منطق فاطمی

بی‌شک برای جامعه اسلامی مایه شکوه و عظمت بود و برای یک‌یک زنان و مردان مسلمان زمینه دستیابی به اجر و ثوابی بزرگ که جنازه پاک یگانه دختر پیامبر خاتم(ص) را بر دوش گذارند و یکپارچه در نماز بر وی شرکت جویند و اگر پیامبر(ص) را به دلیل اینکه در خانه خود غسل داده شد و بر او نماز خوانده شد و همان جا به خاک سپرده شد، تشییع نکرده بودند، حال می‌توانستند مراتب علاقه و ارادت خود را با یک مراسم باشکوه نشان دهند… اما چرا علی(ع) با یادآوری وصیت فاطمه(ع)، به خواست خیرخواهانه عموی خود عمل نکرد؟

1- یکی از موارد اندکی که امامان شیعه(ع)، از غیر اهل بیت(ع) یا انبیاء گذشته(ع) روایت کرده‌اند، روایتی است که در این روزهای سوگ و یادبود شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) محور این یادداشت است. این روایت را شیخ طوسی با سندی که افراد آن را نام برده، به نقل از ابو‌حمزه ثُمالی و او از امام باقر(ع) و ایشان از امام سجاد(ع) روایت کرده است. ایشان نیز آن را از محمد پسر عمار یاسر و او از پدر خود نقل کرده است. بنابراین، شاهد و راوی روایت ما، جناب عمّار بن یاسر است که از صحابه بزرگ پیامبر(ص) و از نزدیک‌ترین یاران امیرالمؤمنین(ع) بود. شهادت وی در جنگ صفین به استناد این جمله پیامبر(ص) خطاب به او که "گروه ستمکار تو را می‌کشد"، نقطه عطفی در جنگ شد و سپاهیان معاویه را به تردید جدی افکند و کار را بر او دشوار ساخت، زیرا به خوبی نشان می‌داد پیامبر(ص) گروه معاویه را باطل و تجاوزگر معرفی کرده است. وی از فقهای والا و والاتبار بود که در سن بیش از نود سالگی به شهادت رسید و به مادر و پدر خود سمیه و یاسر که هر دو در زمان پیامبر(ص) زیر شکنجه‌های سخت ابوجهل به شهادت رسید بودند، پیوست.

2- عمار گفته است: زمانی که فاطمه دختر رسول خدا(ص) در بستر بیماری‌افتاد -همان بیماری که در آن وفات کرد- و حال وی وخیم شد، عباس بن عبدالمطلب به عیادت ایشان آمد، اما به او گفته شد: حال فاطمه وخیم است و هیچ کسی نمی‌تواند به دیدار ایشان برود. عباس به خانه خود برگشت و پیکی را سراغ علی(ع) فرستاد و به پیک خود گفت به ایشان بگو: ای پسر برادر، عمویت به تو سلام می‌رساند و می‌گوید: به خدا سوگند به خاطر بیماری محبوب رسول خدا(ص) و روشنی چشم او و خودم، فاطمه، مواجه با اندوهی جانکاه شده‌ام و من گمان می‌کنم او نخستین کسی از ما باشد که به رسول خدا(ص) بپیوندد و خداوند او را برگزیند و پیش خود ببرد. از این رو اگر آنچه بالاخره باید پیش بیاید، پیش آمد، مهاجران و انصار را فدایت شوم، جمع کن تا با حضور در تشییع جنازه و نماز بر ایشان به ثواب برسند و این کار مایه زیبایی و شکوهمندی برای دین است:
"فاجمع، أنا لک الفداء، المهاجرین و الانصار حتی یصیبوا الأجر فی حضورها و الصلاه علیها و فی ذلک جمال للدین".
 

عمار با ذکر اینکه من حاضر بودم، نقل کرده که علی(ع) به پیک عباس فرمود:
"به عمویم سلام برسان و بگو مباد که دلسوزی و نیک‌خواهی تو را از دست دهم و از خیرخواهی‌تو آگاهم و نظر شما ارزش خود را دارد. فاطمه دختر رسول خدا(ص) همواره مورد ستم بوده، از حق خود باز داشته شده و از میراث خود کنار زده شده است. سفارش رسول خدا (ص) درباره وی پاس داشته نشد. نه حق او رعایت گشت و نه حق خدای عزّ و جلّ، و خداوند برای داوری و برای انتقام از ستمکاران بس است و من ای عمو، از شما می‌خواهم که به من اجازه بدهی پیشنهاد شما را عمل نکنم، زیرا فاطمه به من وصیت کرده که کار او را پنهان بدارم."
 

عمّار افزوده است: هنگامی که پیک عباس پاسخ علی(ع) را برای او برد، عباس گفت:
"خدا رحمت کند برادر‌زاده‌ام را که رحمت‌شده نیز هست. نظر برادر‌زاده‌ام قابل خدشه نیست؛ به واقع برای عبد‌المطّلب فرزندی با برکت‌تر از علیّ زاده نشد جز پیامبر(ص). به راستی که علیّ از همی آنان در هر کرامت و ارزشی پیش‌تر، و از آنان به هر فضیلتی آگاه‌تر، و در هر پیش‌آمد ناگوار از آنان شجاع‌تر، و از همه آنان در جهاد با دشمنان برای یاری دین حنیف استوارتر است و او نخستین کسی است که به خدا و پیامبرش(ص) ایمان آورد."

3- عباس از محارم فاطمه(ع) بود و به رغم اینکه تا فتح مکه، دست‌کم به ظاهر در ردیف مشرکان به شمار می‌رفت، اما در ادامه از علاقه‌مندان و حامیان پیامبر(ع) و اهل بیت(ع) و دلسوز آنان بود. پس از رحلت پیامبر(ص) نیز از علی(ع) صادقانه خواست اجازه دهد با او بیعت کند تا مردم به پیروی او با حضرت بیعت کنند. همین روایت که آوردیم به خوبی ایمان و علاقه عباس به اهل بیت(ع) و احترام و علاقه متقابل آنان به وی را نشان می‌دهد.
 

عباس با آگاهی از شدت بیماری و رنجوری فاطمه(ع) طبیعی بود حدس بزند ایشان دیگر از بستر بیماری بر نخیزد، اما وی با توجه به وضع موجود و موضع اعتراضی که علی(ع) و به ویژه فاطمه(ع) نسبت به وضع موجود سیاسی داشتند، احتمال ظاهراً قوی می‌داد که به خاک‌سپاری حضرت پنهانی صورت گیرد؛ و گرنه پیداست کسی بدون زمینه قبلی چنین پیشنهادی نمی‌دهد.
 

استدلال جناب عباس که سابقه مسلمانی او به چهار سال نیز نمی‌رسید، در ظاهر و در نگاهی عام، استدلالی منطقی و در نظر عموم امری پذیرفته و از سر خیرخواهی برای عموم جامعه اسلامی بود. چنان که در راستای تکریم و تجلیل از یادگار پیامبر(ص) و قدرشناسی از آن همه خدمت مادی و معنوی پیامبر در حق مردمانی بود که قرآن کریم، تکیه عمده معیشت آنان را بر دو سفر سالانه تجاری در زمستان و تابستان شمرده و روزگارشان را از نظر فرهنگی و اجتماعی دوره "جاهلیت" نامید؛ دوره‌ای که فاطمه(ع) در خطبه فدک آن را به خوبی ترسیم کرده و خدمات پدرش را به آنان گزارش کرده است.

4- بی‌شک برای جامعه اسلامی مایه شکوه و عظمت بود و برای یک‌یک زنان و مردان مسلمان زمینه دستیابی به اجر و ثوابی بزرگ که جنازه پاک یگانه دختر پیامبر خاتم(ص) را بر دوش گذارند و یکپارچه در نماز بر وی شرکت جویند و اگر پیامبر(ص) را به دلیل اینکه در خانه خود غسل داده شد و بر او نماز خوانده شد و همان جا به خاک سپرده شد، تشییع نکرده بودند، حال می‌توانستند مراتب علاقه و ارادت خود را با یک مراسم باشکوه نشان دهند. اگر پیامبر(ص) بدون عبا و با پای برهنه در تشییع جنازه یکی از اصحاب سرشناس خود، سعد بن معاذ شرکت جست و علت آن را هم‌آوایی با فرشتگانی شمرد که در تشییع او شرکت جسته بودند؛ فرشتگانی که در شمار هفتاد هزار بودند و جبرئل(ع) نیز در میانشان بود، پیدا بود تشییع جنازه بانوی بزرگ اسلام صدیقه کبرا(ع) از این نظر در چه جایگاهی قرار داشت و در صورت برگزار شدن آن چه ارزشی می‌آفرید و این چیزی نبود که بر اهل بیت(ع) پنهان باشد.
این است که عباس در استدلال بر درستی پیشنهاد خود به علی(ع) به دو نکته روشن اشاره می‌کند؛ دو نکته‌ای که نوع مسلمانان در نگاه نخست خود، آن را می‌پذیرند و در واقع نگاه و خواست عمومی جامعه همین بود: یکی فراهم شدن امکان مشارکت مسلمانان مدینه در تشییع جنازه و نماز گزاردن بر بدن مطهر فاطمه(ع) و دستیابی به اجر بزرگ معنوی آن، و دیگری نشان دادن شکوهمندی دین و دینداری مسلمین مدینه با اجتماع یکپارچه‌ای که در تجلیل از دختر پیامبر(ص) خود پدید می‌آورند. عباس نکته دوم را این گونه بیان کرد که اگر چنین اجتماعی معنوی صورت گیرد، مایه زیبایی دین خواهد بود: "و فی ذلک جمالٌ للدّین". البته عباس می‌توانست به برخی آثار دیگر این اقدام نیز اشاره کند؛ مانند تسلیت خاطر خاندان داغدیده پیامبر(ص) و تقویت جایگاه سیاسی و اجتماعی آنان و بهره‌مندی روح پاک و والای آن بانوی مطهر.
 

اما چرا علی(ع) با یادآوری وصیت فاطمه(ع)، به خواست خیرخواهانه عموی خود عمل نکرد؟ دلیل را می‌توان در پیش‌درآمد پاسخ امیرالمؤمنین(ع) یافت. ایشان پیش از اشاره به وصیت فاطمه(ع) اشاره کوتاهی به رفتاری می‌کند که با فاطمه(ع) شد؛ رفتاری که نه با سفارش پیامبر(ص) درباره او سازگاری داشت و نه حقوق الهی او. بانویی که طی چند ماهی که از رحلت پدر او گذشته، یک "اقلیت" را دیده که بر مال و جسم و جان او دست‌اندازی کرده‌اند و برخی "خواص "که چشم بسته و زبان در کام خود برده، آسایش خود را برگزیده و بهانه پیشه کرده‌اند و حتی سخنی در اعتراض به وضع موجود نگفته‌اند و "عامه"ای که نگاه به دهان سران و بزرگان قبایل خود دوخته و از خود اراده دیگری نشان نداده‌اند.

5- در آن وصیت فاطمه(ع) و در این واکنش علی(ع) به پیشنهاد عباس نکاتی وجود دارد. از آن میان یک نکته مهم این است که مهاجر و انصار که جناب عباس با آن دید محدود خود، در پی فراهم آمدن زمینه اجر و ثواب برای آنان است، همانان بودند که به رغم تظلّم و شکایت بردن‌های مکرر فاطمه زهرا(س) همراه همسر و فرزندان خود به آنان، هیچ کدام پاسخ مثبت نداده و هر یک عذری آوردند! چنان که در روایتی آمده است علی(ع) چهل روز فاطمه(ع) را همراه حسن(ع) و حسین(ع) در میان کوچه‌ها و خانه‌های مهاجران و انصار گردانید و فاطمه(ع) با اشاره به تعهد آنان به دفاع از پیامبر(ص) و فرزندانش درخواست کمک کرد اما یک نفر نیز پاسخ مثبت نداد و او را یاری نکرد. از جمله روزی سراغ معاذ بن جبل رفت و با این تعبیر شروع به استمداد کرد:
 

"ای معاذ بن جبل من با درخواست یاری پیش تو آمده‌ام: یا مُعَاذَ بْنَ جَبَلٍ إِنِّی قَدْ جِئْتُکَ مُسْتَنْصِرَهً"!
معاذ بهانه‌های واهی آورد؛ بهانه‌هایی که حتی صدای اعتراض پسر او را در آورد و فاطمه(ع) با دست خالی و با حالت قهر از پیش وی برگشت.1
 

مردمانی که چنین کرده باشند، آیا به راستی شایستگی واقعی برای حضور در تشییع جنازه و نماز بر فاطمه(س) را دارند؛ آن هم در شرایطی که چیزی عوض نشده و شکایت فاطمه(ع) پابرجا است؟ در جامعه‌ای که ارزش‌های بس مهم‌تری مانند امنیت جانی و مالی بانوی بی‌دفاعی مانند فاطمه(ع) سلب می‌شود و به دادخواهی وی اعتنایی نمی‌گردد، نه تنها تشییع جنازه و مراسم سوم و هفتم و چهلم و سالگرد نمی‌تواند مایه "جمال دین" و موجب افتخار باشد، بلکه همین می‌تواند سرآغاز یا ادامه سرپوش نهادن بر حق‌کشی و ناامنی موجود باشد. این کدام شکوهمندی است که کسی که در مرکز توجه مسلمانان است و آن همه سفارش درباره او شده، به بهانه‌های واهی امنیت لازم را نداشته باشد و آن گونه هتک گردد و سپس با شرکت در تجلیل از وی و بدون جبران آنچه بر او رفته، آن منکرات نادیده گرفته شود یا حتی به عنوان "معروف" جلوه داده شود و برخی نیز چون عباس که شخصیتی شناخته‌شده و دلسوز است، زیبایی و آبروی دین را در آن ببینند؟ دختر پیامبر(ص) به کدام یک بیش‌تر نیاز داشت: به پاسخ مثبت مُعاذ بن جبل، وقتی از او درخواست کمک کرد و معاذ "شانه" خالی کرد، یا شرکت در تشییع و "شانه" بردن زیر جنازه آن بانو؟ در جامعه‌ای که برخی سرشناسان اثرگذار آن و برخی کسانی که "نفوذ کلمه" دارند، حاضرند تسلیت بفرستند و شانه به زیر جنازه ببرند اما شانه از مسئولیت‌های مهم یا مهم‌تر خود حالی می‌کنند و "سکوت" و "فریاد" آنان نه به فراخور اهمیت و ارزش‌های واقعی دین، بلکه نوعاً تابعی از دو عنصر "طمع" یا "ترس" و در مجموع با چاشنی "توجیه" است، آیا مشارکت در تشییع جنازه این شخص و آن شخصیت حتی اگر در طراز صدیقه کبرا(ع) باشد، می‌تواند مایه "جمال دین" و "کمال امت" باشد؟ اگر رفتاری که به نام دین صورت می‌گیرد، گرفتار چنین دوگانگی‌ای باشد، آیا می‌تواند زیبایی‌های دین را هر چند در طراز اسلام نشان دهد؟ پیداست نه!

7- برای فهم "واقعیت موجود" و فاصله آن با "حقیقت مطلوب" باید درک و شناختی در طراز منطق فاطمی داشت تا به درستی فهمید در جامعه‌ای که بهای لازم به اصول ارزش‌های انسانی و اسلامی داده نمی‌شود و برای حفظ قدرت سیاسی خود و به نام دین، به حریم ارزش‌های دینی و به حرمت افراد بی‌دفاع دست‌اندازی می‌گردد و سپس این "سیّئه" با "حسنه"ای چون تشییع و برگزاری مجلس ختم پوشانده می‌شود، چه زشتی‌هایی نهفته است و چه ننگ‌ها و سرشکستگی‌هایی برای پاره‌ای شارحان دین و شریعت و برای دیندارانی وجود دارد که در پی درک "فضیلت" و ثواب‌اند و دل‌به "شکوه‌مندی" ظاهری دین و شریعت خوش کرده‌اند، اما دروازه "توجیه" را به پهنای سکوتی گشوده‌اند که دختر پیامبرشان(ص) طبق نقل، چاره کار را در تهدید آنان به پریشان ساختن موی خود ببیند!!2 وا اسفاه بر مردمانی که بانوی اول جامعی آنان در دفاع از خود، جز فریاد بی‌کسی و نفرین و پناه بردن به شئون خصوصی خود چاره‌ای دیگر ندارد! همه نه، اما بخش زیادی از متدینان و مهاجران و انصار وجدان خود را راضی نگه می‌داشتند که در تشییع جنازه دختر پیامبر‌(ص) حاضر شده‌اند و فضیلت نماز بر جنازه آن بانوی مظلوم را درک کرده‌اند و طبعاً به آن افتخار می‌کردند، اما همینان در روزهایی که باید فریاد بزنند و اعتراض کنند، سکوت کرده و بهانه‌هایی واهی می‌تراشند! و این حقیقتی است که برتر از شناخت جناب "عباس" و عباس‌ها از دین و شریعت و فقه و از درک واقعیات اجتماعی و سیاسی است. یک نکته روشن نیز این است: در جامعه‌ای که اصحاب قدرت، به مال و جان و آبروی سرشناسان آن، وقتی مزاحم خود ببینند، حرمت ننهند و حریم‌شکنی کنند، مردم عادی که صدایشان به جایی نمی‌رسد، چه وضعی خواهند داشت!

8- جناب عباس از سر خیرخواهی پیغام فرستاد و پاسخ علی(ع) را بر نظر خود برگزید و در شب دفن نیز در شمار افراد بسیار محدودی بود که حضور یافتند. نظر او نیز در جای خود نظر خوب و سازنده‌ای است و در واقع نظری است که خود شارع حکیم با تشویق به شرکت در تشییع جنازه مسلمین و تعظیم شعائر دینی به آن فراخوانده است. اما عباسِ تازه‌مسلمان و "عباس"های جامعه با نگاه ظاهر‌نگر و شناخت ناقص خود از اسلام و شرع و فقه و متناسب با ذهنیت عمومی جامعه، عظمت دین و شکوه شریعت محمدی را بیش‌تر در ظواهری چون تشییع جنازه و نماز باشکوه اموات و جمعه و جماعت و مجالس ختم و دسته‌های سوگ و گسترش اعتکاف و مسابقات قرائت و حفظ قرآن و برگزاری مراسم تجلیل این گروه و آن پیش‌کسوت و برگزاری منظم و باشکوه حج و هر آماری که به گونه‌ای نشان‌دهنده حضور باشد، می‌دانند، لیکن در منطق فاطمی زهرا(ع) اینها همه اموری است که باید در راستای ارزش‌های برتر دین و شریعت قرار گیرد و اگر پیش از اینها و پس از اینها در جامعه به آن ارزش‌های حیاتی پای‌بندی و اهتمام نباشد، گاه چه بسا ابزاری شود در دست کسانی که دین را نیز در خدمت شخص خود یا دست‌کم در راستای تفسیری ناقص و گاه موهن از دین، می‌خواهند.

9- در نگاهی کلی، برای جامعه اسلامی آن روز "مدینه" و برای جامعه اسلامی و انسانی امروز "جهان"، شکوه‌مندی واقعی دین و زیبایی اصلی حاکمیت آن، نه در اهتمام به برخی آداب و مستحبات اسلامی است و نه در آمارهای درست و نادرستی است که در رسانه‌ها درباره حضور مردم در این ختم و جلسه و استقبال یا در آن گردهمایی بزرگ دینی و مذهبی بین‌المللی داده می‌شود؛ بلکه در این است که "مهاجران" و "انصار" به پاسخ درست این پرسش بپردازند و در عمل به آن پای‌بند باشند که برای چه از دوره جاهلیت "هجرت" کردند، و برای چه پیامبر‌(ص) را در میان خود پذیرفتند و به "نصرت" او پرداختند و تشکیل حکومت دادند؟ بی‌شک تعمیق معرفت خداوند و معنویت دینی و پرهیز از شرک‌ورزی به هر صورت از یک سو و از سوی دیگر حرمت انسانی و گسترش عدالت و آزادی و امنیت و معیشت آسان و آسایش روحی برای همه، از جمله مهمترین آنها بوده است و پیداست این عناصر کلیدی را نه در آدابی هر چند با ارزش مانند تشییع جنازه حضرت فاطمه(س) باید جست بلکه پیش و بیش از آن باید در عمل به سیره و سنت پیامبر‌(ص) از جمله چگونگی مردم‌داری ایشان پی گرفت. تشییع و ختم نیز در این راستا است که می‌تواند "جمال" دین باشد.
 

پیداست همه ما از جمله نگارنده با برگزاری هرچه باشکوه‌تر همه این اجتماعات در داخل و خارج موافقیم و آن را با ارزش می‌دانیم؛ به ویژه هر اجتماعی که نشان از وحدت میان مسلمانان باشد و مایه تحکیم آن، یا در کنار آن، نشان‌دهنده هویت اعتقادی و تاریخی شیعه باشد و مایه تحکیم آن. اما تاکید ما این است که جمال اصلی دین و افتخار برای آن به ویژه برای جهانی که با مفاهیم ارزش‌های انسانی آشناست و نه لزوماً با همه احکام و آداب شرعی اسلامی، از جمله این است که در عمل نشان داده شود جامعه اسلامی پیرو پیامبری است که "رحمت" برای جهانیان است و درد انسان‌ها را داشت و دارد. پیرو امامی که سزاوار می‌دانست آدمی از غصه بمیرد که متجاوزان، در حوزه حاکمیت او خلخالی را به ناحق از پای زنی نامسلمان بیرون آورده‌اند و کسی مانع نشده است. امامی که به رغم حرمت ویژه‌ای که برای فاطمه(ع) قائل بود و پای‌بند همه مستحبات شرعی و آداب اسلامی، اما دغدغه اصلی در دیانت و سیاست و حکومت او این است که "به خدا سوگند اگر شب‌ها را بیدار بر بستر تیغ‌های تیز خارشتری به صبح آورم و دست و پا بسته در زنجیر کشانده شوم، پیش من دل‌پذیرتر از آن است که روز رستاخیز خدا و پیامبرش را در حالتی دیدار کنم که به بنده‌ای ستم کرده باشم یا از مال ناچیز دنیا چیزی به ناحق برگرفته باشم."3
 

همان پیشوایی که به رغم نصب الهی و پس از آن همه شایستگی‌ها که در عهده‌داری خلافت و رهبری جامعه دارد، در خطابه معروف خود، دلیل پذیرش عملی حکومت را پیمان و مسئولیتی می‌شمارد که "عالمان" در برابر سیری و پرخوری ظالمان و گرسنگی و ناداری مظلومان بر شانه دارند؛ همو که پس از دوره کوتاهی از حکومت و به رغم سه جنگ که بر او تحمیل کردند، در گزارش کوتاهی از وضع زندگی دست‌کم، مرکزنشینان خود می‌گوید:
"در کوفه کسی نیست که در نعمت و آسایش به سر نبرد؛ دیگر پایین‌ترین افراد نیز نان گندم می‌خورد و سرپناه دارد و از آب گوارا(یا: فرات؟) می‌نوشد".4

10- سخن ما با الهام گرفتن از منطق فاطمی و در راستای تبیین سیاستی که خاستگاه آن همی ارزش‌های دینی و شرعی است، نه بخشی از آن، این است که اگر در جامعه‌ای بنیان‌های اسلامی معیشت "مادی" و حیات "معنوی" و اخلاق "انسانی" مردم دست‌خوش سیاست‌های غلط یا گرفتار هواهای نفسانی برخی ریاست‌طلبان عوام‌فریب گردد، و اگر خاستگاه فریاد و سکوت داخل و خارج ما به ویژه شارحان شریعت و مبلغان دیانت در برابر عدول قدرتمندان از این بنیان‌ها ترس و طمع باشد، گیریم که به برخی ظواهر و مناسک دینی و مراسم مذهبی نیز اهتمام ورزیده شود و حتی در سخنگاه جهانی مجمع عمومی سازمان ملل برای گشایش در زندگی انسان‌ها "دعای فرج" خوانده شود، این ظواهر که همه در جای خود ارزشمند است، سودی نخواهد بخشید و میان تکرار سالانه این دعای فرج و آن بوسه بر تابوت یک نامسلمان که سال پیش دیدیم، فاصله چندانی نخواهد بود و هر دو در یک راستاست: "ترک واجب کرده‌ایم سنت به جا آورده‌ایم"!
 

آیا به راستی می‌توان به این ظواهر دل خوش داشت اما در آیین کشورداری و مدیریت معیشت مردم و سپردن بیت‌المال مسلمین، به این سخن راهبردی امام صادق(ع) که جناب کلینی با سندی صحیح نقل می‌کند بهای لازم نداد و فرصت‌های بی‌بدیل یک جامعه بزرگ را از میان برد؛ آنجا که فرمود:
"به راستی که بقای اسلام و بقای مسلمین، از جمله به این است که اموال در دست کسانی قرار گیرد که "حق" را درباره آن بشناسند و در آن "درست" رفتار کنند، و نابودی اسلام و نابودی مسلمین از جمله به این است که اموال در دستان کسانی قرار گیرد که حق را درباره آن نشناسند و در آن به درستی رفتار نکنند." 5
 

کسانی که در این روزها و ماه‌ها راستای اصلی همت و قدرت و سخن خویش را بر این نقطه متمرکز و سازماندهی کرده‌اند که نشان دهند "هیچ چیز عوض نشده است" و "ما همچنان هستیم"، اگر به واقع درد دین و شریعت دارند، آیا به راستی و به درستی تامل کرده‌اند در این سال‌هایی که بر ما رفت، چه اندازه "سیاست"‌های جاری برخاسته از "دیانت" بوده است و از این منظر چه از دست دادیم و چه به دست آوردیم؟ فاعتبروا یا اولی الالباب و الابصار و السلام.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- بحارالانوار ، ج 29 ، ص 191 – 192
2- نگاه کن: احتجاج، ج 1، ص 86. در نقل کلینی این تهدید معلق بر این شده که اگر ناپسند نبود؛ کافی، ج 8، ص 237. ایشان به نقل از امام باقر(ع) افزوده است: به خدا سوگند اگر (فاطمه) مو پریشان می‌کرد همه (از ابن نفرین عملی می‌مردند! همان، ص 238.
3- نهج‌البلاغه، صبحی صالح، خطبه 224.
4- بحارالانوار، ج 40، ص 327.
5- کافی، ج 4، ص 25.
 
بی‌شک برای جامعه اسلامی مایه شکوه و عظمت بود و برای یک‌یک زنان و مردان مسلمان زمینه دستیابی به اجر و ثوابی بزرگ که جنازه پاک یگانه دختر پیامبر خاتم(ص) را بر دوش گذارند و یکپارچه در نماز بر وی شرکت جویند و اگر پیامبر(ص) را به دلیل اینکه در خانه خود غسل داده شد و بر او نماز خوانده شد و همان جا به خاک سپرده شد، تشییع نکرده بودند، حال می‌توانستند مراتب علاقه و ارادت خود را با یک مراسم باشکوه نشان دهند… اما چرا علی(ع) با یادآوری وصیت فاطمه(ع)، به خواست خیرخواهانه عموی خود عمل نکرد؟سید ضیاء مرتضوی

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.