روشنفکران ایرانی و محمدرضا حکیمی| سیدهادی طباطبایی

محمدرضا حکیمی که درگذشت، بسیاری در وصف او سخن گفتند. برخی به نقد اندیشه او پرداختند. بعضی، مرام او را ستودند. جمعی از نواندیشان دینی هم بیانه داده و او را «نماینده ممتاز شاخه‌ای ستبر از درخت پر برگ و بار مصلحان دینی در دیار خراسان» لقب دادند. آن‌ها «جویندگی و آرمان خواهی حکیمانه» حکیمی را ستودند. گفتند که حکیمی «در گشادن گره‌های فکری و گذشتن از تنگناهای عملی در عرصه اندیشه و عمل دینی همچنان به جریان اصیل اصلاح گرایی دینی جهت و جاذبه می‌بخشد».

در این بیانیه، حکیمی به عنوان اصلاحگری دینی خطاب شده بود.

سابق بر اینها، علی شریعتی، حکیمی را مورد تمجید قرار داده بدود که: «برادرم، مرد آگاهی و ایمان، اخلاص و تقوی، آزادی و ادب، دانش و دین محمد رضا حکیمی». شریعتی سپس تأمل و تجدید نظر در کتابهایش را به حکیمی سپرده بود. گفته بود که: «… اینک من همه این‌ها را که ثمره عمر من و عشق من است و تمام هستی‌ام و همه اندوخته‌ام و میراثم را با این وصیت شرعی یکجا به دست شما می‌سپارم و با آنها هر کاری که می‌خواهی بکن. فقط بپذیر تا سرنوشت سختی را که در پیش دارم بتوانم با فراغت دل بپذیرم و مطمئن باشم که خصومت‌ها و خباثت‌ها در محو یا مسخ ایمان و آثار من کاری از پیش نخواهند برد. ودیعه‌ام را به دست کسی می‌سپارم که از خودم شایسته‌تر است».

 

این سخنان شریعتی به منزله آن بود که محمدرضا حکیمی با اشرافی که بر آثار شریعتی دارد، اذن و اجازه داشت که صحیح و سقیم را از سخنان شریعتی استخراج کند و در زنده نگه داشتنِ آن بکوشد. حکیمی اما اینچنین نکرد. می‌دانست که اصلِ سخن را نگه داشتن، بسی ارجمندتر از آن است که سخنی به تیغِ سانسور سپرده شود. این عملِ حکیمی مورد تمجید عبدالکریم سروش هم قرار گرفت. سروش پس از درگذشت حکیمی، سخنان کوتاهی در خصوص او بیان کرد.

سودای اسلامِ ناب

سروش گفت که حکیمی، هوشمندانه از اصلاح آثار شریعتی امتناع کرده است. سروش گفت که حکیمی، هم مشرب با شریعتی بود. حرکت انقلابی را می‌پسندید. اما اقبالی که به شریعتی شد، هیچگاه به سمت حکیمی روی نیاورد. حکیمی به سمت مکتب تفکیک کشیده شد. مکتبی که علمایی چون میرزا مهدی اصفهانی و شیخ محمود حلبی را در پس پشت داشت. سروش در سخنان کوتاه خود به معرفی آن دو چهر ه برجست ه مکتب تفکیک هم پرداخت.

 

وی در وصف پرچمدارن این روزهای مکتب تفکیک هم گفت. گفت که کتاب «الحیاه» را با رویکردی به مسأله اجتماعی و اقتصادی نگاشته است. سروش گفت که حکیمی مزاج نیمه سوسیالیستی داشت. اقتصاد نیمه دولتی را می‌پسندید. می‌گفت که این نحو از تفکر را می‌توان در کتاب و حدیث هم دنبال کرد.

 

حکیمی مدعی بود که «اسلامِ ناب» را می‌باید از قرآن و حدیث بیرون کشید. همین نحوه نگرشِ حکیمی اسباب انتقاد سروش به اوست. سروش با این نگرش که اسلام ناب را می‌باید معرفی کرد، موافقتی ندارد. می‌گوید که این سخن، می‌تواند انحاء خشونت ورزی را به وجود آوَرَد. همانگونه که گروههای تروریستی به سودای «اسلام ناب»، انواع جنایتها می‌کنند. چنین مدعیانی، مخالفانِ خود را از دایر ه اسلام خارج دانسته و خود را مُحق به انواعِ نامردمیها می‌دانند. سروش تأکید کرد که اگر چه رأی خشونت طلبانه‌ای در آراء حکیمی نیست، اما دم از اسلام ناب زدن، می‌تواند به جنایتهایی منجر شود.

محقق یا متتبع؟

پیش از درگذشت محمدرضا حکیمی، حسن یوسفی اشکوری نیز به بررسی آراء او پرداخته بود. اشکوری، حکیمی را یک رادیکالیست انقلابیِ شیعی می‌داند. وی تأکید حکیمی بر موضوع عدالت را مورد توجه قرار داده بود. گفته بود که سخن گفتن از عدالت در زمان ه پیش از انقلاب بسیار مرسوم بود. اما پس از انقلابِ اسلامی، غالباً از این شعار عبور کردند.

محمدرضا حکیمی از جمله افرادی بود که همچنان بر سر همان شعار عدالت ماند و در خصوص آن سخن گفت. به تعبیر اشکوری: بی مبالغه هیچ اثری از حکیمی پدید نیامده که در آن بر عنصر عدالت تأکید نشده باشد.

 

اشکوری همچنین در خصوص موضع حکیمی در مواجهه با روحانیت سخن گفت. او مدعی شد که حکیمی هیچگاه با حکومت اسلامی و به ویژه در قالب نظام روحانی – فقهی باور نداشت. اگر هم از انقلاب حمایت می‌کرد صرفاً در پی تحقق عدالت و بهبود سازی حال و احوال محرومان بوده است.

 

اشکوری این مهم را در رفتار حکیمی برجسته دیده که او صرفاً از طریق کتاب و یا مُدِ زمانه، عدالت خواه و حامی محرومان نشده بود. بلکه زندگی زاهدانه و نیز حشر و نشر با گروه فرودستان در نوجوانی و جوانی نیز در این گرایش او نقش داشته است. وی سپس نقل قولی از حکیمی آورد که گفته بود: مدت‌ها به زاغه‌ها و کوره پزخانه‌ها و محل‌های کارگری می‌رفته و بدین ترتیب مستقیماً با رنج و مشکلات تهیدستان و فقیران آشنا می‌شده و در واقع رنج آنان را لمس و حس می‌کرده است.

 

اشکوری سپس ادعا می‌کند که گزاف نیست گفته شود که حکیمی از معدود عدالت خواهانی است که اندیشه‌ها و شعارهایش با زندگی شخصی‌اش هماهنگ و منطبق است. به تعبیر اشکوری: محمدرضا حکیمی همانگونه زندگی می‌کند که مدعی است و می‌گوید.

 

یکی از مسائلی که اشکوری در خصوص محمدرضا حکیمی به آن توجه داد، تمایز میان مقام «تحقیق» با مقام «تتبع» بود. او عنوان کرد که تحقیق که امروز معادل آن «جستار» است، جستجوی لازم ضروری برای انکشاف حقیقت است. محقق پیش از تحقیق هیچ نظری قطعی ندارد و از این رو به نتایج جستجو و پژوهش منصفانه و بیطرفانه خود ملتزم است. البته قاعدتاً فرضیه‌هایی وجود دارد؛ ولی حرف آخر را نتیجه علمی و تحقیق به استناد داده‌ها می زند. حتی اگر که در فرجام فرضیه‌ها به کلی نقض شوند. اما تتبع، بر اساس تعریف و مقتضای لغت، جستجو برای یافتن داده‌ها و اسناد است و نه بیشتر. تجربه نشان داده که تتبعات سنتی رایج غالباً و عموماً برای اثبات عقیده‌ای و اندیشه‌ای جزمی و قطعی و از پیش مفروض ایمانی است.

 

اشکوری عنوان کرده بود: کارهایی که حکیمی می‌کرد، عموماً در قالب تتبع بود. تمامی منابع در حد ممکن دیده می‌شدند اما برای اثبات و مستند کردن یک اصل اساسی و آن حقانیت تشیع و اصل امامت و ابطال عقائد باطل بود. از این رو بود که به متون مراجعه می‌شد.

 

اشکوری همچنین در نقد دیگری به حکیمی، گفت که اگرچه او از زبان جذاب و شاعرانه‌ای بهره می‌برد؛ اما از نوآوریهای فکری و نظری در آثار حکیمی کمتر می‌توان سراغی گرفت. به تعبیر اشکوری: آثار حکیمی به واقع همان عقاید سنتی و رایج شیعی است که از یک سو با آرمان‌های عدالت خواهانه نوین همراه شده و از سوی دیگر با ادبیات فاخر پارسی آذین بسته شده است. به ویژه که تقریباً هیچ راهکار عملی برای تحقق عدات و آزادی و بهبود حال محرومان جامعه در قرن بیستم ارائه نمی‌دهد. اشکوری گفته بود که این نقد خود را با محمدرضا حکیمی نیز در میان گذاشته است.

مبارزه با قارون اقتصادی

احسان شریعتی هم از محمدرضا حکیمی سخن گفت. او گفته بود که چندین بار به دیدار حکیمی رفته و خاطراتی را از زمان شریعتی برایش بازگو کرده است. احسان شریعتی اما باور ندارد که حکیمی گرایشی سوسیالیستی داشته است. می‌گوید که چنین نیست که حکیمی در سیستم فکری‌اش از ماتریالیسم دیالکتیک یا فلسفه تاریخ سوسیالیسم اثر پذیرفته باشد. او گفت که در آثار حکیمی و شریعتی، نقد آشکار ماتریالیسم و سانترالیسم و بوروکراتیسم را می‌بینیم. حکیمی از مارکسیسم به معنای روش شناختی و هستی شناختی چیزی نمی‌گیرد که بگوییم التقاطی صورت گرفته است.

 

احسان شریعتی در ترسیم عدالت اقتصادی حکیمی عنوان کرد که: عدالت خواهی مرحوم حکیمی بر اساس آن جهان بینی توحیدی است که می‌گوید لَقد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبیّنات وَ اَنزَلنا مَعَهُم الکِتابَ وَ المیزان لِیَقومَ النّاسُ بِالقسط. این با گرایشهای مارکسیستی و سوسیالیستی متفاوت است. احسان شریعتی سپس در بیان این رویکرد قرآنیِ حکیمی گفت که کارکرد اجتماعی توحید این بوده که ما آمدیم شما را از ارباب یکدیگر شدن برهانیم و به بندگی خدا و تساوی در مقابل او فرا بخوانیم. بنابراین یک موحد نمی‌تواند نسبت به فقر و استثمار و اختلاف طبقات و فلاکت دنیوی تفاوت باشد.

 

وی همچنین در وصف حکیمی گفت که او پیش از انقلاب منتقد طاغوت بود و الان از قارون اقتصادی ناراضی بود. حکیمی از رسانه‌ای شدن و عکس و تفصیلات و جوایز اجتناب می‌کرد و نمی‌خواست به یک اندیشمند رسمی و دولتی بدل شود. از این نظر همواره در حاشیه بود و نادیده گرفته می‌شد و سبک فکری و زیستش مورد تمسخر قرار می‌گرفت.

 

احسان شریعتی در خصوص وصیت پدرش درباره اینکه حکیمی به آثار وی نظر اصلاحی کند نیز گفت که منظور دکتر شریعتی در وصیتشان این بود که علامه حکمی آثار بنده را که از سوی منتقدان، از نظر منابع و اخبار و احادیث و روایات اسلامی، مورد حمله است مورد بازبینی قرار دهید و نظرتان را بگویید و هرچه شما بگویید من می‌پذیرم. به این معنا که این روشی از جانب شریعتی بود که اهل گفت و گو است و نقدها و نظرات یک صاحب نظر وثیق و مورد قبول و اجماع جامعه دینی و اسلامی را می‌پذیرد.

اخباری مآب

محسن کدیور هم به بررسی آراء حکیمی پرداخت. او نیز توجه حکیمی به عدالت را ممتاز دانست. عدالت اقتصادی را در نظر حکیمی برجسته دید. کدیور عنوان کرد که گرایش عدالت خواهانه حکیمی چیزی از سوسیالیسم کم نداشت. کدیور اما گرایش حکیمی به تفکیک را مورد نقد قرار داد. گفت که: «یک بار محمدرضا حکیمی را ملاقات کردم. یکی از دوستان – محمد تقی فاضل میبدی که از ارادتمندان حکیمی بود- در نیمه اول دهه هفتاد به من زنگ زد که حکیمی مهمانِ اوست. دعوت کرد به دیدار وی بروم. پذیرفتم. خوشبختانه جز مهمان و صاحب خانه کسی نبود و فرصت مناسبی برای گفتگوی خصوصی فراهم بود. او را پیرمردی سپید موی فربه و آراسته یافتم. …

 

جزئیات گفت و گو را به خاطر ندارم تنها چیزی که به یادم مانده نگاه کاملاً منفی وی به فلسفه و لزوم پرهیختن اسلام از فلسفه و عرفان بود. واضح است که با این رویکرد به شدت مخالف بودم. بحث بالا گرفت و مهمانِ محترم در آراء خاص خود بسیار متصلّب و متعصّب بود، و سخن انتقادی را خوشامد نمی‌گفت. داشت بحث به جاهای باریک می‌کشید که به احترام سن و موی سپید ایشان بحث را خاتمه دادم و برگشتم».

 

کدیور این رویکرد حکیمی را نمی‌پسندد. معتقد است که گرایش حکیمی، اخباری مآب است. می‌گوید که حکیمی متمایل به انتظار حداکثری از اسلام شیعی و قائل به برقراری حکومت اسلامی به شرط عدالت گرایی بود. کدیور این رویکردها را کلی گویی و حماسی و انقلابی دانسته و آن را برای دوران امروزِ جامعه، ثمر بخش نمی‌داند.

 

محمدرضا حکیمی را بسیاری مورد احترام قرار دادند. روشنفکران هم در وصف او سخن گفتند. اما رویکردی که او در پیش داشت، چندان کمکی به روند اصلاحی جامعه نمی‌کرد. سوداهایی در سر داشت که محال اندیش می‌نمود. صداقت و صراحت او اما متاعی قابل تقدیر بود. متاعی که می‌تواند به عنوان الگویی قرار گیرد. متاعی که هیچ کهنگی نمی‌پذیرد و می‌تواند در هم ه زمانها و به کار همگان بیاید.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.