انتقادهای سرشار از براهنی و نامه براهنی به امام
محمدرضا سرشار که به عنوان رئیس انجمن قلم ایران سخن میگوید در انتقاد از انتشار کتاب برخی نویسندگان که ایشان آنها را برانداز خوانده، به مسئولان فرهنگی طعنه زده که یا اینها را میشناسید و به کتابهایشان مجوز میدهید که خائنید یا اینکه اینها را نمیشناسید که باید گفت کسی که ایشان را نشناسد مسئول فرهنگی نامناسبی است و باید کار را رها کند!
بعد از مسئولان فرهنگی با اشاره به مصادیقی مانند کتابهای رضا براهنی که تازگی منتشر شده، گفته: به نظرم وزارت فرهنگ و ارشاد باید به طور کلی تکلیف خود را با این مسئله بهطور ریشهای و اصولی حل کند که روی مصادیق بحث نکنیم.
رئیس انجمن قلم ایران در توضیح حرفهایش خود را جای قاضیالقضات گذاشته و گفته: مسئله مورد نظر هم این است که تکلیف نویسندگانی که کشور را ترک میکنند و در خارج به فعالیتهای سنگین علیه نظام میپردازند و از هیچ کوششی برای براندازی دریغ نمیکنند، روشن کند. این نکته را هم صرفنظر از اینکه کتابشان نکتهای که بتواند مانع چاپ شود دارد یا نه، در نظر بگیرند.
سرشار میداند که توجیه ارشاد چیست؛ از این روی گفته است: ارشاد میگوید ما به کتاب نگاه میکنیم و اگر مشکلی نداشت اجازه چاپ میدهیم. اما به نظرم باید این نوع برخورد را درباره صاحبان آثاری در نظر داشت که در چارچوب این نظام و کشور زندگی میکنند. یعنی نویسنده دگراندیشی هست که مخالف است ولی در کشور زندگی میکند و کار و قلم خود را دارد و با مجوز نظام آثارش را چاپ میکند. ما نه میتوانیم و نه باید جلوی چاپ اینگونه آثار را بگیریم.
«رهگذر» بدون توجه به مغالطهای که در این کلامش درباره نویسندگان مخالف داخل نظام نهفته، دوباره نیزهاش را به طرف همان چند نویسندهای میبرد که او آنها را معاند میخواند و میگوید: اما عدهای هستند که از کشور خارج میشوند یا همان ابتدای انقلاب از کشور خارج شدهاند و سوابقی دارند که اگر برگردند، قوه قضائیه پروندهشان را به جریان میاندازد. برخی از این افراد از عوامل رژیم گذشته هستند. عدهایشان هم مواضع غیراسلامی داشته و نتوانستهاند شرایط کشور را تحمل کنند. در نتیجه از کشور خارج شده یا فرار کردهاند. این افراد اگر در خارج زندگی خودشان را داشته باشند، مانند هر شهروند معمولی دیگری، چه در داخل و چه خارج، طبق قانون میتوانند اظهار نظر کنند اما اگر برای براندازی نظام همکاری کنند، اوضاع فرق دارد و به نظرم نباید اجازه انتشار آثارشان را داد.
استدلال رسمی رئیس انجمن قلم درباره لزوم منع صدور جواز برای انتشار آثار آن دست نویسندگان خارجنشین آن است که وقتی کسی وطن خود را به بیگانه میفروشد، چرا آن وطن باید برای او سرمایهگذاری کند؟ فحوای این کلام آن است که کتابهای برانداز مجوز نباید بگیرند؛ چه نویسنده داخل نظام باشد و چه خارج آن. خُلف این ادعا آن است: کتابی که برانداز نیست میتواند مجوز بگیرد چه نویسندهاش داخل نظام باشد و چه خارج نظام. پس اصل انتقاد وی به براهنی ناواراد خواهد بود.
آنگاه آقای سرشار از انتقادهای فرهنگی و ادبی، بدون در نظر گرفتن اینکه اکنون در بخش فرهنگی وزارت ارشاد به جز شخص معاون فرهنگی، مهمترین شخصیتهای تأثیرگذار در حوزه کتاب همان نیروهای هشت سال دولت مورد حمایت ایشانند، اظهار تأسف کرده و این همانی فرموده که متأسفانه هم در دوره اصلاحات و هم در این دوره که وزارت ارشادش دارد در مواردی پا جا پای جای ارشاد دولت اصلاحات میگذارد، شاهد این هستیم که چنین مواردی رعایت نمیشود. یعنی افرادی هستند که اقدام به براندازی نظام کردهاند و میکنند اما کتابشان در داخل کشور چاپ میشود. این قضیه هم تعمیم نمیپذیرد، یعنی اینکه هم نمیتوان گفت از این چهار کتاب براهنی همهاش برانداز است و هم اینکه نمیشود گفت کسی مانند مهاجرانی که برخی کتابهایشان صرفاً اهمیت علمی و فرهنگی داشته چرا هماکنون مجوز نشر نمیتوانند بستانند؟
البته سرشار حساسیت ویژهای از خود درباره رضا براهنی نشان میدهد و به این نکته اشاره میکند که رضا براهنی پیش از انقلاب به چپ تروتسکیست(امریکایی) معروف بود و برای آن رژیم با نهایت ذلت توبهنامه نوشت، بعد از انقلاب هم در لوای پان ترکیسم فعالیتهای جدی ضد انقلابی داشت و در این ارتباط دستگیر و زندانی شد.
او کار را درباره رضا براهنی بالا میبرد و از زدن حرفهای ممنوعه و حتی اتهامهای جنسی دریغ نمیکند و میگوید: بسیاری از آثار داستانی این فرد، حاوی مفاهیم جنسی متعفن و به معنی واقعی کثیف است. براهنی در بحبوحه انقلاب با مجله همجنسبازان «پلیبوی» امریکا مصاحبه کرد. آنها با هرکسی مصاحبه نمیکنند و هیچ انسان موجهی هم با این مجله مصاحبه نمیکند، مگر اینکه مشی و رویکرد آن را قبول داشته باشد.
رئیس انجمن قلم ایران که چند سال پیش، هویت متعلق به داستاننویسِ دست از زمین و زمان کوتاهی، چون صادق هدایت را برملا کرده، این بار میکوشد عیار داستاننویسی براهنی را پایین بیاورد و از این رو، بیان میکند که کسی او را در داستاننویسی وزنه و نویسنده درجهیک نمیداند که مثلاً بگوییم شاهکارهایی آفریده که اگر آنها را از ادبیات معاصرمان حذف کنیم، چیزی از آن کم میشود و جایی خالی میماند.
او در پایان فرمایشهای ادبی خود به مسئولان فرهنگی سفارش میکند اگر خیلی اصرار بر حفظ منصبشان دارند پیشنهاد میکنم حداقل از مشاورانی آگاه و باسواد استفاده کنند(!)
چند پاورقی:
1. آیا این دست انتقادهای این نویسنده دهه شصت و هفتاد که بیشتر در میان مردم به راوی قصهخوان ظهر جمعه معروف است از امثال رضا براهنی ارزش ادبی هم دارد؟ آیا رضا سرشار از رهگذر این انتقادها، میتواند به عنوان رئیس انجمن قلم ایران درباره ادبیات این مملکت حرف بزند و آن را از آسیبهای پیش روی نجات دهد؟ اصولاً چرا امثال محمدرضا سرشار به مانند برخی نویسندگان حرفهای و پرکار بعد از انقلاب به جای آنکه به تخریب شخصیت مخالفان تئوریک خود بپردازند، همان قلم را که باید خود را وامدارش بدانند به دست نمیگیرند و از طریق همین قلم و نوشتن داستان و آفرینش و خلق ادبیات متعلق به نظام اندیشهای خود، سبب محو کردن رقیب نمیشوند؟ از سویی، چه باکی است که محمدرضا سرشار به عنوان رئیس انجمن قلم بکوشد مانند رضا براهنی را با همین قوانین موجود در محاکم قضایی به دادگاه بکشد و او را محکوم کند و بعد محکومیت او را از افتخارات انجمن خود معرفی کند؟ آیا رضا براهنیها از این نوع رفتار بهتر استقبال نخواهند کرد؟
2. آیا آقای سرشار در بین آثار ادبی قبل و بعد انقلاب میتوانند بیست نویسنده و کتاب مهم و تأثیرگذار را بشمارند که به دلیل همراه بودن با مواضع اصولی انقلاب مورد تأیید کامل ایشان و دوستانشان باشد؟ آیا آسیبشناسی سرشار در حوزه ادبیات داستانی، فقط منحصر به صادق هدایت و براهنی و چند نفر دیگر است؟ آیا امکانش هست به عنوان رئیس انجمن قلم ایران بیست اثر و نویسنده برگزیده را معرفی کند تا مسئولان فرهنگی دستکم کتابهای آنها را بدون ممیزی یا حداقل ممیزی منتشر کنند؟ آثار خود ایشان چه وضعیتی دارد؟ آیا خوانندگان واقعی آثار ایشان و برخی دوستانشان، خود به کتابفروشها مراجعه میکنند تا کتابهای ایشان را بع انگیزه تآثیرگذاری بخرند یا اینکه کتابهای ایشان و دوستانشان، هدایایی است به رسم سپاس از خدمات کارمندان فلان اداره کل زیرساختهای توسعه آبیاری؟ آیا خوانندگان این آثار، همسنگ با خوانندگان حرفهای آثار رضا براهنی هستند؟
3. آقای سرشار به مسئولان فرهنگی که به زعم ایشان شاید خائن و شاید نالایق باشند سفارش کرده که از مشاوران زبده استفاده کنند. این سفارش جناب سرشار واقعاً جای توجه دارد اما آیا اگر مسئولان فرهنگی کسی جز ایشان و دوستانشان را برای این کار برگزیدند کانون گرم ادبیات و هنر دیگر از انتقادهای سرشار از اغراض سیاسی و بدون میزان ایشان، مصون خواهد بود؟
4. نمونه و مشتی از خروار انتقاد سرشار به براهنی، اتهامهای جنسی بود که هم اثباتش برای سرشار در روز جزا کاری دشوار است و هم اینکه اصولاً بعد از طرح این اتهامها رفع اتهام از براهنی در افکار عمومی به آسانی ممکن نمیشود. اما اتهامهای او به براهنی درباره سوابق قبل و بعد از انقلاب او نیز چندان کار سادهای نیست، یعنی شخصیت براهنی چنان ساده نیست که کسی مانند سرشار بخواهد با یک یا دو انگ سیاسی او را به خاک نشاند. برای اینکه این نمونه و مشت را ارزیابی کنیم و به محک سنجیم خاطرهای از کتاب خاطرات دکتر یزدی را که سال گذشته خبرگزاری فارس از نامه رضا براهنی به امام خمینی منتشر کرده بود بازنشر میکنم:
«نامه رضا براهنی به ابراهیم یزدی
تاریخ: 7 دی 1357 ـ مریلند، امریکا
دوست عزیز و ارجمند آقای دکتر یزدی پس از سلام، خیلی خوشحال هستم که بالاخره در واشنگتن دیداری که من ماهها به دنبالش بودم صورت گرفت. امیدوارم از این دیدارها باز هم در آینده داشته باشیم.
انقلاب در ایران به تمام قدرت پیش میرود. از امثال دکتر صدیقی که سر پیری به معرکهگیری برخاسته، هیچ کاری ساخته نخواهد بود. بعضی اشخاص آن قدر عقده دارند که درست لب گور خیانت میکنند و آن نام بیچیز و بیفایدهای را که داشتند، به گنداب پهلوی آلوده میکنند. در جوف نامه ضمیمه، نامهای است که حضور حضرت آیتالله خمینی نوشتهام، به اضافه مقالهای که در باب انقلاب ایران نوشته، برای اطلاع ایشان از نحوه فکرم درباره انقلاب پیوست کردهام. استدعا دارم هر دو را به ایشان تقدیم فرمایید. امیدوارم حضرت آقای {امام} خمینی، شما و بقیه دوستان نظرتان را درباره مقاله برایم بنویسید. از راهنمایی همه از پیش تشکر میکنم. سید علیاصغر چهار پنج روزی بیمارستان بود. دکتر خوشنویس عملش کرده، گویا غدهای از سینهاش در آورده بهش میگفت که بخیر گذشته. هنوز پس از عمل با خود سید صحبت نکردهام. نمیدانم روابط شما با سید علیاصغر چگونه است.
آیا از طرف شما احوالپرسی خواهد شد؟ دست شما و دیگران را از دور میفشارم. به امید پیروزی رضا براهنی
***
نامه رضا براهنی به امام خمینی
تاریخ: 7 دی 1357
حضرت آیتاللهالعظمی روحالله خمینی، مبارز بزرگ انقلاب ایران
نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویههای غریبانه قصه پردازم
به یاد یار و دیار آن چنان بگریم زار
که از جهان ره و رسم سفر براندازم
من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب
میهمنا به رفیقان خود رسان بازم
پس از سلام و درود و تهنیت فراوان، من از دوستان شادروانان جلال آلاحمد و دکتر شریعتی و نویسنده شجاع ایران دکتر علیاصغر حاج سید جوادی هستم. بارها و بارها، وقتی با دکتر سید جوادی صحبت کردهام، ایشان اشتیاق دیدار آن حضرت، رهبر بزرگ اسلام و انقلاب ایران را با ایشان در میان گذاشتهام، چون قرار بود ایشان به غرب سفر کنند، زیارت آن حضرت را موکول به زمانی کردهایم که ایشان رخصت سفر به این سوها را پیدا کنند. شاید به همت و رهبری آن حضرت و کوشش بزرگ ملت ایران به زودی این دیدار در کشور خودمان و در میان مردم خودمان صورت بگیرد. اشتیاق دیدارم را از دوست ارجمند آقای دکتر یزدی هم پنهان نتوانستهام بکنم. استواری، استقامت، خرد عظیم سیاسی و شجاعت توأم با هوشیاری آن حضرت و فروتنی توأم با بردباری که در برابر ظالم خیرهسری چون شاه و اشرار سرمایهپرست و سرمایهدار در امریکا و صهیونیسم جهانی از خود متجلی ساختهاید، چراغ روشنی بوده است فرا راه تمام کسانی که تاکنون در سراسر جهان، بویژه ایران، قدم در راه مبارزه انقلابی گذاشتهاند.
مردم عزیز، نجیب و انساندوست ما که قرنها تحت فشار خودکامگی چون شاهان پهلوی زیسته، سروش آزادی را از زبان آن حضرت شنیده و با افشاندن خون خود و نثار جانهای عزیز خود بدان سروش پاسخ مثبت دادهاند.
انقلاب ایران از کلمات ساده، سنجیده، قابل فهم، رسا، انسانی، هوشیارانه آن ملهم و قوی شده، بالیده و سرانجام به جنگلی از درختان تناور تبدیل شده که دیگر نه تبر قشون شاه میتواند بزند و بیندازدش و نه قورخانه بزرگترین قدرت تاریخ یعنی امریکا میتواند بسوزاند و خاکسترش کند. درود این شاگرد ناچیز انقلاب را که نه داعیهای دارد و نه دارودستهای و فقط نوک ناچیز قلمش را دارد و شب و روز با وجود بضاعت مزجاتش مینویسد تا شاید در حدود خود پردههای ظلم و ظلمت را در همان دور و بر خود کنار بزند، بپذیرید و نیز تسلیت صمیمی مرا به خاطر جاننثارها و شهادتهای فرزندان عزیز وطنمان که فوجفوج به خاک میافتند تا روزی مردم ایران آفتاب روشن آزادی را در برابر خود ببینند.
در مقالهای که ضمیمه تقدیم حضورتان کرده، کوشیدهام جنبههای مختلف انقلاب کنونی ایران را تا آنجا که عقل ناقص و قاصرم اجازه میداد، روشن کنم. از نگرانیهایم هم صحبت کردهام. امیدوارم در این مقاله به دیده محبت نگاه کنید و از راهنماییها و ارشاد خود بیبهرهام نگذارید.
سلامت و پیروزی آن حضرت و پیروزی انقلاب بزرگ ایران، آرزوی قلبی من است.
با احترام و ارادت صمیمانه. رضا براهنی»
نویسنده: سیدرضا سجادی نژاد
سوال خوبی مطرح کرده اید. واقعا اگر هدایت و براهنی و این کسانی که سرشار آنها را قبول ندارد داستاننویس زبده نباشند پس چه کسانی از نظر ایشان داستان نویس زبده اند؟
متاسفانه در نظامهای اقتدارگرا همه چیز تابع قدرت می شود. اگر این گونه نبود چرا در ادبیات داستانی این مرزوبوم کسی مانند رضا سرشار؟ مگر این همه بزرگان ادبیات داستانی کجایند؟