است، هم با آموزههای ادیان آسمانی همساز است و هم تجربه گذشته حیات بشری این واقعیت را روشن میسازد که یگانه راه پیش روی بشر در جهان کنونی همزیستی است.
تردیدی نیست که صلح و امنیت در پرتو همزیستی و تعامل به ارمغان میآید. از این روست که دین اسلام با تکیه بر کرامت ذاتی انسانها، همزیستی مسالمت آمیز با پیروان دیگر ادیان را به عنوان یک «قاعده بنیادین» مطرح کرده است. این آیه از قرآن کریم که میفرماید: «قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى کَلَمَهٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ»[2] در حکم اعلامیهای جهانی است که از بدو ظهور اسلام مسلمانان و مسیحیان را به همزیستی و همکاری در پرتو ایمان به خدای متعال فراخوانده است.
جهان معاصر زیستگاه میلیاردها انسان با اندیشههای گوناگون، تنوع قومیتها، تعدد مذاهب و فرقههای بسیار است. پیشینه زندگی بشر در این عرصه خاکی، سرشار از جنگها، مخاصمات و تنشهایی است که دستکم در پارهای از آنها رد پای اختلافات دینی و تعارضات عقیدتی کاملا مشهود است. سایه تاریکی که بر تاریخ گذشته انسان سیطره دارد، گواه آن است که بشریت خواه برای گسترش فعالیتهای دینی، مذهبی و فرهنگی خود و خواه برای پیشبرد زندگی عادیاش، چارهای جز انتخاب راه همزیستی مسالمت آمیز ندارد. جنگهای صلیبی قرون وسطی، نزاعهای خونین پیش از آن و نیز جنگهای دینی سده اخیر به ویژه در اروپا و آفریقا همگی مویدی بر این مدعاست.
همزیستی مسالمت آمیز با زندگی فطری انسانها نیز سازگارتر است زیرا در موقعیت صلح و به دور از تخاصمات برتری جویانه، رشد و تعالی آدمی و تعامل برای رسیدن به اهداف مشترک مهیاتر است و انسانها به رغم عقاید و مذاهب مختلف، مجال بیشتری برای یافتن حقیقت و گرایش به سعادت در اختیار خواهند داشت. تنوع و تکثر دینی که وجه مشخصه جهان کنونی به شمار میرود بیش از هر چیز گفتوگوی میان اسلام و مسیحیت را به منظور درک متقابل و همزیستی و چارهاندیشی برای عمدهترین مشکلاتی که بشر با آنها روبرو است ضروری میسازد. خداباوران در روزگار ما نیازمند داشتن یک روحیه جمعیاند که ادیان الهی را به هم پیوند دهد و حب و دوستی و تعامل در راستای سعادت و کمال را در آنان تقویت نماید. امروز باید اذعان داشت که همزیستی پیروان ادیان، فطریترین، دینیترین و منطقیترین شکل ارتباطی مومنان در دنیای معاصر است.
راهکارهای ارتقای همزیستی و تعامل اسلام و مسیحیت
1.تاکید بر زمینهها و اهداف مشترک
به رغم تنوع فرهنگها و مکاتب و و وجود تفاوتها و حتی تعارضات آشکار میان آنها، اشتراکات و مشابهات آنها به مراتب بیشتر است. فارغ از ریشه واحد بشریت، تاکید بر اموری نظیر ارزشهای مشترک انسانی، تجارب تاریخی و باورهای همسان دینی به ویژه در میان پیروان اسلام و مسیحیت بستر و زمینههای ثمربخشی برای گفتوگو فراهم میآورد که توجه بدانها به ارتقای همزیستی و تعامل دو دین منجر میشود.
بدون شک اسلام و مسیحیت ارتدوکس هر دو در مصاف جهان متکثر کنونی با چالشها و مشکلاتی مواجهاند. در هم تنیدگی تمدنی و تاریخی این دو و تاثر متفاوتشان از تحولات بین المللی و منطقهای چنین مسایلی را ایجاب میکند. اما مهم این است که اسلام و ارتدوکسیسم دارای آن مقدار زمینههای مشترک دینی و فرهنگی و تاریخی و نیز منافع و مصالح مشترک هستند که بتوانند جهت حل مشکلات به سمت گفتوگو و همکاری گام بردارند.
ساختار دینی مسیحیت ارتدوکس و روح حاکم بر آن و نیز وفاداریش به اصالتها و سنتها موجب شده تا این کلیسا بیش از هر کلیسای دیگری به اسلام نزدیک باشد. مضافاً که بستر تاریخی و تمدنیای که فرهنگ ارتدوکس در درون آن بالیدن گرفت و تکوین یافت، بسیار شبیه است با بستر فرهنگیای که تمدن اسلامی در درون آن متولد شد و به شکوفایی رسید. تمدن بیزانس بیش از عموم تمدنهایی که در اطراف تمدن اسلامی وجود داشت به این تمدن نزدیک بود و داد و ستدش با تمدن اسلامی احتمالاً بیش از تمدنهای دیگر بوده است. از این نقطهنظر، این دو جهت یافتن راه حل در برابر مشکلات نظری و عملی که ریشه در مدرنیسم کنونی دارد به خوبی قادرند با یکدیگر همفکری و مساعدت کنند.
از این گذشته پیروان این دو دین زندگی در جوامعی در هم تنیده را تجربه کردهاند. اسلام و کلیسای ارتدوکس در طول تاریخ، بیش از آنکه مرز مشترکی داشته باشند، جوامع در هم تنیده داشتهاند. آنها در درون جوامع یکدیگر میزیستهاند و هنوز هم چنین است. همزیستی و مناسبات مسالمتآمیز آنها هم اکنون یک ضرورت است. تشنج در این رابطه به نفع هیچ یک نیست و در نهایت به زیان هر دو طرف تمام خواهد شد و تنها رقبای این دو که خواهان تسلط بر هر دو هستند، سود خواهند برد. از این رو تنش در رابطه دو جانبه اسلام و مسیحیت ارتدوکس تنها مطلوب کسانی است که در پی ایجاد نظم نوین جهانی هستند. اما نظمی که محور اصلی و بلکه تنها محور آن قدرت و فرهنگ تمامیت خواه غرب باشد.
از سوی دیگر اسلام و مسیحیت از سوی خدای واحدی آمده و پیام واحدی برای بشر آوردهاند که به تناسب برهههای مختلف تاریخی گرچه در ظاهر تفاوتهایی داشته است، اما رو به سوی حقیقتی یگانه دارند. غایت ادیان الهی نزدیک کردن قلبهای آدمیان به یکدیگر و توجه آنها به خداست که بر اخوت تمام ابنای بشر و اتحاد آنها در خانوادهای به وسعت جهان ریشه دارد. از این رو شرط نخست ثمربخشی و کامیابی همزیستی و تعامل اسلام و مسیحیت، درک این حقیقت است که در ورای تکثر و مظاهر متفاوتی که ادیان به اقتضای شرایط زمان و مکان پذیرفتهاند، جوهری یگانه نهفته است که نشان از همگرایی و اشتراک ذاتی آنها دارد.
از نظر اسلام، ادیان الهی استمرار حرکتی یکپارچه و صعودی در پیریزی تمدن انسانی و سعادت بشری است که شالوده آن بر توحید استوار است. این امر وجود اهداف مشترک میان اسلام و مسیحیت را مفروض میگیرد و بسترهای لازم برای گفتوگو و تعامل آن دو را فراهم میآورد؛ تعاملی که در خدمت اهداف مشترک است و به نوبه خود به ارتقای همزیستی مسالمت آمیز میانجامد.
چنانکه اشاره شد، قرآن کریم از ایمان به خدا و نفی عبودیت غیر او به عنوان «کلمه سواء» میان اسلام و مسیحیت سخن می گوید.[3] از این منظر شایسته است که خداپرستی، اصل حاکم بر همکاریهای اسلام و مسیحیت و نیز مبنای موضعگیری مشترک علیه کفر و الحاد قرار گیرد. اسلام و مسیحیت در حوزههای عقاید، نظام اخلاقی، ارزشهای انسانی و دغدغههای اجتماعی مشترکات فراوانی دارند که میتواند محور تعامل آن دو قرار گیرد. همچنین توجه به چالشهای مشترک از قبیل هجوم مدرنیته، سکولاریزم، عرفیگرایی، مادهگرایی، جهانی شدن و مسائلی از این دست تعامل هرچه بیشتر اسلام و مسیحیت ارتدوکس را بایسته میسازد.
2.عطف نظر به چالشهای عینی به جای منازعات کلامی
نگاهی اجمالی به عناوین و موضوعات مطروحه در ادوار پیشین گفتوگوهای اسلام و مسیحیت در دو دهه اخیر مویدی بر این مدعاست که مسائلی نظیر صلح، همزیستی مسالمت آمیز، عدالت، رسالت دین در دنیای معاصر، جوانان، خانواده و مسائلی از این دست که چالشهای ملموس جامعه بشری به شمار میرود، دغدغههای اصلی گفتوگو کنندگان مسلمان و مسیحی را تشکیل داده است. اگر مسیحیت و اسلام خواهان آنند که به بشریت گمشده در جهان امروز کمک کنند، راهی جز این ندارند که بر معضلات و بحرانهای اجتماعی، معنوی و اخلاقی و بر چالشهای جامعه بشری تمرکز کنند.
باید اذعان داشت که هدف از گفتوگوی اسلام و مسیحیت خصوصا در این برهه حساس از زمان تنها مجادلات نظری و گفت و شنود در مبانی کلامی و الهیاتی یکدیگر نیست، هر چند ضرورت ایجاد گفتوگو در زمینههای کلامی و مبانی اعتقادی دو دین در جایگاه خود بسیار مهم و تعیین کننده است و باید بدان توجه شود، اما نباید از نظر دور داشت که کلام و الهیات، علم دفاع از آموزههای دینی است و در هر دینی این علم با استناد بر چارچوبها و معیارهای درونی خاص، رسالت دفاع از آموزههای آن دین را به دوش میکشد. از این رو اصولاً در عرصه کلام، گفتوگو و تعامل کمتر تحقق پیدا میکند. اصل اساسی در علم کلام، حقانیت آن دین و آموزههای آن است و بنابراین کلام به یک معنا با مسائلی سر و کار دارد که بیشتر به کار ثبات و تثبیت دینداری در درون یک جامعه دینی میآید و آن را در برابر منطق استدلالی ادیان دیگر تقویت میکند. اما شایسته است در شرایط کنونی گفتوگوی ما ناظر به همفکری و داد و ستد تجارب در جهت دستیابی به اصول و روشهای ثمربخشی باشد که پیروان اسلام و مسیحیت بتوانند با تمسک به آن به یک روش زندگی مسالمت آمیز در کنار یکدیگر برسند و به زمینهای جهت برآورده شدن اصل صلح و آشتی در میان ملل جهان دست یابند.
ادیان الهی به نحو عموم و اسلام و مسیحیت به شکل خاص برای مهمترین معضلاتی که بشریت معاصر با آن دست به گریبان شده و در حل آن وامانده است، راهکارها و نسخههای کارآمدی دارند که باید آنها را در اختیار جامعه بشری قرار دهند. به تعبیر دیگر واماندگی بشر در برابر چالشهای جهان معاصر، ظرفیتی ممتاز برای حضور فعال اندیشه دینی پدید آورده است که در پیشبرد تعاملات اسلامی مسیحی میتوان از آن بهره گرفت.
مطالعه سیر تفکر در نیم قرن اخیر حاکی از آن است که مغرب زمین تا حدود زیادی به این آگاهی رسیده است که تمدن غرب یگانه تمدن معتبر جهان نیست و با تکیه بر آن اندیشه نمیتوان نسخه مناسبی برای تمام چالشهای بشری صادر کرد. این زمینه امیدوار کنندهای است که امکان تعامل هر چه بیشتر اسلام و مسیحیت ارتدوکس را در برابر تمدن غربی و پیامدهای نامطلوب آن فراهم میآورد. گفتوگوی واقع گرایانه میان اسلام و مسیحیت میتواند بسترهای لازم جهت داد و ستد تجارب دینی برای علاج چالشهای جامعه بشری را فراهم آورد و این خود به شکلی کارآمد به تعامل و همزیستی مسلمانان و مسیحیان جهان یاری خواهد رساند.
گفتوگوى مورد نظر ما این نیست که با تشریفات و تعارفات، گرد یک میز و مقابل یکدیگر بنشینیم و صرفا گفتوگو کنیم، بلکه باید با هم و در کنار یکدیگر و به دور از تشریفات بیفایده و بحثهای بی ثمر در خصوص مشکلات و مسائل مشترک تأمل کنیم و از خویش بپرسیم که چگونه میراث دینی ما مىتواند در جهت حل این معضلات مشترک راهگشا باشد، چنین گفتوگویی معطوف به چالشهای عینی است و به تعامل حداکثری اسلام و مسیحیت در راستای کاهش آلام بشری و گسترش معنویت ختم میشود.
3.تغییر منظر از گفتوگوی مصلحتی به گفتوگوی ذاتی
از دهه 1960 که در غرب و به ویژه در ایالات متحده امریکا جریانی معروف به «فرهنگ تقابل» ظهور و بروز یافت، دین و آموزههای آن، با چالشی جدید روبرو گشت. حرکت های گریز از مرکز فرهنگی- دینی که از دل ادیان اصیل و سازمان یافته بیرون زدند و با موج نوخواهی و تجدید نظرطلبی در باورها و اعتقادات جوانان آن دوره در آمیختند، جنبش سترگ و بنیانبراندازی را به راه انداخت که امروزه نیز نمیتوان از آن غافل بود. اواخر قرن بیستم در واقع زمان عمیقتر شدن شکاف میان دنیای دینی و دنیای عرفی است. از سوی دیگر، شکافی میان دینداری و ادیان سنتی و مطالبات نهضتهای جدید و نوگرا پدید آمد. این حادثه اگرچه در جهان مسیحی رخ داد اما همه ادیان سنتی و سازمان یافته را به چالش کشید و آنها گویی خود را در مقابل دشمنی مشترک یافتند و از این رو خصومتها را به کناری نهادند و رو به سوی گفتوگو آوردند که ضرورتی مدافعانه در مقابل عرفی شدن و دینگریزی دوران معاصر بود.
دنیای معاصر، دنیای رویارویی و همنشینی ادیان است. با این لحاظ خواه از منظر ضرورت مصلحتی و خواه از منظر ضرورت ذاتی، گفتوگو و تعامل اسلام و مسیحیت مسئلهای اجتناب ناپذیر است. گفتوگوی مصلحتی در واقع ناظر به دشمن مشترک است. هرگاه دشمن مشترکی فرض شود، آنهایی که پیشتر روابط تیرهای با یکدیگر داشتند، براساس مصلحتی کنار هم مینشینند. چنین حادثهای در آن زمان، رخ داد و چنان مصحلتی از سوی اصحاب ادیان اندیشیده شد و آنها را گرد هم آورد. امروزه نیز کسانی همان نوع گفتوگو را واجد اولویت میدانند و گفتوگوی مصلحتی اسلام و مسیحت ارتدوکس را در صدر مینشانند.
اما نباید از نظر دور داشت که گفتوگو، افق دیگری نیز دارد که به اعتقاد من از بنیادی شرقی ریشه گرفته است. یا بهتر بگویم میتوان میان گفتوگوی ادیان از منظر غربی و گفتوگوی ادیان از نگاه شرقی تفاوت قایل شد؛ توضیحاش این است که در شرق به خاطر ملاحظاتی از جمله توجه عمیقتر به دین از منظر معنابخشی که نوعی نگاه کارکردی به دین است و نیز به این دلیل که در مشرق زمین دولتها عموما با جمعیتهای دینی مشکلی احساس نکردند و آن را خطری برای ثبات و امنیت جامعه نمیدانند، بیشتر با گفتوگویی که من آن را گفتوگوی ذاتی مینامم روبرو هستیم. در شرق ادیان را برای حل بحرانهای معنوی و اخلاقی تأثیرگذار میدانند و درمان این چالشها و کاستیها را از ادیان میطلبند و لذا گفتوگو را نیز برای دستیابی به این منظور سامان میدهند. این در حالی است که در مغرب زمین و بهویژه اروپا وقتی از گفتوگو سخن گفته میشود، کمابیش گفتوگوی مصلحتی مدنظر است؛ گفتوگویی که در پس آن، بیش از هر چیز حل بحرانهای اجتماعی- امنیتی و سیاسی ناشی از وجود اقلیتهای دینی و یا حتی جوامع دینی غالب مطمح نظر است. در واقع مبانی سکولار و غیر دینی این حکومتها اقتضا میکند که ادیان را در کنار هم بنشانند تا خود راحتتر ادامه حیات دهند.
بی شک از اقدامات فوری و لازم در جهان ایجاد بستری مناسب برای گفتوگوی اسلام و مسیحیت از این نوع دوم است؛ گفتوگویی که در پی پاسخگویی به نیاز اخلاقی، معنوی و اجتماعی بشر است نه گفتوگویی که بر تعارفهای سیاسی و یا توطئههای سیاسی استوار است تا اهداف دیگری ورای آن تعقیب شود. به اعتقاد ما توجه به این خصیصه شرقی راهکار مهم دیگری است که میتواند تعامل اسلام و مسیحیت ارتدوکس را بیش از پیش به سمت کمال و تعالی رهنمون شود.
[1] . سوره حجرات، آیه 13.
[2] . آل عمران، آیه 64.
[3] . آل عمران، آیه 64.
در جهان معاصر و در آستانه هزارهی سوم، نوع انسان از سایه روشن «عصر تک گویی» که از آغاز در آن قرار داشت، اندک اندک به سپیده دم «عصر گفتوگو» گام مینهد؛ عصری که در آن، همزیستی و تعامل در سطح جهانی نه تنها یک امکان بلکه یک ضرورت است.سیدابوالحسن نواب