ضرورت تقویت جریان معتدل سنی در لبنان

مجید مرادی

لبنان کشوری است کوچک ولی همواره آبستن حوادثی بزرگ در خاور میانه. بنا بر این بازیگران منطقه ای و جهانی می دانند که باید این کشور را خیلی جدی بگیرند. همان چیزی که در رفتار قدرت های بزرگ و به ویژه امریکا مشاهده می کنیم که برنامه دقیقی برای کار در این کشور دارند.

وقتی دست به قلم بردم تا چیزی از لبنان و اوضاعش بنویسم به طنزی شبیه حقیقت برخوردم که دوستی لبنانی در صفحه اش در فیس بوک علی اعضاءه و اعدائه السلام نوشته بود:
پسر از پدر می پرسد: بابا! ما شیعه ایم یا سنی؟
–         نه ما لبنانی هستیم

–         جدی میگم ما چی هستیم؟

–         پسرم! من سنی ام، مادرت شیعه است، تو هم نزد کشیش کاتولیک تعمید داده شده ای، خواهرت هم مارونی است مثل شوهرش، می خواهیم یک زن درزی هم بگیریم برای داداشت.

–         به خاطر وحدت ملی این کار را کردید؟

–         نه بابا، این کار را کردیم تا هر اتفاقی پیش بیاید، کسی باشد که بتواند برود بیرون و یک بسته نان بیاورد برایمان.

برای من که پنج سالی در بیروت اقامت دارم وسال ها قبل از آن هم به این جا رفت و آمد داشته ام ارائه تعریفی از لبنان، بهتر از این شبه طنز میسر نیست.
 
لبنان کشوری است که یا در آن یا امنیت برای همه فراهم است و یا برای هیچ کس فراهم نیست. هیچ کدام از سه طایفه شیعه وسنی ومسیحی نمی توانند دیگری را به راحتی حذف کنند وهضم کنند. در غالب کشورهای جهان، کافی است با دولت وارد گفت و گو شوید ولی در لبنان، باید با همه طرف ها ارتباط داشت؛ با طوایف و احزاب بزرگ و کوچک. و گاهی کاری از طایفه ای کوچک بر می آید که از طوایف بزرگ ساخته نیست. نمونه اش حزب سوسیالیست ترقی خواه یا طایفه دروز به زعامت ولید جنبلاط است که به رغم کوچکی اش، در شرایط تساوی ثقل طرف های اصلی، سرنوشت ساز است.
 
لبنان کشوری است کوچک ولی همواره آبستن حوادثی بزرگ در خاور میانه. بنا بر این بازیگران منطقه ای و جهانی می دانند که باید این کشور را خیلی جدی بگیرند. همان چیزی که در رفتار قدرت های بزرگ و به ویژه امریکا مشاهده می کنیم که برنامه دقیقی برای کار در این کشور دارند. از برنامه های فرهنگی گرفته تا سیاسی. قابل توجه است که سفرای امریکا در لبنان حد اقل از دو سه دهه پیش تاکنون، از میان زبده ترین دیپلمات های وزارت خارجه این کشور بر گزیده شده اند ومعمولا دست کمی از وزیر خارجه ندارند. جفری فلتمن یکی از نمونه های این سفرا است که از بیروت که برگشت، معاون وزیر خارجه شد  و بعد هم معاون دبیر کل سازمان ملل متحد. ولی در مقابل، بعضی از سفرای ایران، در لبنان، نخستین تجربه سفارتشان و یا کار آموزی اشان را در این کشور می گذرانند.
 
از این گذشته به نظر می رسد که ایران برنامه چندانی برای لبنان ندارد و بیشتر به هم پیمانان داخلی اش متکی است و چندان اصراری به نقش آفرینی مستقل ندارد. و در حقیقت سبب  شده تا رقبای هم پیمانان داخلی ایران، در لبنان احساس کنند که راه ایران از دل رقبایشان می گذرد. این در حالی است که حتی عربستان سعودی، رابطه گرم تری با رقبای هم پیمانان خود در لبنان دارد.
زمانی که حزب الله در سه سال پیش دولت معتدل حریری را سرنگون کرد، ایران به تماشای اوضاع اکتفا کرد و به عواقبی که این عملیات سیاسی در پی خواهد داشت نیندیشید. در شرایط این چند سال، تنها شیعیان نمایندگان واقعی خود را در قدرت سیاسی داشتند. زیرا بین حزب الله و امل شبه اجماعی وجود دارد. مسیحیان که سهمشان ریاست جمهوری است به سبب نا همصدایی در دو دهه پیش به جهیدن فرمانده ارتش به تخت ریاست جمهوری رضایت می دهند و قید سیاست مدارانشان را می زنند. اما سنی ها معمولا نماینده واقعی شان را دارند و کنار زده شدن حریری از نخست وزیری برای اهل سنت بسیار گران آمد. سعد حریری پس از سقوط راهش را کشید ورفت به فرانسه وعربستان. همراه با سقوط او صدای اعتدال سنی که نماینده اش عمدتا بورژوای شهری بودند، خاموش شد.
 
به موازات غیاب این بورژواها از متن به حاشیه، حاشیه ها به متن آمدند. صدای جبهه النصره و سپس داعش در میان اهل سنت بلند شد. شهر صیدا یک چندی اسیر شیخ سلفی احمد الاسیر شد که اصلا تا پیش از آن نمی دانست سیاست را چطور می نویسند. به یکباره این شیخ از محراب بیرون جهید تا میدان شهر را به ساحت جنگ علیه حزب الله تبدیل کند. این شهر قلب تجاری لبنان است و حریری و سنیوره نمایندگانش در پارلمان هستند.
 
از دیگر سو در طرابلس هم جماعت های تند رو سر بر آوردند و محورهای مقاومت در برابر ارتش تشکیل دادند که اگر اجماع قدرت های مؤثر خارجی برای پشتیبانی از ارتش در سرکوب این تندروهای سرکش افسار گسیخته نبود، پیش از عراق باید شاهد اعلام امارت اسلامی در این مناطق می بودیم.
 
این اوضاع تیره در شرایطی رخ داد که حزب الله یک پایش درگیر سوریه بود و پای دیگرش در جنوب، که همواره باید آماده بدترین احتمالات در مرز با رژیم صهیونیستی باشد.
 
حزب الله می توانست با مماشات با جریان معتدل سنی از بروز بسیاری از مشکلاتی که در این سال ها پدید آمد پیشگیری کند. تضعیف این جریان که همواره در پی آرامش و رونق و کسب وکار است، به نفع همه طرف هاست.
 
حزب الله باید بر بقای این رقبای سیاسی معتدل اصرار می ورزید تا بداند طرف حسابش کیست و مطمئن باشد که کسی هست که می توان با او چانه زد و امتیاز مبادله کرد و او هم قصد زندگی دارد و نه این که سر و کارش با کسانی بیفتد که از جان خود سیرشده اند و می خواهند با عملیات انتحاری به زعم خود خدا را بر کرسی حاکمیت جهان بنشانند!
 
اکنون با بازگشت سعد حریری شاید آب رفته به جو باز آید. اولین اقدام وی این بود که کمکی 15 میلیون دلاری به شهرک عرسال اختصاص داد که چیزی نمانده بود به موصل دوم تبدیل شود.
مشکلات اقتصادی واجتماعی ریشه بخش عمده ای از نا آرامی ها وتندروی ها است. راه حل این مشکلات هم از جنس خودشان است. این که یک طرف با اتکا به قدرت نظامی اش، در عرصه سیاسی مانور دهد و مایه هراس شود، عواقب خوشی ندارد و به تقویت افراطی گری می انجامد.
 
محمد شطح یکی از برجسته ترین چهره های جریان المستقبل که کمی بعد از انتخابات ریاست جمهوری ایران، ترور شد، از کسانی بود که هم مدافع حزب الله بود و به پیروزی هایش در برابر اسرائیل مباهات می کرد وهمو به نتایج ورهاوردهای منطقه ای پیروزی دکتر روحانی بسیار امیدوار بود. فرزند شطح در مصاحبه ای نقل کرد که یکی از شب ها که از امریکا با پدرش چت می کرده، پدرش یک عکس بدون عمامه دکتر روحانی که او را لبخند بر لب  و در حالتی جذاب نشان می داد برایم فرستاد، وپایینش نوشت: این مرد را ببین! با دیدن تصویرش این حس به تو دست نمی دهد که با او بنشینی و قهوه بنوشید؟لبنان کشوری است کوچک ولی همواره آبستن حوادثی بزرگ در خاور میانه. بنا بر این بازیگران منطقه ای و جهانی می دانند که باید این کشور را خیلی جدی بگیرند. همان چیزی که در رفتار قدرت های بزرگ و به ویژه امریکا مشاهده می کنیم که برنامه دقیقی برای کار در این کشور دارند.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.