میلاد پیامبر و فلسفهٔ بعثت| همایون همتی

آسمان‌ها بنــدهٔ مــاه وی‌اند شرق و مغرب جمله نانخواه وی‌اند

زانک لولاکست بر توقیع او جمله در انعام و در توزیع او

گر نبودی او نیابیدی فلک گردش و نور و مکانی ملک

گر نبودی او نیابیدی بهار هیبت و ماهی و درّ شاهوار

گر نبودی او نیابیدی زمین در درونه گنج و بیرون یاسمین[1]

 (مولانا)

بار دیگر در آستانهٔ ولادت فرخندهٔ پیامبر نور و رحمت قرار گرفته‌ایم. در این نوشتار کوتاه و به بهانهٔ این مناسبت خجسته، بحثی فشرده دربارهٔ بعثت پیامبر و ضرورت نبوّت و برکات و آثار آن تقدیم علاقمندان می‌کنیم. این نوشتار در پی ارائهٔ یک بحث فنّی و گستردهٔ تحلیلی و استدلالی نیست بلکه بیشتر عرض ارادت به پیشگاه آن بزرگ و تنبه دادن و یادآوری عظمت شخصیت این پیامبر بزرگ و انسان ملکوتی مقصود بوده است وگر نه باید از دیدگاه دانش جدید “فلسفهٔ دین” و نیز دانش ژرف “عرفان” به خصوص از دیدگاه عارفان مسلمان به واکاوی بحث نبوت و مسئلهٔ بعثت پرداخت.

بعثت پیامبر تنها یک رویداد تاریخی نیست بلکه سرآغاز فصلی جدید در دفتر زندگی انسان‌ها و مژده‌رسان شروع طلوعی جدید در عمر بشریت است. طلوعی پرشکوه، معرفت‌بخش و بیدارگر. جاذبه‌های معنوی و اخلاقی پیامبر آنچنان پرشمار و تو بر تو و حیرت‌آور است که نمی‌توان در یادداشتی کوتاه همهٔ آنها را به قلم آورد. دست کم خامهٔ ناتوان من را یارای چنین کاری سترگ نیست.

در طول تاریخ اسلام تاکنون صدها و هزاران کتاب، مقاله و رساله درباب شخصیت پیامبر و فضیلت‌های بی‌شمار این انسان ملکوتی نگاشته شده است با این حال هنگامی که به زندگی او رجوع می‌کنیم و به تأمل می‌نشینیم به نایافته‌ها و ناگفته‌های بسیاری برخورد می‌کنیم که هر انسان خردمند و صاحب بصیرت و فرزانه را به شگفتی می‌کشاند.

بی‌هیچ گزافه‌گویی پیامبر اسلام از شخصیت‌هایی است که همواره در طول زندگی منادی و حمایتگر ارزش‌های متعالی اخلاقی بوده است و فلسفهٔ بعثت خود را در سخنی که از او منقول است به تکمیل رساندن ارزش‌های اخلاقی معرفی کرده است (إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ). به همین سبب ولادت چنین مولود مبارکی بی‌شک رویداد بسیار خجسته‌ای است که کل بشریت باید آن را جشن بگیرد زیرا بعثت سرآغاز جنبشی اخلاقی در میان انسان‌ها است مبتنی بر حکمت و فرهیختگی و برای استقرار حق و عدل.

پیامبر که آمد هستی از او روشنی یافت، بت‌ها شکسته شد، ظلم و تبعیض از جامعه رخت بربست و عرب جاهلی شترچران بیابان‌گرد با خدا آشنا شد. خدای مهربانی‌ها، خدای قسط و عدل، خدایی که به انسان‌ها نزدیک است و رنج انسان را می‌بیند و می‌داند نه خدایی در دوردست‌ها که با رنج انسان‌ها بیگانه است و در اوج هیبت و شکوه خود از ساحتی فرازین با استغناء و بی‌اعتنایی بشر را بنگرد و دم برنیاورد. بلکه خدایی که در کنار انسان است با او می‌زیَد و اندیشناک اوست. خدایی آگاه و مسئول، دوستدار و دل نگران انسان، خیرخواه و هدایتگر. خدایی که مونس و همدم[2] آدمی در هر لحظهٔ زندگی اوست و پیامبرش انسانی از جنس انسان‌های عادی است که بر او وحی می‌شود[3]. در بین انسان‌ها زندگی می‌کند، رنج آنها را می‌فهمد، با محرومان و تهی‌دستان همنشین می‌شود. انسانی برگزیده و والا است ولی خود را خود را تافتهٔ جدابافتهٔ آفرینش نمی‌داند و به آنها فخر نمی‌فروشد. یتیم زاده‌ای است که طعم محرومیت و فقر را چشیده است. در روستا زیسته است. سرشار از صفای روستایی‌وار است و زهر تکبّر شهرنشینی در جانش رخنه نکرده است.

نباید رویداد بزرگ بعثت را تنها از نگاه اخلاقی مطالعه کرد. اخلاق، بی‌تردید محور و گوهر این حرکت است اما بعثت پیامبر پیامدهای پربرکت اجتماعی و سیاسی نیز داشت.

او رنج انسان را خوب می‌فهمد. غربت آدمی را بر این پهنهٔ خاک، تجربت دارد. او غربت را زیسته است. در کودکی و نوجوانی دوری از کسان و خویشان را چشیده است. آن هنگام که در صحرای خلوت و غروب سرد کوهستان گوسفندان را به چرا می‌برد، به غربت آدمی می‌اندیشید و سکوت صحرا و تجربهٔ تنهایی، او را به تأمل وامی‌داشت. بعدها که به خلوت‌نشینی در “غار حراء”[4] پرداخت در سکوتِ سرشار غار به تنهاییِ آدمی و “وضعیت بشری”[5] می‌اندیشید.

جامعهٔ اشرافیت‌زده، زراندوزان، سیطرهٔ فرهنگ جاهلی، ظلم و تبعیض و آنچه می‌دید سیاهی و تباهی بود. او به رهایی انسان فکر می‌کرد و زنجیرهایی[6] که دست و پای دل و ذهن آدمی را در برگرفته بود. تا اینکه خدای مهربان و حکیم او را به رسالت فراخواند تا به خاموش کردن فتنه‌ها، به مبارزه با جاهلیت، لغزش‌ها، نادانی‌ها و محو بی‌عدالتی و ستم بپردازد تا دنیای ظلمت‌زده را به نور وحی و هدایت روشن کند و انسان‌ها را از کجراهه و انحراف بازدارد.

حضرت علی (ع) که خود از پیشگامان ایمان به او و همراه همیشگی او بوده است در تبیین شرایط جهان و جامعهٔ هنگام بعثت می‌فرماید:

“أَرْسَلَهُ عَلَی حِینِ فَتْرَهٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ طُولِ هَجْعَهٍ مِنَ الْأُمَمِ وَ اعْتِزَامٍ مِنَ الْفِتَنِ وَ انْتِشَارٍ مِنَ الْأُمُورِ وَ تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوبِ، وَ الدُّنْیا کاسِفَهُ النُّورِ ظَاهِرَهُ الْغُرُورِ عَلَی حِینِ اصْفِرَارٍ مِنْ وَرَقِهَا وَ إِیاسٍ مِنْ ثَمَرِهَا وَ [إِعْوَارٍ] اغْوِرَارٍ مِنْ مَائِهَا، قَدْ دَرَسَتْ مَنَارُ الْهُدَی وَ ظَهَرَتْ أَعْلَامُ الرَّدَی، فَهِی مُتَجَهِّمَهٌ لِأَهْلِهَا عَابِسَهٌ فِی وَجْهِ طَالِبِهَا، ثَمَرُهَا الْفِتْنَهُ وَ طَعَامُهَا الْجِیفَهُ وَ شِعَارُهَا الْخَوْفُ وَ دِثَارُهَا السَّیفُ.” (نهج البلاغه، خطبهٔ 89)

” او را هنگامی به رسالت فرستاد که در جهان رسولانی نبودند. زمانی دراز بود که مردم به خواب رفته بودند. فتنه‌ها سربرداشته و کارها نابسامان بود. آتش جنگ‌ها شعله می‌کشید، روشنایی از جهان رخت‌بربسته و فریب و نادرستی آشکار گردیده بود. جهان به باغی می‌مانست که برگ درختانش به زردی گراییده بود و کس از آن امید ثمره‌ای نداشت. آبش فروکش کرده بود. پرچم‌های هدایت کهنه و فرسوده گشته و رایت ضلالت پدیدار شده بود.

دنیا در آن روزگاران بر مردمش چهره دژم کرده بود و بر خواستاران خود ترشروی گشته بود. میوه‌اش فتنه بود و طعامش مردار. در درون وحشت نهفته داشت و از برون شمشیر ستم آخته. ” پیامبر در چنین وضعیت اسفباری ظهور کرد و به رسالت برخاست.

باز از علی (ع) بخوانیم که کسی بهتر از او نمی‌تواند آن جامعهٔ گمراه و ظلمت زده و آن شرایط دردناک و اندوه زا را برای ما با کمال امانت و دقت ترسیم کند.

“وَ النَّاسُ فِی فِتَنٍ انْجَذَمَ فی‌ها حَبْلُ الدِّینِ وَ تَزَعْزَعَتْ سَوَارِی الْیقِینِ وَ اخْتَلَفَ النَّجْرُ وَ تَشَتَّتَ الْأَمْرُ وَ ضَاقَ الْمَخْرَجُ وَ عَمِی الْمَصْدَرُ، فَالْهُدَی خَامِلٌ وَ الْعَمَی شَامِلٌ، عُصِی الرَّحْمَنُ وَ نُصِرَ الشَّیطَانُ وَ خُذِلَ الْإِیمَانُ، فَانْهَارَتْ دَعَائِمُهُ وَ تَنَکرَتْ مَعَالِمُهُ وَ دَرَسَتْ سُبُلُهُ وَ عَفَتْ شُرُکهُ، أَطَاعُوا الشَّیطَانَ فَسَلَکوا مَسَالِکهُ وَ وَرَدُوا مَنَاهِلَهُ، بِهِمْ سَارَتْ أَعْلَامُهُ وَ قَامَ لِوَاؤُهُ فِی فِتَنٍ دَاسَتْهُمْ بِأَخْفَافِهَا وَ وَطِئَتْهُمْ بِأَظْلَافِهَا وَ قَامَتْ عَلَی سَنَابِکهَا، فَهُمْ فِیهَا تَائِهُونَ حَائِرُونَ جَاهِلُونَ مَفْتُونُونَ فِی خَیرِ دَارٍ وَ شَرِّ جِیرَانٍ، نَوْمُهُمْ سُهُودٌ وَ کحْلُهُمْ دُمُوعٌ بِأَرْضٍ عالم‌ها مُلْجَمٌ وَ جَاهِلُهَا مُکرَمٌ.” (خطبهٔ 2)

” مردمان در فتنه‌هایی گرفتار بودند، که در آن رشتهٔ دین گسسته بود و پایه یقین شکست برداشته و می‌لرزید. هر کس به چیزی که خود اصل می‌پنداشت چنگ زده بود. کارها پراکنده و در هم، راه بیرون شدن از آن فتنه‌ها باریک، طریق هدایت مسدود و کوری و بی‌خبری آنسان شایع و همه‌گیر که هدایت را آوازه‌ای نبود.

خدا را گناه می‌کردند و شیطان را یار و یاور بودند. ایمان، خوار و ذلیل بود. ستون‌هایش از هم گسیخته و نشانه‌هایش دگرگون و راههایش ویران و جاده‌هایش محو و ناپدید.

همگان در راه شیطان گام می‌زدند و از آبشخور او می‌نوشیدند. به یاری این قوم بود که شیطان پرچم پیروزی برافراشت و فتنه‌ها برانگیخت و آنان را در زیر پاهای خود فروکوفت و پی سپر سُمهای خود نمود. آنان، در آن حال، حیرت زده و نادان و فریب خورده بودند و بهترین خانه‌ها را بدترین همسایه.

شب‌ها خواب به چشمانشان نمی‌رفت و سرمه دیدگانشان سرشک خونین بود. آنجا سرزمینی بود که بر دانایش چون ستوران لگام می‌زدند و نادانش را بر اورنگ عزت می‌نشاندند. ”

و مولانای بزرگ این عارفِ رازدان و دل آگاه در مثنوی شریف خود به همین واقعیت ددرناک اشاره دارد آنجا که گفت:

احمقان سرور شدستند و ز بیم عاقلان سرها کشیده در گلیم!

آری در جامعه‌ای که فرهنگ فرومرده بود. عدالت زیر لگدهای زر و زور و تزویر لگدمال و بی‌رمق افتاده بود. ستم، تفاخر و اشرافیت بیداد می‌کرد. فرزانگان خانه نشین بودند. خون می‌خوردند و یارای دم برآوردن نداشتند. هوس و شهوت حکومت می‌کرد. سودپرستی و دنیاطلبی ارزش رایج شده بود. فضیلت‌ها فراموش شده بود و رذیلانِ فرومایه به سروری رسیده بودند، خداوند پیامبر خود را در آن یلدای تاریک پرظلمت و شبِ یخ گرفتهٔ زمستانی برای نوربخشی به جهان و زدودن تاریکی‌ها، جهالت‌ها، ستمگری‌ها و بی‌فرهنگی‌ها به سوی جهانیان فرستاد: وَمَا أَرْسَلْنَاک إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ (انبیاء 107) و (ای رسول) ما تو را نفرستادیم مگر آنکه رحمت برای اهل عالم باشی. وَ دَاعِیا إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجًا مُنِیرًا (احزاب 46) و به اذن حق (خلق را) به سوی خدا دعوت کنی و (در این شب ظلمانی جهان) چراغ فروزان عالم باشی. و بدینسان پیامبر مبعوث گشت تا آن فضای پرالتهاب جاهلیت‌زده را آرامش بخشد و قلدران و زورمندان را سرجای خود بنشاند و محرومان و پابرهنگان را برکشد و سروری دهد. شایستگان را در رأس امور قرار دهد و جامعه را به فلاح و رستگاری رهنمون گردد. او آمد تا “چراغ آفرینش” باشد و کل هستی را روشن سازد.[7] همانگونه که خدا خود روشنگر هستی است که: “اللهُ نورُ السمٰوٰتِ وَ الأرضِ”، پیامبرش نیز که “مظهر جامع اسماء و صفات”[8] اوست روشنی بخش آسمان‌ها و زمین شد.

فهم فلسفهٔ بعثت و اهداف و اسرار پرابعاد آن اهمیت بسیار دارد و در این نوشتار کوتاه نمی‌توان همهٔ آن ابعاد را به طور جامع فراچنگ آورد. در اینجا تنها به سخن مولا علی (ع) اشاره می‌کنیم که احیای عقلانیت را در شمار مهم‌ترین اهداف بعثت و رسالت والای پیامبر معرفی کرده است. او در نهج البلاغه چنین می‌فرماید:

“فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ”

“پس خداوند رسولانش را بر انگیخت، و پیامبرانش را به دنبال هم به سوی آنان گسیل داشت، تا ادای عهد فطرت الهی را از مردم بخواهند، و نعمتهای فراموش شده او را به یادشان آرند و با ارائه دلایل بر آنان اتمام حجت کنند، و نیروهای پنهان عقول آنان را بر انگیزانند.”

بدین‌سان توجه به عقلانیت و تأکید بر تعقل و اندیشه‌ورزی، عنصر بنیادین بعثت و پیامبری است و دریغا که هم در جامعهٔ جاهلیت زدهٔ آن روز و هم در جاهلیت مدرن عصر ما خرافه‌اندیشی، خرافه‌باوری و خرافه‌ورزی جای عقلانیت نشسته است. حتی گاه به نام دین ترویج خرافه می‌شود و کسانی می‌کوشند تا به عمد و از سر آگاهی، میان خردورزی و دین‌ورزی مرز بکشند و به “تفکیک” عقل و علم از دینداری و دیانت پیشکی مبادرت ورزند. و حال آنکه چنین ایده‌ای از بن و اساس با پیام بعثت و نبوت ناسازگار و جمع ناشدنی است.

نکته‌ای که در پایان این مقال هشدار به آن لازم است اینکه پیامبر را نباید تک بُعدی شناخت و جامعیت او را نادیده گرفت. در باب بعثت پیامبر نیز همین امر صادق است.

نباید رویداد بزرگ بعثت را تنها از نگاه اخلاقی مطالعه کرد. اخلاق، بی‌تردید محور و گوهر این حرکت است اما بعثت پیامبر پیامدهای پربرکت اجتماعی و سیاسی نیز داشت. آزادی و عدالت، برابری و محو تبعیض و ستم از دستاوردها و ارمغان‌های انکارناپذیر رسالت پیامبر است که خدا خود نیز در قرآن شریف بدان اشارت فرموده است: الَّذینَ یتَّبِعونَ الرَّسولَ النَّبِی الأُمِّی الَّذی یجِدونَهُ مَکتوبًا عِندَهُم فِی التَّوراهِ وَالإِنجیلِ یأمُرُهُم بِالمَعروفِ وَینهاهُم عَنِ المُنکرِ وَیحِلُّ لَهُمُ الطَّیباتِ وَیحَرِّمُ عَلَیهِمُ الخَبائِثَ وَ یضَعُ عَنهُم إِصرَهُم وَالأَغلالَ الَّتی کانَت عَلَیهِم (اعراف/ 157)

” و بارهای سنگین، و زنجیرهایی را که بر آنها بود، (از دوش و گردنشان) بر می‌دارد. ”

یعنی که پیامبر تنها اخلاق‌گو و عارفی وارسته نیست، دغدغهٔ ظلم و عدل و حق و باطل دارد. اهل رزم و مبارزه هم هست و در متن جامعه و زمانهٔ خویش حضور دارد. بدینسان پیامبر آمده است تا زنجیرهای اسارت و بردگی و جاهلیت را پاره کند و انسان‌ها را از ستم و استثمار جباران و ستمگران رها سازد. او یک رهایی‌بخش و آزادگر (Social Liberator) است. انقلابی آزاده و هدایتگری که آراسته به ایمان و معنویت است نه تنها یک چریک مسلح و فاقد بصیرت. و در عین حال به آزادی و برابری و عدل و داد می‌اندیشد و از رنج جامعه دمی غافل نیست. پیام او جاوید است و جهانشمول. وَ مَا أَرْسَلْنَاک إِلَّا کافَّهً لِلنَّاسِ بَشِیرًا وَ نَذِیرًا وَ لَٰکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لَا یعْلَمُونَ (سبأ/28) “ و ما تو را جز برای اینکه عموم بشر را (به رحمت خدا) بشارت دهی و (از عذابش) بترسانی نفرستادیم، و لیکن اکثر مردم (از این حقیقت) آگاه نیستند.”

دروغ بزرگی است که کسانی می‌گویند رسالت پیامبر محدود به قوم عرب و صدر اسلام بوده است! او برای همهٔ انسان‌ها تا پایان روزگار مبعوث شده است و پیام او همه مکانی و همه زمانی است و همگان مخاطب اویند. قُلْ یا أَیهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیکمْ جَمِیعًا (اعراف/ 158) ” (ای رسول ما به خلق) بگو که من بر همه شما جنس بشر، رسول خدایم. ” شمول و گسترهٔ رسالت او عرب و عجم و مصر و ایران و حجاز، دیروز و امروز نمی‌شناسد و کل بشریت دربند و جهل زده و محتاج را در سراسر زمین و تا پایان روزگار در برمی‌گیرد. پیام بلند و والای او همه را شامل می‌شود و مرزهای نژاد، قومیت، تاریخ و جغرافیا، زمان و مکان را در می‌نوردد.

و چه پرجرم و خیانتکاراند دغل پیشگانی که برای مطامع دنیوی یا فریفتن نامتمیّزان یا خوشایند اربابان خود از سر فریب و دغل اظهار می‌دارند که رسالت پیامبر، جهانشمول نبوده و برای قوم عرب و صدر اسلام بوده است! و البته هیچ حجتی بر مدعای خود اقامه نکرده و نمی‌کنند. چون حجّتی نیست. سراسر قرآن بر ضدّ این ادعاست و در سیرهٔ رسول (ص) و تعالیم او و امامان و پیشوایان دین صدها دلیل علیه این فرض و حدس نادرست و شیطانی وجود دارد. پیامبر را باید در کلیت خود شناخت و با ابعاد متنوع شخصیت او به ژرفی آشنا شد. باید با او زیست، با او انس گرفت و از روی آگاهی، او را رهروی کرد.

در باب شخصیت پیامبر سخن گفتن جداً دشوار است شخصیت عظیمی که در طول قرن‌ها منبع الهام‌بخش و فیاض نسل‌های متعددی از عارفان و حکیمان بوده است و خلقان بسیاری به مدد هدایت او راه یافته و راه پیموده‌اند و امروز نیز میلیون‌ها مسلمان در سراسر جهان به طفیل عشق و ارادت به او به اخلاق و معنویت دل سپرده‌اند. او پدر انسانیت است و محبوب دل‌های عارفان و آزادگان. در وصف او هزاران کتاب و مقاله می‌توان نگاشت و از فضیلت‌های او یاد کرد اما دریغ و درد که این مقال گنجایی آن همه را ندارد.

گر نبودی خلق محجوب و کثیف ور نبودی حلقها تنگ و ضعیف

در مدیحت داد معنی دادمی غیر این منطق لبی بگشادمی

مدح تو حیفست با زندانیان گویم اندر مجمع روحانیان

شرح تو غبنست با اهل جهان همچو راز عشق دارم در نهان

مدح تعریفست و تخریق حجاب فارغست از شرح و تعریف آفتاب

مادح خورشید مداح خودست که دو چشمم روشن و نامرمدست

 

(مثنوی دفتر پنجم)

 

آری مبعث شریف پیامبر، بلوغ فرزانگی و عقلانیت، رهایی انسان، احیای کرامت و تعالی اخلاقی اوست. بعثت، هنگامهٔ فعلیت یافتن استعدادها و فزونی یافتن ظرفیت‌ها و شکوفا گشتن همهٔ قابلیت‌های انسان‌ها است. ولادت مبارک پیامبر (ص) را به همهٔ مسلمانان به ویژه هموطنان عزیز خجسته باش می‌گویم و از خدای بزرگ برای همهٔ حق‌طلبان و حقیقت‌دوستان و مشتاقان فضیلت توفیق اقتدا به آن رسول نور و هدایت را طلب می‌کنم.

 

ارجاعات:

[1] – این ابیات زیبا را مولانا، عارف بزرگ در دفتر ششم مثنوی دربارهٔ شیخ ابوالحسن خرقانی، عارف پرآوازهٔ ایرانی آورده است ولی به نظر راقم این سطور به کارگیری آن برای مقام عرفانی پیامبر و جایگاه او در هستی مناسب‌تر است.

[2] – مولانا در “مثنوی معنوی” می‌گوید: مصطفی آمد که آرد همدمی.

[3] – قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَر مِثْلُکُمْ یوحی إلَیَّ.

[4] – این خلوت‌های روحانی در اصطلاح سیره نگاران “تحنُّث” نامیده می‌شود.

[5] – اصطلاح معروفی است در فلسفه‌های اگزیستانس.

[6] – اشاره به آیهٔ سورهٔ اعراف است که که در تبیین اهداف بعثت می‌گوید: وَ یضَعُ عَنهُم إِصرَهُم وَالأَغلالَ الَّتی کانَت عَلَیهِم (اعراف/ 157). پیامبر آمده است تا زنجیرها را از دست و پای شما برگیرد و آزادتان کند. و نه تنها از دست و پا که از ذهن و ضمیر و دل و افکار خرافه آلود شما. سنّت‌های جاهلی را در هم کوبد و با جهان‌های فراخ آشنایتان سازد.

[7] – مولانا در “مثنوی” با اشاره به همین مضمون که جهان از پیامبر فروغ و روشنی می‌گیرد، خطاب به او نیکو سروده است: بی فروغت روز روشن هم شب است بی پناهت شیر اسیر اَرنَب است!

[8] – یک اصطلاح مشهور و رایج عرفانی است که عارفان مسلمان در بحث از “انسان کامل” و نیز بحث از “اسماء و صفات حق” برای توصیف پیامبر به کار می‌برند. به “فصوص الحکم ابن عربی” با ترجمهٔ پاکیزهٔ دکتر محمد علی موحد مراجعه شود.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.