حکیم بیدار
مرتضی کاردر
چند سطر در سوگ محسن بیدارفر، محقق ارجمند فلسفه و عرفان و کتابفروش و ناشر فرهیخته بیجایگزینی که در نزدیک به نیمقرن فعالیت خود به تنهایی به اندازه یک موسسه بزرگ علمی کتاب تصحیح و منتشر کرد
ساعت به میانههای روز که میرسید دوچرخه قدیمیاش را سوار میشد و آرامآرام رکاب میزد. خیابان صفاییه را پایین میآمد که برسد به چهارراه بیمارستان و خیابان ارم. به روبهروی حرم حضرت معصومه که میرسید سلامی میداد و میگذشت تا میرسید به خیابان چهارمردان. از روزنامهفروشی قدیمی چهارمردان میگذشت و میرسید به پاساژ کوچک قدیمی صاحبالزمان. دوچرخه را گوشهای میگذاشت و در مغازه قدیمیاش را باز میکرد. میرفت و پشت میز شلوغ کتابفروشیاش مینشست. ریشها و موهای مرتبش به نقرهای میزد و صورتش به سرخی و چشمهایش سبزآبی بود.
•••
اگر بخواهیم در سده اخیر، از میان مصححان و محققان و فرهیختگانی که نشر و کتابفروشی را بهعنوان پیشه خود انتخاب کردهاند یکی دو نفر را انتخاب کنیم، در نیمه نخست قرن چهاردهم محقق ارجمندی چون علیاکبر غفاری، بهخاطر تصحیح متنهای بسیاری از تراث شیعه بر صدر مینشیند اما بیتردید نفر نخست کتابفروشان فاضل و فرهیخته و محقق در نیمه دوم قرن چهاردهم محسن بیدارفر است که کتابهای بسیاری را به تصحیح و تحقیق خود به کتابخانه فلسفه و عرفان اسلامی در سالهای اخیر افزوده است. محسن بیدارفر، آخرین نماینده کتابفروشانی بود که خود دستی در تحقیق و تصحیح دارند و شاید نشر و کتابفروشی برایشان بیشتر وسیلهای بود برای انتشار آثاری که میدانستند باید به شکل امروزی منتشر شود.
•••
صدای اذان که میآمد به نماز میرفت و بعد از نماز چند دقیقهای دوباره به کتابفروشی میآمد. بعد سوار دوچرخه قدیمیاش میشد و دوباره خیابان ارم و صفاییه را رکاب میزد و به خانه میرفت. بقیه روز را به تصحیح و تحقیق مشغول میشد تا غروب، همچنانکه از صبح تا ساعتی پیش از ظهر نیز به همین کار مشغول بود. ساعتی مانده به غروب دوباره همان راه را طی میکرد و یکساعتی چراغ کتابفروشی را روشن میکرد تا اذان مغرب. بیش از 40سال برنامه روزانه محسن بیدارفر اینگونه بود. مشتریان ویژه کتابفروشی او که بیشترشان اهل فلسفه بودند، میدانستند که اگر میخواهند به کتابفروشی او بیایند دو ساعت در روز بیشتر فرصت ندارند.
•••
اطلاعاتی که درباره محسن بیدارفر موجود است در حد نقلقولهای پراکندهای است که همسنوسالان او در فلسفه یا کسانی که بیشتر با او مأنوس بودهاند گفتهاند ازجمله اینکه او از در تهران محضر استادانی چون میرزا عبدالکریم روشن و میرزاحسن مصطفوی دو تن از آخرین استادان فلسفه اسلامی در مکتب تهران را درک کرده است و پس از عزیمت به قم(در میانههای دهه50) درس خود را در محضر آیات جوادی آملی و حسنزاده آملی ادامه داده است. (البته بهدلیل فاصله سنی نه چندان زیاد، رابطه بیدارفر و آقایان جوادی و حسنزاده بیشتر از اینکه استاد و شاگردی باشد، دوستانه بوده است.) یا اینکه محضر میرزا ابوالحسن شعرانی، را در تهران و احتمالا درسهای عمومی علامه طباطبایی را در قم درک کرده است یا اطلاعات خصوصیتری؛ مثل اینکه ازدواج نکرده و سالها بود که با مادر خود زندگی میکرد و به مراقبت از او مشغول بود.
اما بیدارفر کمتر درباره خودش سخن میگفت. گمان نمیکنم گفتوگویی از او در جایی منتشر شده باشد. بنابر آنچه مجید جلیسه، در صفحه خود منتشر کرده، روحالله مولوی، مستندی به نام کتابخوان درباره کتابفروشان قدیمی قم ساخته است. آنجا محسن بیدارفر میگوید که «در سالهای جوانی در تهران بهکار چاپ و نشر مشغول بوده و بعد که در سال 1354از تهران به قم آمده انتشارات و کتابفروشی خود را در قم دایر کرده است و بیش از 40سال است که بهکار نشر مشغول است و بیش از 40جلد کتاب به تصحیح و تحقیق خود منتشر کرده است.»
•••
کتابفروشی بیدار آکنده از کتابهای فلسفی و عرفانی بود آنقدر که اغلب تنها به اندازه حضور یکی دو نفر بیشتر جانداشت و مراجعهکنندگان باید منتظر میماندند که جا برای حضورشان خالی شود. شمار کتابها آنقدر زیاد بود که گاهی خود او را نیز بهسختی میشد پشت کتابها تماشا کرد. کتابفروشی در یکی دو ساعتی که دایر بود، میزبان بسیاری از کتابخوانان و طلاب و دانشجویان و استادان و عالمان اهل فلسفه و عرفان بود. کمتر کسی است که سالهایی را در قم به تحصیل فلسفه و عرفان اسلامی مشغول بوده باشد و گذرش به کتابفروشی بیدار نیفتاده باشد.
•••
محسن بیدارفر بهرغم تحصیلات حوزوی در محضر بزرگان همعصر خود لباس روحانیت نپوشید. پیرمردی ساده بود از نسل مکلاهایی که مجموعهای از دانشهای گوناگون را در خود گردآوردهاند، درست مثل علیاکبر غفاری. ساده لباس میپوشید و دوچرخه فرسودهاش سادگی او را دوچندان میکرد. در کتابفروشیاش، بیآنکه فضلفروشی کند، مثل یک کتابفروش ساده مشتریان را راهنمایی میکرد. تقریباً محال بود کسی ـ بدون آنکه او را بشناسد ـ به کتابفروشیاش قدم بگذارد و بفهمد آقای کتابفروش مصحح بسیاری از کتابهای آنجاست. درست مثل آنچه درباره عارفان گفتهاندنمیخواست علم حجاب او شود و تمایزی با مردم عادی داشته باشد. انگار تعمداً میخواست معمولی باشد حتی معمولیتر از همه. لباسهای تمیز او از فرط سادگی به فرسودگی پهلو میزد.
•••
فهرست کاملی از کتابهایی که به تصحیح و تحقیق محسن بیدارفر منتشر شده است، در دست نیست؛ چرا که او کتابها را در انتشارات خود و به تصحیح خود منتشر میکرد و بعد که کتاب نایاب میشد به تجدیدچاپ اقدام میکرد. اما اگر گفته او را مبنا قرار دهیم شمارشان بیشتر از 40جلد بوده است و احتمالاً در فاصله تولید مستند «کتابخوان» تا امروز کمی به آن افزوده شده. علاوه بر این، بسیاری از کتابهای او بیشتر از یک جلد بودهاند.
از کتابهایی که به تصحیح و تحقیق او منتشر شده است میتوان از «نصالنصوص فی شرح الفصوص» که شرح سیدحیدر آملی بر فصوص الحکم ابن عربی است و «لقاءالله» از میرزاجوادآقا ملکی تبریزی و «الجوهر النضید» که شرح منطق تجرید خواجه نصیر طوسی اثر علامه حلی است و «نبراس الهدی» اثر ملاهادی سبزواری، شرح ملاعبدالرزاق کاشانی از منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری، «المباحثات» ابنسینا، «شرح الاسماء الحسنی» و «الشموس الطالعه من مشارق الزیاره الجامعه» اثر علامه سیدحسین همدانی درودآبادی، «علمالیقین فی اصول الدین»، «انوار الحکمه» اثر ملامحسن فیض کاشانی که دومی خلاصه اولی است و «شرح فصوصالحکم» ابن ترکه اصفهانی،نام برد. «عرفان و عرفاننمایان» ترجمه او از «کسر اصنام الجاهلیه» ملاصدرای شیرازی از معدود ترجمههای او است.
•••
او تصحیحهای خود را اعرابگذاری نمیکرد یا به تعبیر دقیقتر به اعرابگذاری حداقلی اکتفا میکرد و فقط کسانی که آشنا به فلسفه بودند و زبان عربی را در حد خواندن متن بدون اعراب میدانستند میتوانستند از تصحیحهای او بهره ببرند، اما مقدمهها و تعلیقهها و پاورقیهای او در راستای سادهترکردن متن و شرح دشواریها و مشکلههای متن بوده است.
محسن بیدارفر در نزدیک به نیمقرن فعالیت علمی خود بهتنهایی بهاندازه یک مؤسسه بزرگ علمی کتاب تصحیح و منتشر کرد. کافی است کارهای او را با بنیاد حکمت صدرا یا بنیاد ابنسینا یا بسیاری دیگر از مصححان و محققانی که داعیه بسیار در تصحیح دارند مقایسه کنیم. بهراحتی معلوم میشودکه کار او نه فقط از نظر کمیت که از جهت کیفیت نیز از آنها برتر است. بیدارفر به مرجعیتی در تصحیح متون فلسفه و عرفان اسلامی رسیده بود که کتابهای او در بسیاری از کتابهایی که در جهان اسلام و دنیای عرب منتشر شدهاند، محل ارجاع بوده است.
•••
در سالهای اخیر او از پاساژ قدیمی صاحبالزمان که از یکسو بیشتر به مرکز دوختودوز لباس روحانیت تبدیل شده بود و از سوی دیگر بازار عراقیهای مقیم قم در انتهای گذرخان تا پلههای پاساژ پیش آمده بود و در حقیقت جایی برای کتابفروشی نداشت، به مجتمع ناشران قم نقل مکان کرد. حالا دوچرخه به چهارراه بیمارستان که میرسید راه خود را به سمت یخچال قاضی کج میکرد و او را به مجتمع ناشران میرساند. آنجا نیز به رویه همه سالهای گذشته، یک ساعت مانده به ظهر و یک ساعت مانده به غروب کتابفروشی ساده خود را باز میکرد و میزبان اهل علم و فلسفه و عرفان بود. کتابفروشی تازهاش مثل کتابفروشی قدیمی ساده بود و پیرایهای نداشت. بعد از نقل مکان به کتابفروشی تازه دوچرخه فرسوده خود را عوض کرد و سوار دوچرخهای تازهتر میشد. ریشها و موهای مرتبش یکدست نقرهای شده بود اما صورتش همچنان به سرخی میزد و چشمهایش هنوز سبزآبی بود.
•••
در انگشتشمار متنهای مختصری که در شبکههای اجتماعی درباره محسن بیدارفر نوشتهاند به او لقب حکیم دادهاند و حکیم چقدر برازنده اوست که همه عمر را صرف حکمت کرد و مثل آنچه درباره حکمای بزرگ قدیم گفتهاند جز به حکمت لب به سخن باز نمیکرد.
•••
محسن بیدارفر بیستم شهریور۱۴۰۰ در 77 سالگی درگذشت. او آخرین ستاره نسل کتابفروشان و ناشران اهل علم و فلسفه و تصحیح و تحقیق بود و بعید است در قرن آینده کسی مثل او ظهور کند.